مشایخ بزرگ صوفیه در آثار ابن عربی – بایزید بسطامی

ibnarabi

 

ابن عربى در آثار خود به ویژه کتاب فتوحات مکیه بسیارى از بزرگان و سران صوفى پیش از خود را نام برده و از آنها ستایش نموده است و در بسیارى از موارد به نقل و شرح عقاید آنان پرداخته و نظرات آنان را در موارد فراوانى پذیرفته است .

 

وی به بایزید بسطامی نظر خاصى داشته است و کتابى به نام «المنهج السدید فی ترتیب أحوال الإمام البسطامی أبی یزید» نوشته و بعلاوه در اغلب آثارش به کرّات و مرّات با شور و اشتیاق فراوان به ذکر احوال و مقامات و نقل اقوال وى پرداخته است .

 

به عنوان نمونه در فتوحات مکیه در باب سى و پنجم در «معرفت محقّق در منزل انفاس و اسرار پس از مرگ» (الفتوحات المکّیه ، ج ۱ ، ص ۲۱۷) ، تأکید میکند و میگوید :

 

اگر کسى را در حال حیات به معبد و عبادتگاهش اهتمامى و عنایتى باشد و بخواهد آن مکان همواره محفوظ و محترم بماند و در آن کار ناشایستى انجام نپذیرد ، هر گاه بعد از مرگش شخصى وارد آنجا شود و بر خلاف خواسته صاحبش عمل کند ، آیتى مشاهده نماید .

 

پس از آن براى نمونه داستان بایزید را نقل میکند و چنین می نویسد :

 

بایزید را خانه‏ اى بود ، در آن عبادت میکرد و «بیت الأبرار» نامیده مى شد و بعد از مرگش همچنان محفوظ و محترم بود و در آن عملى که شایسته مساجد نباشد انجام نمى ‏یافت ؛ اما اتفاقاً مردى أجنبى بر آن وارد شد و بیتوته کرد و ناگهان جامه ‏اش بسوخت و او از آن خانه فرار کرد . حال همچنان بر این عنوان بود ، هر گاه کسى وارد مى‏ شد و کارى که شایسته مساجد نباشد انجام مى‏ داد ، آنجا آیتى مشاهده مى‏ کرد .الفتوحات المکّیه ، ج ۱ ، ص ۲۲۱ .

 

 

ابن عربى قول بایزید که چون از وى سؤال شده : «کیف أصبحت ؟» پاسخ داده : «لا صباح لی و لا مساء إنّما الصباح و المساء لمن تقیّد بالصفه و أنا لا صفه لی» را فراوان نقل کرده است .الفتوحات المکّیه ، ج ۲ ، ص ۶۴۶ و ج۴ ، صص ۵۷ و ۴۰ و ۱۳ .

 

بایزید بسطامى اهل خراسان بوده و عقیده «فناء فی اللَّه» که تا اندازه ‏اى مقتبس از افکار هندوها است بیشتر به دست صوفیان خراسان از قبیل بایزید بسطامى و ابوسعید ابو الخیر ترویج شده است .

 

بایزید بسطامى با صراحت مخصوصى افکار مبتنى بر وحدت وجود و موجود را بیان نموده تا آنجا که گفته است : «لیس فی جبّتی سوى اللَّه» یعنى : در لباس من جز خدا نیست و نیز گفته است: «لا إله إلّا أنا فاعبدونی ‏یا عبادی» یعنى : نیست معبودى جز من ، پس‏ اى بندگان مرا بپرستید !

 

صوفیه مقام خاص و والایى را براى بایزید قائل‏ اند و وى را سلطان العارفین معرفى مى‏ کنند .

 

هجویرى که از بزرگان صوفیه است در شرح حال بایزید مى‏ نویسد :

«فلک معرفت و ملک محبت ابو یزید طیفور بن عیسى البسطامى (رضى اللَّه عنه) از جمله مشایخ بوده و حالش اکبر جمله بود و شأنش أعظم ایشان بود تا حدى که جنید بغدادى گفت : أبو یزید منّا بمنزله جبرئیل من الملائکه» .

 

عطار در تذکره الأولیاء مى‏ گوید :

«آن خلیفه الهى ، آن دعامه نامتناهى ، آن سلطان العارفین ، آن حجّه الخلائق أجمعین ، آن پخته جهان ناکامى ، شیخ بایزید بسطامى ( رحمه اللَّه علیه ) اکبر مشایخ و اعظم اولیاء بود ، و حجت خداى بود و خلیفه به حق بود و قطب عالم بود و مرجع اوتاد» .

 

صوفیان از زمان خود بایزید تا کنون ، همه دست به دست هم داده‏ اند تا با دادن القابى به او مثل «سلطان العارفین» و تعریف و تمجیدهاى بى‏ اندازه از وى ، او را صاحب کرامات بزرگ و عجیب دانستن و توجیه و تأویل شطحیات و سخنان کفر آمیزش از وى شخصیتى بى‏ نظیر و دست نایافتنى در ذهن عوام و پیروان ساده دل خود بسازند و بدین ترتیب راه هرگونه سؤال و ایرادى را در مورد بایزید بر آنها ببندند .

 

براى آشنایى با افکار بایزید در اینجا بعضى از آراء و گفتار او را نقل مى‏ کنیم :

گویند مردى پیش او آمد . بایزید گفت : کجا مى‏ روى ؟

مرد گفت : به حج .

گفت : چه دارى ؟

مرد گفت : دویست درهم .

گفت : بیا به من ده که صاحب عیالم و هفت بار گرد من گرد که حج تو این است .

مرد گفت : چنان کردم و باز گشتم .

گفت : مى‏ خواهم زودتر قیامت برخاستى تا من خیمه خود در طرف دوزخ زدى که چون دوزخ مرا ببیند نیست شدى تا من سبب راحت خلق باشم .

گفت : مثل من مثل دریاست که آن را نه عمق پیداست نه اول و آخر پیداست .

یکى‏از وى سؤال کرد که عرش چیست ؟

گفت : منم .

گفت : کرسى چیست :

گفت منم .

گفت : لوح و قلم چیست ؟

گفت منم … .

مرد خاموش شد .

بایزید گفت : بلى ! هر که در حق محو شود و به حقیقت هر چه هست رسید ، همه حق است .

گفت : از خداى به خداى رفتم تا ندا کردند از من ، در من ، که اى تو ؟ من !

 

گفت : حق تعالى سى سال آینه من بود ، اکنون من آینه خودم ؛ یعنى آنچه من بودم نماندم که من و حق شرک بود . چون من نماندم حق تعالى آینه خویش است . اینک بگویم که آینه خویشم . حق است که به زبان من سخن گوید و من در میان ناپدید . (تذکره الاولیاء عطار نیشابورى ؛ جتسجو در تصوف ایران ، عبدالحسین زرین‏کوب)

 

روزى حاتم اصم به مریدان خود گفت: «هر کس از شما در روز قیامت شفاعت اهل دوزخ را نکند مرید من نخواهد بود». این سخن را براى بایزید نقل کردند، گفت: مرید من کسى است که در کنار دوزخ بایستد و دست کسانى که اهل آن باشند را بگیرد و به بهشت بفرستد و خود در جاى آنها قرار گیرد!

 

عطار نیشابوری در صفحه ۱۱۲ تذکره الأولیاء نقل مى کند که بایزید را گفتند: روز قیامت که مى شود مردم در زیر لواى محمد(صلى الله علیه وآله) خواهند بود؟ گفت: «به خدا قسم که لواى من از لواى محمد بزرگتر است»!

احمد خضرویه که یکى از سران صوفیه بود روزى نزد بایزید آمد و گفت: اى شیخ! ابلیس را بر سر کوى تو بردار کرده بودند. گفت: آرى، با ما عهد کرده بود که گرد بسطام نگردد، اکنون یکى را وسوسه کرد تا خونى اتفاق افتاد، و شرط است که دزدان را بر درگاه پادشاه!، بردار کشند!

دیگرى از او پرسید که پیش تو جمعى را مى بینم مانند زنان، آنها کیستند؟ بایزید گفت: آنها فرشتگانند که مى آیند و مرا از علوم سؤال مى کنند و من ایشان را جواب مى دهم.

 

این سخنان گزاف در اصطلاح اهل تصوف «شطحیات» نام دارد .

 

از دیدگاه صوفیه شطح بر زبان راندن عبارتى است که به ظاهر گزاف ، گران و سنگین باشد ، مانند : «أنا الحقّ» گفتن حلاّج و «سبحانی ما أعظم شأنی» از بایزید بسطامى . از دیدگاه علماى راستین اسلام شطح یعنى بر زبان راندن عبارات کفر آمیز که منع شرعى دارد .

 

روزبهان بقلى شیرازى از صوفیان معروف مى‏ گوید :

«پس در سخن صوفیان شطح مأخوذ است از حرکات دلشان … از صاحب وجد کلامى صادر شود از تلهّب أحوال و ارتفاع روح در علو مقامات که ظاهر آن متشابه باشد و عبارتى باشد ، آن کلمات را غریب یابند . و چون وجهش نشناسند و در رسوم ظاهر و میزان آن نبینند به انکار و طعن از قائل مفتون شوند» . شرح شطحیات ، ص ۵۷ .

 

وقتى جریان شطحیات وارد تصوف شد بحران شدیدى ایجاد کرد و کشته هم داد . حسین بن منصور حلاّج اولین مقتول این جریان است ، و عین القضاه همدانى دومین کشته معروف آن مى‏ باشد . بایزید بسطامى از جمله بزرگترین کسان در شطحیات است .

 

مشایخ صوفیه به توجیه این شطحیات مبادرت ورزیده ‏اند ، از جمله روزبهان بقلى (متوفاى ۶۰۶ ه . ق .) بزرگترین کتاب را در توجیه شطحیات نوشته است . این جریان تا به امروز ادامه دارد و علماى شیعه با آن مخالفت نموده ‏اند .

 

البته برخى از صوفیان با توجیه بى‏ اساس این سخنان کفرآمیز ، سعى در موجه کردن آن دارند .

 

مرحوم شیخ حر عاملى در کتاب «الإثنى عشریه» مى‏ فرماید که نباید سخن این اشخاص را تأویل کرد ، یعنى به معناى دیگرى که با ظاهر شریعت تطبیق کند ، برگرداند ؛ زیرا آنان مطلق این گونه سخنان را گفته‏ اند . در ثانى چون باب تأویل بسیار گسترده است ، گشوده شدن آن اساس دین را ویران مى‏ کند و هر کس کفریاتى از روى هواى نفس بر زبان جارى مى‏ کند بعد مى‏ گوید منظور دیگرى دارم ؛ اینجاست که اساس دین با شطحیات ویران مى‏ شود .

 

متن سخن مرحوم علامه شیخ حرّ عاملى در نقد بایزید بسطامى و شطحیات چنین است :

«یکى دیگر از سران فریب کار صوفى بایزید بسطامى است . بایزید در برخى از سخنان خویش جمله «سبحانی ما أعظم شأنی» [یعنى : پاک و منزه‏ ام من و چقدر شأنم بزرگ است .] را عنوان کرده و نیز گفته است : «لیس فی جبّتی سوى اللَّه» یعنى : نیست در لباسم جز خدا . اکنون به فردى که سخن و ادعایش این است و اعتقادش بزرگترین کفر و الحاد است بنگرید که هیچ گونه راهى براى تأویل [یعنى برگرداندن به معناى صحیح] در سخن او وجود ندارد ؛ بنابراین اگر منظورش از بیان این سخن ، خلافِ ظاهر آن بوده ، ضرورتى براى مطلق آوردن آن نبوده است ؛ بلکه صریح در این معناست … اى کاش مى‏ دانستم این کفر و الحاد و نظیر آن در گفتار و کردار اینان ، چگونه قابل تأویل است ؟ ! اگر باب «تأویل» گشوده شود امکان ندارد حکم به ارتداد و یا فسق کسى شود و یا حدّ و مال و قصاصى برایش قابل اثبات باشد ؛ زیرا باب تأویل گسترده است و این عمل موجب تباهى و تخریب پایه‏ هاى دین مى‏ شود». الإثنى‏ عشریه ، ص ۲۵۰ ، ترجمه جلالى .

پیشنهاد ما به شما

دختر سنی که شیعه شد!

﷽ ◈ ━━ 𝐕𝐈𝐃𝐄𝐎 𝐏𝐎𝐒𝐓 ━━ ◈ ≻ دختر سنی که شیعه شد! ꨄ︎ .. …دانلودویدئو… …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green