تقریر مذهب ابن عربی(۲)_استاد باقرپور کاشانی

96158347114977392253

بسم الله الرحمن الرحیم
هدف از ارایه اسناد زیر این است که معلوم شود ابن عربی سنی مذهب بوده ومخالف مبانی تشیع است.دوستانی که ابن عربی رو نمیشناسند بدانند که او کسی است که مظهر عرفان موجود اسلامی است.که مبانی او در خداشناسی مخالف مکتب اهل بیت علیهم السلام می باشد اما متاسفانه عده ای مبانی اعتقادی خود را ازاین شخص میگیرند.تمام فضایلی که در زیر جعل شده کذب محض است.
عباراتی در تقریر مذهب ابن عربی:
{قسمت۲}

۱۶٫ … فَناداهُ الْاِسْمُ الْعَلیمُ الْمَنْسوبُ إِلَیْهِ الْکَلامُ بِصَوْتِ أَبی بَکْرٍ لِیُعَرِّفَهُ بِمَرْتَبَهِ أَبی بَکْرٍ وَ یُؤْنِسَهُ بِهِ.

… در شب معراج، اسم «علیم» که کلام به او منسوب است، رسول خدا را با صدای ابوبکر مورد خطاب قرار داد تا بدین وسیله جایگاه ابوبکر را به وی بشناساند، و وی را با صدای او از وحشت خارج نموده و به آرامش برساند.

۱۷٫ فَلِلزَّمانِ حُکْمٌ فی التَّقَدُّمِ لا فی الْمَرْتَبَهِ کَالْخِلافَهِ بَعْدَ رَسولِ اللهِ الَّذی کانَ مِنْ حِکْمَهِ اللهِ تَعالَى أَنَّهُ أَعْطاها أَبابَکْرٍ ثُمَّ عُمَرَ ثُمَّ عُثْمانَ ثُمَّ عَلیًّا بِحَسَبِ أَعْمارِهِمْ.

زمان در مقدم شدن موثر است نه در رتبه، مانند جانشینی رسول خدا که از حکمت خدا بود که آن را به ابوبکر، بعد به عمر، سپس به عثمان و بعد به علی، مطابق اجل هایشان، عطا نماید.

۱۸٫ فَما بَقِیَ أَحَدٌ یَوْمَ ماتَ رَسولُ اللهِ إِلّا ذَهَلَ فی ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ خولِطَ فی عَقْلِهِ وَ تَکَلَّمَ بِما لَیْسَ الْأَمْرُ عَلَیْهِ إِلّا أَبوبَکْرٍ الصِّدّیقُ فَما طَرَأَ عَلَیْهِ مِنْ ذَلِکَ أَمْرٌ… فَلَمّا ماتَ صلی الله علیه وسلم بَکَى النّاسُ وَ ضَجّوا إِلّا أَبابَکْرٍ امْتِثالًا لِقَوْلِهِ: إِذا وَجَبَ فَلاتَبْکینَّ باکیَهٌ.

در روزی که رسول خدا از دنیا رفت، همه عقلشان را از دست دادند و سخنانی خلاف واقع به زبان می آوردند، به غیر از ابوبکر صدیق که هیچ یک از این حالات به او دست نداد… وقتی که رسول خدا از دنیا رفت همه ی مردم جز ابوبکر گریه کردند و ناله سر دادند، و ابوبکر به خاطر رعایت دستور رسول خدا گریه نکرد، چون آن حضرت گفته بود: وقتی که مرگ کسی فرا رسید مبادا کسی گریه کند.

۱۹٫ وَ لَمّا رَأَتْ هَذِهِ الطّائِفَهُ أَنَّ یونُسَ علیه السلام ما أُتِىَ عَلَیْهِ إِلّا مِنْ باطِنِهِ مِنَ الصِّفَهِ الَّتی قامَتْ بِهِ وَ مِنْ قَصْدِهِ شََغَلوا نُفوسَهُمْ بِتَمْحیصِ النّیّاتِ وَ الْقَصْدِ فی حَرَکاتِهِمْ کُلِّها حَتَّى لایَنْوونَ إِلّا ما أَمَرَهُمُ اللهُ بِهِ أَنْ یَنْووهُ وَ یَقْصِدوهُ وَ هَذا غایَهُ ما یَقْدَرُ عَلَیْهِ رِجالُ اللهِ وَ هَذِهِ الطّائِفَهُ فی الرِّجالِ قَلیلونَ فَإِنَّهُ مَقامٌ ضَیِّقٌ جِدًّا یَحْتاجُ صاحِبُهُ إِلَى حُضورٍ دائِمٍ وَ أَکْبَرُ مَنْ کانَ فیهِ أَبوبَکْرٍ الصِّدّیقُ رضی الله عنه وَ لِهَذا قالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ رضی الله عنه فیهِ فی حَرْبِ الْیَمامَهِ: فَما هُوَ إِلّا أَنْ رَأَیْتُ أَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ شَرَحَ صَدْرَ أَبی بَکْرٍ لِلْقِتالِ فَعَرَفْتُ أَنَّهُ الْحَقُّ لِمَعْرِفَهِ عُمَرَ بِاشْتِغالِ أَبی بَکْرٍ بِباطِنِهِ فَإِذا صَدَرَتْ مِنْهُ حَرَکَهٌ فی ظاهِرِهِ فَما تَصْدُرُ إِلّا مِنْ إله وَ هُوَ عَزیزٌ وَ لِهَذا کانَ مَنْ یَفْهَمُ الْمَقاماتِ مِنَ الْمُتَقَدِّمینَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِذا سَمِعوا أَوْ یُقالُ لَهُمْ إِنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و سلم یَقولُ کَذا وَ کَذا یَقولونَ هَذا کَلامٌ ما خَرَجَ إِلّا مِنْ إله أَیْ هُوَ کَلامٌ إِلهیٌّ ما هُوَ کَلامُ مَخْلوقٍ.

وقتی این گروه فهمیدند که آن چه بر سر یونس آمد تنها به خاطر ویژگی درونی و نیت او بود، به پاک سازی نیت در کارهایشان مشغول شدند؛ تا جایی که غیر از آن چه خداوند دستور داده نیت نمی کنند؛ و این نهایت کاری است که مردان خدا توان انجامش را دارند، و این افراد تعدادشان اندک است، چرا که آن مقام، بسیار محدود می باشد و صاحبش نیازمند به این است که حضور پیوسته داشته باشد. بزرگ ترین شخصی که در این مقام قرار دارد ابوبکر صدیق است، و به همین جهت است که عمر بن خطاب درباره ی او در جنگ یمامه گفت: دیدم که خداوند دل ابوبکر را برای پیکار آماده نموده بود، لذا فهمیدم که او حق است. عمر دریافته بود که ابوبکر به باطنش مشغول است، پس اگر در ظاهر حرکتی از او سر بزند جز از معبود- که همان عزیز باشد- سر نزده است. از همین رو، آن دسته از اهل کتاب که مقامات را می-فهمیدند، اگر می شنیدند یا به آن ها گفته می شد که رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم فلان سخن را گفته است، می گفتند: این سخن جز از معبود صادر نشده است، یعنی سخنی الهی است و سخن مخلوق نمی باشد.

۲۰٫ فَقالَ النَّبیُّ صلى الله علیه و سلم: … «لَوْ کُنْتُ مُتَّخِذًا خَلیلًا لَاتَّخَذْتُ أَبابَکْرٍ خَلیلًا وَ لَکِنْ صاحِبُکُمْ- یَعْنی نَفْسَهُ- خَلیلُ اللهِ».

پیغمبر صلی الله علیه (وآله) وسلم گفت: اگر می خواستم برای خود خلیلی انتخاب کنم یقینا ابوبکر را انتخاب می کردم، ولی من خلیل خدا هستم.

۲۱٫ نودِیَ فی لَیْلَهِ إِسْرائِهِ فی اسْتیحاشِهِ بِلُغَهِ أَبى بَکْرٍ فَاَنِسَ بِصَوْتِ أَبى بَکْرٍ.

در شب معراج که پیغمبر وحشت کرده بود، با زبان ابوبکر با ایشان صحبت شد که مایه ی آرامش ایشان گردید.

۲۲٫ خُلِقَ رَسولُ اللهِ وَ أَبوبَکْرٍ مِنْ طینَهٍ واحِدَهٍ، فَسَبَقَ مُحَمَّدٌ صلى الله علیه و سلم وَ صَلَّى أَبوبَکْرٍ (ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فی الْغارِ إِذْ یَقولُ لِصاحِبِهِ لاتَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنا) [توبه۴۰]. فَکانَ کَلامُهُما کَلامَهُ سُبْحانَهُ.

رسول خدا و ابوبکر از یک طینت آفریده شده اند!!! محمد صلى الله علیه (وآله) وسلم پیشی گرفت و ابوبکر به عنوان نفر دوم نماز خواند، «در آن هنگامه ای که آن دو در غار بودند، و یکی از آن ها به رفیقش می-گفت: غم مخور که خدا با ماست». پس کلام آن دو، کلام خداست.

۲۳٫ أَ لاتَرى رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و سلم أُتِیَ فی الْمَنامِ بِقَدَحِ لَبَنٍ، قالَ: فَشَرِبْتُهُ حَتَّى خَرَجَ الرِّیُّ مِنْ أَظافیری ثُمَّ أَعْطَیْتُ فَضْلی عُمَرَ، قیلَ: ما أَوَّلْتَهُ یا رَسولَ اللهِ؟ قالَ: اَلْعِلْمُ.

آیا نمی بینی که در خواب کاسه ی شیری به رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم داده شد. وی پس از این که آن را نوشید گفت: سیراب شدن از انگشتانم بیرون آمد، سپس اضافه ام را به عمر دادم. از وی پرسیدند: یا رسول الله! تعبیرش چیست؟ گفت: دانش.

۲۴٫ … فَمِنْ هَذا الْمَنْزِلِ تَعَیَّنَ هَؤُلاءِ الْأَرْبَعَهُ مِنْ غَیْرِهِمْ وَ تَعَیَّنَتِ الْعَشَرَهُ أَیْضًا مِنْ هَذا الْمَنْزِلِ الَّذینَ هُمْ أَبوبَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمانُ وَ عَلیٌّ وَ سَعْدٌ وَ سَعیدٌ وَ طَلْحَهُ وَ الزُّبَیْرُ وَ عَبْدُالرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَ أَبوعُبَیْدَهُ بْنُ الْجَرّاحِ فَهَذا مَنْزِلُهُمْ الَّذی مِنْهُ عَیَّنَهُمْ رَسولُ اللهِ وَ شَهِدَ لَهُمْ بِالْجَنَّهِ فی مَجْلِسٍ واحِدٍ بِأَسْمائِهِمْ.

… پس از همین منزل است که این چهار نفر (ابوبکر و عمر و عثمان و علی) برای جانشینی رسول خدا تعیین شده، و آن ده نفر یعنی ابوبکر، عمر، عثمان، علی، سعد، سعید، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و ابوعبیده بن جراح را رسول خدا تعیین فرموده و در یک مجلس به بهشتی بودن آن ها گواهی داد.

۲۵٫ وَ أَمّا مَذْهَبُنا فَإِنّا نَقولُ بِهِ «اَلتَّثْویبِ» شَرْعًا وَ إِنْ کانَ مِنْ فِعْلِ عُمَرَ فَإِنَّ الشّارِعَ قَرَّرَهُ.

عقیده ی ما درباره ی «تثویب» این است که شرعا مورد پذیرش است. این کار هر چند ابتکار عمر بوده ولی شارع آن را امضاء نموده است.(تثویب یعنی گفتن «الصلاه خیر من النوم» در اذان نماز)

۲۶٫ لَمّا تَلا رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و سلم هَذِهِ السّورَهَ بَکَى أَبوبَکْرٍ الصِّدّیقُ رضی الله عنه وَحْدَهُ دونَ مَنْ کانَ فی ذَلِکَ الْمَجْلِسِ وَ عَلِمَ أَنَّ اللهَ تَعالَى قَدْ نَعَى إِلَى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و سلم نَفْسَهُ وَ هُوَ کانَ أَعْلَمَ النّاسِ بِهِ.

پس از این که رسول خدا سوره ی نصر را تلاوت نمود، ابوبکر صدیق در میان تمام حاضرانِ در مجلس به تنهایی گریه کرد و فهمید که خداوند بدین وسیله، خبر مرگ رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم را به وی داده است، و او از همه ی مردم به این مطلب داناتر بود.

۲۷٫ بَلْ قالَ: إِنْ یَکُنْ فی أُمَّتى مُحَدَّثونَ فَعُمَرُ مِنْهُمْ.

رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم گفت: اگر در امت من محدَّث وجود داشته باشد عمر یکی از آن هاست.

۲۸٫ …کَما کانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ رضی الله عنه کانَ یُجَهِّزُ الْجَیْشَ فی الصَّلاهِ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ الصّادِقَ ما لَهُ حَدیثٌ إِلّا مَعَ رَبِّهِ وَ لایُناجی أَحَدًا مِنْ عِبادِاللهِ دونَ أَنْ یَرَى فی ذَلِکَ مُناجاهَ رَبِّهِ بِحَسَبِ ما یَلیقُ.

… هم چنان که عمر بن خطاب در نماز، لشکر را آماده می کرد؛ که مومن صادق جز با پروردگارش سخن نمی گوید و در صورتی که در مناجات با بندگان،‌ مناجاتِ پروردگارش را طبق آن چه شایسته است نبیند، با هیچ یک از آن ها مناجات نمی کند.

۲۹٫ فَأَرادَ اللهُ أَنْ یُعْطِیَ مُحَمَّدًا ما أَعْطاهُ إِبْراهیمَ خَلیلَهُ مَعَ ما عِنْدَهُ مِمّا لَیْسَ عِنْدَ غَیْرِهِ هَذا أَبوبَکْرٍ رضی الله عنه وَ هُوَ حَسَنَهٌ مِنْ حَسَناتِ رَسولِ اللهِ یَقولُ: اَلطَّبیبُ أَمْرَضَنی وَ الْخَلیلُ یَقولُ: (وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ) [شعراء:۸۰] فَانْظُرْ ما بَیْنَ الْقَوْلَیْنِ تَجِدْ قَوْلَ أَبی بَکْرٍ أَحَقُّ وَ انْظُرْ ما بَیْنَ الْأَدَبَیْنِ تَجِدِ الْخَلیلَ أَکْثَرَ أَدَبًا.

پس خداوند اراده فرمود تا به محمد علاوه بر بخشش هایی که تنها به وی داده بود، همان چیزی را عطا کند که به خلیلش ابراهیم عطا نمود. این ابوبکر رضی الله عنه است و او حسنه ای از حسنات رسول خدا می باشد که می گوید: طبیب مرا بیمار نموده و خلیل هم می گوید: هنگامی که بیمار شوم او مرا شفا می دهد. در این دو سخن بیاندیش! می بینی که سخن ابوبکر درست تر است و سخن خلیل مودبانه تر.

۳۰٫ کُنْ عُمَریَّ الْفِعْلِ فَإِنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ رضی الله عنه یَقولُ: «مَنْ خَدَعَنا فی اللهِ انْخَدَعْنا لَهُ» فَاحْذَرْ یا أَخی إِذا رَأَیْتَ أَحَدًا یَخْدَعُکَ فی اللهِ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ بِخِداعِهِ إِیّاکَ فَمِنْ کَرَمِ الْأَخْلاقِ أَنْ تَنْخَدِعَ لَهُ وَ لاتوجِدَهُ إِنَّکَ عَرَفْتَ بِخِداعِهِ وَ تُبالِهِ لَهُ حَتَّى یَغْلِبَ عَلَى ظَنِّهِ أَنَّهُ قَدْ أَثَّرَ فیکَ بِخِداعِهِ وَ لایَدْری أَنَّکَ تَعْلَمُ بِذَلِکَ.

کار َتو مانند عمر باشد که او می گفت: «هر کس به خاطر خدا ما را فریب دهد، فریب او را می خوریم». پس بر حذر باش از این که وقتی کسی تو را به خاطر خدا فریفت و تو هم به این موضوع آگاهی داشتی فریبش را نخوری که یکی از اخلاق کریمانه این است که فریبش را بخوری، و به او اعلام نکن که از فریب او اطلاع داری تا فکر کند که فریبش در تو اثر کرده و تو هم از آن آگاه نیستی.

۳۱٫ وَ کانَ مِنْهُمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ أَعْنی مِنْ أَهْلِ الْأَقْفالِ. یَقولُ اللهُ تَعالَى: (أَمْ عَلَى‏ قُلوبٍ أَقْفالُها) [محمد صلی الله علیه وآله:۲۴] فَلَمّا تَوَلَّى اللهُ فَتْحَهُ أَسْلَمَ فَشَدَّ اللهُ بِهِ الْإِسْلامَ وَ عَضَدَهُ رضی الله عنه و أرضاه.

عمر بن خطاب از کسانی بود که خداوند درباره ی آن ها فرموده: بر دل-های آن ها قفل زده شده ولی پس از این که خداوند دلش را گشود، اسلام آورد و به وسیله ی او اسلام را نیرومند نمود و یاری رساند، و از وی راضی شد.

۳۲٫ …فَیُعْلَمُ أَنَّ الْحُکْمَ فی تَأْخیرِهِ وَ تَقَدُّمِ غَیْرِهِ لِلزَّمانِ کَخِلافَهِ أَبی بَکْرٍ وَ عُمَرَ ثُمَّ عُثْمانَ ثُمَّ عَلیٍّ رَضِیَ اللهُ عَنْ جَمیعِهِمْ فَما مِنْهُمْ واحِدٌ إِلّا وَ هُوَ مُتَرَشِّحٌ لِلتَّقَدُّمِ وَ الْخِلافَهُ مُؤَهَّلٌ لَها فَلَمْ یَبْقَ حُکْمٌ لِتَقَدُّمِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ فیها عِنْدَاللهِ لِفَضْلٍ یُعْلَمُ تَطْلُبُهُ الْخِلافَهُ فَما کانَ إِلّا الزَّمانُ فَلَمّا کانَ فی عِلْمِ اللهِ أَنَّ أَبابَکْرٍ یَموتُ قَبْلَ عُمَرَ وَ عُمَرُ یَموتُ قَبْلَ عُثْمانَ وَ عُثْمانُ یَموتُ قَبْلَ عَلیٍّ رَضِیَ اللهُ عَنْ جَمیعِهِمْ وَ الْکُلُّ لَهُ حُرْمَهٌ عِنْدَاللهِ فَجَعَلَ خِلافَهَ الْجَماعَهِ کَما وَقَعَ فَقَدَّمَ مَنْ عَلِمَ اِنَّ أَجَلَهُ یَسْبِقُ أَجَلَ غَیْرِهِ مِنْ هَؤُلاءِ الْأَرْبَعَهِ فَما قَدَّمَ مَنْ قَدَّمَ مِنْهُمْ لِکَوْنِهِ أَکْثَرَ أَهْلیَّهً مِنَ الْمُتَأَخِّرِ مِنْهُمْ فی نَظَری وَ اللهُ أَعْلَمُ فَالظّاهِرُ أَنَّهُ مِنْ کَوْنِ الْآجالِ.

… پس معلوم شد که حکم در عقب افتادن او و جلو افتادن دیگری به خاطر زمان است، مانند خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علی. هر کدام از آن ها شایسته ی جلو افتادن در خلافت نسبت به دیگران بوده، و این-که یکی از آن ها بر دیگری پیشی گرفته به دلیل فضیلتی در نزد خداوند نبوده که لازمه ی خلافت باشد. پس جلو افتادن یکی و عقب افتادن دیگری برای به دست گرفتن حکومت، تنها به سبب زمان بوده، یعنی از آن جا که خداوند می دانسته ابوبکر پیش از عمر و عمر پیش از عثمان و عثمان پیش از علی می میرد و همگی آن ها در پیشگاه خداوند دارای حرمت هستند، خلافت آن ها را به همان ترتیبی که وقوع پیدا کرد، قرار داد. پس هر کس که مرگش زودتر فرا می رسد، باید زودتر به خلافت برسد!

۳۳٫ فی أَرْضِکُمْ قَبْرُ النَّبیِّ وَ بَیْتُهُ وَ الْمِنْبَرُ الْعالی الرَّفیعُ الْأَطْوَلُ‏ وَ بِها قُبورُ السّابِقینَ بِفَضْلِهِمْ عُمَرُ وَ صاحِبُهُ الرَّفیقُ الْأَفْضَلُ

در زمین شما آرامگاه و خانه و منبر بلند مرتبه ای وجود دارد. در آن جا قبر مسلمانان اولیه، عمر و رفیق برترینش (ابوبکر) قرار دارد.

۳۴٫ وَ کَذَلِکَ ما أَحْدَثَهُ مُعاویَهُ کاتِبُ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و سلم وَ صِهْرُهُ خالُ الْمُؤْمِنینَ.

هم چنین است کارهایی که معاویه کاتب رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم و دایی مومنان پدید آورد.

کتابنامه

ابن عربی الحاتمی الطائی، ابوبکر محمد بن على (۶۳۸ق)، رسائل ابن عربی، تحقیق محمد عبدالکریم النمری، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۷م.

ـــــــــــــــــــــــــ الفتوحات المکیه، ضبطه و صحّحه و وضع فهارسه أحمد شمس الدین، ط۱، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.

ـــــــــــــــــــــــــ فصوص الحکم، تعلیقات ابوالعلاء عفیفی، بیروت: دار إحیاء الکتب العربیه، ‏‎۱۳۶۵ق.

مالک بن أنس الأصبحی المدنی (۱۷۹ق)، موطأ مالک، تصحیح و ترقیم و تعلیق محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ق.

وحید باقرپور کاشانی

پیشنهاد ما به شما

نقد احمدالحسن و انصار در اعتقاد به حجیت خواب غیر معصوم.

صوت ســـخنرانی: سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green