دیدگاه تناسخی اشو
اشو، شخصیتی است هندی که گسترش تعالیم خود را مرهون آمریکاست. او بیش از هفتهزار سخنرانی داشت اما هیچگاه کتابی ننوشت، تمام تعالیم او در این سخنرانیها بیان شده است. وی دارای شخصیتی شهوتران، متکبر و مغرور بود و خود را همطراز و یا بالاتر از مسیح میدانست. اصول اصلی تعالیم او را عشق، سم بودن نفس، نفی ذهن، درونگرایی، مراقبه و چاکراها تشکیل میدهند. او با تعالیم خود به رابطه مرد و زن پل زد و توانست آزادی جنسی را در اردوگاهش رواج دهد. بسیاری علت اخراج او از آمریکا را مسائل جنسی و فسادهای اخلاقی او میدانند. این مشکلات و مشکلات دیگر باعث شد تا ۲۱ کشور جهان از پذیرش وی سر باز زنند و او بهناچار به هندوستان برگردد.[۱]
درباره علت مرگ او نیز اختلافاتی وجود دارد. او تلاش میکند تا علت مرگ خود را سرطان استخوان معرّفی کند اما علائم بیماری او بیشتر شبیه به بیماریهای دیگری مانند ایدز بود تا سرطان.[۲] خدا در تعالیم او جایگاه ویژهای ندارد و هر از گاهی به گونهای با مسأله خداشناسی برخورد میکند. گاهی خدا در نظر او تجربهای ساده است[۳]، گاهی بحث درباره خدا را بیمفهوم میپندارد[۴] و گاهی نیز به خود خدایی دست مییازد.[۵] او بر این باور است که هندوها قدیمیترین مردم آگاه هستند؛ آگاهترین مردم باستانی روی زمین. اولین کسانی بودند که مذهب در ذهنشان خطور کرد. آنها فقط یک آرزو دارند؛ تنها یک تپش بزرگ در قلبشان: چگونه رها شوند، چگونه آگاهی کسب کنند تا از چرخه حیات (samsara) به بیرون قدم بگذارند. هندوها میگویند: ما این سفر را بارها و بارها طی کردهایم، ما بذر شدهایم، درخت شدهایم، دوباره بذر شدهایم و دوباره درخت شدهایم، بارها و بارها.[۶] او باور تناسخ خود را بهخوبی در یک جمله بیان کرده است: «یک انسان الا و لابد دوباره و دوباره متولّد میشود».[۷]
اشو نیز مانند بسیاری دیگر از مدعیان معنویتگرایی و باورمندان به تناسخ، «یادآوری» را دلیلی برای اثبات تناسخ میداند. او مدّعی است به نقطهای رسیده که میتواند از آنجا زندگیهای پیشین خود را ببیند. وی معتقد است چون نقطهای که او رسیده و در آن تناسخ و زندگیهای پیشین خود را میبیند، تجربه شخصی اوست، پس برهان کافی برای اثبات تناسخ خواهد بود.[۸] البته بهرغم اینکه او نیز داعیه روحباوری دارد، در برخی جملاتش درباره روح و تناسخ بهگونهای سخن میگوید که گویا روح، همان ذهن آدمی است: وقتی شب هنگام، برای خوابیدن دراز میکشید؛ وقتی خواب، آغاز به نزول بر شما میکند و تاحدودی شما را در برمیگیرد، آخرین فکر را به ذهن میآورید. سپس به خواب میروید، هنگامی که صبح برمیخیزید و آماده ترک رختخواب میشوید، به اولین فکری که پس از برخاستن دارید بنگرید. نتیجهاش برایتان تعجبآور خواهد بود. آخرین فکر شب پیش، اولین فکر روز بعد میشود. به همین طریق آخرین آرزو در لحظه مرگ، اولین آرزو در هنگام تولّد میگردد. به هنگام مرگ، جسم فاسد میشود ولی ذهن به سفر خود ادامه میدهد. سن بدن شما شاید پنجاه سال باشد اما سن ذهن شما شاید پنج میلیون سال. شما تمام ذهنهای خود را در طول تمام تولّدهایتان داشتهاید و حتی امروز با خود دارید. ذهن شما مانند یک مخزن، تمام خاطرات تولّدهای گذشتهتان را در خود انباشته میکند؛ از این رو ذهن بسیار پیداست. این طور نیست که ذهن شما فقط مخزن تولّدهای انسانی باشد؛ اگر بهصورت درختها یا حیوانات متولّد شدید… خاطرات تمام آن تولّدها هم اکنون در شما موجود است.[۹]
در سخن دیگر اشو مدّعی است که انسان گمان میکند خواهد مرد؛ اما مرگ، سفسطه است. هیچکس تاکنون نمرده و هیچکس تاکنون متولّد نشده است. تولّد و مرگ فقط دو قسمت ماجرای زندگی جاودان هستند. نه تولّد، آغاز این ماجراست و نه مرگ، پایان آن. تو پیش از تولّد وجود داشتی و پس از مرگ وجود خواهی داشت.[۱۰] تعریف مرگ نیز باور به تناسخِ اشو را بیشتر توضیح میدهد. او درباره مرگ معتقد است که در مرگ شخص، فقط بدنش را ترک میکند و بلافاصله بدن دیگری را میگیرد.[۱۱]
نمود دیگر تناسخ باوری اشو در نفی بهشت و جهنّم تجلّی مییابد. او بر این باور است که بهشت و جهنّم، ساخته و پرداخته روان آدمی است و واقعیت بیرونی ندارد: از جهنّم نهراس! آری، نوعی از بهشت و جهنّم وجود دارد که حالتی روانی در وجود توست؛ ولی به جا و مکانی ویژه در زمین یا آسمان هیچ ربطی ندارد. این پندار را دور بینداز. دین به این مهملات ربطی ندارد.[۱۲] وی با همین نگاه معتقد است که انسان میتواند بهشت و جهنّم را بیافریند و در همین عالم به خلق آنها همت گمارد و آنها را در همین زندگی تجربه کند.[۱۳] یا در سخن دیگری میگوید: «خداوند قبلاً در مورد تو قضاوت کرده است و این چیزی نیست که قرار باشد در آینده اتفاق بیفتد؛ بلکه قبلاً اتفاق افتاده است. در مورد مسأله روز رستاخیز نگران نباش؛ به ترس نیازی نیست…. همان لحظهای که خداوند تو را آفرید، در مورد تو قضاوت هم کرده است».[۱۴]
در جایی دیگر با نفی مسئولیت انسان، او را از هرگونه پاسخگویی در معاد بری میداند: «تو مخلوق خدا هستی. اگر اشتباهی رخ بدهد، او مسئول توست نه تو. اگر تو به گمراهی روی، او مسئول است نه خودت. تو چهطور میتوانی مسئول باشی؟! اگر تو نقشهای بکشی و غلط از آب درآید، کسی نمیتواند بگوید خودِ نقشه مقصر بوده است».[۱۵] بنابراین، لازم نیست از خدایی خیالی که در پایان جهان از تو بازخواست میکند که چه کردهای و چه نکردهای، بترسی. او قبلاً داوری کرده و تو آزاد هستی، و لحظهای که شخص بداند به تمامی آزاد است تا خودش باشد، زندگی پویایی آغاز میشود.[۱۶] ترس و زیادهخواهی دو روی سکّهاند؛ ترس، جهنّم را آفریده است و زیادهخواهی، بهشت را. آنها فرافکنی ترس و زیاده خواهی اند. [۱۷] هستی آماده است. بهشت همین جاست و در هیچ جای دیگری نیست.[۱۸]
عقیده به تناسخ در مکتب اشو با چندین اشکال اختصاصی روبهرو است. آنگونه که از گفتارهای وی برمیآید او تلاش دارد تا مخلوق بودن انسان و صاحب اختیار بودن خداوند را ملاکی برای نفی جهنّم و باور به تناسخ قرار دهد. با وجود این او در جایی باور به خدا را نیز ساخته ذهن میپندارد. اشکال دیگری که اشو با آن روبهرو است نداشتن درک صحیح از موجودی به نام روح است. آنگونه که روشن شد او بیش از آنکه به روح قائل باشد، ذهن را محور تناسخ قرار داده است. همچنین او نیز مانند دیگر قائلین به تناسخ، هیچ دلیل عقلی بر آن اقامه نمیکند و فقط به اینکه خود آنرا دریافته اکتفا نموده است و سخن خود را دلیل سخن خویش قرار میدهد. ادعای جامعهشناسی دینی او نیز بدون پشتوانه دلیل است. او فقط مدعی است که ترس و زیادهخواهی باعث خلق باور بهشت و جهنّم شده و هیچ دلیل عقلی یا حتی تجربی و حسی بر آن اقامه نمیکند.[۱۹]
پینوشت:
[۱]. نگرشی بر آرا و اندیشههای اشو، فعالی، محمد تقی، تهران، سازمان ملی جوانان، معاونت مطالعات و تحقیقات، ۱۳۸۸، ص ۵۹.[۲]. همان، ص ۶۰.
[۳]. شورشی، اشو، تهران، نسیم دانش، ۱۳۸۳، ص ۲۰۰.
[۴]. راز بزرگ، اشو، تهران، باغ نو، ۱۳۸۲، ص ۱۳۵.
[۵]. همان، ۱۴۷.
[۶]. راز بزرگ، اشو، تهران، باغ نو، ۱۳۸۲، ص ۸۲.
[۷]. اینک برکهای کهن، اشو، تهران، نگارستان کتاب، ۱۳۸۲، ص ۴۶.
[۸]. همان ۴۶.
[۹]. ضربان قلب حقیقت مطلق، تفسیری از ایشاباش اوپانیشاد، اشو، تهران، فردوسی، ۱۳۸۱ ، ص ۳۴۲.
[۱۰]. بیگانه در زمین، اشو، هودین، اصفهان، ۱۳۸۳، ص ۲۲.
[۱۱]. راز بزرگ، اشو، تهران، باغ نو، ۱۳۸۲، ص ۱۱۲.
[۱۲]. دل به دریا بزن، اشو، هودین،۱۳۷۹، ۷۳.
[۱۳]. چراغ راه خود باش، اشو، هودین. ۱۳۷۹، ۹۹.
[۱۴]. شهامت، اشو، تهران، فردوسی، ۱۳۸۰، ص ۱۲۷.
[۱۵]. همان، ۱۲۷.
[۱۶]. همان، ۱۲۷.
[۱۷]. با خود یکی شو، اشو، هودین، ۱۳۷۹، ص ۹۰.
[۱۸]. ضربان قلب حقیقت مطلق، تفسیری از ایشاباش اوپانیشاد، اشو، تهران، فردوسی، ۱۳۸۱، ص ۱۴۵.
[۱۹]. فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم ،ص ۸۱.