مولوی با اینکه از گروه صوفیه است ( و آنها بیشتر از دیگران مدعی علاقه به اهل بیت هستند ) در اشعار و آثار خود نشانداده که از فیض ارتباط با اهل بیت (ع) محروم بوده، و در این زمینه حتی از بعضی اقران صوفی مشرب خود نیزعقب ترمانده است . تا آنجا که دشمنان اهل بیت (ع) چون معاویه را مشمول الطاف صوفیانه خود قرار داده و برای آنها انواع کرامتها تراشیدهاست . درحالی که مثلاً سنایی یعنی همان شخصی که مولوی شدیداً به او علاقهمند و اشعــارش مــورد تـوجه وی است درمورد معاویه چنین میگوید :
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او و سه کسِ او به پیمبر چه رسید
مواردی که درمتن آمده[۲] برای اثبات تسنن مولوی کافی است. ولی برای روشن ترشدن مطلب و بستن راه هرگونه بهانه و عذر ، نکات دیگری به اجمال اضافه میشود:
الف ـ پدر مولوی، بهاء ولد، که اولین استاد و مربی وی است سنی حنفی صوفی بودهاست ( رجوع شود به معارف بهاء ولد وکتب تراجم )
ب ـ اساتید دیگر مولوی که عمدتاً در دمشق و حلب یعنی محل تحصیل مولوی سکونت داشتهاند، از عامه بودهاند.[۳]
ج ـ پیر و مراد معشوق مولوی یعنی شمس تبریزی شیعه و امامی نبوده و ارتباطی با مکتب تشیع نداشتهاست.[۴]
د ـ مصادر و منابعی که شرح حال مولوی را نوشته و نزدیک به عصر وی بودهاند ، مولوی را فقیه حنفی معرفی کرده و نام او را در طبقات و تراجم حنفیها آوردهاند.[۵]
هـ ـ مریدان و شاگردان و فرزند محبوب مولوی (سلطان ولد ) نیز سنی و نوعـاً حنفی هستند و سخنـان و اشعار آنها ( بهخصوص سلطان ولد) کاملاً بر این مطلب گواهی میدهد، به عبارت دیگر تسنن وحنفی بودن ( همچنین تصوف ) میراث خانوادگی مولوی است و تا آنجا پیش رفتهاند که سلطان ولد در زمان علامه حلّی و شیعه شدن سلطان خدابنده، فرزند خود را روانه سلطانیّه میکند تا از این مصیبت به خیال خود یعنی تشیّع سلطان و تبعات آن جلوگیری کند.[۶]
نمونهها و نشانههای زیاد دیگری است که این پاورقی گنجایش آن را ندارد.
با وجود این همه دلایل و شواهد، این ادعا، که مولوی مثلاً شیعه است، مضحکهای بیش نیست، و به اصطلاح اجتهاد در مقابل نص است. تنها رگ صوفیگری است که بعضی افراد را وادار میکند تا با پرده پوشی بر واقعیات، چنین سخنان بی اساس را اظهار کنند.
همین عامل باعث شدهاست که اشعار مجعول و غیرواقعی ( درمدح اهل بیت علیهم السلام و تشیع ) را به مولوی نسبت بدهند و خصوصاً بعد از رخنه و نفوذ تصوف در شیعه ( ازقرن نهم و بالاٌخص در دوران صفویه ) اشعاری به نفع وی جعل کنند، تا مگر مولوی ( در رابطه با تشیع ) اعاده حیثیت شود و او را با شیعه آشتی دهند.
کتاب تاریخ ادبیات ایران مینویسد : … به مولوی غزلها و اشعاری درعهد صفویه نسبت دادهاند که دلالت بر تشیع او میکند و حال آنکه او سنی و فقیه حنفی بود و پیداست که این اشعار، از مجعولات شیعه ( صوفی ) و مخصوصاً از مخترعات صفوی است[۷].
از آنچه گفته شد روشن میشود که عنوان کردن تقیه برای توجیه روش مولوی نیز مضحکه دیگری است که سخنان و آثار مولوی آن را به شدت تکذیب میکند .
اگر واقعاً کسی شیعه و پیرو مذهب اهل بیت (ع) باشد و در عین حال در موقعیت و شرایط تقیه قرار بگیرد، افعال و سخنـان وی متناسب با جو تقیه و در حد ضرورت شکل میگیرد ، ( و این برای کسانی که از بیرون شاهد آن هستند و به خصوص آیندگان ملموس و روشن خواهد بود )، نه این که چون کاسه داغتر از آش معاویه را تا مقام اولیای الهی بالا ببرد و لباس کرامت بر او بپوشاند، یا سکوت و عجز عثمان از بیان خطبه ( درنمازجمعه ) را رندانه و با زیرکی ، کرامت و فضیلت جا بزند .
براستی چه ضرورت و دلیلی وجود داشت که تا این حد در ستایش افراد مذکور پیش برود و درباره اشخاصی چون معاویه و عثمان سخنانی بگوید و ابتکاری به خرج بدهد که شاید هیچ عالم سنی قبل از او به زبان نیاورده باشد. آیا کتابهایی چون حلیه الاولیاء، طبقات شعرانی و حتی تذکره الاولیاء عطارکه نام برخی از ائمه (ع) و سخنان آنان را (هرچند کم) آوردهاند خلاف تقیه عمل کردهاند؟ به قول یکی از بزرگان توجیه مذکور شبیه به داستان آن مرد است که درکمال زیبایی میرقصید و انواع حرکات را از خود بروز میداد. وقتی به او اعتراض کردند که چرا چنین عملی را انجام دادی، در مقام عذرخواهی برآمد و گفت: مجبور بودم. به او گفتند: ای بدبخت اگر مجبور بودی پس چرا چنین خوش رقصیدی؟ کسی که از هنر رقاصی تو خبر نداشت.
ثانیاً: مولوی نشان داده که در مذهب و مرام خود چندان هم اهل نرمش و گذشت و اعمال تقیه نبودهاست. افراط و اصرار مولوی برسماع، علیرغم مخالفتهای شدید فقها و حتی برخی صوفیان معاصر خود ( چنانکه در جای خود خواهد آمد، و همچنین پیروی بی چون و چرا نسبت به شمس تبریزی، با همه اعترضها و کشمکشها که پیش آمد و نشـان میدهد که مولوی در مسایل اصولی ( به عقیده خود ) اهل مماشات و تسامح و تقیه نبودهاست.
ثالثاً: محیط قونیه و به طورکلی آسیا ی صغیر ( روم ) که مولوی در آنجا زندگی میکرده ، به علل مختلف از جمله حضور عده کثیری از کفار ( مسیحی، یهودی و … ) درمیان مسلمانان، شیوع تصوف، سهل انگاری حکام سلجوقی درباره ادیان و مذاهب، ترکتازی مغول و … محیطی بود که تا حدودی لاقید و کم تعصب به شمار میرفت، و انواع مذاهب و ادیان را در خود جـای دادهبود.[۸]
در هر صورت جواب ناآگاهان یا متجاهلان، باید سخن فرزند مورد علاقه مولوی یعنی سلطان ولد را یادآوری کرد که درحق پدرش میگوید: حضرت پدرم از اول حال تا آخر عمر ( عمروار ) هرچه کرد برای خدا کرد.[۹]
تصاویر زیر به وضوح نشان می دهد مبانی شرعی در مکتب صوفیه رعایت نمی شود.
زنان صوفی دست مراد خود(آقای مردانی) را می بوسند و بالعکس.
[۱] ـ لازم به تذکر است : این متن از حاشیه کتاب « نقدی بر مثنوی » برداشت شدهاست. [۲] ـ منظور، متن کتاب « نقدی بر مثنوی » میباشد [۳] ـ رساله سپهسالار / ص ۲۵ وکتب دیگر [۴] ـ مقالات شمس بهترین شاهد برمطلب است [۵] ـ مانند کتاب الکواکب المضییه [۶] ـ تنبیه الغافلین، ص ۸۴ نقل از مناقب العارفین [۷] ـ ج ۳/۱ ، ص ۴۶۹ ، تالیف ذبیح ا… صفا. [۸] ـ مولانا جلال الدین ص ۴۸ [۹] ـ مناقب العارفین ، ص۳۰۹
بسیار خوب