مکاتبه‌های دوانی و دشتکی در حل معمای جذر أصّم

5419717162371861972924086172115193150

 

دانلود مقاله

 

درآمد:

وجود دو مدرسه رقیب فلسفی در حوزه شیراز، به رهبری جلال‌الدین دوانی (۸۳۱-۹۰۸) و صدرالدین دشتکی (۸۲۹-۹۰۳)، منازعات فراوانی در مسائل فلسفی، منطقی و کلامی برانگیخت. «معمّای دروغگو» یکی از این مسائل است که در حواشی دوانی و دشتکی بر شرح جدید تجرید الاعتقاد (شرح قوشچی) در ذیل بحث از نفس الامر و مناط صدق قضایا مطرح شد[۱] . طرح مسئله، از حواشی شرح تجرید فراتر رفت و به مکاتبه مختصر بین آن دو حکیم انجامید و سرانجام به صورت نگارش دو رساله مفصل کمال یافت[۲]  که این خود، سرآغازی است بر رساله‌های تک نگاره که بویژه در حوزه فلسفی شیراز توسط پیروان این دو حکیم به رشته تحریر درآمد و دیدگاههای دو استاد فحل را مورد ارزیابی قرار داد. تحلیل آراء حکیمان حوزه شیراز بر معمای دروغگو پیشتر در نوشتار «پارادوکس دروغگو نزد فیلسوفان حوزه شیراز» توسط نگارنده به رشته تحریر در آمده است.[۳]

مکاتبه‌های چهارگانه دوانی و دشتکی را غالباً با ترتیب خاصی در مجموعه‌های نسخ خطی آورده‌اند:

  1. نوشتار اوّلِ دوانی،
  2. نوشتار اوّلِ دشتکی،
  3. نوشتار دوم دوانی،
  4. نوشتار دوم دشتکی.

دوانی در نوشتار اوّل خود با طرح مقدمه کوتاهی در بیان شرایط منطقی تحقق خبر و صدق و کذب پذیری آن، نشان میدهد که جمله «کلّ کلامی کاذب» بجهت ساختار معنایی، فاقد خصوصیّات خبر است. و از اینرو نه صادق است و نه کاذب. مهمترین خصوصیّت خبر، دوگانگی خبر از امری است که حاکی از آن است. چرا که خبر حکایت از واقعیّت (یا بطور دقیقتر، امری وراء خود) است. دوانی در این ‌رساله به مواضع خلل نظریّه خود و دفع انتقاد مخالفین نمیپردازد و همچنین به راه حلهای دیگر دانشمندان از جمله امیرصدرالدین دشتکی اشاره‌یی نمیکند.

دشتکی در نخستین رساله خود ابتدا معمای دروغگو را تقریر میکند و آنگاه راه حلّ دوانی را گزارش میکند و بیان دوانی را از سه جهت مورد نقادی قرار میدهد و سپس راه حلّ خویش را مطرح میکند. راه حلّ وی مسبوق به مقدّمه‌یی در بیان تصورات سه گانه از جمله «کلّ کلامی کاذب» است. این قضیه یا حکم بر لفظ «کلامی» است و یا از آن مفهوم «کلامی» است و یا حکم، بر مصداق «کلامی» متعلق است. از نظر دشتکی در دو صورت نخست میتوان گفت قضیه کاذب است و در صورت اخیر آن را میتوان صادق انگاشت بدون هیچگونه محذوری. وی در رساله مفصل خویش به تکمیل دیدگاه خود پرداخته و آن را براساس تمایز صدق و کذب درجه اوّل و صدق و کذب درجه دوم تبیین کرده است.

دوانی در رساله دوم خویش، عبارتهای دشتکی از رساله نخست وی را آورده و مورد نقادی قرار میدهد. وی دشتکی را به تقریر نادرست از نظریّه خویش متهّم میکند و انتقادهای وی را بر بیان خویش منتفی می‌انگارد. دوانی در بیان خویش مرتکب تبکیت بیرونی میشود. امری که اگر چه در پاسخ دشتکی مسکوت گذاشته میشود امّا در دو رساله مفصل دوانی و دشتکی بویژه در تجریدالغواشی غیاث‌الدین دشتکی به اوج خود میرسد. دومین رساله دشتکی نیز به صورت «قوله، اقول» متضمن پاسخ به انتقادهای دوانی است.

تصحیح این مجموعه به صورت انتقادی با اعتماد به چهار نسخه خطّی انجام گرفته است. مشخصات این چهار نسخه خطّی به شرح زیر است:

آس- مجموعه ۸۷۷ کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی (۶۴۱۰). این مجموعه متضمن دو رساله مفصل دوانی و دشتکی و رساله‌یی مختصر منسوب به افضل‌الدین محمد ترکه (کشته به سال ۸۵۰ه .ق.) است و مکاتبات چهارگانه دوانی و دشتکی به خط تعلیق در هامش صفحه ۲۳ تا صفحه ۴۸ مجموعه آمده است.

کاتب از دوانی و دشتکی با اکرام نام میبرد. وی در آغاز مکاتبه نوشته است:

«هذا مذاکره اخری بین افضل‌المدققین ملاجلال‌الدین الدوانی و بین أکمل المحققین السید صدرالدین الشیرازی فی‌المغلطه المشهوره بالجذرالأصم غیر رسالتین اللتین حوتهما هذه المجموعه واحببت أن أکتب تلک المذاکره علی حواشی تینک الرسالتین لئلایکون بعیداً من هذا.»

وی در پایان رساله اظهار نظر میکند که «والظاهر أن هذه المذاکره کانت من قبل تصنیف الرسالتین».

خطّ مکاتبه‌های چهارگانه در این مجموعه غیر از خطّ مجموعه است. کاتب نامشخص است و نسخه فاقد تاریخ نگارش است امّا از نظر صحّت و دقّت از دیگر نسخ بهتر است. کاتب در انتهای مکاتبه دوم دشتکی، وی را با لقب «سیدسند» یاد کرده است. (این نسخه بمنزله نسخه اصل در نظر گرفته شده است.)

م- دفتر دوم مجموعه ۶۰۲۵ کتابخانه آیهالله‌العظمی مرعشی نجفی، قم. نگارش این مجموعه به سال ۱۱۵۲ه .ق. در مدرسه عمادیه کاشان، روز یکشنبه سیزدهم شعبان، توسط یکی از شاگردان سید ماجدبن ابراهیم حسینی کاشانی به خطّ نستعلیق، انجام یافته است. کاتب در دفتر دوم این مجموعه، ابتدا دیدگاه ابن‌کمونه و خواجه طوسی را گزارش کرده (۱۲ پ- ۱۸ پ) و آنگاه به نگارش مکاتبه‌های دوانی و دشتکی پرداخته است (۱۸ پ تا ۲۳ پ). این مجموعه فاقد مکاتبه چهارم است. ولکن بر مکاتبه دوم دوانی دو حاشیه از مؤلف (منه) آورده است که در سایر نسخ وجود ندارد.

دا.۱- دفترهای ۵۶ تا ۵۹ مجموعه ۶۶۱۶ کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران که توسط علی بن فتح‌الله حسینی در ۲۶ شعبان ۱۰۷۲ه .ق. به خطّ نستعلیق نگارش یافته است (۳۲۷ پ – ۳۲۹ پ).

دا.۲- دفترهای ۱۵ تا ۱۸ مجموعه شماره ۱۲۵۷ کتابخانه اهدایی مشکوه به دانشگاه تهران. به خطّ نَسخ علی نقی بن حاجی محمد امین قازی ساروی است که از سال ۱۰۸۵ تا ۱۰۹۷ه .ق. نوشته شده است. مجموعه ۲۴۰ برگ است (۱۸ پ – ۵۹ پ). به نظر میرسد این نسخه از روی نسخه «دا.۱» نگارش یافته باشد. ضعفها و کاستیهای این دو نسخه تا حدودی یکسان است.

دو نسخه اخیر مصدّر به رساله‌یی مستقل در خصوص معمای دروغگو است که توسط یکی از شاگردان صدرالدین دشتکی تهیه شده است.

تصحیح مکاتبات به روش توأم انجام یافته است همانگونه که در ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت حکیم صدرالمتألهین متداول میباشد که البته گفتار معمای جذراصم در حوزه فلسفی شیراز (خردنامه صدرا، ش،۴ تیر ماه ۱۳۷۵، ص ۸۰-۸۵) خوانندگان را از بسط سخن در خصوص چهار رساله و مؤلفان آنها بینیاز میکند.

من فوائد جلال‌الدین الدوانی (۱)

قدتمهّد[۴]  لجواب[۵]  المغالطه المشهوره مقدمه هی: أنّ حقیقه الخبر الحکایهُ عن النسبه الواقعیه[۶] ، إمّا علی الوجه

المطابق و حینئذٍ یکون صادقآ أو علی الوجه الغیر المطابق فیکون کاذبآ فلا یمکن أن یکون حکایه عن النسبه التی هی[۷]  مضمونه.

توضیح ذلک ما حقّق فی موضعه مِنْ أنَّ مرجع احتمال الخبر[۸]  للصدق و الکذب إلی إمکان[۹]  اجتماع النسبه الذهنیه[۱۰]  التی هی مضمونه مع تحققها و إذا[۱۱]  کانت النسبه الذهینه[۱۲]  حکایه عن نفسها باعتبار وجودها فی الذهن، کما فی قولک «هذا الکلام صادق أو کاذب» مشیرآ إلی نفس هذا و[۱۳]  کانت هی بعینها الواقع المحکی عنه[۱۴] ؛ فلایمکن اجتماعها مع انتفائها[۱۵] ، ضروره امتناع اجتماع‌الشیء مع عدمه.

و لهذا لوقال أحدٌ «هذا[۱۶]  الکلام صادق» مشیرآ إلی نفس هذا الکلام، لایکون خبرآ، بل[۱۷]  لایکون له محصل. فإنّ النسبه التی هی مضمونه، لایتنهی إلی المحاکاه عمّا فی الواقع؛ بل تدور علی نفسها. و لعلّ السرّ فی ذلک أنّ التصدیقَ للصوره[۱۸]  الذهنیه التی تقصدبها، المحاکاهُ عمّا فی الواقع[۱۹]  فلایکون حکایه عن نفسها. إذْ محاکاه الشیء عن نفسه[۲۰]  غیر معقول. و لأجل ذلک صار احتمال المطابقه و اللامطابقه من خواصّ التصدیق[۲۱] . فإنّ الصوره مالم یقصدبها المحکاه عن أمر واقعی لایجری فیهاالتخطئه و التغلیط. ألاتری[۲۲]  أنّ المصوّر[۲۳]  إذا تصدّی أنْ ینقش صورهً مامن غیر قصد[۲۴]  الحکایه عن شیءٍ معین فلیس لأحد تخطئته[۲۵]  فی‌ذلک النقش. فأمّا إذا تصدّی تصویراً علی أنّه مثال زید، مثلا، توجه علیه[۲۶]  الاعتراض بعدم[۲۷]  المطابقه.

و مِن هاهنا یُعلم‌الفرقُ بین الجملهالخبریه و الإنشائیه المنقوله عنها، نحو قولک «الحمدلله» علی قصد الإخبار و الإنشاء[۲۸]  و کذا[۲۹]  الفاظ العقود فیحالتی الإخبار و الإنشاء[۳۰] . فإنّها فی حاله[۳۱]  الإخبار حکایه عن الإمر الواقعی و فی حاله[۳۲]  الإنشاءلم یقصد بها الحکایه بل  القصد حینئذٍ أن ینقش نفس النسبه فی الذهن من غیر التفات إلی الواقع.

و بعدَ تمهید هذه المقدمه یقال: خبریهُ الکلام إنّما هومن حیث کونه حکایه[۳۳]  عن الواقع. و قدبیّن[۳۴]  أنّ
الخبر لایکون حکایه عن النسبهالتی هی[۳۵]  مضمونه. فلایتناول قوله «کل کلامی کاذب» لنفس هذا الکلام؛ فإنّه من تلک الحیثیه لایتحمل الصدق و الکذب[۳۶]  لما تمهّد[۳۷] . و حینئذٍ فنختار کذبه لانتفاء موضوعه. ولایلزم من کذبه[۳۸]  اتصافه بالصدق إذاالمعدوم[۳۹]  لیس بصادق ولا کاذب. فتامّل.[۴۰]

من فوائد الامیر صدرالدین دشتکی(۱)[۴۱]

]تقریر المغالطه[

قیل: لو قال قائلٌ «کلامی فی یوم کذا[۴۲]  کاذب» و لم یقل فی ذلک الیوم غیرَ هذا الکلام، لزم أنْ یکون ذلک الکلام صادقآ و کاذباً معآ[۴۳] . لأنّه إن کان صادقاً فی نفس الامر لزم أنْ یکون المحمول و هو «کاذب» صادقاً علی موضوعه و هو قول القائل «کلامی» فیکون کلامه کاذباً. و لیس کلامه إلّا «کلامی کاذب» فیلزم[۴۴]  أنْ یکون کاذباً و قد فرض أنّه صادقٌ فی نفس الامر[۴۵] .

و إن کان کاذباً فی نفس الامر یلزم أن یکون المحمول و هو «کاذب» غیر صادق علی موضوعه، فیصدقَ[۴۶]  علیه أنّه صادق لأنّ الموضوع کلام القائل. و الکلام واجب الاتصاف بأحدهما فیکون کلامه ]صادقاً[۴۷] [و لیس کلامه إلّا «کلامی کاذب» فیکون صادقآ و قد فرض أنّه کاذب.

 

]جواب الدوانی[

و اُجیب بأنّ: قول القائل «کلامی[۴۸]  کاذب» إنّما یکون صادقآ أو کاذبآ لوکان خبرآ و هو لیس بخبر. إذْ[۴۹]  لیس فی کلامی إشاره إلی فرد هذا المفهوم. و لم یجعل آله لملاحظه فرده إذا لافرد له سوی[۵۰]  «کلامی کاذب». و لا یمکن أنْ یجعل القائل قوله «کلامی» اشارهإلیه و اله لماحظته کما لایمکن أنْ یقول هذاالکلام و أراد الإشاره إلی نفس هذا الکلام.

]نقد جواب الدوانی[

و فیه بحثٌ: أمّا أوّلا فلانّ کون الکلام خبرآ لایتوقف علی أن یکون فی موضوعه إشاره إلی فرده[۵۱] ؛ بل قد

لایکون لموضوعه فردٌ[۵۲]  أصلا کقولک «اللاشیء کاذب»و[۵۳]  «کلام من لاکلام له کاذب». و قد یکون له فرد و لم یکن إلیه[۵۴]  إشاره کالقضایا الطبیعیه التی یکون لموضوعاتها أفراد.

و أمّا ثانیاً فلأنّ معنی جعل العنوان الهلملاحظه فرده، حال الحکم علیه[۵۵] ، أن یُحکم علی العنوان نفسه حکماً یتعدّی إلی فرده بواسطه انطباقه علیه[۵۶]  بحسب نفس الأمر حتّی یکون المدرَکُ بالذات هوالعنوان فقط، کما حُقِّق فی موضعه؛ لا[۵۷]  أنْ یلاحظ خصوصیّه الفرد حین ملاحظه العنوان حتّی یکون هناک مدرَکان[۵۸]  بالذات. و حینئذٍ  لایحتاج الحاکم إلی أنْ یلحظ خصوصیه الفرد من العنوان حتّی[۵۹]  قیل إنّه لایقدر علی ذلک.

و أمّا ثالثاً، فلأنّا نعلم بالضروره، أنّ لنا أنْ نخبر عن أی لفظ شئناه[۶۰]  بقولنا «کاذب» سواء کان ذلک اللفظ[۶۱]  مهملا – مُعبّراً بخصوصه کقولک «نطیق کاذب» أو بوجهٍ عامِ کقولک «کل لفظ مهمل کاذب» – أو مستعملا لیس لمعناه فرد[۶۲]  کقولک «اللّاشیء کاذب» و «کلام من لاکلام له کاذب» أو کان له فرد کقولک «الحجرکاذب» و «خبر المفتری کاذب». و استثناءُ کلام القائل ]«کلامی کاذب»[۶۳] [ فی ذلک الحکم من سائر الألفاظ[۶۴] ، مکابرهٌ ظاهرهٌ[۶۵] . و ما ذُکر[۶۶]  فی بیانه غیر مسموع.

]جواب المؤلف[

و الحق فی‌الجواب بعدَ تمهید مقدمهٍ هی: أنّ قول القائل «کلامی کاذب» یتصور علی ثلثه[۶۷]  اوجه: أحدها أنّ الحکم[۶۸]  بالکذب علی لفظ «کلامی». و الثانی أن یحکم علی مفهوم مسمّاه حتی یکون القضیه طبیعیهً. و الثالث أنْ یحکم علی فرده و هو قوله[۶۹]  «کلامی کاذب» إذْلافردله[۷۰] سوی[۷۱]  ذلک[۷۲] ، فیکون المحکوم علیه بالحقیقه ذلک الفرد[۷۳] . فکأنّه قال «کلامی کاذب،کاذبٌ».

أنّ یُختار[۷۴]  کذبُه إنْ کان الحکم علی لفظ «کلامی» أو مفهومه. قوله[۷۵]  لوکان کاذباً لم یصدق المحمول، و هو «الکاذب»، علی. «کلامی» فیصدق علیه الصادق، قلتُ: ممنوعٌ.[۷۶]  إنمّا یلزم ذلک لوکان لفظ «کلامی» أو مفهومه[۷۷] خبراً و لیس کذلک. إذْ الاول لفظ مفرد و الثانی لیس بلفظٍ.

و أنْ یختار صدقُه[۷۸]  إنْ کان الحکم علی فرد «کلامی» و هو «کلامی کاذب» حتّی یکون الحاصل أنّ[۷۹]  «کلامی

کاذب، کاذب». هذا[۸۰]  لما عرفتَ فی المقدمه. قوله[۸۱]  «إنْ

کان صادقاً لزم أنْ یکون المحمول، و هو «کاذب»، صادقاً علی موضوعه، و هو «کلامی[۸۲] » فیکون کاذباً» قلت: المحکومُ علیه بحسب الحقیقه، علی هذا التقدیر، قولُه «کلامی کاذب»[۸۳]  فیلزم اتصافه بالکذب. و ما فرضناه

صدقه بل فرضنا صدق قوله «کلامی کاذب، کاذب»[۸۴] . و کذب ذلک یستلزم صدق هذا کما أنّ کذب قولک «الخلاء موجود» یستلزم صدق[۸۵]  قولک «الخلاء موجود کاذب». و لا محذورفیه[۸۶]  فتأمل[۸۷] .

 

من فوائد العلامه الدوانی(۲)[۸۸]

قوله[۸۹] : واُجیب إلی اخره.

أقول: قد تقرر[۹۰]  الجواب علی الوجه الذی أراده ثُمّ اورد علیه مالایرد علی ذلک الجواب[۹۱]  أصلاً. و تقریر الجواب علی وجهه أنّ حقیقه الخبر هو الحکایه عن النسبه الخارجیه إمّا علی الوجه المطابق و حینئذٍ یکون کاذباً. فحیثُ ینتفی الحکایه عن النسبه الخارجیه لایتحقق الخبر. و قول القائل «کلامی الیوم کاذب» إذا جُعل إشارهً إلی نفس ذلک الکلام لایکون تلک النسبه الذهنیه، الّتی هی مدلُوله، حکایه[۹۲]  عن نسبه خارجیه أصلاً و لم یشر إلی خارجٍ بالمطابقه فلایکون خبراً حقیقه. ألاتری أنّ قائلا لوقال «کلامی هذا صادق» مشیراً[۹۳]  إلی نفس ذلک الکلام، لم یکن خبراً بلً ربّما نسبه العقلاء إلی مایکره[۹۴] .

هذا تقریر کلام[۹۵]  المجیب. و أینَ هذا ممّا ذکره؟ إذْ[۹۶] حاصل هذا التقریر[۹۷]  منع کون هذا الکلام، علی هذا  الوجه، خبراً لانتفاء کونه حکایه عن النسبه الخارجیه؛ لا لأنّه لیس فی «کلامی» إشاره إلی فرده الی اخر ماقال. و لا یخفی عدم ورود شیء ممّا ذکره علی ذلک أصلاً[۹۸] .

قوله: یتصوّر علی ثلثه اوجه.

أقول: الوجهان الأوّلان ممّا لامدخل[۹۹]  له فی‌المبحث؛ بل لاینساق[۱۰۰]  إلیه الوهم فلا جدوی فی ذکرهما إلّا تکثیر السواد و توفیر الشعب کما هو دأب الثعلب تحییراً للدخیل عسی أن یضل عن منهج السداد[۱۰۱] . و کلاهما لایلیق لطالبی الصواب و مستحقی الرشاد.

ثُمّ، إنّه لم یستوعب الاحتمالات لأنّ محصله[۱۰۲]  أنّه  إمّا حکم علی نفس اللفظ أو علی نفس المفهوم أو علی فرده[۱۰۳]  المعین. فظاهرٌ أنّه یجوز أنْ یؤخذ قضیه کلیه فیکون معناه «کل کلامی فی هذا الیوم کاذب». و انحصاره فی هذا الفرد لا ینافی الکلیهَ. و أنْ یؤخذ جزئیه فیکون معناه «بعض کلامی الیوم کاذب». و المهمله ترجع إلیها. لکن لایخفی اختلاف حال القضیه صدقاً و کذباً بحسب اختلاف الجزئیه و الکلیه. فالتعرّض لتلک الوجوه أهمّ. فظهر أنّه ترک مایعینه  و أخذ ما لایعینه.

قوله: «إذ لافرد له سوی ذلک» إلی قوله «کاذب».

أقول: انحصاره فی ذالک الفرد لایقتضی کون المحکوم علیه بحسب الحقیقیه ذلک الفرد. کیف؟ و قد حُقِّق أنّ المحکوم علیه بالذات هو نفس العنوان علی وجهٍ ینطبق علی ماهو فرد له فی الواقع کما ستعرفه.[۱۰۴]

قوله[۱۰۵] : «أن یختار کذبه» إلی قوله «لیس بلفظٍ».

أقول: قد أشرنا إلی أنّه لا جدوی فی ذلک. و مَن ذاالذی یتوهم مثل هذا، حتّی یحتاج  إلی دفعه؟[۱۰۶]  و البیان کُلّه فی الشق[۱۰۷]  الاخیر و سینجلی حقیقه الحال. ثُمّ لا یخفی ما فی قوله «لیس بلفظ».

قوله: «و أنْ یختار[۱۰۸]  صدقه إنْ کان الحکم علی فرد کلامی» إلی قوله «لما عرفتَ فی المقدمه».

أقول: قد عرفتَ هناک ممّا سبق منّا أنّه إذا اُخذ کلیه أو جزئیه لایکون محصله ذلک. إذْ لایکون هناک[۱۰۹]  حکمٌ علی خصوص ذلک الفرد أصلاً؛ بل علی الأوّل یکون الحکم[۱۱۰]  علی کل ماهو فرد[۱۱۱]  له فی الواقع و حینئذٍ

یکون قوله «کلامی[۱۱۲]  کاذب» جزئیاً مندرجاً تحته علی ما اختاره من کون «کل[۱۱۳]  کلامی کاذب» فرداً من افراد الموضوع و هو ظاهر.

قوله: «قلتُ[۱۱۴]  المحکوم علیه» إلی قوله «کاذب»[۱۱۵] .

أقول:بعدَ ماسبق علیه[۱۱۶]  إذا کذب قوله «کلامی کاذب» کان کذبه إمّا لانتفاء الموضوع أولوجوده[۱۱۷]  مع اتصافه بنقیض المحمول. و الاول باطل لأنّ الموضوع عندکم هو قوله «کلامی» بعنیه و هو موجود. و کذاالثانی لاستلزامه کون قوله[۱۱۸]  «کلامی کاذب» غیرَ کاذب بل صادقاً. و قد فرض کاذباً هذا خلف. و بوجه اخر إذا[۱۱۹]  صدق قوله «کلامی کاذب» و الحکم علی نفس «کلامی کاذب»[۱۲۰] .

فیکون صادقاً حیث فُرِض صدقه[۱۲۱]  و کاذباً من حیث أنه محکوم بالکذب فی القضیه الصادقه[۱۲۲] . فتأمل[۱۲۳]

من فوائد الامیر صدرالدین دشتکی (۲)

قوله: وقول القائل «کل کلامی الیوم کاذب» إشاره إلی نفس ذلک الکلام.

أقول: إنْ أراد بجعله إشاره إلی نفس ذلک الکلام أن یجعل «کلامی»، و هو العنوان، إشاره إلیه، فحاصل الجواب یرجع إلی الوجه الذی قررّه المجیب. و منْ زعم أنّه غیَّر الجواب إلی وجه اخرٍ فقد وقع فیما هرب منه، من حیث لایدری و یرد علیه جمیع ما اورد.

و إنْ أراد به أن یجعل جمیع قوله «کلامی کاذب» إشاره إلی نفس ذلک‌الکلام الذی هو فرد موضوعه، فذلک أمر لم یعتبر بعدُ. کما یقول أحد إنّ جمیع القضیه لابدّ أن یکون إشاره[۱۲۴]  إلیفردالموضوع. واثبات ذلک دونه خرط القتاد. وإن أراد بهمعنی‌اخر فلابدّ أنْیبیّنحتّی ینظرفی صحّته. قوله «ألاتری» إلی قوله «نسبه العقلاء إلی ما یکره».

أقول: لا یخفی أنّ «کلامی صادق» فرد موضوعه، و هو «کلامی»، کما أنّ «کلامی کاذب» فرد موضوعه. و الکلام فی ذلک کالکلام فی هذا. و المجیب زاد علیه لفظ «هذا» و جعله دلیلاً علی أنه لایشار به إلی نفس ذلک الکلام. فإنْ أراد أنّه لایُشار بهذا[۱۲۵]  إلی «کلامی صادق» فذلک جایز بلاریبه. و إنْ أراد غیرَ «أنّ کلامی هذا صادق»، لایکون إشاره إلی نفس ذلک الکلام. هذا. فاعرف حاله بالقیاس إلی ماقلنا علی قوله «و قول القائل (کلامی الیوم کاذب)[۱۲۶]  إذا جعل إشاره إلی نفس ذلک الکلام».

قوله[۱۲۷] : فلاجدوی فی ذلک إلی اخره.

أقول[۱۲۸] : الجمعُ بین الاعتراض بعدم الاحتیاج إلی التعرّض لبعض الاحتمالات و الاعتراض بعدم استیعاب الاحتمالات لیسَ من دأب المحصلین. أمّا اللطائف[۱۲۹]

البدیعیه الّتی فی قوله «فلاجدوی» إلی قوله «مستحقی[۱۳۰]

الرشاد» فممّا[۱۳۱]  لامزید علیه.

قوله: ثُمّ[۱۳۲]  إنّه لم یستوعب الاحتمالات.

أقول: قرّرَ الاحتمالَ الثالث علی الوجه الذی اراده، ثُمّ اورد علیه مالایرد. و التقریر علی وجهه أنّه إذا کان للعنوان[۱۳۳]  فرد واحد بحسب نفس الأمر، کقول القائل «کلامی» المنحصرُ فرده فی قوله «کلامی کاذبٌ»، فی الصوره المذکوره و حکم علی فرده؛ یکون المحکوم علیه بحسب الحقیقیه ذلک الفرد لاغیر، سواء اُخدت القضیهُ کلیهً أو جزئیهً أو[۱۳۴]  مهمله. إذْ الحکمُ علی ماهو فرد العنوان فی الواقع، کما ستعرف به. و لافرد فی الواقع سوی ذلک. غایهُ الامر إنّه عبّر عنه بوجهٍ عامٍ و کأنّ یذکر موضوعها بوجهٍ خاصٍ.

قوله «وظاهر أنّه یجوز أنْ یوخذ» إلی قوله «و المهمله ترجع إلیها[۱۳۵] ».

أقول: قد عرفتَ آنفاً أنّ القضیه المذکوره، سواء اُخذت کلیه أو جزئیه أو مهمله، کان الحکم بحسب الحقیقیه علی ذلک الفرد. و هو لایوجب کونها شخصیهً.

قوله: «لکن لایخفی اختلاف حال القضیه صدقاً و کذباً بحسب اختلاف الکلّیه و الجزئیه».

أقول: إنْ أراد اختلاف حال هذه القضیه المنحصر موضوعها فی فرد واحدٍ، فظاهرٌ أنّه لایختلف حاله صدقاً و کذباً بحسب اختلاف الکلیه و الجزئیه. و إنْ أراد اختلاف حال قضیه اُخری فالتعرّضُ لبیان حال هذه القضیه التی تکون الکلام فیها أهمٌ. فیظهر أنّه ترک مایعینه و اخذ مالایعینه.

قوله: «أقول انحصاره فی فرد لایقتضی کون المحکوم علیه بحسب الحقیقه ذلک الفرد إلی آخره»[۱۳۶] .

أقول: قد عرفتَ أنّه یقتضیه. و أمّا قولُه «کیف؟ و حُقِّق أنّ المحکوم علیه بالذات هو نفس العنوان علی وجه ینطبق علی ما هو فرد ]له[۱۳۷] [ فی الواقع». فانّما ینافی ذلک إذا کان العنوان من هذا الوجه غیر ذلک الفرد و[۱۳۸] ،  لیس کذلک. فاعرفه.

قوله: «قد عرفتَ هناک ممّا سبق منّا أنّه کلیه أو جزئیهلا[۱۳۹]  یکون محصّله ذلک».

أقول: قد عرفت ها هنا ممّا سبق منّا أنّه إذا اُخذ کلیه أو جزئیه یکون محصله ذلک. قوله[۱۴۰]  «لایکون محصله

ذلک إذْ لایکون هناک[۱۴۱]  حکمٌ علی خصوص ذلک» أقول: لوکان هناک حکم علی خصوص ذلک الفرد، یکون علی ذلک و لایقال حینئذٍ یکون محصله ذلک.

قوله: بل علی الأوّل یکون الحکم علی کل ماهو فرد له فی الواقع.

أقول: فکّل ما هو فرد له فی‌الواقع لیس إلّا قوله «کلامی کاذب». فقد حکم علیه لاعلی غیره. و هو المعنی من قولنا «هو المحکوم علیه بحسب الحقیقه».

قوله: و حینئذٍ یکون کلامی جزئیاً مندرجاً تحته.

أقول: ذلک غیر لازم لأنّ الکلام فی القضیه الملفوظه. و القائل تکلّم ب ِ«کلامی کاذب» فهو القضیه الملفوظه و إنْ کان الحکم علی فرده، کما أنّک إذا قلتَ «کل انسان حیوان» کانت القضیه الملفوظه هذه لا «زید حیوان» و «عمرو حیوان» الی غیر ذلک، و إن حکمتَ علی افراد الانسان.

قوله «أقول بعدما سبق» إلی قوله «القضیه الصادقه».

أقول: قد مَرّ أنّ المحکوم علیه فی قول[۱۴۲]  القائل «کلامی کاذب» بحسب الحقیقه فردُ[۱۴۳]  قوله «کلامی» و هو

لفظ کلامی کاذب. فکأنّ القائل قال «کلامی کاذب، کاذبٌ».

فإنْ کان التردیدُ فی «کلامی کاذب، کاذب»[۱۴۴]  یختار صدقه. قوله «فیکون صادقاً حیث فرض صدقه و کاذباً من حیث أنّه محکوم علیه بالکذب» أقول: المفروض صدقهُ علی ذلک التقدیر هو «کلامی کاذب، کاذب» و المحکوم علیه بالکذب فی القضیه الصادقه هو «کلامی کاذب» و لا محذور فیه.

و إنْ کان التردید فی «کلامی کاذب»، الذی هو الموضوع فی «کلامی کاذب ] کاذب [» یختار کذبه. قوله «کان کذبه إمّا لانتفاء الموضوع أو لاتصافه بنقیض المحمول»؛ یختار الاول. قوله «و الاول باطل لأنّ الموضوع عندکم هو قوله (کلامی کاذب)»، أقول: ممنوع بل موضوعه هو لفظ «کلامی» و هو ظاهر لاستره فیه. والسلام علی من اتبع الهدی[۱۴۵] . Ê

 

پی نوشتها:

 

[۱]. دشتکى، صدرالدین، حاشیه شرح التجرید، تصحیح ومقدمه دکتر احد فرامرز قراملکى، خردنامه صدرا، ش ۵ و ۶ پاییز وزمستان۱۳۷۵، ص.۸۲-۷۴جلال‌الدین دوانى، حاشیه شرح التجرید، نسخه خطى به شماره ۵۰۵ کتابخانه مدرسه غرب همدان.

[۲]. دوانى، جلال‌الدین، نهایه الکلام فى حل شبهه جذرالاصم، تصحیح و مقدمه دکتر احد فرامرزقراملکى، نامه مفید،شماره۵، بهار .۱۳۷۵صدرالدین دشتکى، فى حل شبهه جذرالاصم، نسخه خطی آستان قدس رضوى به شماره. ۸۷۷(۶۴۱۰)

[۳]. قراملکى، احد فرامرز، معماى جذراصم در حوزه فلسفى شیراز، خردنامه صدرا، شماره ۴، تابستان۱۳۷۵، ص ۸۵-.۸۰

[۴]. آس، یتمهد.

[۵]. دا.:۲ بجواب.

[۶]. م، دا.۱، دا.:۲ الواقعه.

[۷].م، – هى.

[۸].دا.:۱ – الخبر.

[۹].دا.۱ و دا.:۲ مکان.

[۱۰].دا.۱ و دا.:۲ الذاتیه.

[۱۱]. آس: لو.

[۱۲]. دا.۱ و دا.،۲ – الى هى …الذهنیه.

[۱۳]. دا.۱ و دا.،۲ أو.

[۱۴]. م، عنها.

[۱۵]. دا.۱ و دا.:۲ انتصابها.

[۱۶]. آس، دا.۱ و دا.:۲ – هذا.

[۱۷]. بل برای ترقى است و نه نفى. مراد این است که چنین جمله‌یى نه تنها خبر نیست بلکه معناى محصلى نیز ندارد.

[۱۸]. دا.۱ و دا.:۲ الصوره.

[۱۹]. م:- بل تدور … الواقع.

[۲۰]. م: لنفسه.

[۲۱]. آس و دا.۱ و دا.:۲التصدیقات.

[۲۲]. آس، دا.۱ و دا.:۲ یرى.

[۲۳]. دا.:۲ التصور.

[۲۴]. دا.۱ و دا.:۲ + إلى.

[۲۵]. دا.:۲ تخطیه.

[۲۶]. آس: –  علیه.

[۲۷] . آس، دا.۱ و دا.:۲لعدم.

[۲۸]. دا.۱ و دا.:۲ على سبیل‌الحکایه.

[۲۹]. م: و کذا … الانشاء.

[۳۰]. م. و دا.۱ و دا.:۲حال.

[۳۱] . م:- حاله.

[۳۲]. م:- حاله.

[۳۳]. دا.۱ و دا.:۲- الأمر الواقعى … حکایه.

[۳۴] . م: تبیّن.

[۳۵]. م: – هى.

[۳۶]. دا.:۲- الکذب.

[۳۷]. دا.۱ و دا.:۲ لاعهد(کذا).

[۳۸]. دا.۱ و دا.:۲ کونه.

[۳۹]. دا.۱ و دا.:۲ أو المقدم.

[۴۰]. آس، فتأمل+من فوائد المولى الفاضل الکامل جلال‌الدینمحمد الدوانى. الحمدلله رب‌العالمین/ م: فتأمل + تمّ الکلام منمولاناجلال‌الدین الدوانى.

[۴۱]. م، لزبده النقباء وملجاء المحققین السید صدرالمله والدینمحمد شیرازى / دا.:۱ + و به نستعین / دا.+:۲ و ایاه استعین.

[۴۲]. دا.۱ و دا.:۲ هذالیوم.

[۴۳]. آس: – معآ.

[۴۴]. آس، فلزم.

[۴۵]. آس، دا.۱ و دا.:۲ – فىنفس الامر.

[۴۶]. دا.۱ و دا.:۲ فصدق.

[۴۷]. م، دا.۱ و دا.:۲- فیکون کلامه صادقآ.

[۴۸]. دا.۱ و دا.:۲ – کلامى.

[۴۹]. م، دا.۱ و دا.:۲ – هو … إذْ.

[۵۰]. دا.۱ و دا.:۲ لملاحظته لأنّ فرده منحصر فى قوله.

[۵۱]. م، دا.۱ و دا.:۲ الفرد.

[۵۲] . م.(لایکون): یکون موضوعه ممّا لافردله.

[۵۳] . آس: – اللاشىء کاذب و.

[۵۴]. آس: لایکون.

[۵۵]. م: – حال الحکم علیه.

[۵۶] . هامش‌آس: + فیجب انطباقهعلیه.

[۵۷]. م:إلّا.

[۵۸]. آس، دا.۱ . دا.۲، مدرَکآ.

[۵۹]. آس: + لو.

[۶۰]. م:نشاء.

[۶۱] . آس، دا.۱ و دا.:۲ – ذلک الفظ.

[۶۲]. آس: مستعمل.

[۶۳]. جمیع نسخ: – کلامى کاذب.

[۶۴]. م: – من سائر الالفاظ.

[۶۵] – دا.۱ و دا.:۲ ظاهر الفساد.

[۶۶]. م: ذکره.

[۶۷]. م:- ثلثه.

[۶۸]. آس و م: أن یحکم.

[۶۹]. دا.۱ و دا.:۲ – قوله.

[۷۰]. دا.۱ و دا.:۲- له.

[۷۱]. آس و دا.:۲ سواه.

[۷۲]. آس، دا.۱ و دا.:۲- ذلک.

[۷۳]. آس: – الفرد.

[۷۴]. هامش م: خبرُ قوله «و الحق فى جوابه».

[۷۵]. قوله: مراد سخن مقرر معماى دروغگو است.

[۷۶]. دا.۱ و دا.:۲ – ممنوع.

[۷۷]. دا.:۱ – قوله…مفهومه.

[۷۸]. و أنْ یختار صدقه، معطوف به «أنْ یختار کذبه» خبرِمبتداى «والحق فىجوابه» است.

[۷۹]. آس: + کل.

[۸۰]. آس و م: – هذا.

[۸۱]. قوله: مراد سخن مقرر معماست.

[۸۲]. آس: +کاذب.

[۸۳]. م:- کلامى کاذب.

[۸۴]. م: – کلامى کاذب.

[۸۵]. دا.۱ و دا.:۲ صادق یستلزم.

[۸۶]. آس و م: – فیه.

[۸۷]. دا.:۲ + من فوائد الامیر صدرالدین محمد شیرازى قدسسره/ دا.+:۱ و نوّر ضریحه تمّتْ بعون الله و حسن توفیقه/ آس+: ثَمّکلام الامیر بصدرالدین الشیرازى الشهره.

[۸۸]. دا.:۱ + و به نستعین.

[۸۹]. قوله: اشاره به عبارت دشتکى است در رساله پیشین.

[۹۰]. دا.۱ و دا.:۲ مرّله.

[۹۱]. دا.۱ و دا.:۲ – الجواب.

[۹۲]. آس : الحکایه.

[۹۳]. دا.۱ و دا.:۲ یشیر.

[۹۴]. دا.۱ و دا.:۲ -مایکره.

[۹۵]. آس، دا.۱ و دا.:۲ -کلام.

[۹۶]. آس: إنْ.

[۹۷]. آس: التصویر.

[۹۸]. آس: -أصلاً.

[۹۹]. دا.۱ و دا.:۲ مدخل.

[۱۰۰]. دا.۱ و دا.:۲ یسبق.

[۱۰۱]. دا.۱ و دا.:۲ الشعب یحیر الله اجلّ نفسى ن یعمل عنمعرج (دا.۱ منهج) السواد.

[۱۰۲]. دا.:۱ محتمله.

[۱۰۳]. دا.:۱ فرد.

[۱۰۴]. آس: سبق منه/ دا.۱ و دا.:۲ سبق.

[۱۰۵]. م: -قوله.

[۱۰۶]. آس و م: -منْ … دفعه.

[۱۰۷]. آس و م: والشأن کالشق.

[۱۰۸]. دا.:۱ نختار.

[۱۰۹]. آس:- هناک.

[۱۱۰]. آ س: – الحکم.

[۱۱۱]. دا.:۲ – فرد.

[۱۱۲]. م: + بالکذب.

[۱۱۳]. م، دا.۱ و دا.:۲ – کل.

[۱۱۴]. م: – قلتُ.

[۱۱۵]. م: بالکذب.

[۱۱۶]. آس و م: – علیه.

[۱۱۷]. آس و م: لاتصافه.

[۱۱۸]. دا.:۲ – قوله.

[۱۱۹]. دا.۱ و دا.:۲ + وجد.

[۱۲۰]. دا.:۱ – کاذب.

[۱۲۱]. هامش م: + کما اختاره فى هذا الشق. منه.

[۱۲۲]. هامش م: + و إذا کان قوله کلامى کاذب «کاذباً» صادقاً، کمااختاره فى هذا الشق، کان قولُه کلامى کاذب کاذباً، کما اعترف به. ویلزم من کذبه صدق نقیضیه و هو قوله کلامى لیس بکاذب. والموضوع موجود لأنّه هو قوله «کلامى کاذب. فیکون قوله کلامى کاذب کاذباً «و» و غیر کاذب. هذا خلف. منه.

[۱۲۳]. هامش م: + تمت فى یوم الاحد، الثالث عشر من شهرشعبان المظّم ۱۱۵۲ فى دارالمومنین کاشان فى المدرسه المعادیهدا.:۲ + من فوائد العلامه(قدس سره).

[۱۲۴]. دا.:۲ -اشاره.

[۱۲۵]. دا.:۱ به.

[۱۲۶] . دا.۱ و دا.:۲ + قوله.

[۱۲۷]. دا.۱ و دا.:۲ أقول.

[۱۲۸]. دا.۱ و دا.:۲ الجمع بالجمع.

[۱۲۹]. دا.:۲ للطالب.

[۱۳۰]. دا.:۲ منتجعى.

[۱۳۱]. دا.:۲ ممّا.

[۱۳۲]. دا.:۲ – ثُمّ.

[۱۳۳] . دا.:۲ العنوان.

[۱۳۴]. دا.:۲ – أو.

[۱۳۵]. آس: – إلیها.

[۱۳۶]. دا.:۲ – کون المحکوم … آخره.

[۱۳۷]. له (رساله دوانى).

[۱۳۸]. دا.:۲ + ذلک الفرد.

[۱۳۹]. دا.:۲ – لا.

[۱۴۰]. دا.:۲ – قد عرفنا … قوله.

[۱۴۱]. آس: – هناک.

[۱۴۲]. دا.:۲ قوله.

[۱۴۳] . دا.:۲ – فرد.

[۱۴۴]. دا.:۱ – فان کان التردید … کاذب.

[۱۴۵]. دا.:۲ من فوائد الامیر الکبیر صدرالدین محمدالحسینى الشیرازى قدس سره و نوّر ضریحه / آس: + ثمّ کلام السید السندصدرالدین الشیرازى … و الظاهر أن هذه المذاکره کانت من قبلِ تصنیف الرسالتین.

پیشنهاد ما به شما

در نظریه‌ی عینیت، اختیار انسان بی‌معناست.

صوت ســـخنرانی: سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green