۱٫ فَاَرْفَعُ الْاَوْلیاءِ اَبوبَکْرٍ. والاترین اولیاء، ابوبکر است.
رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم درباره ی نیرویی که خدا به عمر بن خطاب داده بود گفت: ای عمر! شیطان تو را در هیچ راهی نمی بیند مگر این که راهی به غیر آن را می پیماید. این سخن دلالت بر معصوم بودن عمر دارد!!! زیرا می دانیم که شیطان ما را جز به راه باطل نمی برد که آن، غیر راه عمر بن خطاب است، پس عمر به تصریح رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم جز به راه های حق نمی رود و در راه حق، هیچ سرزنشی او را تحت تاثیر قرار نمی دهد و حق صولتی دارد. از آن جا که پذیرش حق و زیربار آن رفتن دشوار است، انسان ها تاب آن را نمی آورند و از آن دوری می کنند لذا رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم گفت: حق برای عمر هیچ دوستی- نه در ظاهر و نه در باطن- باقی نگذاشت… حق در قلب عمر هیچ دوستی را به جای نگذاشت و او هیچ وابستگی و علاقه ای به غیر خدا ندارد.
عمر بن خطاب می گوید: خداوند مرا به هر مصیبتی که گرفتار کرد، سه نعمت الهی را در آن دیدم. اول: این که مصیبت به دینم نرسید. دوم: مصیبتی بزرگ تر از آن به من نرسید. سوم: ثوابی که در ازای آن مصیبت، خداوند به من وعده داده است… در معرفت عمر بیاندیش! که چگونه مانند این حالت را بر خویش واجب نموده و این که چه ادبی به خرج داده که به جای آن که مصیبت را گرفتاری ببیند، نعمت می بیند و آن را می پذیرد زیرا نعمت ذاتا محبوب است. پس او به مصیبت راضی شد و به مقام رضا و تسلیم و تفویض و صبر و اعتماد بر خداوند رسید… هیچ یک از اولیاء مانند ابوبکر صدیق به این مقام نرسیده است… خداوند به ابوبکر توفیق داد تا نیرویی را که به او عطا کرده بود، هویدا سازد زیرا خدا از میان مسلمانان تنها او را لایق امامت و مقدم شدن بر مردم قرار داده بود… همان نیروی الهی راهنمایی کرد که خداوند فقط او را شایسته جانشینی رسول خدا قرار داده است… پس وقتی برای آفریننده ای که ملکوت هر چیزی تحت قدرت اوست برخی از مخلوقات، اجبارا سجده می کنند، وضع جانشین و نایبش در میان مردم، یعنی رسولان و پیغمبران چگونه است و وضع ابوبکر و دیگران چه طور خواهد بود؟ پس حتما برخی با میل و برخی با زور حکومت او را می-پذیرند… در علم خدا بود که ابوبکر و هم چنین عمر و عثمان و علی و حسن را جانشین خویش در زمین قرار دهد.
۴٫ وَ مِنّا النَّبیُّ نَبیُّ الْهُدَى وَ فینا تَنَبَّأَ وَ مِنّا ابْتَدَى وَ مِنّا أَبوبَکْرِ بْنِ الْکِرامِ وَ مِنّا أَبوحَفْصٍ الْمُرْتَجَی وَ عُثْمانُ مِنّا فَمَنْ مِثْلُهُ إِذا عَدَّدَ النّاسُ أَهْلَ الْحَیاءِ
پیغمبر هدایت از ماست و در میان ما ادعای پیغمبری کرد و دعوتش را از ما شروع نمود.
ابوبکر پسرِ پدران گرامی و ابوحفص (عمر بن خطاب) که به او امید داریم هم از ماست.
و عثمان هم از ماست، زمانی که مردم اهل حیاء را می شمرند، کیست که مانند او باشد.
هر قطبی علاوه بر نام عمومی یعنی عبدالله، نام دیگری هم دارد، فرقی هم ندارد که قطب، پیغمبر یا ولیّ در زمان شریعت محمد صلی الله علیه (وآله) وسلم باشد؛ و هم چنین است دو امام که برای هر کدام شان نام ویژه ای بوده که در دوره ی امامتش به آن خوانده می شده، نام امام چپ، عبدالملک و نام امام راست عبدربه است و آن دو وزیر قطب بودند. پس در زمان رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم، ابوبکر رضی الله عنه عبدالملک، و عمر رضی الله عنه عبدربه بود و پس از مرگ وی، ابوبکر عبدالله، و عمر عبدالملک، و امامی که به مقام عمر رسید عبدربه نامیده شدند؛ و وضعیت تا روز قیامت بر همین منوال است.
رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم گفت: من با ابوبکر وزن شدم، که بر او برتری یافتم؛ و ابوبکر با امت وزن شد، که بر آن ها برتری یافت.
از آن جایی که اجتماع دو صادق به همراه هم درست نمی باشد، ابوبکر به همراه پیامبر صلی الله علیه (وآله) وسلم رهبری جامعه را به دست نگرفت، و در تصدیق وی ثابت قدم ماند. اما اگر پیامبر صلی الله علیه (وآله) وسلم در آن جا نباشد و ابوبکر حضور داشته باشد، جانشین رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم می شود، زیرا در آن جا کسی بالاتر از ابوبکر نیست که مانعش گردد. پس او در آن وقت صادق و حکمران است و همه تحت فرمان اویند.
ابوبکر به خاطر نماز و روزه ی زیاد بر شما برتری نیافت، بلکه به خاطر چیزی که در سینه اش واقع گردید، برتری پیدا کرد.
با این دارو، بیماری شیطان از جان تو دور می شود و به مقام عمر می-رسی که در هر راهی گام نهی، شیطان در راه دیگری می رود.
رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم را در آن عالم مشاهده کردم… که صدّیق (ابوبکر) در طرف راست وی، و فاروق (عمر بن خطاب) در طرف چپ وی قرار داشتند، و ختم در برابرش او را به حدیث اُنثی خبر می داد، و علی از طرف ختم به زبانش ترجمه می کرد، و ذوالنورین (عثمان) رداء حیاء را پوشیده و به کار خویش مشغول بود.
رسول هرگز مشرک نمی شود. خداوند فرمود: «خدا و فرشتگان و صاحبان علم گواهی می دهند که معبودی غیر از او نیست.»، خداوند در این آیه نفرمود: صاحبان ایمان گواهی می دهند؛ بنابراین بدون تردید درجه ی علم بالاتر از درجه ی ایمان است و این ویژگی فرشتگان و رسولان است. این علم گاهی از روی تحقیق و اندیشه و گاهی بدون آن حاصل می شود. به هر حال آن را علم نامیده اند، زیرا گوینده یا خبر دهنده ای وجود ندارد که تصدیق سخنش لازم باشد، و این مقامی است که بین صدیقیت و نبوت تشریع- که همان مقام قربت است- وجود دارد و برای افراد می-باشد و رتبه اش نزد خداوند پایین تر از نبوت تشریع و بالاتر از صدیقیت است، و این مقام همان است که اشاره شده به این که رازی است که در سینه ی ابوبکر جای گرفته است؛ از همین رو او از همه ی صدیقان برتر است چون برای او چیزهایی حاصل شد که شرط صدیقیت و یا از لوازم آن نبوده است. پس بین ابوبکر و رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم هیچ مردی وجودی ندارد زیرا او صاحب صدیقیت و صاحب راز است؛ پس او از آن جا که صاحب راز میان صدیقیت و نبوت تشریع است و در آن شریک است، کسی که با او شریک است برتر از او نیست بلکه او در حقیقتش با او برابر است.
۱۲٫ فَهَذا کِتابُ الْإِمامِ الْعادِلِ عُمَرَ بْنِ الْخَطّابِ رضی الله عنه…
این نامه ی پیشوای دادگر، عمر بن خطاب است…
وابستگی و علاقه از بین نمی رود، مانند علاقه ای که پیغمبر به عایشه داشت. وی عایشه را از همه ی همسرانش بیش تر دوست می داشت، مانند علاقه ای که به پدرِ عایشه، ابوبکر داشت.
… پس علی خود را به ابوبکر رساند. وقتی که به مکه رسیدند، ابوبکر با مردم حج به جا آورد و علی هم به نیابت از رسول خدا سوره ی توبه را به مردم رساند و برایشان تلاوت نمود. این ماجرا تو را به درستی خلافت ابوبکر صدیق و منزلت علی راهنمایی می کند.
برخی از آن ها حکومت ظاهری هم دارند. پس هم چنان که خلافت ظاهری دارد، خلافت باطنی نیز دارد؛ مانند ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن، معاویه بن یزید، عمر بن عبدالعزیز و متوکل.
… در شب معراج، اسم «علیم» که کلام به او منسوب است، رسول خدا را با صدای ابوبکر مورد خطاب قرار داد تا بدین وسیله جایگاه ابوبکر را به وی بشناساند، و وی را با صدای او از وحشت خارج نموده و به آرامش برساند.
زمان در مقدم شدن موثر است نه در رتبه، مانند جانشینی رسول خدا که از حکمت خدا بود که آن را به ابوبکر، بعد به عمر، سپس به عثمان و بعد به علی، مطابق اجل هایشان، عطا نماید.
در روزی که رسول خدا از دنیا رفت، همه عقلشان را از دست دادند و سخنانی خلاف واقع به زبان می آوردند، به غیر از ابوبکر صدیق که هیچ یک از این حالات به او دست نداد… وقتی که رسول خدا از دنیا رفت همه ی مردم جز ابوبکر گریه کردند و ناله سر دادند، و ابوبکر به خاطر رعایت دستور رسول خدا گریه نکرد، چون آن حضرت گفته بود: وقتی که مرگ کسی فرا رسید مبادا کسی گریه کند.
وقتی این گروه فهمیدند که آن چه بر سر یونس آمد تنها به خاطر ویژگی درونی و نیت او بود، به پاک سازی نیت در کارهایشان مشغول شدند؛ تا جایی که غیر از آن چه خداوند دستور داده نیت نمی کنند؛ و این نهایت کاری است که مردان خدا توان انجامش را دارند، و این افراد تعدادشان اندک است، چرا که آن مقام، بسیار محدود می باشد و صاحبش نیازمند به این است که حضور پیوسته داشته باشد. بزرگ ترین شخصی که در این مقام قرار دارد ابوبکر صدیق است، و به همین جهت است که عمر بن خطاب درباره ی او در جنگ یمامه گفت: دیدم که خداوند دل ابوبکر را برای پیکار آماده نموده بود، لذا فهمیدم که او حق است. عمر دریافته بود که ابوبکر به باطنش مشغول است، پس اگر در ظاهر حرکتی از او سر بزند جز از معبود- که همان عزیز باشد- سر نزده است. از همین رو، آن دسته از اهل کتاب که مقامات را می-فهمیدند، اگر می شنیدند یا به آن ها گفته می شد که رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم فلان سخن را گفته است، می گفتند: این سخن جز از معبود صادر نشده است، یعنی سخنی الهی است و سخن مخلوق نمی باشد.
پیغمبر صلی الله علیه (وآله) وسلم گفت: اگر می خواستم برای خود خلیلی انتخاب کنم یقینا ابوبکر را انتخاب می کردم، ولی من خلیل خدا هستم.
۲۱٫ نودِیَ فی لَیْلَهِ إِسْرائِهِ فی اسْتیحاشِهِ بِلُغَهِ أَبى بَکْرٍ فَاَنِسَ بِصَوْتِ أَبى بَکْرٍ.
در شب معراج که پیغمبر وحشت کرده بود، با زبان ابوبکر با ایشان صحبت شد که مایه ی آرامش ایشان گردید.
رسول خدا و ابوبکر از یک طینت آفریده شده اند!!! محمد صلى الله علیه (وآله) وسلم پیشی گرفت و ابوبکر به عنوان نفر دوم نماز خواند، «در آن هنگامه ای که آن دو در غار بودند، و یکی از آن ها به رفیقش می-گفت: غم مخور که خدا با ماست». پس کلام آن دو، کلام خداست.
آیا نمی بینی که در خواب کاسه ی شیری به رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم داده شد. وی پس از این که آن را نوشید گفت: سیراب شدن از انگشتانم بیرون آمد، سپس اضافه ام را به عمر دادم. از وی پرسیدند: یا رسول الله! تعبیرش چیست؟ گفت: دانش.
… پس از همین منزل است که این چهار نفر (ابوبکر و عمر و عثمان و علی) برای جانشینی رسول خدا تعیین شده، و آن ده نفر یعنی ابوبکر، عمر، عثمان، علی، سعد، سعید، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و ابوعبیده بن جراح را رسول خدا تعیین فرموده و در یک مجلس به بهشتی بودن آن ها گواهی داد.
عقیده ی ما درباره ی «تثویب» این است که شرعا مورد پذیرش است. این کار هر چند ابتکار عمر بوده ولی شارع آن را امضاء نموده است.(تثویب یعنی گفتن «الصلاه خیر من النوم» در اذان نماز)
پس از این که رسول خدا سوره ی نصر را تلاوت نمود، ابوبکر صدیق در میان تمام حاضرانِ در مجلس به تنهایی گریه کرد و فهمید که خداوند بدین وسیله، خبر مرگ رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم را به وی داده است، و او از همه ی مردم به این مطلب داناتر بود.
۲۷٫ بَلْ قالَ: إِنْ یَکُنْ فی أُمَّتى مُحَدَّثونَ فَعُمَرُ مِنْهُمْ.
رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم گفت: اگر در امت من محدَّث وجود داشته باشد عمر یکی از آن هاست.
… هم چنان که عمر بن خطاب در نماز، لشکر را آماده می کرد؛ که مومن صادق جز با پروردگارش سخن نمی گوید و در صورتی که در مناجات با بندگان، مناجاتِ پروردگارش را طبق آن چه شایسته است نبیند، با هیچ یک از آن ها مناجات نمی کند.
پس خداوند اراده فرمود تا به محمد علاوه بر بخشش هایی که تنها به وی داده بود، همان چیزی را عطا کند که به خلیلش ابراهیم عطا نمود. این ابوبکر رضی الله عنه است و او حسنه ای از حسنات رسول خدا می باشد که می گوید: طبیب مرا بیمار نموده و خلیل هم می گوید: هنگامی که بیمار شوم او مرا شفا می دهد. در این دو سخن بیاندیش! می بینی که سخن ابوبکر درست تر است و سخن خلیل مودبانه تر.
کار َتو مانند عمر باشد که او می گفت: «هر کس به خاطر خدا ما را فریب دهد، فریب او را می خوریم». پس بر حذر باش از این که وقتی کسی تو را به خاطر خدا فریفت و تو هم به این موضوع آگاهی داشتی فریبش را نخوری که یکی از اخلاق کریمانه این است که فریبش را بخوری، و به او اعلام نکن که از فریب او اطلاع داری تا فکر کند که فریبش در تو اثر کرده و تو هم از آن آگاه نیستی.
عمر بن خطاب از کسانی بود که خداوند درباره ی آن ها فرموده: بر دل-های آن ها قفل زده شده ولی پس از این که خداوند دلش را گشود، اسلام آورد و به وسیله ی او اسلام را نیرومند نمود و یاری رساند، و از وی راضی شد.
… پس معلوم شد که حکم در عقب افتادن او و جلو افتادن دیگری به خاطر زمان است، مانند خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علی. هر کدام از آن ها شایسته ی جلو افتادن در خلافت نسبت به دیگران بوده، و این-که یکی از آن ها بر دیگری پیشی گرفته به دلیل فضیلتی در نزد خداوند نبوده که لازمه ی خلافت باشد. پس جلو افتادن یکی و عقب افتادن دیگری برای به دست گرفتن حکومت، تنها به سبب زمان بوده، یعنی از آن جا که خداوند می دانسته ابوبکر پیش از عمر و عمر پیش از عثمان و عثمان پیش از علی می میرد و همگی آن ها در پیشگاه خداوند دارای حرمت هستند، خلافت آن ها را به همان ترتیبی که وقوع پیدا کرد، قرار داد. پس هر کس که مرگش زودتر فرا می رسد، باید زودتر به خلافت برسد!
در زمین شما آرامگاه و خانه و منبر بلند مرتبه ای وجود دارد. در آن جا قبر مسلمانان اولیه، عمر و رفیق برترینش (ابوبکر) قرار دارد.
هم چنین است کارهایی که معاویه کاتب رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم و دایی مومنان پدید آورد.
کتابنامه
ابن عربی الحاتمی الطائی، ابوبکر محمد بن على (۶۳۸ق)، رسائل ابن عربی، تحقیق محمد عبدالکریم النمری، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۷م.
ـــــــــــــــــــــــــ الفتوحات المکیه، ضبطه و صحّحه و وضع فهارسه أحمد شمس الدین، ط۱، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
ـــــــــــــــــــــــــ فصوص الحکم، تعلیقات ابوالعلاء عفیفی، بیروت: دار إحیاء الکتب العربیه، ۱۳۶۵ق.
مالک بن أنس الأصبحی المدنی (۱۷۹ق)، موطأ مالک، تصحیح و ترقیم و تعلیق محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ق.