رهروان ولایت ـ نخستین جلوههای صوفیگری در قالب زهدگرایی در زمان خلفا و صحابهی پیامبر گرامی اسلام(صلیاللهعلیهواله) ظاهر شده است، و با ظهور کسانی همچون حسن بصری، بایزید بسطامی، جنید بغدادی، معروف کرخی و… به عنوان یک مکتب، رسماً آغاز به کار کردند.
پیروان این مکتب معتقدند که راه به سوى کمال انسانى و دستیابى بر حقائق معارف منحصر در این است که آدمى به طریقت روى آورد، و طریقت(در مقابل شریعت) عبارت است از نوعى ریاضت کشیدن در تحمل شریعت که اگر کسى از این راه سیر کند، به حقیقت دست مىیابد، و بزرگان این مکتب چه شیعیان و چه سنیان سند طریقت را منسوب کردهاند به علی بن ابی طالب(علیهالسلام).[۱]
تعریفی که از حقیقت تصوّف کردهاند: تلاش برای ترک لذتهای دنیایی و آخرتی و رجوع به فنا و ترک نسبت چیزی به خود و یافتن صفتهای پسندیده و اخلاق نیکو باشد.[۲] امّا تصوفی که ابتدا ظهور داشت عبارت بود از زهدی مفرط و خشن که عبادتهای شاق و طاقتفرسا، کنارهگیری و گوشهنشینی را نیز با خود همراه داشت[۳] که رفته رفته به انواع بدعتها و انحرافها و التقاط مبتلا شدند.
دربارۀ شخصیت بزرگان و بنیانگذاران این فرقه باید گفت که خود آنها غالباً نیز دچار فساد عقیدتی و انحرافات فکری بودند به عنوان مثال، حسن بصری، کسی است که امیرالمومنین(علیهالسلام) تا امام باقر(علیهالسلام)را درک کرده و نه تنها به آنها ایمان نیاورده، بلکه در برابر آنها ایستاده و بر امیرالمؤمنین(علیهالسلام)جهت درگیری با اهل جمل، طعنه زده و بنا بر نقلی در نهایت، مقام قضاوت در حکومت حجاج بن یوسف ثقفی را میپذیرد. جنید بغدادی نیز اولین کسی بود که رقص و سماع را وارد تصوف کرد و دیگران از او پیروی نمودند.[۴]
فرقه صوفیه به واسطه بدعتهایی که گذاشتند، عرفان و سیرو سلوک را از مسیر اصلی خود منحرف ساختند به گونهای که علامه طباطبایی(رحمهاللهعلیه) در این باب مینویسد: «…براى سیر و سلوک، رسمها و آدابى که در شریعت نامى و نشانى از آنها نیست باب کنند، و این سنت تراشى همواره ادامه داشت، آداب و رسومى تعطیل مىشد و آداب و رسومى جدید باب مىشد، تا کار بدانجا کشید که شریعت در یک طرف قرار گرفت و طریقت در طرف دیگر، و نتیجه این شد که حرمت محرمات از بین رفت، و اهمیّت واجبات از میان رفت، شعائر دین تعطیل و تکالیف ملغى گردید، یک نفر مسلمان صوفى جائز دانست هر حرامى را مرتکب شود و هر واجبى را ترک کند، کم کم طائفهاى به نام قلندر پیدا شدند، و اصلا تصوف عبارت شد از بوقى و منتشایى و یک کیسه گدایى، بعدا هم به اصطلاح خودشان براى اینکه فانى فى اللَّه بشوند، افیون و بنگ و چرس استعمال کردند».[۵]
اهل بیت(علیهمالسلام) اولین کسانی هستند که با این نوع از تصوف به دلیل منافات داشتن با روح اسلام ناب به مخالفت برخاستند و صراحتا این جریان و سران آن را مورد رد و انکار قرار دادند. بزنطى مىگوید: مردى از اصحاب ما به امام صادق(علیهالسلام)عرض کرد: دستهای در زمان ما پیدا شدهاند که به آنها صوفیه گفته مىشود شما دربارۀ آنها چه مىفرمایید؟ حضرت فرمود: «آنان دشمنان ما هستند هر کس به سوى آنها اظهار تمایل کند از آنها محسوب مىشود و با آنها محشور خواهد شد. زود است که عدهاى از مدعیان دوستى ما اهلبیت نسبت به آنها تمایل خواهند نمود و خود را تشبیه به آنها کرده و به نام و لقب آنها ملقب خواهند شد و گفتههاى آنان را تأویل و توجیه خواهند کرد. آگاه باش، هر کس به آنها تمایل نماید از ما نیست و من از او بیزارم و هر کس نسبت به آنان ابراز مخالفت و انکار نماید و آنها را رد نماید مانند کسى است که پیش روى پیغمبر خدا(صلیاللهعلیهوآله) با کفار جهاد کرده باشد».[۶]
بنابراین فرقه صوفیه به دلیل کژرویها و آداب و رسوم خود ساخته و گذاشتن بدعت، همچنین به دلیل وجود انحرافات بسیار و بیاعتنایی به قرآن و عترت و تعطیل کردن احکام دین مثل پرداخت عشریه به جای خمس، پشمینه پوشی، رقص و سماع، آواز و غنا، انحرافات جنسی و مصاحفه کردن با زنان، کشف و شهود شیطانى و …. فرقهای به دور از حقیقت اسلام و کاملا مردود و باطل است.
_______________________________
پینوشت:
[۱]. ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۴۵۷٫
[۲]. دکتر عبدالحسین خسروپناه، مقالۀ «تصوف رویکرد شریعتگریز و مرجعیتستیز».
[۳]. ذهبیه تصوف علم، اسدالله خاوری، ص ۱۱٫
[۴]. دکتر عبدالحسین خسروپناه، مقالۀ «تصوف رویکرد شریعتگریز و مرجعیتستیز»
[۵]. ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۴۵۸٫
[۶]. سفینه البحار، ج ۲، واژه صوف.