کتاب ارزشمند «مقام عقل» ، در بر دارندهی مباحث خواندنی و مطالب آموزندهی بسیاری است که هر یک میتوانند موضوع یک کتاب یا پژوهش علمی قرار گیرند. بر همهی علاقمندان به معارف عقلی و الهی لازم است که این کتاب را با دقّت بخوانند و در فصل فصلِ آن نیک بیندیشند تا نسبت به حقیقت و جایگاهِ عقل در آموزههای متعالیِ تفکیک آگاهی یابند.
عقل ، ابزار شناخت است ولی از دیرباز ، کوششهای فراوانی برای شناختِ حقیقت و جایگاهِ آن صورت گرفته است. آنچه در این نوشتار به اختصار بررسی شده ، جایگاه و تعریف عقل از دیدگاه مکتب تفکیک است به مناسبتِ معرّفیِ کتاب «مقام عقل» اثر استاد علّامه محمّدرضا حکیمی. همچنین این نوشتار ، پاسخی است کوتاه به گروهی که در سالهای اخیر ، ناجوانمردانه به اندیشههای متعالیِ وحیانی تاخته و از سرِ بیاطّلاعی یا غرضورزی ، اهل تفکیک را مخالف عقل و خردورزی معرّفی کرده و گاه خواستهاند با تقطیع عبارات و یا تحریف مقاصدِ اندیشمندانِ این حوزه ، برای ادّعاهای باطل خویش سندسازی کنند.
بر صاحبنظران پوشیده نیست که متّهم کردنِ تفکیکیان به ستیز با عقل ، خود نوعی بیعقلی است زیرا مروّجان «تعقّل قرآنی» ، بزرگترین مدافعان «عقل سلیم» هستند و البتّه بزرگترین مخالفان «تفلسف«های وهمآلود. قرآن کریم بیش از هشتاد بار دعوت به تعقّل کرده و کتاب شریف کافی ، از مهمترین کتب حدیث شیعه، با «کتابُ العقل و الجهل» آغاز شده است. بنا بر این اهل تفکیک ، مخالفِ عقل و ستیهنده با آن نیستند بلکه مدّعیانِ فلسفهدانی را به چالش میکشند که از کدام عقل سخن میگویید؟ عقلی که به حجّتِ ظاهری (انبیا و اوصیا) رهنمون میشود و لزوم اطاعت از ایشان را گوشزد میکند یا عقلی که میکوشد بی مددِ معصوم (ع) و هدایتِ او ، به درک عوالمِ وجود دست یازد؟
ما بر آنیم که بالاترین مرتبهی عقل ، شناختِ انسان هادی و فروتنی در برابرِ تعالیم ، اوامر و نواهیِ اوست. عقل بشر ِعادی شهادت میدهد که قادر نیست از بسیاری از رازهای هستی پرده بردارد و به کائناتِ نادیدنی اِشراف یابد و حقایقِ عالَم و حتّی حقیقتِ اعراض را به درستی بشناسد و از احوال قبر و برزخ و قیامت آگاه گردد امّا قادر است در سیری منطقی و حرکتی استوار بی دخالت اوهام و اغراض ، نتایج زیر را حاصل کند:
– مخلوق بودنِ عالَم و پیدایش جهان پس از نیستی
– وجود خالقی حکیم ، مقتدر ، علیم و توانا
– هدفدار بودنِ خلقت و سیرِ تکاملیِ هستی
– ضرورت ارسال رُسُل از سوی خداوند حکیم برای هدایت انسانها
– معرفت به رسولانِ معصومِ حق از طریق آیات و معجزات
– لزوم پیروی از معصوم(ع) و تسلیم در برابر اقوال و ارشادات وی
عقل بشر پس از تأمّلات جدّی و غور در آیات کائنات به حقایقِ فوق پی میبرد و آنگاه سر در آستان وحی فرود میآورد و از فضای تنگ و تاریک مادّیّات و جهان پست آزاد میشود و با هدایت معصوم(ع) در لایتناهای هستی به پرواز در میآید.
عقل ، آنگونه که در کتاب ، سنّت و آثار بزرگان تفکیک ستایش شده ، در آثار دیگران ستوده نشده است. آیا تعاریفی چون عبارات زیر ، در کدام مرام فکری و مکتب معرفتی یافت میشود؟
قرآن
– …کذلکَ یُبَیِّنُ اللهَ آیاتِه ، لعلّکُم تعقِلون (بقره/ ۲۴۲)… خداوند سخنان (آیات) خویش را اینچنین بیان میکند ، تا شما در آنها تعقّل کنید (و با عقل خود آنها را دریابید)
– إنّا أنزلنا قُرآناً عربیّاً ، لعلّکُم تَعقِلون (یوسف/ ۲) ما قرآن را به زبان عربی (فصیح و روشن) فرو فرستادیم ، بدان امید که شما در آن تعقّل کنید.
– إنّما یتذکّر اولوا الألباب (رعد/ ۱۹ و زمر/ ۹) تنها صاحبان عقل و خردند که (از شنیدن این سخنان و آیات) حقیقتها را به یاد میآورند (و از حال غفلت بیرون میآیند).
– وَ قالوا: لَو کُنّا نَسمَعُ أَو نَعقِلُ ما کُنّا فی أصحابِ السَّعیر (مُلک/ ۱۰) (دوزخیان) گفتند که اگر ما میشنیدیم یا خرد خود را به کار میانداختیم ، اکنون در قعر آتش نبودیم.
– و…
• دربارهی این موضوع بنیادین و مهم (تعقّل ، به کارگیریِ عقل) ، آیههای بسیاری آمده است که همه بر رجوع به عقل و استفاده از چشمهی جوشانِ آن ، و عقلانی ساختنِ زندگی و نتیجهگیری و بهرهوری از خرد ، به سختی تأکید میکنند ؛ و از بیکار گذاشتنِ عقل ، و گوش ندادن به ندای آن و پیروی نکردن از ارشادهای خرد ، به شدّت بر حذر میدارند.
این آیات ، هدایتطلبیِ درست و با نتیجه را ـ دربارهی شناخت حقیقت و زندگی و شیوهی رفتار و کردار ـ نیز به استفاده از عقل و پیروی از راهنمایی و جهتبخشیِ آن منوط میدانند. و این همان حقیقتی است که فطرت بیدار انسانی نیز آن را به خوبی تأیید میکند. (ترجمهی الحیاه، ج۱، ص۲۲۴)
پیامبر(ص)
– إنّما یُدرَکُ الخَیرُ کُلُّه بالعَقل ، وَ لا دینَ لِمَن لا عَقلَ لَه (تُحَفُ العُقول/ ص۴۴) انسان به وسیلهی خرد و عقل به نیکیها همه دست مییابد. هر کس خرد ندارد ، دین ندارد.
– أثنی قومٌ بحَضرَتِه (النّبیّ) علی رَجلٍ حتّی ذَکَروا جمیعَ خِصالِ الخَیر ، فقالَ رَسولُ الله(ص) : «کَیفَ عقلُ الرّجُلِ؟» فقالوا : یا رسولَ الله! نُخبِرُکَ عنه بِاجْتِهادِه فی العِبادَهِ و أصنافِ الخَیرِ تَسأَلُنا عن عَقلِه؟! فقال : «إنَّ الأحمَقَ یُصیب بحُمقِهِ أعظَمَ مِن فُجورِ الفاجِر؛ و إنَُما یَرتَفِعُ العِبادُ غداً فی الدَّرَجاتِ و یَنالونَ الزُّلفی مِن رَبِّهم علی قَدرِ عُقولِهم» (تُحَفُ العُقول/ ص۴۴) گروهی در محضر پیامبر(ص) شخصی را ستودند و از همهی خصلتهای نیک او یاد کردند؛ پیامبر گفت : «عقلِ آن مرد چگونه است؟» گفتند : «ای پیامبر! ما با تو از کوشاییِ او در عبادت و دیگر خوبیهای او سخن میگوییم و تو دربارهی عقل او از ما میپرسی؟ پیامبر گفت : «مرد احمق ، به سبب حماقت خود ، بیش از انسان گناهگار به گناه و نابکاری آلوده میگردد. فردای قیامت ، درجاتِ بندگان خدا و دستیابیِ ایشان به قرب و نزدیکیِ پروردگار به اندازهی خردهای ایشان است».
– ما قَسَمَ اللهُ لِلعِبادِ شیئاً افضلَ من العَقل ، فَنَومُ العاقلِ افضلُ مِن سَهَرِ الجاهِل… وَ لا بَعَثَ اللهُ نبیّاًَ و لا رسولاً حتّی یَستَکمِلُ العَقل… وَ لا بَلَغَ جمیعُ العابدین فی فضلِ عبادتِهم ما بلغَ العاقِل… (اصول کافی/ ج۱، ص۱۳) خداوند به مردمان چیزی بهتر از عقل نداده است. این است که خواب انسان عاقل (به کار برندهی عقل) ، از شببیداری ( و عبادتِ) انسان بیخرد بهتر است… خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت جز با عقل کامل… همهی عابدان ـ با همهی ارزشی که عبادتشان دارد ـ به مرتبهی عاقلان و فرزانگان نمیرسند.
• یعنی ، فرزانگانی که دین خدا را از سرِ اندیشه و عقل پذیرفتهاند ، و خدای را با فرزانگی عبادت میکنند.
– لِکُلِّ شَیءٍ آلهٌ و عُدَّه ، و آلَهُ المؤمنِ و عُدَّتُهُ العَقل. و لِکُلّ شَیءٍ مَطیَّه ، وَ مَطیَّهُ المَرءِ العَقل. و لِکُلِّ شَیءٍ غایَه ، و غایَهُ العِبادَهِ العَقل. و لِکُلِّ قَومٍ راع ، و راعِی العابِدین العُقل. و لِکُلّ تاجِرٍ بِضاعَه ، و بِضاعَهُ المُجتَهِدین العَقل. و لِکُلّ خَرابٍ عماره ، و عِمارَهُ الآخِرَهِ العَقل. و لِکُلِّ سَفْرٍ فُسطاطٌ یَلجَأونَ ألیه ، و فُسطاطُ المُسلِمین العقل (بحار، ج۱ ص۹۵ از کتاب «کنزُالفوائد») برای هر چیزی ساز و برگی لازم است ، و ساز و برگِ مؤمن عقل است. هر چیزی را مرکوبی لازم است ، مرکوب انسان عقل است. هر چیزی را سرانجامی است ، سرانجام عبادت عقل است. هر گروهی را شبان و سرپرستی است ، شبان و سرپرست خداپرستان عقل است. هر بازرگانی را کالایی است ، کالای کوشندگان در راه خدا عقل است. هر ویرانیی را آبادانیی درخور است ، آبادانیِ آخرت به عقل است. و هر جمعِ مسافری را سایبانی و سرپناهی لازم است تا بدان پناه برند ، سایبان و سرپناه مسلمانان عقل است.
– و…
• این تعالیم والا به چه چیز اشاره میکند؟ آیا در آنها میاندیشیم؟ معنای این سخنان این است که فرد مسلمان و جامعهی اسلامی باید اینچنین باشد ، باید عقل و خرد و فرزانگی و دانایی بر همه جای آن سایه گسترد و همه کار و همه چیز ، نمودار خرد و عقل و دانایی باشد ، نه نمودار تحجُّر و عوامزدگی و جمود. این است جامعهی آرمانیِ اسلام ، و این است مسلمانِ تراز مکتب. و معلوم است که مراد از اینهمه سخن دربارهی عقل ، این نیست که همهی آحاد مردم فلسفه بخوانند ، آن هم این فلسفهها؟! آیا از این همه تأکید قرآن و احادیث معتبر بر استفاده از عقل ، مقصود آن است که چند قرن بعد ، مسلمانان از راه فلسفههای عقلی ـ وهمی و اختلافی که به دست دشمنان اسلام وارد اسلام شد ، به عقل و تعقّل برسند؟ زهی غفلت ، یا لاتعهّدی!! (مقام عقل، ص۲۳۵)
امامان(ع)
– الإمام علی(ع) : العَقلُ رَسولُ الحَقّ (غررُالحکم/ ص۱۵) عقل فرستادهی حقّ است.
– الإمام علی(ع) : الأنسانُ بِعَقلِه (غررُالحکم/ ص۱۴) انسان به عقل خویش ، انسان است.
– الإمام علی(ع) : العُقولُ أئِمَّهُ الأفکار ، و الأفکارُ أئِمَّهُ القُلوب ، و القُلوبُ أئِمَّهُ الحَواسّ ، و الحَواسُّ أئِمَّهُ الأعضاء (مستدرک نهجالبلاغه/ ص۱۷۶) خردها راهبرانِ اندیشههایند ، و اندیشهها راهبرانِ دلها ، و دلها راهبرانِ حسها ، و حسها راهبرانِ اندامها.
– الإمامُ الباقر(ع) : لا مُصیبَهَ کعدَمِ العَقل ، و لا عدمَ عقلٍ کَقِلَّهِ الیَقین (تُحَفُ العُقول/ ص۲۰۸) هیچ مصیبتی همچون بیخردی نیست ، و هیچ بیخردیی همچون کمیِ یقین نیست.
– الإمامُ الصّادق(ع) : دِعامَهُ الإنسانِ العَقل؛ وَ مِنَ العَقلِ الفِطنَهُ و الفَهمُ و الحفظُ و العلم. فإذا کان تأییدُ عَقلِه مِن النّور ، کان عالِماً ، حافِظاً ، فَطِناً ، فَهِماً. و بِالعَقلِ یَکمُل ، و هوَ دلیلُه و مُبصِرُه و مِفتاحُ أمرِه (عِلَلُ الشَّرایع/ ج۱، ص۱۰۳) ستونِ وجودِ آدمی ، عقل است. زیرکی و فهم و به یادسپری(حفظ مطالب و علوم) و دانشوری(علم) ، از خواصّ عقل است. و هرگاه عقل، از نور (معنوی) ، نیرو گرفته باشد (و عقل آدمی ، عقلِ نوری شود) ، انسان ، «دانشور» و «به یاد سپرندهی علم» و «هوشمند» و «زیرک» و «فهیم» خواهد بود. آدمی به عقل ، کامل میشود. و عقل ، راهنما و سببِ بینایی و کلید مشکلگشای امور انسان است.
– الإمامُ الصّادق(ع) : العَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمانُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجِنان. (اصول کافی/ ج۱، ص۱۱) عقل آن (نیرویی) است که خداپرستان خدا را به وسیلهی آن (میشناسند و) میپرستند ، و صالحان راه رسیدن به بهشت را به راهنماییِ آن میپیمایند.
– الإمامُ الکاظم(ع) : یا هِشام! إنَّ لِلّهِ علی النّاسِ حُجَّتَینِ : حُجَّهً ظاهرهً و حُجّهً باطِنَه ، فأمّا الظّاهِرَهُ فالرُّسُل و الأنبیاءُ و الأئِمَّهُ ـ علیهمُ السّلام ـ و أمّا الباطِنَهُ فَالعُقول. (اصول کافی/ ج۱، ص۱۶)
– الإمامُ الرّضا(ع) : صَدیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقلُه ، وَ عَدُوُّه جَهلُه. (اصول کافی/ ج۱، ص۱۱) دوستِ هر کس، عقل و داناییِ او است ، و دشمن هر کس جهل و نادانیِ او.
– الإمامُ الهادی(ع) ـ فی جواب ما سألَهُ عنه الأدیبُ المَعروف ، إبنُ السِّکّیتِ الأهوازی (ما الحُجَّهُ علی الخَلقِ الیَوم) : العَقلُ ، یَعْرِفُ به الصّادقَ علی الله فیُصَدِّقَه ، و الکاذِبَ علی اللهِ فیُکَذِّبَه. (اصول کافی/ ج۱، ص۲۵) ادیب معروف ، ابن سکّیت اهوازی ، از امام هادی(ع) پرسید : «امروز حجّت خدا بر خلق چیست؟» حضرت پاسخ داد : «عقل ، که انسان به وسیلهی آن هر کس را که به راستی از دین خدا سخن میگوید (شناسایی و) تصدیق میکند ، و هر مدّعی را که دروغ میگوید (شناسایی و) تکذیب میکند.
– و…
عالِمان تفکیکی
– میرزا مهدی اصفهانی : «فاعلم ، أن العقل الذی یشار إلیه بلفظه فی العلوم الإلهیه هو النور الخارجی ، الظاهر بالذات لکلّ عاقل حین ظهور حسن الأفعال و قبحها له و یعرف به الجزئیات و غیرها ، و الصادق علی الله و الکاذب و الناصح الأمین و الغاش الخائن.» (ابواب الهدی؛ باب ثانی؛ ص ۶۲)
– میرزا مهدی اصفهانی : «واضحٌ أن اساسَ الدّین علی العقل ، و تکمیلَ النّاس بالتّذکّر به و بأحکامه» (رسالهی خطّی غایه المنی و معراج القرب و اللقاء- به نقل از الهیات الهی و الهیات بشری: ۱۲۷) روشن است که پایهی دین بر عقل نهاده شده است ، و کمال بشر با توجّه دادنِ او به عقل و پیروی از احکام عقل ، امکانپذیر است.
– میرزا مهدی اصفهانی : «فإنّ البراهین علی ما إدّعاه صاحب الشّریعه فی جمیع ما جاء به ثلاثه: الأوّل هو العقل الذی هو حُجّهُ الله علی البشر…» (ابواب الهدی: ۸۳)
– شیخ مجتبی قزوینی : «حجّیت عقل فطری برای بشر از بدیهیّات اوّلیه است ، و اگر حجّیتِ عقل نفی شود ، هیچ امری از امور عالم ثابت نخواهد شد و هرج و مرج و اختلالِ نظام ، لازم خواهد آمد و از این جهت است که در قرآن مجید در هر مطلبی و امری ارجاع به عقل داده شده است ، چنانکه به بیانهای مختلف میفرماید: أفلا تعقلون ، أفلا یعقلون ، فاعتبروا یا أولی الأبصار ، و أولئک هم أولوا الالباب.
از این قبیل اشارات و بیانات در قرآن مجید زیاده از حدّ شمار است ، پس میزانیّتِ عقل در یک دسته از مطالب و معارف ، جای شکّ و شبهه نیست.» (بیان الفرقان؛ ج۴، ص۶۵۱)
– شیخ مجتبی قزوینی : [روایات شریف در ستایش مقام عقل ، بسیار است که از آن جملهاند:] هر کس که بخواهد بینیاز شود بدون مال ، و دل او از حسد برهد و در دین محکم بماند ، باید زاری کند به سوی خداوند که عقلش را کامل گرداند. همان طوری که روشنیِ بدن به چشم میباشد ، روشنیِ روح به عقل است. پس هرگاه بندهای عاقل باشد ، به خدای خود عالِم گردد. چون به خدای خود عالِم شود در دین بینا گردد و هر کس به پروردگار خود جاهل باشد ، دین برای او نماند. همچنان که جسد بدون روح نمانا ، دین هم بدون نیّتِ درست نماند و نیّت ، درست نگردد مگر به وسیلهی عقل. خداوند چیزی را که بهتر از عقل باشد بین مردم تقسیم نکرده است. و مؤاخذهی هر کس در روز محشر به اندازهی عقل او خواهد بود. هر کس عقلش بیشتر باشد سختگیری در حساب او بیشتر خواهد شد. پیغمبران با مردم تکلّم نمایند به اندازهی عقول آنان ، بهترینِ مردم عاقلترینِ آنهاست. (بیان الفرقان ؛ ج۱، ص۱۱۷)
– شیخ محمّدباقر ملکی میانجی : «عقل ، در کتاب و سنّت ، همان نور خالصی است که خداوند سبحان ، به روح انسانی افاضه و لطف کرده است. و این نور ، ظاهر بالذّات و مظهر للغیر است. عقل به ذات خود ، حجّت الاهی است ، و از خطا و اشتباه ـ به خودیِ خود ـ مصون و معصوم است و خطا بر او مُحال است. عقل ، اساسِ حجّت بودنِ هر حجّتِ دیگری است. و ملاکِ مکلّف شدنِ انسان از سوی خداوند ، و رسیدن به پاداش یا کیفر ، عقل است. و به (حکم) این نور الاهی(عقل) است ، که ایمان به خداوند ، و [ایمان] به هرچه مترتّب بر ایمان به خداست بر انسان واجب میشود ، از جمله تصدیق و اعتقاد به پیامبران(ع) و اقرار به حقّانیّتِ ایشان(هر یک در زمان خود) ، و با این عقل(نیروی الاهی و نور رحمانی) ، حق از باطل ، و شر از خیر ، و راه رشد انسانی از ضلالت و گمراهی ، همچنین حسن و قبحِ اعمال و کارهای واجب از کارهای حرام ، به ضرورتِ ذاتی ادراک میگردد ، و اخلاق والا و نیک ، اعمال بد ، و صفات پست از هم جدا شده تمییز داده میشوند.» (توحید الإمامیه، ص۲۱)
– سیّد جعفر سیّدان : «بدیهی است که حجیت نص از عقل است. اساس حرکت بر عقل است. با عقل است که وجود خدا اثبات میشود و پیامبریِ پیامبر هم با عقل ثابت میگردد و منبع وسیع و بیخطای وحی کشف میشود.» (گفتگوی آیتالله سیّدان با روزنامهی همشهری؛ یکشنبه، ۲۷/۱۱/۱۳۸۱)
– محمّدرضا حکیمی : «هر کس ، تا اندازهای ، در مسائل «معرفت» ، کار کرده باشد ، میداند که «معرفه الله» ، و رسیدن به هر درجهای از آن ، بدون به کار بستنِ عقل ، و داشتنِ تعقّلهای تألُّهیِ ممتد میسور نخواهد گشت» (مقام عقل، ص۱۹۶)
– و…
بر محقّقان آگاه و اندیشمندان بیغرض پوشیده نیست که قائلشدن به عصمت عقل ، تا چه اندازه آزاداندیشی و روشنبینی میطلبد و جز شاگردان مکتب وحی را نسزد که چنین اندیشههایی را عرضه کنند. باری سخن از ادراک ماست که گاهی راه به خطا میبرد و عقل و وهم را از یکدیگر باز نمیشناسد. سرّ این همه اباطیل و تخیّلات نابخردانه ، از توهّم افلاک تسعه و عناصر اربعه گرفته تا تصوّرات مضحک دربارهی نِعَم بهشتی و عذابهای جهنّمی و… ، که در کتابهای فلسفی و عرفانیِ ما راه یافته ، در همین بیتمیزی نهفته است.
بنا بر این نمیتوان «تفلسف» را «تعقّل» انگاشت و ناقدان فلسفه را به مخالفت با عقل و خردورزی متّهم کرد. این کار ، «مثل آن است که «اقیانوس» را به جای «نهر» بگذاریم و اگر کسی نهر را کافی نداند ، بگوییم اقیانوس را کافی نمیداند.» (مقام عقل، ص۲۶۱)
آری ، هستند ، نامطّلعان یا مغالطهکارانی که «تفلسف» را با «تعقّل» یکی به شمار میدهند. و جالب توجّه است که چون مکاتب فلسفی بسیار است ، هر کدام از این آقایان ، همان فلسفهای را که قبول دارند تعقّل میدانند ، و عقل کسی را که معتقد به فلسفهی دیگری باشد ناقص میشمارند… پس درست در این مقام ، این است که گفته شود ، تفکیکیان ، از «فهم فلسفی یا عرفانیِ» دین پرهیز میکنند. آری ، این درست است. چون دین باید با عقل فهمیده شود ، و فلسفه مساوی با عقل نیست. اگر هست کدام فلسفه است ، از میان این همه مکتبهای فلسفی از روزگار قدیم تا کنون؟… علوم بشری ـ به گفتهی استاد مرحوم جلال الدّین همایی ـ از «عقول جزوی» سرچشمه مییابد ، و عقول جزوی (به فرمودهی خواجهی طوسی) دایم در اصطکاکاند ، بر خلاف معارف وحیانی که مبدأِ آنها عقل کلّی مساوی با معصوم(ع) است ، یا معصوم(ع) است که خود عقل کلّی است ، و به حقیقت کاملهی عبدیّهی محمّدیّه ، حقایق را و قرآن (قولِ ثقیل ، حقایقِ گرانبار) را تحویل گرفته و در اختیار بشر طالب و مستعد قرار داده است. پس تأکید بر انحصار فهم به «فهم فلسفی» ، تعطیل عقل است. عقل بجز فلسفه (آن هم عقلی که در فلسفیّات به تعبیر خواجه نصیر طوسی ، با وهم در میآمیزد) ، هزاران محصول دیگر دارد. شگفتا! آیا هزاران متفکّر و مخترع و هنرمند و سیاستمدار بزرگ در طول تاریخ ، و ریاضیدانانِ مشهور ، و اقتصاددانانِ برجسته ، و دانشمندان دیگر فنون، و ارباب علوم غریبه و… که کاری به فلسفه نداشتهاند ، و برخی بویی از فلسفه به مشامشان نرسیده بوده است ، عقل نداشته و به راه عقل نرفتهاند و از عقل بهره نگرفتهاند؟! آیا فلسفه یعنی عقل و عقل یعنی فلسفه؟ بسیار خوب ، اگر چنین است کدام فلسفه عین عقل است : فلسفهی افلاطون؟ ارسطو؟ نوافلاطونی؟ مشّاء؟ اشراق؟ حکمت متعالیه؟ فلسفهی دکارت؟ کانت؟ هگل؟ اسپینوزا؟ سارتر؟ و… و…
آیا کسانی و الهیّونی سُبّوحی و قدّوسی ، مانند سلمان فارسی محمّدی ، مقداد کندی ، ابوذر غفاری ، عثمان بن مظعون ، میثم تمّار ، کمیل نخعی ، حبیب بن مظاهر ، ابوحمزهی ثمالی ، جابر جُعفی ، هشام بن حَکَم (که کتابی در ردّ بر ارسطو نوشته است) ، احمد بن ابینصر بَزَنطی (از شاگردان امام ابوالحسن علیّ بن موسی الرّضا«ع») ، علیّ بن مهزیار اهوازی ، نوّاب اربعه و… با عقل ، دین را نفهمیده بودند ، و فهم امثال آنان از دین تعبّدی و غیر عقلی بود ، چون فلسفه نخوانده بودند ، و فقط قرآن خوانده بودند و معارف معصومین(ع) را فرا گرفته بودند؟ یا نه ، اینان نیز فلسفه خوانده بودند ، کدام فلسفه؟ مشّایی؟ اشراقی؟ صدرایی؟ و اصاله الماهیّتی بودند (به تبع ابن سینا)؟ یا اصاله الوجودی (به تبع ملّاصدرا)؟ یا عرفان خوانده بودند و قائل به «وحدت وجود اطلاقی» بودند؟… (مقام عقل، صص ۲۷۰-۲۷۱)
عقل ، مهمترین ابزار شناختِ انسان عادی است و آدمی برای رفع خطای حواس خویش به آن رجوع میکند؛ بدان معنا که اگر در صحّت دریافتهای مربوط به بینایی و شنوایی و بویایی و چشایی و بساوایی به تردید افتاد ، داوری را به خرد وا میگذارد. حال اگر این داور الهی و شناختورِ ارجمند ، به عللی ، خود به تردید افتاد ، تکلیف چیست؟ توضیح آنکه معاصی و لغزشها ، حجابِ عقلِ سلیماند و تمنّیات و خواهشهای نفسانی ، موانع خردورزیِ سالم. از این روی ، معصوم(ع) ، عقلِ کُل است و اوست که دفینههای عقل را میشناسد و نیروهای غیر فعّال عقل را به فعلیت در میآورد و دیگر انسانها زمانی میتوانند بهرهی وافی و کافی از عقل خویش ببرند که «سلمان»وار ، در مکتب او شاگردی کنند تا به مرتبهی «سَلمانُ مِنّا أهلَ البَیت» برسند.
با این همه «هنوز در هیچیک از فلسفههای بشری (چه قدیم و چه جدید ، چه شرقی و چه غربی ، و حتّی فلسفههای سهگانهی اسلامی : مشّایی ، اشراقی و صدرایی) ، از همهی توان عقل بشری استفاده نشده و نیروهای عقل چنانکه باید آزاد نگشته است.» (مقام عقل، ص۱۵۲)
بی شک «در شناخت حقایق ، عقل ابزاری (مانند عقل فلسفی و امثالِ آن) ، راهگشای کامل نیست ، بلکه اصل ، رسیدن به «عقل دفائنی» است ، یعنی دفائن و اعماق عقل نه سطوحِ عقل… از اینجاست که امام علی بن ابیطالب(ع) ، به هنگام ذکر ویژگیهای پیامبران (یعنی آنچه در پیامبران هست و کار آنان است نه دیگران) ، یکی از عمدهترینِ آن ویژگیها را چنین برمیشمارد که : «وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ…(نهج البلاغه/ خطبهی۱) یعنی این پیامبرانند که اعماق عقل انسان را فعّال میسازند… (و انسان را از سطح عقل و درک سطحی چه فلسفی ، چه تجربی… میگذرانند).» (مقام عقل، ص۶۸) چنین است که فیلسوف بزرگ ، خواجه نصیر الدّین طوسی ، میگوید : «إنّ العَقلَ لا یتطرَّقُ إلی ما یُرشِدونَ إلَیه» یعنی عقل نمیتواند به آنچه [پیامبران بِدان] ارشاد میکنند (و میآموزند) راه ببرد. (مقام عقل، ص۱۹۸)
پس بنا بر این ، پیروی از «وحی» و «معصوم» (لِلمتدرِّبِ فی المعارف و الواقفِ علی العقلِ و مقدار استطاعتهِ و أبعادِه) ، خود یک حرکت عقلیِ کامل است ، زیرا عقل ابزار و وسیله است نه هدف. و روشن است که وسیله هیچگاه نمیتواند ابعاد هدف را مشخّص کند؛ پس مطلق کردنِ عقل به گونهای گریز از عقل و حرکت بر خلاف حکم عقل است ، و سببِ وقوف نیافتن بر بسیاری از حقایق و واقعیّاتِ بیکران ، در ظاهر و باطن جهان (از جمله واقعیّت و حدودِ خودِ «عقل») ، همین امر است… بجاست یادآوری کنیم که اصراری که این مکتب (مکتب تفکیک) ـ به دلیل عقل و شرع ـ بر فراگرفتنِ حقایق از وحی و معصوم دارد، به معنای «تعطیل عقل» نیست ، که حرکتی غیر عقلی و منحط است ، بلکه به معنای «تحدید عقل» است ، که حرکتی است عقلی و متعالی و عین واقعگرایی. (مقام عقل، صص۲۱۱و۲۱۲)
سخن به درازا کشید. حاصل کلام را در چند جمله بیان میکنیم:
– عقل ، حجّت باطنی و مهمترین ابزار شناختی است که در اختیار انسان عادی قرار دارد و یکی از مهمترین کارکردهای آن ، دلالت به انسان هادی و حجّت ظاهری (انبیا و اوصیا) است.
– عقل ، مساوی با فلسفه نیست و با تسامح میتوان فلسفه را نوعی تعقّل انگاشت.
– عقل ، محدودیتهایی دارد که از جملهی آنها ، محدودیت در شناخت ابعاد گوناگون دنیای غیر مادی و نامحدود است.
– به حکم عقل در شناخت بسیاری از حقایق عالَم ، باید به وحی رجوع کرد و تسلیم کلام نورانیِ معصوم(ع) شد زیرا عقل را دفینهها و نیروهای ناشناختهای است که شناخت و بهرهوری از آنها در انحصار معصوم(ع) میباشد.
– نبایست تخیّلات و توهّمات را تعقّل انگاشت و در برابر اصطلاحات و بازی با الفاظ ، خود را باخت. تأکید بر فلسفهی اجتهادی و نقد فلسفی از دستاوردهای تفکّر تفکیکی است.
کتاب ارزشمند «مقام عقل» ، در بر دارندهی مباحث خواندنی و مطالب آموزندهی بسیاری است که هر یک میتوانند موضوع یک کتاب یا پژوهش علمی قرار گیرند. بر همهی علاقمندان به معارف عقلی و الهی لازم است که این کتاب را با دقّت بخوانند و در فصل فصلِ آن نیک بیندیشند تا نسبت به حقیقت و جایگاهِ عقل در آموزههای متعالیِ تفکیک آگاهی یابند. از جمله طرح ابتکاریِ استاد حکیمی را برای «نقد فلسفی» مطالعه کنند و بنگرند که چگونه میتوان به «فلسفهای اجتهادی» دست یافت. فلسفهای که ما را از تقلید برهاند و از جمود و تحجّر نجات دهد و به پویایی و تلاش علمی و عقلی وادارد چنانکه قرآن کریم و اهل بیت اطهار(ع) بدان فرا میخوانند.