چرا مسلمان و شیعه شدم؟!/دکتر ” لورا مک دونالد ” از دانشگاه بیرمنگام انگلیس، که به دین مبین اسلام گروید.

❲﷽❳

◈ ━━ 𝐕𝐈𝐃𝐄𝐎 𝐏𝐎𝐒𝐓 ━━ ◈

≻ چرا مسلمان و شیعه شدم؟!
دکتر ” لورا مک دونالد ” از دانشگاه بیرمنگام انگلیس، که به دین مبین اسلام گروید.

ꨄ︎ .. …دانلودویدئو… .. ꨄ︎

ꨄ︎ .. …دانلودپی‌دی‌اف… .. ꨄ︎

┓ 🖌┏؛
┛┗؛  چرا مسلمان و شیعه شدم؟! ↓📋 › ؛

من لارا زهرا مک‌دونالد هستم، از من دعوت شد تا امروز دربارهٔ مسلمان‌شدن زن‌ها صحبت کنم.
وقتی برای اولین‌بار این عنوان را شنیدم، خیلی وحشت کردم، و من به‌عنوان یک محقق، کم‌کم از همهٔ اطرافیانم پرس‌وجو کردم. نمی‌دانستم باید دربارهٔ چه چیزی صحبت کنم‌. نمی‌دانستم چه‌طور صحبت کنم و به چه کسایی ادای احترام کنم‌. بعد اسم خیلی‌ها به ذهنم رسید. خیلی‌ها در گذشته، آینده و حال!
من نمی‌توانم تجارب و زندگی این افراد را بیان کنم، یا یک قانون کلی به شما بگویم. پس تصمیم گرفتم داستان خود را بگویم. همان‌طور که گفتم فقط می‌توانیم دربارهٔ خودمان صحبت کنیم اما می‌توانیم ارتباط بین دیگران را پیدا کنیم.
وقتی جوان بودم خیلی عاشق می‌شدم، عاشق مردم و مکان‌ها و ایده‌ها می‌شدم. این موضوع مادر من را خیلی نگران می‌کرد. حتی توانستم مردی را پیدا کنم که الان همسرم شده. اما عشق آخر من خیلی عمیق، معنوی بود. ذهنم را درگیر کرد و خیلی خوشحال بودم. این همان نوع عشقی است که مردم درباره‌اش صحبت می‌کنند.
من عاشق اسلام شدم، و این مادرم را خیلی ترساند! گفتم لاإله‌إلاالله محمد رسول‌الله. یعنی الله تنها خداست و محمد آخرین پیامبر او است. در آن زمان مسلمان شدم. وقتی این کلمات را گفتم، این مفهوم را قبول و درک کردم. این‌طور فکر می‌کردم که خیلی ساده است و من مسلمان شدم. و من زن هستم و به‌خاطر همین زن مسلمان هستم. اما همه‌چیز تازه شروع شده بود و صداهای قضاوت و انتظارات دیگران بر من تحمیل شد. مردم به من می‌گفتند که من باید چه کسی باشم و می‌گفتند که من از دید آن‌ها چه کسی هستم.
پس ناگهان صدای قضاوت دیگران به من می‌گفت که من سرکوب شدم. چون تمام زن‌های مسلمان سرکوب شدند. مثلاً می‌گفتند که من دچار توهم شدم و به خودآگاهی اشتباهی رسیدم. من به‌جای خدا، تسلیم مردها شدم، و من داوطلبانه با مسلمان‌شدن به یک فرد ترک‌شده تبدیل شدم و مردم بیشتر از همین می‌ترسند.
مردم فکر می‌کردند که من شلخته هستم. می‌گفتند چرا یک زن باید بدن زیبای خود را بپوشاند؟! چرا یک زن می‌خواهد روسری سر کند؟! یا رفتار خاصی داشته باشد؟! با اینکه می‌تواند کارهای بهتر دیگری انجام بدهد؟!
انگار این‌ها برخلاف زنانگی من بودند! در نهایت باید بگویم من از نظر بعضی‌ها باعث بی‌آبرویی بودم. من فرهنگ خودم را کنار گذاشته بودم، ملت خودم را کنار گذاشته بودم. من خائن بودم. کنار آمدن با این‌ها سخت بود، انتظار این‌ها را نداشتم. اما صداهای دیگر هم در ذهن من بود. صداهایی که شاید مثبت‌تر باشند. اما در اصل صداهای انتظار بودند. ناگهان به من گفته شد که الان کامل شدم، باتقوا شدم، دوباره متولد شدم؛ داشتم فکر می‌کردم که من این‌ها هستم، داشتم فکر می‌کردم که زندگی متفاوتی دارم.
نام زهرا (دختر پیامبر) را انتخاب کردم، و بعضی وقت‌ها نام زهرا را برای خودم استفاده می‌کنم. لباس‌های خاصی می‌پوشم و هویت و باورهای مذهبی خودم را بروز می‌دهم، و این‌طور زندگی می‌کنم. در دانشگاه من با افراد و جامعه متفاوتی بودم، و وقتی به خانهٔ خودم می‌روم، دوباره لارا می‌شم، حس متفاوتی دارم و رفتار بقیه با من عوض می‌شود. پس برای مدتی چیزهایی که مردم به من می‌گفتند نبودم. من دربارهٔ خودم حس متفاوت، مبهم، نامشخص و چند تکه داشتم.
این حس تا مدتی با من بود. مثل این بود که ایده‌های مردم دیگر، دستورالعمل بود که من آن‌ها را نمی‌شناختم، و نمی‌خواستم و نمی‌توانستم آن‌ها باشم.
در نهایت دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم! باید سفر و تجربهٔ خودم را ادامه می‌دادم، و باید در برابر گفته‌های دیگر مردم مقاومت می‌کردم.اول به اطرافم و گذشته نگاه کردم. روش‌های زیادی را پیدا کردم تا یک زن مسلمان باشم.
الگوهایی پیدا کردم که دیگران درباره‌اش صحبت نمی‌کردند. صداهایی در ذهن من بود که ما آن‌ها را توصیف نمی‌کنیم. در گذشته زن‌هایی مثل خدیجه بنت خویلد بودند که عشق زندگی پیامبر بود، و اولین کسی بود که بعد از پیامبر شدن او به اسلام روی آورد. او یک تاجر قوی و رهبر بود که از پیامبر خواستگاری کرد، او‌ از پیامبر بزرگ‌تر بود پس فرد خیلی قوی در برابر کسی بود که در برابر الگوهای مردم مقاومت می‌کرد. مردم گفتند من هم همین‌طور هستم. زن‌های دیگری هم بودند که در برابر ایدهٔ زن‌های سرکوب شده مقاومت می‌کردند. رهبرهای مذهبی مثل فاطمه یا زینب بنت علی هم بودند که حتی در موقعیت‌های سخت، رهبری کل جامعه را به‌دست گرفتند و آن‌ها مورد احترام بودند.
در دوران معاصر ملکه یمن هم بود، ملکه آمنه زاریا، که امروزه در نیجریه هست. حاکم خیلی خوبی بود و آموزش را در بین مردم گسترش داد. او خیلی باهوش بود و آموزش را در هر روستاها گسترش داد. حتی امروزه مردم متون مقدس را حفظ کرده‌اند و به‌طور شفاهی بین نسل‌های بعد منتقل می‌کنند. این‌طوری آموزش را بین مردم گسترش داد و به‌خاطر همین در یادها ماند.
گذشته پر بود از این زن‌های الهام بخش که در برابر الگوها، فرضیات و نظرات مردم مقاومت می‌کردند. با خودم فکر کردم می‌توان با این‌ها همزادپنداری کنم و از شعارهای ترسناک دور شوم. به حال نگاه کردم. شاید ساده به نظر برسد اما وقتی در موقعیت مناسب باشید متوجه می‌شوید که مردم اطراف ما، معمولی و عجیب هستند. مثل فعال‌های سیاسی، هنرمندها، محققین، رهبرها، محققین، معلم‌ها، قضات، تجار و کشاورزها، تمام این مردم، حتی دوستان و خانواده من، خواهرهای من در اسلام و خواهرهای من در بشریت، همهٔ ما متنوع و خاص هستیم، و از مرزهایی که دیگران برای من و بقیه تعیین می‌کنند فراتر می‌رویم؛ و بعد به خودم نگاه کردم. شاید به روش‌های جدیدی خودم را دیدم. جدای از آن، به تحقیق علاقه داشتم، یک دختر، خواهر و دوست بودم. الان هم مادر هستم. من یک مسافر کنجکاو هستم، من یک انسان هستم که می‌خواهم با بقیه ارتباط داشته باشم و بخشی از جامعه و انسانیت باشم. من خدا را می‌پرستم، از محمد پیروی می‌کنم. اسلام مسیر زندگی من است. هواپیما اجتماعی و تجربهٔ سفر من همین است.
یک نکتهٔ ساده به ذهنم رسید، من یک زن مسلمان هستم و من خودم هستم، خیلی ممنونم. امیدوارم مفید بوده باشد.

-دکتر وحید باقرپور کاشانی.

پیشنهاد ما به شما

اشتراک مادیین و الهیین در پذیرش ازلیت.

صوت ســـخنرانی: سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green