اندیشه اقبال

ktounlhy2r4ukgdco4

 

اقبال لاهوری توجه خاصی به قرآن و اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم دارد. وی تنها راه نجات راتمسک به قرآن و رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم می­داند. او استفاده از قرآن را در سایه تعالیم فلاسفه یونان، غلط دانسته و نیز به مردم توصیه می­کرد که به جای رجوع به تعالیم صوفیه به قرآن مراجعه نمایند.

 

موضوعاتی که محور اندیشه اقبال واقع شده، این است که انسان تنها در اطاعت احکام الهی مجبور است و این جبر دینی در حقیقت رهبر اختیار ماست؛ زیرا اگر انسان مطیع و تابع حق گردد و خود را با اوصاف الهی متّصف سازد، جمله قوای عالم مطیع و فرمانبردار او می­گردند:

 

در اطـاعت کوش ای غفلت شــعار     مـی­شـود از جـبر پـیـدا اخـتیــار۱

 

علّامه اقبال به مردم توصیه می­کند که به جای توّجه به تعلیمات صوفیّه، قرآن را بخوانند و در سایه آن کتاب آسمانی راه زندگی را پیدا کنند:

 

گر تـو خـواهی مسـلمان زیستن     نیست ممکن جـز به قرآن زیـسـتن۲

 

از جانب دیگر محرّک اساسی زندگی را آرزو می­داند و می­گوید:

 

آرزو را در دل خـود زنــده دار            تا نگردد مشت خاک تـو مـزار۳

 

محکم و استوار شدن خودی را عشق می­داند:

 

از محبت چون خودی مـحکم شـود         قـــوتش فــرمـانـده عالم شود

پنـجـه او پـنـجـه حـق مـــــــی­شـود           ماه از انگشت او شق مـی­شود۴

 

از آن جایی که علّامه اقبال صاحب ذوق و مشرب وسیعی بوده، از تنگ نظریهای فرقه­ای و موارد اختلاف فرق اسلامی سخت ناراحت بوده و بروز اینگونه برخوردهای مذهبی را که به اتحاد و وحدت اسلامی ضربه می­زند، اسفبار و فاجعه آمیز می­داند. بدین جهت است که می­بینیم این شاعر حنفی مذهب چنان صادقانه و پر سوز به بیان مناقب و ستایش اهل بیت حضرت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلّم پرداخته که در برخی موارد گوی سبقت را از شاعران شیعی مذهب ربوده است. البته ذکر این گونه اشعار از طرف شاعران سنّی مذهب بی سابقه نیست و مطالعه آثار شعرای گذشته، روشن­گر ایـن مـدعا است. علّامه اقبال بسیاری از القاب حضرت علی علیه السلام را در آثار خود می­آورد. مرتضی، مشکل گشا، شیر خدا، اسد الله، فاتح خیبر، حیدر، باب مدینه علم، کرار و غیره در اشعار اقبال به وفور ذکر شده است. در مثنوی «اسرار خودی» علّامه اقبال رازهای القاب «کرار» و «ابو تراب» حضرت علی علیه السلام را نخستین بار در ادبیات اسلامی وارد می­سازد:

 

مـسـلـم اوّل شـه مــردان عـلـی                    عــشق را ســرمـایـه ایــمان عـلـی

از ولای دودمـــانــش زنــده­ام                  در جـهـان مـثـل گـهـر تـابـنـده ام۵

 

علّامه اقبال حضرت فاطمه زهراعلیها السلام را سرور زنان مسلمان جهان و سر مشق عالی برای همه بانوان می­داند.

ابیات زیر نهایت ارادت و عقیده ویژه شاعر را نسبت به حضرت فاطمهعلیها السلام مبرهن می­سازد:

 

مریم از نسبت به عیسی عـــزیز         نور چــشم رحمه للعالمینصلی الله علیه و اله و سلّم

آن امـــــــام اولـیـن و آخــــریـن           بــــانــــــوی آن تـــــــاجــــــدار هــل اتــی

مــــرتضی مـــشکل گشا، شیر خدا           پــــادشـــــــاه و کـــــــلبــــــه ایــــوان او

یـک حسـام و سک زره سـامان او             مــــادر آن مــــــــرکـــــز پـرگار عـشـق

مـادر آن قـافـلـه سـالـار عــــشـق           در نــوای زنـدگـی ســــوز از حـــــسـیـن

اهل حق، حیرت آموز از حــسین           مــزرع تـــــــــسـلـیـم را حـــاصـل بـتـول

مـادران را اسـوه کـامـل بـتـول۶

 

نهضت امام حسینعلیه السلامدر نظر اقبال یک حرکت حرّیت خواهی بوده است. شهادت عظیم حضرت امام حسینعلیه السلامبرای افراد مظلوم و محروم همواره الگویی است تا آنان همواره برای ایفای حقوق خود قیام بنمایند و از کسی باک نداشته باشند، علّامه اقبال واقعه کربلا را با ایجاز بیان کرده و برای نخستین بار نهضت حسینعلیه السلام را در ادب منظوم فارسی با ملاحظات تفکر آمیز آمیخته است:

 

هرکه پیمان با هم الموجود بــــسـت       گــــردنش از بند هر معـبود رسـت

خـون ایـن تفسـیر ایـن اسـرار کـرد       مــلـت خـوابـیـده را بــیـدار کـرد

رمـز قـرآن از حـسـیـن آمـوختـیـم       زآتـش او شـعـلـه هـا افـروختـیم۷

 

 

انسان کامل از نظر علّامه اقبال که به نامهای مؤمن، مرد حرّ، مرد حق آمده است، اساساً همان آدمی است که علّت آفرینش او در آیه ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَه﴾۸ذکر شده است؛ زیر ا اقبال برای تربیت انسان کامل تنها احکام قرآنی را مستند قرار داده و رشد و نمو او را در پرتو آیین الهی دانسته است:

 

مرد حق از کس نگیرد رنگ و بو         مـــرد حق از حق پذیرد رنگ و بو

هر زمان انـــدر تنش جانــی دگـــر         هر زمان او را چو حق شانی دگر۹

 

علّامه اقبال، شخصیت و افکار بلند او و نقش ممتاز در احیای فکر دینی و بیداری مسلمین، خصوصاً در شبه قاره هند، روشن تر از آن است که بیان شود.

 

شهید مطهری می­نویسد:

اقبال فردی است اروپا رفته که از تحصیلات جدید بهره بسیار عالی داشته است. مردی است که دنیای اروپا را به عنوان یک متفکر، دانشمند و صاحب نظر می­شناسد. او کسی نیست که در گوشه هند منزوی شده باشد. او اروپا را از نزدیک دیده، شناخته و تجزیه و تحلیل کرده است. به علم جدید هم بسیار علاقه مند است و جوانان مسلمان را تشویق می­کند که علوم جدید را بیاموزند. در عین حـال او این چـیزی که امـروز آن را تـمدن اروپـایی می­گویند، یعنی مجموع شئون زندگی اروپایی، ایده آل­هایی که تمّدن امروز اروپایی به بشر می­دهد، راه و رسمی که به بشر می­آموزد، اخلاق و عادات و بالاخره مسیری که اروپا امروز دارد، او اینها را نه تنها یک چیز خوبی نمی­داند بلکه یک امر بسیار خطرناکی هم برای بشریت و هم برای خود مردم اروپا می­داند.

 

اصولاً علّامه اقبال با این که دانشمندان مسلمان قرآن را در سایه فلسفه یونان درک کنند، سخت مخالف است؛ زیرا دریافته است که روح قرآن به امور عینی توجه دارد و فلسفه یونانی به امر نظری. بدین گونه فیلسوف ما با درون گرایی افراطی صوفیـانه و نفـی جهـان محسوس -که به دنبالـش ترک فعالیتهای اجتماعی را سبـب می­شود- صریحاً مخالفت می­کند. از سوی دیگر اقبال به عشق، خلوص نیت، تزکیه نفس و مکاشفه و دیگر جنبه­های مثبت و سازنده عرفان که در حقیقت تعلیمات اصیل اسلامی است، اعتقاد دارد و می­گوید مسلمانان با توسل به آن­ها می­توانند به رفع دشواریهای سیاسی و اجتماعی عصر جدید نائل شوند. سپس او «اجتهاد» یعنی کوشش علمی برای استنباط شرعی احکام الهی را از مدارک شرعی نیروی زنده و محرک اسلام معرفی می­کند، چرا که قادر است در رویدادهای دنیای جدید و تنگناهای عصر صنعت، مسلمین را رهنما، یاور و نجات بخش باشد. او در آثار منظوم و منثورش و حتی خطابه تاریخی که در حزب مسلم لیگ خوانده، مسلمانان را به جمع شدن بر گرد قرآن و الهام گرفتن از تعلیمات حقوقی و سیاسی اسلام فرا خوانده است:

آن کتـاب زنـده قـرآن حـکـیـم             حـکـمـت او لا یـزال اسـت و قـدیـم

نـوع انـسـان را پـیـام آخـــریــن        حــــامل او «رحـمـه لـلـعـالـمـیـن»

ارج مـی­گـیـرد ازو نـا ارجمنـد          بنده را زا سجده سـازد سـر بـلـنـد

گر تـو خـواهـی مسلمان زیسـتن         نـیسـت مـمکـن جز به قرآن زیستن۱۰

 

 

تجلی قرآن در کلام اقبال لاهوری

 

اقبال لاهوری در روز جمعه سوم ذیقعده ۱۲۹۴ هجری قمری، نهم نوامبر ۱۸۷۷ میلادی در شهر سیالکوت پاکستان به دنیا آمد. پدر وی از بازرگانان متدیّن بود. نیاکان اقبال از قبیله برهمنان کشمیر بودندکه در قرن هفدهم، به دین مقدّس اسلام مشرّف شدند. تحصیلات اقبال به رسم معمول زمان از آموختن قرآن در یکی از مساجد سیالکوت آغاز شد. اقبال همیشه تحت تأثیر این فرمان پدر واقع می­شد که گفته بود: وقتی قرآن تلاوت می­کند، فکر کن قرآن بر تو نازل شده است؛ یعنی مخاطب کلام خدا شده­ای.

 

در کمتر اثری از اقبال، ممکن است نفوذ و تأثیر قرآن و تعلیمات اسلامی وجود نداشته باشد، از آنجایی که دنیای اقبال پر از تکاپو، حرکت و تلاش برای باز سازی جامعه عقب مانده و همچنین مبارزه با دشمنان ملت است، باید این دعوت بر اساس اصول اعتقادی انجام شود تا قابل پذیرش باشد. اقبال با تأمّل در آیات قرآن و تدبّر در مـوضوع جـبر و اختیار و تقدیر، قائل به آزادی مسؤلیت هر کس در برابر کردارش می­شود و این بهترین عقیده­ای است که می­تواند اساس دعوت قرار گیرد. بازگشت به قرآن یکی از مهمترین راه حل­های اسلامی در اندیشه متفکران مسلمان در دوران معاصر بوده است. از نظر متفکران یکی از علل عقب ماندگی، انحطاط و زوال پیش آمده در سطح جهان اسلام، عدم توجه و تأمّل صحیح در قرآن می­باشد. اقبال یکی از این متفکران و روشنفکرانی است که معتقد است باید این کتاب عظیم را حفظ و به آن عمل کرد:

 

گر تو می­خواهی مسلمان زیستن             نیست ممکن جز به قرآن زیستن

حفظ قرآن عظیم آیــــین تســــت         حـــرف حق را فاش گفتن دین تست

از یک آیین مسلمان زنـده اســــت           پــــیکر امــــت ز قرآن زنده است۱۱

 

توجه اقبال به قرآن در اشعار او موج می­زند و شاهد علاقه شدید او به این کتاب آسمانی است. او می­سراید:

 

از تـه آتـش بــــرانـدازم گــــل                  نـار هـر نـمرود را سـازیم گـل۱۲

 

که اشاره دارد به آیه مبارکه:

 

﴿قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ﴾

 

گفتیم ای آتش! بر ابراهیم خنک و سلامت باش۱۳

 

ای تـو را حـق خـاتـم اقـوام کـرد       بـر تـو هـر آغـاز زا انـجـام کـرد۱۴

 

که اشاره دارد به آیه مبارکه:

 

﴿مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا ﴾

 

        محمّد پدر هیچ یک شما نیست، او رسول خدا و خاتم پیامبران است۱۵.

 

باز سوی حق دمید آن نا صبور               بود معراجش نماز با حضور۱۶

 

که اشاره دارد به این حدیث شریف:

 

قال النبیصلی الله علیه و آله و سلّم:الصلاه معراج المؤمن

 

نماز معراج مؤمن است۱۷

 

تـارک آفـل ابـراهـیـم خـلـیـل                 انـبیـاء را نـقـش پـای او دلـیـل۱۸

 

که اشاره دارد به آیه شریفه:

 

﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾

 

چون شب او را فرو گرفت ستاره­ای دید، گفت: این است پروردگار من! چون فرو شد گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم۱۹.

 

و نیز اشاره دارد به آیه شریفه:

 

﴿ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا﴾

 

در آنجاست آیات روشن و مقام ابرهیم و هر که بدان داخل شود، ایمن است۲۰.

 

جوی اشک از چشم بی خوابش چکید         تـــــا پــــیام طــــهرا بیتی شنید۲۱

 

که اشاره دارد به آیه شریفه:

 

﴿ وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾

 

ما ابراهیم و اسماعیل را فرمان دادیم خانه مرا برای طواف کنندگان و مقیمان و راکعان و ساجدان پاکیزه دارید۲۲.

بهر ما ویرانه آباد کرد                   طائفان را خانه­ای بنیاد کرد۲۳

 

که اشاره دارد به آیه شریفه:

 

﴿رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ﴾

 

پروردگارا ! من (یکی از) فرزندانم را در درّه­ای بی کشت، نزد خانه محترم تو سکون دادم…۲۴ .

 

حـق تـعـال پـیـکر مـا آفـریـــد           و ز رسالـت در تن ما جان دمـیـد۲۵

 

 

قرآن و عترت از دیدگاه اقبال

 

از مجموعه آثار شعری خصوصاً کلام فارسی شاعر و متفکر اسلام علّامه اقبال، شامل تصانیف «اسرار خودی »، «رموز بیخودی »، «جاویدنامه»، «زبور عجم»، «پیام مشرق»، «ارمغان حجاز» و مثنوی «پس چه باید کرد ای اقوام شرق»، نهایت عشق و علاقه به قرآن و اسلام و محبت و ارادت عمیق به خاندان عصمت و طهارت صلوات اللَّه علیهم اجمعینآشکار می­شود. در اشعار او بسیاری از مفاهیم قرآنی و احادیث نبوی نمایان است، لذا به مطالبش عمق و به اشعارش طراوت، شیرینی و جذابیت خاصی می­بخشد. او شعر را برای انسان بهترین وسیله جهت ابراز و اظهار احساسات درونی و نظام تکوینی عالم طبیعت می­داند. به وسیله اشعارش تفهیم می­کند که زندگی جاوید و سعادت حقیقی، تنها در گرو عمل نمودن به دستورات اسلامی و قرآنی است:

 

گر تو می ­خواهی مسلمان زیستن           نیست ممکن جز به قرآن زیستن

 

علّامه اقبال می­خواهد فرد مسلمان قرآن را مشعل راه خویش قرار دهد و آیینه افعال و کردار خود بداند که با نظاره به آن، خویش را ببیند و از متوسل شدن به این و آن بپرهیزد. در حال حاضر مسلمانان از جمهوریت افلاطونی، نظریه کارل مارکس و عقیده ماکیاولی خوشه­چینی نموده، آنها را فرا راه خویش ساخته و نردبان ترقی و تکامل خود می­داند، در حالی که از قرآن و تعالیم دینی بی بهره­اند. اقبال خواهان ترویج فکر قرآنی و روح الهامی است و مسلمانان را نه تنها قرآن شناس بلکه الگو و نمونه کامل و عملی مبانی قرآنی می­خواهد:

 

ز قرآن پیش خود آیینه آویـــــز        دگرگون گشته ای از خویش بگریز

ترازویی بنه کــــردار خـــود را           قـــــیامت های پــــیشیـن را بیانگیز

 

اقبال استفاده از تعالیم قرآنی، اولین بنیاد اساسی عقیده اسلامی، سرچشمه دین اسلام و منبع الهام را توحید خداوندی می­داند؛ چنانچه این مسأله را در سراسر رموز خود چنین بیان می­کند. قرآن مجید سیر و سلوک و تحقیق در انفس و آفاق را لذت تام می­دهد و انسان را تسخیر کننده کائنات قرار داده است، آن چنان که در «جاویدنامه» عظمت انسان را چنین ابراز می­دارد:

 

آینه تسخیر اندر شأن کیست             این سپهر نیلگون حیران کیست؟

راز آن عـــــلم الاسمای بود               مــــست آن ساقی و صحبای بود؟

 

همانطور که در قرآن کریم همواره با ایمان کامل به توحید و نبوت در رسالت تأکید زیادی شده، علّامه اقبال عشق به خدا و رسولصلی الله علیه و آله و سلّم را در نهایت اخلاص در آثار شعری خود ابراز می­دارد و مبلغ آن است؛ زیرا ایمان به خدا و مودت به محمد و آل مـحمدصلی الله علیه و آله و سلّموسیلـه رساندن انسان به منزل مقصود و مقام محمود می­باشد، آن چنان که در «ارمغان حجاز» می­فرماید:

 

به منزل کوش مانند مــــــــه نــــو           درین نیلی فضا هر دم فزون شو

مقام خویش اگر خواهی درین دیر         بــه حق دل بند و راه مصطفی رو

 

و در «اسرار خودی » درباره عشق به حضرت رسول گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلّمچنین سروده است:

 

به مصطفی برسان خویش را که دین همه اوست         اگر به او نرسیدی، تمام بولهبی است

در دل مــــسلم مقام مصطفی اســت                  آبـــروی مــــــا ز نام مصطفی است

هر که عشق مصطفی سامان اوست              بحر و بر در گوشه فرمان اوست

 

با توجه به این که علّامه اقبال سنی مذهب بود لکن آخر عمر ایشان نسبت به مذهب حقه اثنی عشری (شیعه) یک عقیده خاص و نگرش جدید پیدا کرده بود و به خاندان عصمت و طهارتعلیهم السلامسخت پایبند و معتقد گردیده بود و انصافاً این اعتقاد و نگرش را به خوبی می­توان در اشعار ایشان مشاهده نمود. از این رو شعرهای اقبال خـیلی بـلند و لـبریز از عشق و شور و شوق به اهل البیت پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلّممی­باشد و حال و هوای سرشار و عاشقانه او به خواننده شور و نشاطی خاص می­بخشد و همین رمز پیروزی و موفقیت اقبال در اشعارش گردیده و برای همیشه او و شعرهایش را جاویدان نموده است. تا آنجا که تمام مذاهب، منطق و شوریدگی اقبال را در اشعار سایر آثارش بدون چون و چرا پذیرفته­اند و این توفیق و افتخار، الهی و معنوی بوده است که از دیدگاه ما به خاطر عقیده صاف و روشن اقبال بوده که از جانب خداوند نصیبش گردیده است. با کمی تعمق و تأمّل در اشعار اقبال به سادگی در می­یابیم که عقاید او از این هم که بروز می­داده، شفاف­تر و زیباتر بوده اما به دلایل عدم زمینه­های فرهنگی و زیست محیطی و زمانی، از آشکار نمودن کامل اعتقاداتش معذور و ناتوان بوده است. تعدادی نیز به دلیل تعصبات درون مرزی مسلمانان مهجور مانده و آن چنان که حق او بود، توان شکوفایی نداشته و به همین دلیل در لا­به­لای آثارش از تعصب­های بی مورد و تنگ نظریهای مسلمانان گله و شکایت دارد. به دلایل بسیار خیلی از بزرگان بر این عقیده­اند که علّامه اقبال در اواخر عمرش به مذهب تشیع گرویده است و خود علّامه اقبال هم علناً اعلام نموده که مذهبش بوترابی می­باشد. متأسفانه دشمنان اسلام در طول تاریخ سعی داشته­اند با اسلام به ویژه تشیع علوی که خالص­ترین و ناب­ترین اسلام می­باشد، مبارزه نمایند مخصوصاً عده­ای از علماء مذهب وهابیت نسبت به آثار اقبال حساسیت و تعصب غیر منطقی از خود نشان داده و با تمام وجود از نشر آثار او که درباره عترت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلّماست، جلوگیری می­نمایند. آنان همچنین دست به تحریفات و تغییرات شرم آور در آثار انسان ساز و نورانی او زده­اند، غافل از آن که به قول معروف ماه همیشه پشت ابر باقی نـمی­ماند و خاصیت نور، غلبه بر ظلمت و تاریکی بوده و هست. آنها قسمت­های مدح اهل بیتعلیهم السلامرا از دروس دانشگاهی حذف کردند لذا یکی از علماء بزرگ معاصر علّامه رشید ترابی که شخصیت علمی و معنوی او بر بزرگان جهان مخفی نیست، اینگونه برخورد جاهلانه را از سوی علماء خود فروخته و وابستگان وهابیت کار شرم آور و باعث ننگ برای آنها توصیف کرده و شدیداً این نوع برخورد غیر دینی و حتی غیر انسانی را محکوم نموده و مخالف شئونات اسلام و مسلمین دانسته است. به هر حال افتخار علّامه اقبال درباره خاندان عصمت و طهارت علیهم السلامیک سند محکم و مستدل در تاریخ هند و پاکستان برای همیشه به ثبت رسیده است. شخصیت اقبال حقیقتی است که امروزه نه تنها در هند و پاکستان و مذاهب مختلف شکوفا شده و مثل خورشید نورافشانی می­کند، بلکه دشمنان اقبال که در واقع همان دشمنان اسلام و تشیع می­باشند، امروز شاهد این هستند که نام اقبال از مرزهای هند و پاکستان عبور کرده و تا آن سوی باختر و سرزمین­های دور دست شرق و غرب عالم گسترش یافته است و همچون ستارگان در عالم علم و ادب می­درخشد. علّامه اقبال همراه با عشق خدا و رسولصلی الله علیه و آله و سلّم، محبت و مودت آل رسول صلی الله علیه و آله و سلّمرا نیز از قرآن اخذ نموده است لذا بسیاری از آثار شعری او مَملو از عشق و محبت نسبت به خاندان عصمت و طهارتعلیهم السلاماست؛ آن چنان که درباره شخصیت مولای کائنات علیعلیه السلاماین چنین ارادت خود را ابراز می­دارد:

 

مسـلــم اول، شـه مــردان، عـــلـی          عـــشــق را سـرمــایـه ایــمـان عـلـی

از ولای دودمــــانــش زنــــده­ام          در جـــــهــان مـثــل گـهـر تـابـنــده­ام

مرسـل حـق کرد نـامش بوتـراب        حــق یــدالـه خــوانــد در ام الـکـتــاب

هر که دانـای رموز زنـدگیــست         ســـراســـمای علــی داند که چیـست

ذات او دروازه شــــــهر عـــــلوم       زیر فرمانـش حـجاز و چین و روم

 

امروز ما شاهد هستیم که علّامه اقبال از عمق جان خویش امیرالمؤمنین علی بن ابیطالبعلیه السلامرا ستوده و معرفی نموده است و هر چند حنفی مسلک بوده، در خصوص عظمت و شأن امیرالمؤمنین علیه السلاماین قدر اظهار عقیده کرده که موجب ایجاد سؤال در اذهان برادران اهل سنت شده است تا آنجا که آنها در مورد مذهب و مسلک اقبال به شک افتاده و سؤال کرده­اند: شما دارای چه مذهبی هستید؟ علّامه اقبال می­فرماید:

 

آدمی کــام کــــــانـــهین رهتا               عــــــشق مین یه بری خرابی هی

پوچهتی کیا هو مــذهب اقبال                یـــــه گنهکار بــــــو تـــرابی هی

 

آدمی اگر مرد میدان کار نبوده باشد، بداند در عشق او خللی بوده است. از مذهب اقبال چه می­پرسد این گنهکار؟ من بوترابی هستم.

 

علّامه اقبال مردی است که بر تمام علوم جدید تسلط دارد و بعد از خواندن علوم فلسفه، منطق، کلام تصوف و عرفان به چنین نتیجه­ای رسیده است که عشق و علاقه خود را نسبت به مولای کائنات علی علیه السلام این چنین اظهار می­دارد. یک شعر بسیار عجیب و شگفت را از او نقل می­کنم:

 

دست واعظ سی آج بن کی نماز          کس ادای قضا هوا هون ین

فـــــیض اقبال هی اسی درکـــا            بــــنده شاه لافتی هون مین

 

کی من بی نماز بوده ام و نمازم قضا شده؟ کی من به واسطه وعظ و نصیحت واعظ و ملا نماز خوان شده­ام؟ فیض من در این رمز مقدس است که بنده بارگاه شاه لافتی هستم.

 

از رخ او فـال پیـغمبـر گـــــرفـت         ملت حق از شکوهش فر گـرفت

هر کـه در آفــاق گـردد بـوتـراب         بــاز گـــرداند ز­مـغـرب آفـتـاب

شیر حق این خاک را تسخیر کرد        ایــن گل تاریک را اکـسیر کـرد

او خدو انداخت بــر روی عـــــــلی        افــــتخار هـــــر نـبی و هـر ولـی

 

***

از خــود آکاهـی یــداللــهـی کنـــد       از یـــداللــهـی شــهـنــشاهــی کنــد

 

علّامه اقبال با یقین و ایقان به شریعت و ایمان عقلانی و عرفانی که گواه باور عمیق او از حاکمیت مطلق پروردگار مهربان بود، ذهن بالنده و پویای خویش را به دستیابی از اسرار و رموز خلقت سپرد و برای بازشناسی و بیان اوضاع جهان و قوانین آن روابط و مناسبات معنوی انسان و کائنات به ابداع دستگاه فکری عارفانه­ای پرداخت و به آنها ارزش و بینشی تازه داد و با این خطر کردن و پرواز در دورترین افق­های ذهن، تخیل بشری را در هم شکست و گفت:

 

نـــشان مرد مؤمن با تو گویم                 چو مرگ آید تبسم بر لب اوست

***

چون علی در ساربانان شعیر             گـــردن مرحب شکن، خیبر بگیر

 

قاهری و دلبری آغاز و انجام سیر و سلوک در عشق علّامه اقبال است:

 

 

ابتدای عشق و مستی قــاهری است           انـــتهای عــشق و مستی دلبری است

عــــشق بانان جوین خیبــــر گـشاد           عــــشـق در انــــدام مــه چـاکی نهـاد

 

این وظیفه اقبال است که حقایق را بیان کند و نهایت عشق و عقیدت او به امیرالمؤمنین است که علیعلیه السلاممی­فرماید:

 

ای بـــاب مــــدینـه مـــحبـت             ای نـــوح ســـفیـنه مــــحبـت

ای مــاهی نـــقش بــاطن مـن                 ای فـــــاتـح خــــیبـر دل مــن

از هـوش شدم مگر بـهوشـم               گویی کـه نصیری خمـوشـم

اما چه کنم؟ به جـز تــو، لا                تند است برون فتد زمیـن ها

ز اندیـشه عــــاقبت رهیـدم                 جـــنس غــــم آل تــو خریدم

 

 

بیگانگی فلسفه یونان از قرآن

 

در اثری از علّامه اقبال لاهوری ممکن نیست که نفوذ و تأثیر قرآن و تعلیمات اسلامی وجود نداشته باشد. از آن جایی که تکاپو، حرکت و تلاش اقبال برای بازسازی جامعه عقب مانده و مبارزه با دشمنان ملت بود و باید این دعوت براساس اصول اعتقادی باشد تا قابل پذیرش باشد، اقبال با تأمل در آیات قرآن و تدبّر در موضوع جبر، اختیار و تقدیر، قائل به آزادی مسؤلیت هر کس در برابر کردارش می­شود و این بهترین عقیده است که می­تواند اساس دعوت او قرار گیرد:

 

نقش قرآن چون که بر عالم نشست               نقشه هایش پاپ و کاهن را شکست

چون که در جان رفت، جان دیگر شود        جان چو دیگر شد، جهان دیگر شـود

آن کــــتاب زنـــده قـــرآن کـــــریـم             حـــــکمت او لایــــزال اسـت و قدیـم

نــــسخه تــــکوین اسـرار حــــیــات           بــی ثـــبات از قـــوتش گـــیرد ثبات

 

علّامه اقبال مفهوم واقعی دین را تفکر و فرو رفتن در اعماق ضمیر خود می­داند.

 

فـــاش می خواهی اگر اسرار دیـن            جــز بــــــه اعــماق ضمیر خود مبین

گـــر نـبینی، دین تو مجبوری است              ایــن چنین دین از خدا مهجوری است

تو یکی بر فطرت خود غوطه زن               مـــرد حق شو، بر ظنّ و تخمین متـن

 

در واقع علّامه اقبال از این که متفکران مسلمان «قرآن را در سایه حکمت یونانی درک کنند»، سخت مخالف است؛ زیرا دریافته است که روح قرآن به امور عینی توجه دارد و حکمت یونانی به امور نظری. از این جهت فیلسوف ما با درون­گرایی افراطی صوفیانه و نفی جهان محسوس که به دنبالش ترک فعالیت­های اجتماعی را سبب مـی­شود، صریحاً مخالفت می­کند. از سوی دیگر عشق، خلوص نیت، تزکیه نفس و دیگر جنبه­های مثبت و سازنده عرفان را که حقیقت تعلیمات اسلامی است، می­پذیرد:

 

نـور قـرآن در مـیـان ســـینــه اش           جـــام جــم شـرمــنـده از آیینه اش

مـلتی را رفـت چـون آیین ز دسـت           مثل خاک اجزای او از هم شکسـت

هستـــی مسلم ز آیین تـو چـیـست؟           زیر گردون سرّ تمکین تو چیسـت؟

آن کــتـاب زنـده قـــرآن حـــکیــم           حــــــکمـت او لایـــزالسـت و قــدیـم

نــــوع انسـان را پـــیـام آخـــریــن           حــــــامــل او رحــــمـه لــــــلعـالمیـن

اوج می گیرد ازو تـــا ارجـــــمنـد         بــــنده را از ســـجده سازد ســربلنـد

گر تـو می خواهـی مسلمان زیـستن         نـــیست ممـــکن جز به قرآن زیستــن

از تلاوت بر تو حــق دارد کـــتاب       تـــو ازو کــامی کــه می خواهی بیاب

 

اقبال معتقد است که همراه با علم و دانش باید فنون و دفاعی و رزمی نیز آموخت و علم نباید انسان را از تیغ و سپر بیگانه کند:

 

من آن علم و فراست با پر کاهی نمی گیرم

که از تیغ و سپر بیگانه سازد مرد غازی مرا

اگر این کار، کار نفس می­دانی، چه نادانی

دم شمشیـر انـدر سیـنه بـایــد نـی نـوازی را

 

و زمانی اقبال خود انسان را شمشیر تصور کرده و می­گوید:

 

از نـــــــــیـام خــــــود بـــــرون آی !       تــو شمشیری ز کام خود برون آ

بــــرون آ از نیـام، خـــود، بـــرون آ         نـقاب از مـــمکنات خویش برگیر

مه و خورشید و انجم را به برگیر     شب خود روشن از نور یقین کـن

ید بیضا برون از آستین کن

 

در همیشه رابطه اقبال بیداری جهان سوم را به شمشیری تعبیر می­کند که خود به خود زخم می­زند:

 

زخم ها خوردند از شمشیر خویش       بسمل افتادند چون نخجیر خویش

سوز مــستی را مــــجو از تــــاکشان       عـــصر دیگر نـــیست در افلاکشان

زندگی را سوز و ساز از نار توست       عـــــــالم نــــو آفریدن کــــار توست

 

اقبال دو عامل قرآن و شمشیر را با هم متحد و حافظ همدیگر می­داند:

 

خلوت شــمشیر و قــــرآن و نــــماز       ای خوش آن عمری که رفت اندر نیاز

بر لب او چـــــــــون دم آخر رســید        روی مــادردیــــد ومـشـتــاقـانـه دویـــد

گفت اگر از راز مــن داری خـــــبر         ســـــوی این شمشیر و این قـرآن نـگر

ایــن دو قـــوت حافظ یــــــــکدیگرند     کـــــــائنــات زنـدگـــــــــی را محـورند

وقت رخصت بــــــا تو دارم این سخن         تــــــــیغ و قـرآن را جـدا از مـن مـکـن

مؤمنان را تیغ با قرآن بــس اســــــت         تــــربـت مـا را همیـن سـامـان بـس است

 

اقبال شدیداً به ذات حضرت رسول گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلّمعشق می­ورزید. وقتی که خود یا یکی از حضار محفل وی یاد و ذکری از حضرت پیامبر اکرمصلی الله علیهو آله و سلّممی­کرد، چهره وی تابناک و گلگون می­شد و تحت تأثیر جذبات شدید عاشقانه قرار می­گرفت، وقتی که کسی نام حضرت محمدصلی الله علیه و آله و سلّمرا به زبان می­آورد و برای وی کلمات تسلیم نمی­آورد، بی نهایت متألم می­گشت، خاصه اگر این کار از سوی نوجوان مسلمانی انجام می­شد.

 

اقبال در مثنوی «اسرار خودی» به نعمت سرایی و تبیین مقام والای عشق رسولصلی الله علیه و اله و سلّممی­پردازد. در نگاه محبوب واقعی هر مرد و زن مسلمان حضرت نبی مکرم اسلامصلی الله علیه و آله و سلّممی­باشد:

 

ای ظـهـور تــو شـبـاب زنــــدگــی             جـلـوه ات تعبـیر خــواب زنــــــدگــی

ای زمـین از بـارگـاهت ارجمنـد         آســـــمان از بـــوسه بــــــــامت بلنـد

شش جهت روشن ز تاب روی تو         ترک و تاجیک و عرب، هندوی تو

از تو بالا پــــــایه ایـن کــــائنـات         فــــــقر تـــــو ســرمایه ایـن کائنـات

در جهان شمع حیات افــــروختی       بــــــنـدگان را خــواجـگی آمــوختـی

مـــسلم از ســــرّ نـــبی بیگانه شد       بــــاز ایـن بــــیت الحـرم بتخانه شـد

در عــمل پاینده تر گـردان مـــرا         آب نــــــــیسانم، گُــهر گردان مرا

 

مؤمنان فقط به یک سو می­نگرند و آن قبله است و یک کتاب دارند و آن قرآن است و یک معشوق دارند و او مصطفیصلی الله علیه و آله و سلّماست:

پیش قرآن بنـده و مـــولا یکـی است             بـــوریـا و مسنـد دیـبـا یــکـی اسـت

از حجـاز و چیـن و ایــــــرانــیم مـا           شبـــــنـم یـــک صـبـح خنـدانـیم مــا

چون گل صد برگ ما را بو یک است         اوست جان این نظام و او یـک اسـت

مــــــــدعـای ما، مـآل ما یــــــکـی است            طـــرز و انـــداز خیال ما یکی است

مـــــــا ز­نعمت هـای او اخـوان شدیـم           یک زبان و یک دل و یک جان شدیم

 

 

 

پی نوشتها:

 

۱- کشف الالفاظ اقبال، ص۸۱۰٫

۲- اقبال شناسی، ص۲۶۰٫

۳- کشف الالفاظ اقبال، ص۱۰۳۳٫

۴- اقبال شناسی، ص۱۸٫

۵- کشف الالفاظ اقبال، ص۱۰۳۷٫

۶- اقبال شناسی، ص۲۲۸ و کشف الالفاظ اقبال،ص۱۰۰۳٫

۷- کشف الالفاظ اقبال، ص۱۰۵۶٫

۸- بقره،۳۰٫

۹- کشف الالفاظ اقبال، ص۱۰۲۲٫

۱۰- همان، ص۴۰۰٫

۱۱- همان، ص۱۰۳۸٫

۱۲- همان، ص۱۰۸۱٫

۱۳- انبیاء، ۶۹٫

۱۴- کشف الالفاظ اقبال، ص۳۹۴٫

۱۵- احزاب، ۴۰٫

۱۶- کشف الالفاظ اقبال، ص۱۰۴۶٫

۱۷- کافی، باب صلاه.

۱۸- کشف الالفاظ اقبال، ص۱۱۰۸٫

۱۹- انعام، ۷۶٫

۲۰- آل عمران، ۹۷٫

۲۱- کشف الالفاظ اقبال، ص۳۶۶٫

۲۲- بقره، ۱۲۵٫

۲۳- کشف الالفاظ اقبال، ص۷۷۰٫

۲۴- ابراهیم، ۳۷٫

۲۵- کشف الالفاظ اقبال، ص۲۷۴٫

 

 

حجه الاسلام  محمد حسین بهشتی

 

 

 

منابع و مآخذ :

۱- قرآن مجید.

۲- اقبال، محمد. کلیات اقبال فارسی.

۳- رادفر، ابوالقاسم. شاهکارهای ادبیات فارسی، امیر کبیر، تهران.

۴- ترابی، رشید. مجالس ترابی، محفوظ بک، مجلسی کراچی پاکستان.

۵- تحسین اردو، جلد۱، ایوان ادب اردو، لاهور پاکستان.

۶- تفهیمی، ساجدالله، کشف الالفاظ اقبال، خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران- کراچی.

۷- سنن ترمذی، کتاب مناقب، جزء۵، باب ۳۲، حدیث ۳۷۸۸، دارالکتب العلمیه بیروت.

۸- شادروان، حسن. اقبال شناسی، چاپ اول، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران.

۹- محمود، تجمل.مطالعه پاکستان، کتاب گهر، کراچی پاکستان.

۱۰- بشارت، نشریه قرآنی، شماره ۴۰، سال هفتم، مؤسسه معارف اسلام امام رضا.

۱۱- بشارت، نشریه قرآنی، شماره ۴۱، سال هفتم، مؤسسه معارف اسلام امام رضا.

۱۲- بشارت، نشریه قرآنی، شماره ۴۴، سال هفتم، مؤسسه معارف اسلام امام رضا.

۱۳- پیغام آشنا، ویژه نامه اقبال، رایزن جمهوری اسلامی ایران-اسلام آباد، سال اول، شماره۴٫

۱۴- پیغام آشنا، ویژه نامه اقبال، رایزن جمهوری اسلامی ایران-اسلام آباد، سال اول، شماره ۱۱ و ۱۵- زائر. نشریه فرهنگی اجتماعی آستان قدس رضوی مشهد، دی ماه۸۱ .

۱۶- زائر. نشریه فرهنگی اجتماعی آستان قدس رضوی مشهد، دی ماه ۸۲٫

۱۷- ماه نو. ویژه نامه اقبال، جلد۵۵، شماره ۱۱، لاهور پاکستان.

۱۸- سید رضی الدین علی بن موسی بن طاووس، الطرایف، نشر نوید اسلام قم.

۱۹- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، جلد۲، ص۱۸۴٫

۲۰- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۲۹٫

۲۱- سید بن طاووس، اللهوف، ص۶۰ .

۲۲- کیهان فرهنگی، شماره ۱۶۸، سال ۱۳۷۹، مؤسسه کیهان تهران.

۲۳- کیهان فرهنگی، شماره ۱۴۶، سال ۱۳۷۷، مؤسسه کیهان تهران.

۲۴- فضل بن شاذان، الفضایل مؤسسه ولی عصر قم.

۲۵- هاشمی نژاد، حسین علیه السلام، مؤسسه انتشارات فراهانی.

۲۶- علامه حلّی، الرساله السعدیه، ص ۲۳٫

۲۷-الرساله السعدیه، العلامه الحلی، ص۲۳٫

۲۸- مجمع الفائده ، المحقق الاردبیلی، ج ۳، ص۲۱۶٫

۲۹- الکافی، شیخ کلینی، ج ۱، ص۲۹۴٫

۳۰- من لایحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج ۳، ص ۴۹۳٫

۳۱- علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج ۱، ص۱۴۵٫

۳۲- عین أخبار الرضا علیه السلام، الشیخ الصدوق، ج ۱، ص۶۴ و ۹۲٫

۳۳- الخصال، الشیخ الصدوق، ص ۳۱۱٫

۳۴- تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص ۳۴۶٫

۳۵- مناقب امیر المؤمنین۷، محمد بن سلیمان کوفی، ج ۱، ص۲۲۳٫

۳۶- المسترشد، محمد بن جریر طبری ( الشیعی )، ص۲۲۳٫

۳۷-شرح اخبار، القاضی نعمان المغربی، ج ۲، ص۵۲۴٫

۳۸- مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج ۳، ص۶٫

۳۹- المعده، ابن البطریق، ص ۳۶۵٫

۴۰- عیون الحکم و المواعظ، علی بن محد الیثی الواسطی، ص ۳۴۲ .

۴۱- الطرائف، السید ابن طاووس الحسنی، ص۸۸ .

۴۲- عوالی اللئالی، ابن ابی جمهور الاحسانی، ج۴، ص ۸۶ .

۴۳- وصول الأخیار اللی اصول الأ خبار، والد البهائی العالمی، ص ۵۸ .

۴۴- مدینه المعاجز، السید هاشم بحرانی، ج ۴، ص۵۲٫

۴۵- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۵۱٫

۴۶- تاریخ بغداد، الخطیب، البغدادی، ج۴ ، ص۴۱۷٫

۴۷- سبل الهدی و الرشاد، الصالحی الشامی، ج ۱۱، ص۲۹۳ .

۴۸- ینابیعالموده لذوی القربی، القندوزی، ج ۱، ص۱۵۵ .

۴۹- کشف الیقین، العلامه الحلی، ص۴۴۹٫

 

پیشنهاد ما به شما

اهمیت‌ و فضیلت‌ علم‌ عقائد./ علامه‌ سید‌ جعفر‌ سیدان

صوت ســـخنرانی: سخنران: علامه‌ سید‌ جعفر‌ سیدان 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green