سلسه مباحثی پیرامون اهل کتاب (بخش دوم)

تتمه بحث پیرامون پاک یا نجس بودن اهل کتاب گفته شد ، عده­ای از فقها آنها را پاک می دانند و نجاست آنها را، سیاسی می­دانند و کفته می­شود این به خاطر این است که ارتباط مسلمین با آنان قطع شود تا مسلمانان از خط تأثیرات منفی اهل کتاب محفوظ بمانند. تعدادی از مراجع هم آنها را نجس می­دانند و هر دو گروه برای نظر خودشان به قرآن استناد کرده­اند.
 
﴿وَ طَعامُ الَّذینَ اُوتُوا الکِتابَ حِلٌّ لَکُم[۱]

 
این آیه می­فرماید: طعام کسانی که اهل کتاب هستند، برای شما حلال است.
در این آیه، بین مجتهدین در مورد معنای طعام اختلاف است بعضی می­گویند یهود و نصاری اگر نجس هم باشند، گندم و جو آنها نجس نیست و عده­ای هم می­گویند « ما یُطعِِمُ بِه » که شامل چیزهای دیگر مثل غذاهای پخته و دیگر غذاها هم می­شود، نیز نجس نمی­باشد.
البته این اختلاف در مورد یهود و نصاری، اختلاف اجتهادی است. یعنی حقیقت آنطور که باید و شاید برای ما واضح نیست، لذا برای تحقیق پیرامون این مطلب، کتابی به نام « منابع فقه» نوشته محمدتقی جعفری که دارای چند موضوع است معرفی می­شود که یکی از آن موضوعات مربوط به اهل کتاب است و ایشان روایات مربوط به این موضوع را در آنجا جمع آوری کرده­اند، منتهی صادر کردن فتوی به عهده مجتهد است [۲]
 
اجتهاد و اجتهاد در مقابل نص :
 
چون روایات مختلف است، در اجتهاد هم، فتواها مختلف شده است، اینجا بر مجتهدین هم نمی­توان خرده گرفت؛ چون مجتهد زحمت کشیده و تشخیص او چنین بوده است و در علم اصول هم داریم که « للمصیب اجران و للمخطیء اجرٌ واحد »[۴] در اینجا لازم به ذکر است اینکه ، اهل سنت مقام پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درحد یک مجتهد پایین می­آورند و دیگران را در مقابل پیامبر(ص) قرار می­دهند و می­گویند : «پیامبر هم اجتهاد کرده است و شخص دیگر هم اجتهاد کرده، پس هر کدام نظری داشته­اند» که این مخالف نظر شیعه می­باشد و هرچند اگر کمی بررسی کنیم، از خود عامه کسانی هستند که به خلاف این مطلب اعتراف کرده­اند. به­طور مثال، فخر رازی در چندین جا در تفسیر خودش می­نویسد: به هیچ وجه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله وسلّم) اجتهاد نکرده­اند و هر چه گفته­اند وحی بوده­است و این به طور دقیق عقیده شیعه است.
نظر شیعه این است که وحی بر دو قسم است :
۱ـ وحی قرآنی: وحی قرآنی همین قرآن است و به اعتقاد ما این قرآن در زمان پیغمبر اسـلام ( صلی­الله علیه و آله و سلم )تنظیم شده­است و ائمه اطهار (علیهم السلام) در زمان خودشان به همین قرآن استناد و استشهاد کرده­اند.
۲ـ وحی غیر قرآنی: یعنی قسمتی از وحی که در قرآن نیامده و پیامبر(صلی­الله علیه و آله و سلم) در موارد مختلف و به مناسبت­های مختلف، آن را برای مردم نقل ­کرده­اند. لذا بعضی مانند مرحوم سید شریف الدین، سخنان افرادی را که در مقابل سخن پیامبر(صلی­الله علیه و آله و سلم) مطلبی گفته­اند ، اجتهاد در مقابل نص می­دانند. چون کلام پیامبر(صلی­الله علیه و آله و سلم) نیز همانند وحی است. به طور مثال از کلام­های قطعی پیامبر حدیث ثقلین است [۵].
در این حدیث ثَقَلین که شک و شبهه­ای در آن نیست و مورد قبول شیعه و سنی است، حضرت فرموده­اند:
 
« اِنی تارکٌ فیکم الثَقَلین کتابَ الله و عِترتی ، لَن یَفتَرِقا حتی یَردا عَلَیَّ الحوض ، ما اِن تَمسکتم بهما ، لَن تَضلّوا ابداً »[۶].
 
توجه به چند نکته در این حدیث لازم است. اول اینکه « لَن » نفی ابد است ومعنایش این­است که اینها هرگز از هم جدا نمی­شوند. دیگر اینکه شاید اگر صد مورد این حدیث نقل شده، یک مورد آن به جای کلمه عترتی واژه سنتی دارد و به هر حال سنتی هم با کمی دقت به همان عترتی بر می­گردد.
نکته دیگر که همان کلام سوره توبه است، از اینجا بدست می­آید که می­فرماید: ﴿کُونُوا مَعَ الصادِقینَ﴾[۷]یعنی همچنان که تا روز قیامت باید با قرآن باشید، با صادقین نیز باشید.
و اینجا « کونوا من الصادقین »  نیست و نمی­فرماید از صادقین باشید ، چون احدی نمی­تواند از صادقین کامل باشد[۸] . پس اگر کسی در مقابل وحی یعنی قرآن یا کلام پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) ایستاد و گفت : « مُتعَتانِ کانَتا مُحَلَّلتان فِی عهدِ رسول الله و اَنَا اُحَرِمّهُما »[۹] تا آنجا که به عبد الله پسر عمر می­گویند : متعه حرام است یا حلال می­گوید حلال می­گویند پدرت حرام کرده، می­گوید: مگر هر چیز که پدرم حرام کند حرام می­شود و از عالم سنی دیگر در مورد متعه می­پرسند، می­گوید حلال است، می­گویند طبق چه سندی ؛ می­گوید : «طبق قول عمر که میگوید « متعتان محللتان کانتا فی عهد رسول الله … حـلالاً » و عمر می­گوید من حرام کرده­ام ، پس در زمان رسول الله (صلّی الله علی و آله وسلّم) حلال بوده است» به این می­گویند اجتهاد در مقابل نص، هر چند که اجتهادی هم در کار نبوده­است.
 
توحید و شرک در طاعت در قرآن
 
شیطان در روز قیامت پیدا می­شود و می­گوید: ﴿ اِنّ اللهَ وَعَدَکُم وَعدَ الحَقّ و وَعَدَئکُم فَاَخلَفتُکُم .[۱۰]
خدا به شما وعده حق داد و من هم شما را وعده دادم، ولی خلف وعده کردم، چرا مرا ملامت می­کنید، خودتان را ملامت کنید! نه من می­توانم شما را نجات دهم و نه شما می­توانید من را نجات دهید، اما این را بدانید که شما مشرک هستید ولی من مشرک نیستم و من بیزارم از آن شرکی که برای خدا قائل شدید!
در تفسیر این آیه، برای شخصی سوال پیش آمد و پیش امام صادق (علیه­السلام) رفت، ایشان فرمودند: این شرک اطاعتی است. شرک اطاعتی یعنی اینکه مردم فقط باید از خدا اطاعت کنند و اگر از غیر خدا هم اطاعت می­کنند باید طبق دستور خدا باشد. این مردم آمدند در اطاعت، شیطان را شریک خدا قرار دادند و شیطان هم می­گوید من شریک خدا نیستم .
در جای دیگر جابربن عبدالله انصاری پیش پیغمبر (صلّی الله علی و آله وسلّم) آمده و می­گویـد : « یـا رسول الله این آیـه را من نمی­فهمم که می­فرماید: ﴿یَایُهَا الّذِینَ ءَامَنُوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم﴾[۱۱]. حضرت فرمودند کدام قسمت را نفهمیدی ؟! گفت : خدا و رسول که مشخّص است، ولی اولی الامر چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: « هُم خلفائی» اینها جانشینان من هستند، اولین آنها علی بن ابیطالب(علیه السلام) است و به ترتیب تا امام زمان (علیه السلام) شمردند و فرمودند ایشان غایب می­شوند تا حدی که عده­ای از عقیده خود بر می­گردند و … »
عَنِ الصادق ِجَعفَر بنِ مُحَمَّد عَن اَبیهِ عَن جَدِّه عَن عَلِّی عَلَیهِ السَلام قالَ ، قالَ رَسُولُ اللهِ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : اَلاَئِمَّهُ بَعدی اِثنا عَشَر اوَلهُمُ عَلُّی بنَ اَبی طالِب وَ آخِرُ هُم القائِم هُم خُلَفائی وَ اَوصِیائی وَ اَولِیایی وَ حُجَّهُ اللهِ عَلی اُمَّتی بَعدِی ، اَلمُقِّرُ بِهِم ُمومِنٌ وَ المُنکِرُ لَهُم کافِرٌ.[۱۲]
 
نتیجه اینکه ما پیامبران را مثل افراد عادی نمی­دانیم چون در عین حالی که بشرند، ولی بشری هستند که طبق آیه ﴿قُل اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یوُحی اِلیَّ﴾ [۱۳] و نزول وحی ، پیامبر(صلی­الله علیه و آله و سلم) را ممتاز کرده­است و البته همین نزول وحی اختصاصی به پیامبر اکرم(صلی­الله علیه و آله و سلم) دارد ولی نزول ملائکه در مورد ائمه اطهار علیهم السلام وجود دارد. چون امام علی(علیه السلام) باب علم پیامبر(صلی­الله علیه و آله و سلم) است و همچنین ائمه دیگر، نیز وارث علم پیامبرند و لذا در قرآن ﴿ تَنَزَّلُ المَلائِکَهُ وَ الرُوحُ﴾[۱۴] «تَنَزَّلُ» مداومت و استمرار را می­رساند نه به قول اهل سنت که می­گویند یک دفعه نازل شد و تمام شد.
در نهایت اینکه ما ائمه اطهار علیهم السلام را اولواالامر می­دانیم و اطاعتشان را مثل اطاعت خدا واجب و فریضه می­دانیم:
و نتیجه بحث اینکه کتاب خدا را باید به قرآن و عترت تفسیر کرد « کتاب الله و عترتی » نه چیز دیگر.
 
پیشگویی حضرت یوسف از ظهور حضرت موسی (علیه السلام):
 

حضرت یوسف(علیه السلام) در مورد حضرت موسی(علیه السلام) پیشگویی کرده بود. که حضرت یوسف(علیه السلام) گفته بودند: در میان بنی اسرائیل شخصیّتی ، از ناحیه [۱۵] پروردگار پیغمبر می­شود که این بنی اسرائیل را از زیر یوق قبطیها نجات می­دهد و لذا اینها منتظر حضرت موسی(علیه السلام) بودند



[۱] ـ مائده ۵
[۲] ـ مقصود از تعابیر مسیحی ، ارمنی و نصرانی یکی است .
[۳] ـ اهل سنت بالاتفاق اهل کتاب را پاک می دانند .
[۴] ـ یعنی برای مجتهدی که به حق فتوا داده، دو اجر و برای مجتهدی که به خطا فتوا داده یک پاداش داده می­شود.
[۵] – در دوران مرحوم آیت الله بروجردی آقایی به نام حاج شیخ قوام بشنوه ای این حدیث را جمع آوری کرد و برای الازهر مصر فرستاد و آنها بررسی کردند و خودشان هم این را چاپ کردند وبرای مؤلف آن هم فرستادند .
[۶] – صحیح مسلم ۴/ ۱۸۷۴ – سنن ترمذی ۵/ ۶۶۲ – کنز العمال ۱۳/ ۱۰۴ – مسند احمد بن حنبل ۳/ ۱۴/ ۱۷ – مختلف الشیعه حلی ۶/۳۳ – المعتبر حلی ۱/ ۲۳ الخلاف طوسی ۱/ ۲۸
[۷] – سوره توبه آیه ۱۱۹
[۸] – که در این مورد در تفسیر برهان ، نور الثقلین و صافی روایات زیادی آمده است دال بر اینکه این صادقین فقط ائمه اطهار علیهم السلام هستند و غیر ائمه اطهار علیهم السلام را شامل نمی شود .
[۹] – شرح ابن ابی الحدید ۱/ ۱۸۲ – من لایحضره الفقیه ۳ / ۴۵۹ – شفاء الصدور ۲/ ۲۴۶
[۱۰] – سوره ابراهیم آیه ۲۲
[۱۱] – سوره نساء – آیه ۵۹ / ای اهل ایمان فرمان خدا و رسول خدا و فرمانداران (از طرف رسول) را اطاعت کنید
[۱۲] – عیون الاخبار الرقه ۲/ ۶۱
[۱۳] – سوره کهف- آیه ۱۱۰
[۱۴] – سوره قدر- آیه ۴
[۱۵] – ما یک بنی اسرائیل داریم و یک غیر بنی اسرائیل، و همه از نظر درجه به حضرت ابراهیم(علیه السلام) می­رسند . حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم پدر بنی اسرائیلی ها هست، هم پدر بنی اسماعیلی­ها، به این طریق که: حضرت ابراهیم (علیه السلام) زنی به نام ساره (یا سارا) داشته که در زمان نمرود چون ایشان را تبعید کردند، ایشان به سرزمین قبطیها که می­رسد، زن زیبای خود را در میان صندوقی قرار داده و درب آن را می­بندد تا نا محرم او را نبیند و سر مرز، ماموران درب صندوق را باز می­کنند و می بینند زنی زیبا درون آن است.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) را به همراه ساره پیش حاکمشان می­آورند، حاکم خواست به این زن دست درازی کند ولی به حکم خدا دستش خشک شد و بعد توبه کرد و حضرت ابراهیم(علیه السلام) دعا کرد و به صورت اول برگشت و دوباره خواست دست درازی کند … . در نهایتاً او توبه حقیقی کرد و ابراهیم(علیه السلام) برای او دعا کرد وآن پادشاه هاجر را هم به ساره بخشید و چون جناب ابراهیم(علیه السلام) از ساره دارای فرزند نمی­شد، ساره به ابراهیم(علیه السلام) گفت: من هاجر را به تو بخشیدم، تا شاید خدا از او فرزندی به ما عنایت کند و نتیجه آن اسماعیل(علیه السلام) بود که خدا به هاجر عنایت کرد که بعد جناب ابراهیم(علیه السلام) هاجر و اسماعیل را بخاطر ناراحتی ساره و به فرمان الهی به بیابان برد و سرانجام آنها را در پناه خداوند در بیابان رها کرد و … . از طرف دیگر ، خداوند متعال به ساره هم پسری از حضرت ابراهیم(علیه السلام) عنایت کرد که نام او را اسحاق گذاشتند. بعدها جناب اسحاق(علیه السلام) ازدواج کرد و خداوند به او دو فرزند عنایت فرموده ، یکی به نام یعقوب و یکی به نام عیس یا عیسو عنایت کرد. در اینجا اسرائیل نام یعقوب است و بنی اسرائیل فرزندان یعقوب می­باشند و از طرفی فرزندان اسماعیل(علیه السلام) را هم بنی­اسماعیل و به تعبیر عرب­ها مستعربه می­گویند. در نهایت اینکه یکی از فرزندان یعقوب حضرت یوسف(علیه السلام) است که اولین کسی است که حقیقت ظهور موسی را پیش گویی کرده است.
[۱۶] – موسی(علیه السلام) در زمان رامسِس دوم به دنیا آمد و به امر پروردگار مادرش او را به میان صندوقی گذاشت و او را به رود نیل انداخت ( که گفته شده: نجاری که صندوق را ساخت چند مرتبه می خواست قضیه را اطلاع دهد ولی به لکنت زبان گرفتار می شد و سرانجام اولین کسی که به موسی ایمان آورد همین نجار بود ) و آب آن صندوق را آب به کاخ فرعون آورد و فرعون و آسیه آن را از آب گرفتند و فرعون گفت این همان موسی است و آسیه مخالفت کرد در نهایت قرار شد امتحان شود ، و راجع به امتحان می­نویسند آتش و عسل گذاشتند، که اگر پیغمبر باشد عسل می خورد و در غیر این صورت آتش خواهد خورد ، بالاخره موسی(علیه السلام) دست به طرف عسل برد ولی جبرئیل دست او را به سمت آتش برد و آتش بردهانش گذاشت و در ظاهر در اینجا ثابت شد که این کودک از بچه­های عادی است. لذا نزد فرعون و آسیه ماند و او را بزرگش کردند. موسی به مدت ۳۳ سال در کاخ فرعون زندگی می­کند و پس از آنکه فردی از درباری­ها را می­کشد از آنجا فرار می­کند و ۱۰ سال هم نزد حضرت شعیب(علیه السلام) چوپانی می­کند و هنگام برگشت در وادی ایمن به مقام رسالت می رسد و بعد از ۴۳ سال که پدرش از دار دنیا رفته به خدمت مادر می­رسد و بعدها با هارون به نزد فرعون می­آید.

 

پیشنهاد ما به شما

چیستی مرگ و علت تقدم مرگ از حیات در قرآن.

صوت ســـخنرانی: سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green