تتمه بحث پیرامون پاک یا نجس بودن اهل کتاب گفته شد ، عدهای از فقها آنها را پاک می دانند و نجاست آنها را، سیاسی میدانند و کفته میشود این به خاطر این است که ارتباط مسلمین با آنان قطع شود تا مسلمانان از خط تأثیرات منفی اهل کتاب محفوظ بمانند. تعدادی از مراجع هم آنها را نجس میدانند و هر دو گروه برای نظر خودشان به قرآن استناد کردهاند.
﴿وَ طَعامُ الَّذینَ اُوتُوا الکِتابَ حِلٌّ لَکُم﴾[۱]
این آیه میفرماید: طعام کسانی که اهل کتاب هستند، برای شما حلال است.
در این آیه، بین مجتهدین در مورد معنای طعام اختلاف است بعضی میگویند یهود و نصاری اگر نجس هم باشند، گندم و جو آنها نجس نیست و عدهای هم میگویند « ما یُطعِِمُ بِه » که شامل چیزهای دیگر مثل غذاهای پخته و دیگر غذاها هم میشود، نیز نجس نمیباشد.
البته این اختلاف در مورد یهود و نصاری، اختلاف اجتهادی است. یعنی حقیقت آنطور که باید و شاید برای ما واضح نیست، لذا برای تحقیق پیرامون این مطلب، کتابی به نام « منابع فقه» نوشته محمدتقی جعفری که دارای چند موضوع است معرفی میشود که یکی از آن موضوعات مربوط به اهل کتاب است و ایشان روایات مربوط به این موضوع را در آنجا جمع آوری کردهاند، منتهی صادر کردن فتوی به عهده مجتهد است [۲]
اجتهاد و اجتهاد در مقابل نص :
چون روایات مختلف است، در اجتهاد هم، فتواها مختلف شده است، اینجا بر مجتهدین هم نمیتوان خرده گرفت؛ چون مجتهد زحمت کشیده و تشخیص او چنین بوده است و در علم اصول هم داریم که « للمصیب اجران و للمخطیء اجرٌ واحد »[۴] در اینجا لازم به ذکر است اینکه ، اهل سنت مقام پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درحد یک مجتهد پایین میآورند و دیگران را در مقابل پیامبر(ص) قرار میدهند و میگویند : «پیامبر هم اجتهاد کرده است و شخص دیگر هم اجتهاد کرده، پس هر کدام نظری داشتهاند» که این مخالف نظر شیعه میباشد و هرچند اگر کمی بررسی کنیم، از خود عامه کسانی هستند که به خلاف این مطلب اعتراف کردهاند. بهطور مثال، فخر رازی در چندین جا در تفسیر خودش مینویسد: به هیچ وجه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله وسلّم) اجتهاد نکردهاند و هر چه گفتهاند وحی بودهاست و این به طور دقیق عقیده شیعه است.
نظر شیعه این است که وحی بر دو قسم است :
۱ـ وحی قرآنی: وحی قرآنی همین قرآن است و به اعتقاد ما این قرآن در زمان پیغمبر اسـلام ( صلیالله علیه و آله و سلم )تنظیم شدهاست و ائمه اطهار (علیهم السلام) در زمان خودشان به همین قرآن استناد و استشهاد کردهاند.
۲ـ وحی غیر قرآنی: یعنی قسمتی از وحی که در قرآن نیامده و پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلم) در موارد مختلف و به مناسبتهای مختلف، آن را برای مردم نقل کردهاند. لذا بعضی مانند مرحوم سید شریف الدین، سخنان افرادی را که در مقابل سخن پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلم) مطلبی گفتهاند ، اجتهاد در مقابل نص میدانند. چون کلام پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلم) نیز همانند وحی است. به طور مثال از کلامهای قطعی پیامبر حدیث ثقلین است [۵].
در این حدیث ثَقَلین که شک و شبههای در آن نیست و مورد قبول شیعه و سنی است، حضرت فرمودهاند:
« اِنی تارکٌ فیکم الثَقَلین کتابَ الله و عِترتی ، لَن یَفتَرِقا حتی یَردا عَلَیَّ الحوض ، ما اِن تَمسکتم بهما ، لَن تَضلّوا ابداً »[۶].
توجه به چند نکته در این حدیث لازم است. اول اینکه « لَن » نفی ابد است ومعنایش ایناست که اینها هرگز از هم جدا نمیشوند. دیگر اینکه شاید اگر صد مورد این حدیث نقل شده، یک مورد آن به جای کلمه عترتی واژه سنتی دارد و به هر حال سنتی هم با کمی دقت به همان عترتی بر میگردد.
نکته دیگر که همان کلام سوره توبه است، از اینجا بدست میآید که میفرماید: ﴿کُونُوا مَعَ الصادِقینَ﴾[۷]یعنی همچنان که تا روز قیامت باید با قرآن باشید، با صادقین نیز باشید.
و اینجا « کونوا من الصادقین » نیست و نمیفرماید از صادقین باشید ، چون احدی نمیتواند از صادقین کامل باشد[۸] . پس اگر کسی در مقابل وحی یعنی قرآن یا کلام پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) ایستاد و گفت : « مُتعَتانِ کانَتا مُحَلَّلتان فِی عهدِ رسول الله و اَنَا اُحَرِمّهُما »[۹] تا آنجا که به عبد الله پسر عمر میگویند : متعه حرام است یا حلال میگوید حلال میگویند پدرت حرام کرده، میگوید: مگر هر چیز که پدرم حرام کند حرام میشود و از عالم سنی دیگر در مورد متعه میپرسند، میگوید حلال است، میگویند طبق چه سندی ؛ میگوید : «طبق قول عمر که میگوید « متعتان محللتان کانتا فی عهد رسول الله … حـلالاً » و عمر میگوید من حرام کردهام ، پس در زمان رسول الله (صلّی الله علی و آله وسلّم) حلال بوده است» به این میگویند اجتهاد در مقابل نص، هر چند که اجتهادی هم در کار نبودهاست.
توحید و شرک در طاعت در قرآن
شیطان در روز قیامت پیدا میشود و میگوید: ﴿ اِنّ اللهَ وَعَدَکُم وَعدَ الحَقّ و وَعَدَئکُم فَاَخلَفتُکُم .[۱۰]
خدا به شما وعده حق داد و من هم شما را وعده دادم، ولی خلف وعده کردم، چرا مرا ملامت میکنید، خودتان را ملامت کنید! نه من میتوانم شما را نجات دهم و نه شما میتوانید من را نجات دهید، اما این را بدانید که شما مشرک هستید ولی من مشرک نیستم و من بیزارم از آن شرکی که برای خدا قائل شدید!
در تفسیر این آیه، برای شخصی سوال پیش آمد و پیش امام صادق (علیهالسلام) رفت، ایشان فرمودند: این شرک اطاعتی است. شرک اطاعتی یعنی اینکه مردم فقط باید از خدا اطاعت کنند و اگر از غیر خدا هم اطاعت میکنند باید طبق دستور خدا باشد. این مردم آمدند در اطاعت، شیطان را شریک خدا قرار دادند و شیطان هم میگوید من شریک خدا نیستم .
در جای دیگر جابربن عبدالله انصاری پیش پیغمبر (صلّی الله علی و آله وسلّم) آمده و میگویـد : « یـا رسول الله این آیـه را من نمیفهمم که میفرماید: ﴿یَایُهَا الّذِینَ ءَامَنُوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم﴾[۱۱]. حضرت فرمودند کدام قسمت را نفهمیدی ؟! گفت : خدا و رسول که مشخّص است، ولی اولی الامر چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: « هُم خلفائی» اینها جانشینان من هستند، اولین آنها علی بن ابیطالب(علیه السلام) است و به ترتیب تا امام زمان (علیه السلام) شمردند و فرمودند ایشان غایب میشوند تا حدی که عدهای از عقیده خود بر میگردند و … »
عَنِ الصادق ِجَعفَر بنِ مُحَمَّد عَن اَبیهِ عَن جَدِّه عَن عَلِّی عَلَیهِ السَلام قالَ ، قالَ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : اَلاَئِمَّهُ بَعدی اِثنا عَشَر اوَلهُمُ عَلُّی بنَ اَبی طالِب وَ آخِرُ هُم القائِم هُم خُلَفائی وَ اَوصِیائی وَ اَولِیایی وَ حُجَّهُ اللهِ عَلی اُمَّتی بَعدِی ، اَلمُقِّرُ بِهِم ُمومِنٌ وَ المُنکِرُ لَهُم کافِرٌ.[۱۲]
نتیجه اینکه ما پیامبران را مثل افراد عادی نمیدانیم چون در عین حالی که بشرند، ولی بشری هستند که طبق آیه ﴿قُل اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یوُحی اِلیَّ﴾ [۱۳] و نزول وحی ، پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلم) را ممتاز کردهاست و البته همین نزول وحی اختصاصی به پیامبر اکرم(صلیالله علیه و آله و سلم) دارد ولی نزول ملائکه در مورد ائمه اطهار علیهم السلام وجود دارد. چون امام علی(علیه السلام) باب علم پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلم) است و همچنین ائمه دیگر، نیز وارث علم پیامبرند و لذا در قرآن ﴿ تَنَزَّلُ المَلائِکَهُ وَ الرُوحُ﴾[۱۴] «تَنَزَّلُ» مداومت و استمرار را میرساند نه به قول اهل سنت که میگویند یک دفعه نازل شد و تمام شد.
در نهایت اینکه ما ائمه اطهار علیهم السلام را اولواالامر میدانیم و اطاعتشان را مثل اطاعت خدا واجب و فریضه میدانیم:
و نتیجه بحث اینکه کتاب خدا را باید به قرآن و عترت تفسیر کرد « کتاب الله و عترتی » نه چیز دیگر.
پیشگویی حضرت یوسف از ظهور حضرت موسی (علیه السلام):
حضرت یوسف(علیه السلام) در مورد حضرت موسی(علیه السلام) پیشگویی کرده بود. که حضرت یوسف(علیه السلام) گفته بودند: در میان بنی اسرائیل شخصیّتی ، از ناحیه [۱۵] پروردگار پیغمبر میشود که این بنی اسرائیل را از زیر یوق قبطیها نجات میدهد و لذا اینها منتظر حضرت موسی(علیه السلام) بودند
[۴] ـ یعنی برای مجتهدی که به حق فتوا داده، دو اجر و برای مجتهدی که به خطا فتوا داده یک پاداش داده میشود.
[۵] – در دوران مرحوم آیت الله بروجردی آقایی به نام حاج شیخ قوام بشنوه ای این حدیث را جمع آوری کرد و برای الازهر مصر فرستاد و آنها بررسی کردند و خودشان هم این را چاپ کردند وبرای مؤلف آن هم فرستادند .
[۶] – صحیح مسلم ۴/ ۱۸۷۴ – سنن ترمذی ۵/ ۶۶۲ – کنز العمال ۱۳/ ۱۰۴ – مسند احمد بن حنبل ۳/ ۱۴/ ۱۷ – مختلف الشیعه حلی ۶/۳۳ – المعتبر حلی ۱/ ۲۳ الخلاف طوسی ۱/ ۲۸
[۸] – که در این مورد در تفسیر برهان ، نور الثقلین و صافی روایات زیادی آمده است دال بر اینکه این صادقین فقط ائمه اطهار علیهم السلام هستند و غیر ائمه اطهار علیهم السلام را شامل نمی شود .
[۱۱] – سوره نساء – آیه ۵۹ / ای اهل ایمان فرمان خدا و رسول خدا و فرمانداران (از طرف رسول) را اطاعت کنید
[۱۵] – ما یک بنی اسرائیل داریم و یک غیر بنی اسرائیل، و همه از نظر درجه به حضرت ابراهیم(علیه السلام) میرسند . حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم پدر بنی اسرائیلی ها هست، هم پدر بنی اسماعیلیها، به این طریق که: حضرت ابراهیم (علیه السلام) زنی به نام ساره (یا سارا) داشته که در زمان نمرود چون ایشان را تبعید کردند، ایشان به سرزمین قبطیها که میرسد، زن زیبای خود را در میان صندوقی قرار داده و درب آن را میبندد تا نا محرم او را نبیند و سر مرز، ماموران درب صندوق را باز میکنند و می بینند زنی زیبا درون آن است.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) را به همراه ساره پیش حاکمشان میآورند، حاکم خواست به این زن دست درازی کند ولی به حکم خدا دستش خشک شد و بعد توبه کرد و حضرت ابراهیم(علیه السلام) دعا کرد و به صورت اول برگشت و دوباره خواست دست درازی کند … . در نهایتاً او توبه حقیقی کرد و ابراهیم(علیه السلام) برای او دعا کرد وآن پادشاه هاجر را هم به ساره بخشید و چون جناب ابراهیم(علیه السلام) از ساره دارای فرزند نمیشد، ساره به ابراهیم(علیه السلام) گفت: من هاجر را به تو بخشیدم، تا شاید خدا از او فرزندی به ما عنایت کند و نتیجه آن اسماعیل(علیه السلام) بود که خدا به هاجر عنایت کرد که بعد جناب ابراهیم(علیه السلام) هاجر و اسماعیل را بخاطر ناراحتی ساره و به فرمان الهی به بیابان برد و سرانجام آنها را در پناه خداوند در بیابان رها کرد و … . از طرف دیگر ، خداوند متعال به ساره هم پسری از حضرت ابراهیم(علیه السلام) عنایت کرد که نام او را اسحاق گذاشتند. بعدها جناب اسحاق(علیه السلام) ازدواج کرد و خداوند به او دو فرزند عنایت فرموده ، یکی به نام یعقوب و یکی به نام عیس یا عیسو عنایت کرد. در اینجا اسرائیل نام یعقوب است و بنی اسرائیل فرزندان یعقوب میباشند و از طرفی فرزندان اسماعیل(علیه السلام) را هم بنیاسماعیل و به تعبیر عربها مستعربه میگویند. در نهایت اینکه یکی از فرزندان یعقوب حضرت یوسف(علیه السلام) است که اولین کسی است که حقیقت ظهور موسی را پیش گویی کرده است.
[۱۶] – موسی(علیه السلام) در زمان رامسِس دوم به دنیا آمد و به امر پروردگار مادرش او را به میان صندوقی گذاشت و او را به رود نیل انداخت ( که گفته شده: نجاری که صندوق را ساخت چند مرتبه می خواست قضیه را اطلاع دهد ولی به لکنت زبان گرفتار می شد و سرانجام اولین کسی که به موسی ایمان آورد همین نجار بود ) و آب آن صندوق را آب به کاخ فرعون آورد و فرعون و آسیه آن را از آب گرفتند و فرعون گفت این همان موسی است و آسیه مخالفت کرد در نهایت قرار شد امتحان شود ، و راجع به امتحان مینویسند آتش و عسل گذاشتند، که اگر پیغمبر باشد عسل می خورد و در غیر این صورت آتش خواهد خورد ، بالاخره موسی(علیه السلام) دست به طرف عسل برد ولی جبرئیل دست او را به سمت آتش برد و آتش بردهانش گذاشت و در ظاهر در اینجا ثابت شد که این کودک از بچههای عادی است. لذا نزد فرعون و آسیه ماند و او را بزرگش کردند. موسی به مدت ۳۳ سال در کاخ فرعون زندگی میکند و پس از آنکه فردی از درباریها را میکشد از آنجا فرار میکند و ۱۰ سال هم نزد حضرت شعیب(علیه السلام) چوپانی میکند و هنگام برگشت در وادی ایمن به مقام رسالت می رسد و بعد از ۴۳ سال که پدرش از دار دنیا رفته به خدمت مادر میرسد و بعدها با هارون به نزد فرعون میآید.