ابلاغ سوره برائت و اثبات مقام امامت

زندگینامه پیامبر و اهل بیت علیهم السلام – زندگی نامه امام علی (ع)
اول ذی الحجه و اولین واقعه
 
 
در سال نهم هجرت بود که رسول خدا صلى الله علیه وآله ابتدا ابوبکر را براى خواندن سوره برائت و اعلام بیزارى خدا و رسولش از مشرکان، به مکه فرستاد؛ اما وقتى به نیمه‌هاى راه رسید، جبرئیل نازل شد و به پیامبر دستور داد که این سوره باید توسط خود شما یا کسى که از خود شما و همانند شما است خوانده شود.

 

پس از آن، پیام‌آور خدا امیرمؤمنان علیه السلام را به دنبال ابوبکر فرستاد تا آیات قرآن را از او بستاند، ابوبکر را برگرداند و خود آن را موسم حج در مکه بخواند.

 

ابوبکر که از این قضیه به شدت ناراحت شده بود، با چشمان گریان بازگشت و دلیل آن را از پیامبر پرسید، آن حضرت نیز فرمود که خداوند دستور داده است که این مأموریت را یا خودت انجام بده یا شخصى همانند خودت.

 

أُمِرْتُ أَنْ لَا یُبَلِّغَهُ إِلَّا أَنَا، أَوْ رَجُلٌ مِنِّی.

 

و این مسأله یکى از مسائلى بود که حقد و کینه را نسبت به امیرمؤمنان علیه السلام شعله‌ور ساخت. آتش این کینه‌ها، پس از وفات رسول خدا (ص) سر برافراشت، خانه وحى را سوزاند و شخصى را که نامه اعلام برائت را از ابوبکر گرفته بود، تا سال‌ها بعد خانه نشین کرد.

 

این فضیلت بى‌نظیر از طرفى برترى مطلق امیرمؤمنان علیه السلام را بر خلیفه اول ثابت مى‌کند؛ زیرا بر طبق این روایت، امیرمؤمنان علیه السلام نزدیک‌ترین شخص به پیامبر خدا و مطیع کامل آن حضرت بوده است؛ چنانچه خداوند از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام مى‌فرماید:

 

فَمَنْ تَبِعَنی‏ فَإِنَّهُ مِنِّی‏. ابراهیم/۳۶٫

 

هر کس از من اطاعت کند؛ پس او از من است.

 

و در این روایت نیز آمده است که رسول خدا فرمود:

 

لاَ یَذْهَبُ بها الا رَجُلٌ منی وأنا منه.

 

شایسته نیست که این مأموریت را کسى انجام دهد؛‌ مگر شخصى که از من است و من از اویم.

 

و این یعنى این که امیرمؤمنان علیه السلام جان پیامبر صلى الله علیه وآله است، هیچ تفاوتى با آن حضرت نداشته و در حقیقت یک روح در دو بدن هستند؛ همان‌طورى که خداوند در آیه مباهله،‌ امیرمؤمنان علیه السلام را «جان پیامبر» خوانده است.

 

از طرف دیگر ثابت مى‌کند که ابوبکر داراى چنین ویژگى نبوده است و قاعده «فمن تبعنى فإنه منی» شامل حال او نمى‌شود و بلکه او حتى شایستگى خواندن چند سوره قرآن و رساندن پیام خدا و رسولش را براى مشرکان نداشته است؛ چه رسد به خلافت و جانشینى آخرین پیامبر خدا.

 

احمد بن حنبل و ابویعلى در مسند خود مى‌نویسند:

 

حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، قَالَ: قَالَ إِسْرَائِیلُ: قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: عَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ، عَنْ أَبِی بَکْرٍ: أَنَّ النَّبِیَّ (ص) بَعَثَهُ بِبَرَاءَهٌ لِأَهْلِ مَکَّهَ: لَا یَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِک، وَلَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ، وَلَا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ إِلَّا نَفْسٌ مُسْلِمَهٌ، مَنْ کَانَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مُدَّهٌ، فَأَجَلُهُ إِلَى مُدَّتِهِ، وَاللَّهُ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ، قَالَ: فَسَارَ بِهَا ثَلَاثًا، ثُمَّ قَالَ لِعَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ: «الْحَقْهُ، فَرُدَّ عَلَیَّ أَبَا بَکْرٍ، وَبَلِّغْهَا أَنْتَ»، قَالَ: فَفَعَلَ، قَالَ: فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ (ص) أَبُو بَکْرٍ بَکَى، قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، حَدَثَ فِیَّ شَیْءٌ؟ قَالَ: «مَا حَدَثَ فِیکَ إِلَّا خَیْرٌ، وَلَکِنْ أُمِرْتُ أَنْ لَا یُبَلِّغَهُ إِلَّا أَنَا، أَوْ رَجُلٌ مِنِّی».(الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۱، ص۳، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر؛/أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى۳۰۷ هـ)، مسند أبی یعلی، ج۱، ص۱۰۰، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۴ هـ – ۱۹۸۴م؛/ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله (متوفاى۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۳۴۸، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵؛/السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى۹۱۱هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج۱۳، ص۱۵۹، طبق برنامه الجامع الکبیر.)

 

زید بن یثیع به نقل از ابو بکر مى‌گوید که رسول خدا (ص) ابو بکر را به منظور خواندن آیات برائت به مکه فرستاد و در ضمن توقیعى فرموده بود که در مکه اعلام کند: 

 

«از این تاریخ به بعد، مشرکان حق ندارند به حج بروند؛ نباید با بدن برهنه به طواف خانه خدا بپردازند؛ جز مسلمان کس دیگرى به بهشت نمى‏رود؛ هر کس با رسول خدا (ص) تعهدى دارد، تعهد او تا پیش از سرآمد مدت قابل قبول است؛ و خدا و رسول از مردم مشرک بیزارند!»

 

ابو بکر، بیش از سه منزل از مدینه دور نشده بود که رسول خدا (ص) به على (ع) دستور داد که خودت را به ابو بکر برسان، آیات برائت را از او بگیر و خود او را برگردان و خودت آنها را به مردم مکه ابلاغ کن. 

 

على (ع) با شتاب از مدینه بیرون آمد و همانطور که پیامبر دستور داده بود مأموریت را انجام داد. وقتى ابو بکر حضور رسول خدا (ص) رسید، گریست و گفت: یا رسول الله! آیا درباره من مسأله‏اى رخ داده است؟ حضرت فرمود: جز خیر چیز دیگرى درباره‏ات رخ نداده است،؛ ولى به من دستور داده شده که آیات برائت را یا خودم بر مردم مکه بخوانم و یا مردى که از خود من است.

 

 

طبق این روایت، امیرمؤمنان علیه السلام به دستور رسول خدا صلى الله علیه وآله، خود را به ابوبکر رسانده و نامه برائت را از او پس گرفته و خود او را به مدینه برگردانده است. سند این روایت نیز کاملا صحیح و تمام راویان از دیدگاه علم رجال اهل سنت موثق هستند.

 

راویان و رجال این حدیث از جمله وکیع بن الجراح و اسرائیل بن یونس وأبو إسحاق السبیعی از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته هستند بنابراین ثقه و معتبرند . 

 

راوی دیگر این حدیث زید بن یثیع است که ذهبى در الکاشف مى‌گوید:زید بن یثیع عن أبی بکر وأبی ذر وعنه أبو إسحاق فقط وثق حب ت.زید بن یثیع که از ابوبکر و ابوذر روایت شنیده و تنها ابوإسحاق از او روایت نقل کرده، توثیق شده است.

 

الکاشف ج۱ ص۴۱۹، رقم: ۱۷۵۹

 

و ابن حجر در تقریب التهذیب مى‌نویسد:زید بن یثیع بضم التحتانیه… الهمدانی الکوفی ثقه مخضرم من الثانیه ت س.

 

زید بن یثیع همدانى، ثقه و مخضرم بود. تقریب التهذیب ج۱ ص۲۲۵، رقم: ۲۱۶۰

 

مخضرم، به کسى مى‌گویند که هم زمان جاهلیت و هم اسلام را درک کرده باشد. بنابراین، سند این روایت نیز کاملا صحیح و تمام راویان آن موثق هستند. 

 

 

 

روایت دوم از أنس بن مالک نقل شده است، ابن الأعرابى در معجم خود مى‌نویسد:

 

وَحَدَّثَنَا عَلِیٌّ، نا عَفَّانُ، نا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَهَ، عَنْ سِمَاکٍ، عَنْ أَنَسٍ أَنَّ النَّبِیَّ (ص) بَعَثَ بِبَرَاءَهَ مَعَ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ إِلَى أَهْلِ مَکَّهَ، فَقَالَ النَّبِیُّ (ص): ” رُدُّوهُ “، فَرَدُّوهُ، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، مَا لِی أَأُنْزِلَ فِیَّ شَیْءٌ؟، قَالَ: ” لا، وَلَکِنِّی أُمِرْتُ أَنْ لا یَبْلُغَهَا إِلا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّی “، فَدَفَعَهَا إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ.(ابن الأعرابی، أبو سعید أحمد بن محمد بن زیاد بن بشر (متوفاى۳۴۰هـ) معجم ابن الأعرابی، ج۳، ص۱۰۳۱، تحقیق: أحمد میرین سیاد البلوشی، ناشر: مکتبه الکوثر / دار الکتب العلمیه ـ الریاض / بیروت، الطبعه: الأولى.)

 

از أنس بن مالک روایت شده است که رسول خدا (ص) ابوبکر را براى خواندن سوره برائت به سوى اهل مکه فرستاد، سپس رسول خدا به او گفت: آن را برگردان، ابوبکر نیز برگرداند، ابوبکر گفت: چه اتفاقى براى من افتاده، آیا چیزى در باره من نازل شده؟ فرمود: خیر، ولى به من دستور داده شده که آن را تبلیغ نکند؛ مگر خودم یا مردى که از من است؛ پس آن را به على بن أبى طالب علیه السلام داد.

 

 

سند این روایت نیز کاملا صحیح است و هیچ اشکالى در آن نیست.

 

روایت سوم:

 

احمد بن حنبل متوفاى۲۴۱هـ در فضائل الصحابه و مسند خود و طبرانى متوفاى۳۶۰هـ در المعجم الکبیر و… مى‌نویسند:

 

ثنا یحیى بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَهَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَیْمُونٍ قال: إنی لَجَالِسٌ إلى إبن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَهُ رَهْطٍ فَقَالُوا یا أَبَا عَبَّاسٍ إما أن تَقُومَ مَعَنَا وإما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ؟

 

قال: فقال: إبن عَبَّاسٍ بَلْ أَقُومُ مَعَکُمْ قال: وهو یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قبل أَنْ یَعْمَى. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندری ما قالوا. قال: فَجَاءَ یَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَیَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا فی رَجُلٍ له عَشْرٌ… قال ثُمَّ بَعَثَ فُلاَناً بسوره التَّوْبَهِ فَبَعَثَ عَلِیًّا خَلْفَهُ فَأَخَذَهَا منه قال لاَ یَذْهَبُ بها الا رَجُلٌ منی وأنا منه.(الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، فضائل الصحابه، ج۲، ص۶۸۵، ح۳۰۶۲، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م؛/مسند أحمد بن حنبل، ج۱، ص۳۰۵۳، ح۳۰۶۲، ناشر: مؤسسه قرطبه ـ مصر؛ /ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله (متوفاى۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۱۰۱، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵؛/ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه، ج۷، ص۳۳۸، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت.)

 

عمرو بن میمون مى‏گوید: با عبد اللَّه بن عباس نشسته بودم، افرادى که در نه گروه بودند نزد او آمدند و گفتند: یا برخیز و با ما بیا و یا شما ما را با ابن عباس تنها گذارید. این ماجرا زمانى بود که ابن عباس بینا بود و هنوز کور نشده بود. ابن عباس گفت: من با شما مى‏آیم [آنان به گوشه‏اى رفتند و] با ابن عباس مشغول گفت و گو شدند. من نمى‏فهمیدم چه مى‏گویند. پس از مدتى عبد اللَّه بن عباس در حالى که لباسش را تکان مى‏داد تا غبارش فروریزد آمد و گفت: اف و تف بر آنان، به مردى دشنام مى‏دهند و از او عیب‏جویى مى‏کنند که ده ویژگى براى اوست؛

 

ابن عباس گفت: رسول خدا صلى الله علیه وآله فلانى را براى خواندن سوره توبه فرستاد، سپس على را به دنبال او فرستاد و سوره را از او گرفت و رسول خدا فرمود: براى خواندن آن غیر از کسى از من است و من از او هستم، کسى دیگرى شایستگى ندارد.

 

البته در نقل طبرانى به صورت واضح و روشن به نام ابوبکر اشاره شده و به صورت کامل‌تر روایت را نقل کرده است:

 

قال وَبَعَثَ أَبَا بَکْرٍ بِسُورَهِ التَّوْبَهِ وَبَعَثَ عَلِیًّا على أَثَرِهِ فقال أبو بَکْرٍ یا عَلِیُّ لَعَلَّ اللَّهَ وَنَبِیَّهُ سَخِطَا عَلَیَّ فقال عَلِیٌّ لا وَلَکِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم قال لا یَنْبَغِی أَنْ یُبَلِّغَ عَنِّی إِلا رَجُلٌ مِنِّی وأنا منه.(الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى۳۶۰هـ)، المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۹۸، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبه الزهراء – الموصل، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م؛/الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى۳۶۰هـ)، المعجم الأوسط، ج۳، ص۱۶۵، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد،‏عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین – القاهره – ۱۴۱۵هـ.)

 

ابوبکر را براى خواندن سوره توبه و على (علیه السلام) را به دنبال او فرستاد، ابوبکر گفت: اى على! شاید خدا و رسول او از دست من خشمگین شده‌اند؟ على (علیه السلام) فرمود: نه؛ ولى رسول خدا (ص) فرمود: شایسته نیست که شایسته نیست که این مأموریت را از جانب من انجام دهد؛ مگر مردى که از من است و من از اویم.

 

ابن أبى عاصم نیز دقیقا به نام ابوبکر اشاره کرده است:

 

وبعث أبابکر بسوره التوبه فبعث علیا خلفه فأخذها منه فقال أبو بکر لعلی الله ورسوله قال لا ولکن لا یذهب بها إلا رجل هو منی وأنا منه. 

 

الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفاى۲۸۷هـ)، السنه، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ج۲، ص۶۰۳، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۰هـ.

 

نسائى نیز در خصائص على و سنن کبرای خود، به نام ابوبکر اشاره کرده است:

 

وبعث أبا بکر بسوره التوبه وبعث علیا خلفه فأخذها منه فقال لا یُذهبَ بها إلا رجلٌ هو منی وأنا منه.(النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى۳۰۳ هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب، ج۱، ص۴۹، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبه المعلا – الکویت الطبعه: الأولى، ۱۴۰۶ هـ؛/النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى۳۰۳ هـ)، السنن الکبرى، ج۵، ص۱۱۳، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری، سید کسروی حسن، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱ – ۱۹۹۱٫)

 

 

 

 

 

این کلمه ” کسی که از تو است “: «رجل منک» که در بسیاری از روایات هست، مفهوم خاصی دارد.

 

 

درباره حضرت ابراهیم است که فرمود: «فمن تبعنی فانه منی»؛ پس هر که از من پیروی کرد بی گمان از من است. (ابراهیم/ ۳۶)

آنکه گام دنبال گام من بردارد از من است.

این معنایش این است که او از من جدایی ندارد.

 بزرگترین جمله ای که پیغمبر اکرم درباره سلمان فرموده است و شاید بزرگترین جمله ای که درباره یک صحابی غیر از امیرالمؤمنین فرموده است این جمله است: «سلمان منا اهل البیت»؛ سلمان جزء ما اهل بیت است. این کلمه ” جزء ماست ” بسیار عالی است، یعنی او از ما جدایی ندارد، بینونتی با ما ندارد

. تعبیر دیگری که این حدیث را هم شیعه و سنی روایت کرده اند درباره امام حسین است که پیغمبر فرمود: «حسین منی و انا من حسین»؛ حسین از من است و من از حسینم. یعنی اساسا میان ما جدایی فرض نمی شود و وجود ندارد.

 

آنوقت مفاد این حدیث با آن حدیث معروف دیگری که «علی مع الحق و الحق مع العلی یدور حیث ما دار»؛ یکی می شود. علی با حق است و حق با علی است، دور می زند با او هر جا او دور بزند، یعنی علی (علیه السلام) آنجا می رود که حق است و حق آنجا می رود که علی (علیه السلام) است. یعنی جدائی میان این دو وجود ندارد. این مفهوم تقریبا همان مفهوم عصمت است.

علی از حق جدایی ندارد. مگر پیغمبر از حق جدائی دارد؟! مگر ممکن است العیاذ بالله پیغمبر حرفی بزند یا عملی انجام بدهد که حق نباشد. همانطور که پیغمبر از حق جدا شدنی نیست، تفکیکش فرض و امکان ندارد، تفکیک علی (علیه السلام) هم از پیغمبر امکان ندارد و این دو جدا ناشدنی هستند. این جمله را (که ” این سوره را نباید به مردم ابلاغ کند مگر خود تو یا کسی که از توست “) نه تنها اهل تشیع روایت کرده اند، اهل تسنن هم به همین شکل روایت کرده اند. اگر اختلافی هست، در رفتن ابوبکر است. اصل فضیلت هم در این (جمله) است خواه ابوبکر رفته باشد یا نرفته باشد. و حتی اگر ابوبکر رفته باشد به سفر حج، فضیلت علی (علیه السلام) بیشتر ثابت می شود، یعنی با اینکه ابوبکر هست اعلام می شود که او صلاحیت ابلاغ این سوره را ندارد و تنها کسی که صلاحیت اینچنین ابلاغ را به مردم دارد، به نص وحی الهی کسی است

 

 که از پیغمبر است و میان او و پیغمبر به هیچ وجه جدایی نیست. این است که مسئله ابلاغ سوره برائت به وسیله علی (علیه السلام) یکی از فضائل بزرگ امیرالمؤمنین است.

 

 

 

 

 

این حدیث را ترمذى در سنن: ۲/ ۱۸۳، نسائى در الخصائص: ۲۰، حاکم نیشابورى در المستدرک على الصحیحین: ۳/ ۵۱، احمد بن حنبل در مسند: ۱/ ۳ و ۱۵۱، هیثمى در مجمع الزوائد: ۹/ ۱۱۹، متّقى هندى در کنز العمّال: ۱/ ۲۴۶، جلال الدین سیوطى در الدرّ المنثور: ۳/ ۲۰۹ و عدّه‏اى از حافظان اهل سنّت نقل کرده‏اند.

 

 

با تشکر از سایت سنت

پیشنهاد ما به شما

چیستی مرگ و علت تقدم مرگ از حیات در قرآن.

صوت ســـخنرانی: سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green