سلسله مباحث معارف قرآنی/شماره یک/خلق و موت حیات، و ارتباط آن با آزمایش الهی
در پاسخ به این سؤال که «مراد از خلق موت چیست؟» اگر گفته شود که از همین جمله «خَلَقَ المَوْتَ» میفهمیم که از موت در اینجا، مفاهیم عدمی قبل از حیات و وجود، یا بعد از حیات مقصود نیست، بلکه معنایی وجودی مثالی که به خلق موجود میشود مقصود است که وجود آن مثل وجود بسیاری از موجودات عالم مثالی بر ما مخفی است، و قرآن مجید از آن خبر داده است، و اگر گفته شود که چه ربطی با قوله تعالی «لِیَبْلُوَکُم» دارد، جواب این است که ربط آن ظاهر است که غایت از خلقت موت و حیات، ابتلاء و امتحان و سیر و تکامل انسان است.
احتمال دیگر این است که نسبت خلق به موت و حیات مجاز میباشد به این اعتبار که از موت به نظر عرفی امری وجودی فرض میشود، و به این اعتبار به آن و حیات، خلق نسبت داده میشود، و از این جهت که تصور موت متوقف بر تصور حیات است که امری وجودی است بلکه تصور هر یک از آنها لاینفک از تصور دیگری نیست خلق به هر دو نسبت داده شده است، و به هر دو، مخلوق اطلاق میگردد؛ و بالاخره نسبت موت به حیات، نسبت عدم و ملکه و مثل نسبت عمی و بصر است که نسبت خلق به هر دو مناسب است، کوری، عدم صرف بصر نیست، بلکه عدم ما من شأنه أن یکون بصراً و بصیراً است. موت نیز معنای ممتنع الوجود ندارد بلکه معنایی عدمی است که ممکن الوجود است.
این معانی هم از لحاظ ادبی بیاشکال، و از جهت ادب استعمال موت در آنها در ظرافت و ادب کمتر از استعمال در معنای حقیقی نیست و باب مجاز در لغت عرب مخصوصاً بسیار وسیع و دقیق است.
ممکن است تعبیر از خلق موت و حیات به نسبت به موت ایجاد ما یجوز أن یموت باشد و نسبت به حیات ایجاد حیات و ما له الإحساس و الإدراک و الخصایص الوجودیه و قدر مشترک بین هر دو ایجاد باشد.
معنی دیگر این است که مراد از موت نه چیزی باشد که وجود مستقل داشته باشند در مقابل سائر اشیاء، بلکه مقصود از خلق موت، خلقت کایناتی است که حس و حرکت ندارند، و حیات نباتی هم ندارند یا اگر دارند حیات حیوانی ندارند.
میت و حی به این اعتبار است و خالق همه خداوند متعال است، و ربط این معانی با آزمایش بشر از لحاظ عمل و فهم و بصیرت و معرفت قابل تصور و بلکه تصدیق است.
وجه دیگر در نسبت خلق موت به خالق این است که اگر چه ظاهر از خلق هر کجا به خداوند متعال نسبت داده شود ابداع و خلق شئ از لا شئ است، فهو بدیع السموات و الارض، و قال الله تعالی «أم خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَئٍ أم هُمُ الخَالِقُونَ» و قال تعالی «أفَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لَایَخْلُقُ» ولی معنای دیگر آن در لغت، تقدیر مستقیم و حکیمانه است، چنانچه در تفسیر «فَتَبارَکَ اللهُ أحْسَن الخالِقِینَ» گفته شده است: أی أحسن المقدرین، و به احتمال این که تقدیر نسبت به موت و حیات علی السواء است، معنی «و الله هو العالم» این میشود که مقدر امور کاینات در تمام جهات و روابط، و هر چه تصور شود از جماد و نبات و انسان و حیوان و نظامات آنها علوی و سفلی، جسمی و روحانی و موت و حیات، همه ذات یگانه بینظیر و بیهمتای اوست.
این احتمالات در تفسیر خلق موت، همه و هر یک موجه و معقول و منطقی است، و با تفسیری که بر حسب روایات از معنای موت و حیات شده منافات ندارد، و ما نمیتوانیم خصوص یکی از این معانی را مقصود از آیه عنوان کنیم، چنانکه همه را هم نمیتوانیم مراد بگوییم مبادا که تفسیر به رأی شود؛ ممکن است همه این معانی مراد باشند، و ممکن است در خصوص این آیه بعض این معانی مراد باشد، ولی اجمالاً امر کتاب خدا عجیب است و همه آیات آن معجزه است، و تفکر در آنها به فتح ابواب علم و معرفت منتهی میشود. تا اینجا جواب از سؤال یک و دو میباشد.
اما در مورد وجه تقدیم موت بر حیات، نیز از بعض احتمالات مذکور در تفسیر خلق موت معلوم میشود، و اگر خلق را به معنی تقدیر بگیریم و تقدیر را از پایین به بالا فرض کنیم، و در حیات، حیات و تقدیر را در نظر بگیریم، باید موت قبل از حیات ذکر شود، و طبعاً باید بیان را از پایین به بالا برد، و مراتب را به ترتیب برشماریم، و خلاف آن، هم موجب اشتباه، و هم خلاف ادبیات کلام و بیان است.
منبع: جواب معظم له به نامهی یکی از مؤمنین