صوت ســـخنرانی:
سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی
𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍
•دانلود ڪلیپ، pdf و صوتِ سخنرانی با ڪلیڪ روے عبارات زیر:
┓ 🖌┏؛
┛┗؛ ودایع معجزهآمیز پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، از نشانههای حقانیت حجتهای الهی بعد از ایشان ↓📋 › ؛
از جلد سوم مدینهالمعاجز در قسمت کرامات و معجزات امام باقر علیهالسلام، صفحهٔ ۲۲۲، یک روایتی بخوانم که از اینجا ببینیم که ویژگی زره، شمشیر و مسائلی که نسبت به پیامبر هست به چه صورت میباشد. این روایت را در کتاب الثاقبالمناقب ابنحمزه طوسی رحمهاللهعلیه هم آوردند. حدیث این است که روایت شده به اِسناد از داودبن کثیر رقی که میگوید:
«در زمان امام محمد باقر علیهالسلام، عبداللهبن علیبن عبداللهبن الحسنبن علیبن ابیطالب، ادعای امامت میکرد. روزی جمعی از بزرگان اهل خراسان به مدینه آمدند که آن جمع ۷۲ نفر بودند که همراه آنها پول و جواهرات و چیزهای دیگر بود. وقتی به آنجا رسیدند از مردم پرسیدند حجت خدا کیست؟ رهبر و امام کیست؟ در آن وقت فرستادهای از نزد عبداللهبن علی به نزد آنها آمد و آنها را به نزد عبداللهبن علی دعوت کرد. پس همراه هم به نزد عبدالله رفتند و به او گفتند شما نشانه و علامت امامت و حجهاللهیات چیست؟ عبدالله گفت: نشانهٔ امامت این است که هر امام باید زره و عمامه و عصا و شمشیر رسولالله را داشته باشد و من آنها را دارم. سپس به غلام خود گفت: فلان صندوق را برایم بیاور. غلام آن نیز صندوق مذکور را آورد. سپس عبدالله صندوق را باز کرد و در آن یک عصا و زره و عمامه بیرون آورد و گفت اینها مال رسولالله است. سپس عمامه و زره را پوشید و عصا را در دست گرفت و سپس روی عصا تکیه کرد و مقداری سخنرانی کرد. آن جمع به او گفتند انشاءالله فردا به نزد تو خواهیم آمد و آنچه را که نیاز داریم به شما میگوییم. راوی میگوید من در آن وقت در منزل امام محمدباقر علیهالسلام بودم که امام علیهالسلام به من فرمود ای داوود (داوود رقی) به نزدیکانی که در کنار عبدالله میباشند برو و در آنجا کمی توقف کن. ساعتی نخواهد گذشت که ۷۲ نفر از بزرگان اهل خراسان از خانهٔ او خارج میشوند که نام هر یک از آنان چنین و چنان است. پس هرگاه آنها را دیدی، آنها را به نامهایی که به تو گفتم بخوان و سپس آنها را به نزدم بیاور.داوود میگوید به نزد منزل عبدالله رفتم، در کنار دکانی ایستادم، همانگونه که امام محمدباقر علیهالسلام فرمودند ساعتی نگذشت که ۷۲ نفر از اهل خراسان از منزل عبدالله خارج شدند. وقتی که آنها را دیدم، آنها را همانگونه که سرورم امام باقر علیهالسلام فرموده بود، با اسم خود و پدر و نسبشان مورد خطاب قرار دادم. وقتی که مرا دیدند خیلی تعجب کردند. به آنها گفتم دعوت امام و رهبر و سرورم و حجت خدا را اجابت کنید و همراه من به نزد ایشان مشرف شوید. آنها همراه من به نزد امام باقر علیهالسلام آمدند. پس اذن دخول خواستیم. به ما اجازه دادند. همراه آنها وارد منزل امام باقر علیهالسلام شدیم و بعد از سلام و احوالپرسی، امام محمدباقر چیزی به آنها گفت، سپس به فرزند برومندش امام صادق علیهالسلام فرمودند ای فرزند بزرگوارم! فلان انگشتر را به نزد من بیاور. امام صادق علیهالسلام به دستور پدر بزرگوارشان انگشتری که امر فرموده بودند که آن انگشتر قابش نقره بود و نگینش عقیق بود، به دست امام محمدباقر علیهالسلام دادند. امام باقر علیهالسلام زیر لب خود زمزمهای کردند و آن انگشتر را تکان داد و از آن انگشتر، زره، عمامه، عصا و شمشیر و ادوات دیگر بیرون آمد. سپس ایشان عمامه و زره را پوشید و شمشیر را در کمر بست و بر روی عصا تکیه کرد. سپس بار دیگر انگشتر را تکان داد و چند زره دیگر از آنها خارج شد، و آنها را کنار خود قرار داد. سپس زمزمهای کرد و تمام آنچه که از انگشتر بیرون آمده بود وارد انگشتر شد و از نظر ما پنهان شد».
یعنی یک معجزهای بوده! این ۷۲ تن آمدند، امام باقر علیهالسلام یک انگشتری که چنبرهاش از نقره بود و نگین عقیق بوده داخل دستشان میگذارند دست را تکان میدهند، این یکسری ادوات به اذنالله از این خارج میشود. این معجزهای بوده دوباره هم بر میگردد.
«سپس رو کرد به بزرگان اهل خراسان و فرمود: ای برادران اهل خراسان! اگر زره و عمامه و عصای رسولالله در نزد او در صندوق است و ما نیز در صندوق داشته بودیم، هیچ فضلی به آن نداشته بودیم».
یعنی اگر قرار باشد من هم صندوق میآوردم نه! بلکه من معجزه هم نشان میدهم! یعنی اینها را میآورم معجزه هم نشان میدهم!
«ای بزرگان اهل خراسان! هیچ امامی نیست مگر اینکه در نزد ایشان و زیر دستشان، گنجهای زمین میباشد و اما مالی که از شما میبریم (بهخاطر این نیست که ما نیازمند به مال شما هستیم) بهخاطر این است که میخواهیم مال و ثروت شما پاک و پاکیزه شود…»
بحث خمس و یا زکات مال را دادن هست.
«و برای محبت و دوستی شماست که چنین کاری را انجام میدهیم. راوی میگوید سپس بزرگان اهل خراسان، اموال و جواهراتی که با خود آوردند تقدیم امام باقر علیهالسلام کردند و سپس از نزد ایشان خداحافظی کردند در حالی که به امامت و ولایت آن بزرگوار ایمان کامل و اعتقاد داشتند».
-دکتر وحید باقرپور کاشانی.