❲﷽❳
◈ ━━ 𝐕𝐈𝐃𝐄𝐎 𝐏𝐎𝐒𝐓 ━━ ◈
≻ برهان امکان لایبنیتس در اثبات وجود خدا.
دانلود: ویدئو
دانلود: پیدیاف
بیوگرافی گوتفرید ویلهلم لایبنیتس:
گوتفرید ویلهلم لایبنیتس؛ در سال ۱۶۴۶ میلادی، در شهر لایپزیک آلمان به دنیا آمد. پدرش استاد فلسفههایی از اخلاق در دانشگاه بود.
در حالی که از نبوغ سرشاری برخوردار بود، زبان یونانی را در کودکی فرا گرفت. در پانزده سالگی وارد دانشگاه شد و با آراء فلاسفه و دانشمندان بزرگی مانند فرانسیس بیکن، توماس هابز، دکارت، کپلر و گالیله آشنا شد. وی آراء فلسفی حکمت یونان و فلسفه مدرسی را نیز به خوبی فرا گرفت.
لایبنیتس در سال ۱۶۶۳ به ”نیا“ رفت و در آنجا ریاضیات خواند. سپس خود را وقف مطالعه علم حقوق کرد و در سال ۱۶۶۷ موفق به اخذ درجه دکتری در علم حقوق از دانشگاه آلتدورف گردید. از آن پس وارد فعالیتهای سیاسی شد، تا جایی که شغلی در دربار، بهدست آورد و پس از مدتی برای انجام ماموریتی سیاسی به پاریس فرستاده شد. او در این سفر با کسانی چون مالبرانش و آرنو آشنایی یافت.
لایبنیتس تا سال ۱۶۷۶ میلادی در پاریس ماند و در آخرین سال اقامتش در این شهر توانست حساب بینهایت فرد را کشف کند که به همین خاطر شهرت زیادی به دست آورد و بعدها نیوتن نیز به طور جداگانه آن را به دست آورد. لایبنیتس در بازگشت به آلمان با اسپینوزا ملاقات کرد. او قبلا با اسپینوزا مکاتبه داشت و در سالهای بعد، فلسفه اسپینوزا را مورد نقد قرار داد.
وی، مردی بود که در رشتههای مختلف مهارت و در فعالیتهای سیاسی و غیر سیاسی مختلفی شرکت داشت. چنانچه در سال ۱۶۸۲، مجله دانشوران را در لایپزیک تاسیس کرد و در سال ۱۷۰۰، نخستین رئیس انجمن علوم در برلین گردید که بعدا عنوان آکادمی پروس را یافت. او حتی طرحهایی هم برای اتحاد میان مذاهب و دولتهای مسیحی و تشکیل نوعی اروپای متحد داشت و برای این مقصود با چند تن از پادشاهان اروپایی هم ملاقات کرد، اما نتیجهای نیافت.
برهان امکان لایبنیتس در اثبات وجود خدا
ما در جهان خارقالعادهای زندگی میکنیم.
تا حالا فکر کردید چرا وجود دارد؟
چرا اصلا چیزی وجود دارد؟
گاتفرید ویلهلم نوشت: اولین سوالی که باید به حق پرسیده شود، این است که چرا به جای هیچ، چیزی وجود دارد؟
او متوجه شد که توضیح این مطلب در خدا یافت میشود. اما آیا این منطقی است؟
برهان امکان.
هرچیزی که وجود داشته باشد، توجیهی برای وجود دارد. اگر جهان برای توجیهی برای وجود داشته باشد، این توجیه خدا است.
جهان وجود دارد.
بر این اساس، مشخص میشود که توجیه وجود جهان، خدا است.
منطق این استدلال، محدود است.
اگر سه فرض صحیح باشند، نتیجه غیرقابل اجتناب است.
آیا اینها به شکل منطقی صحیح یا غلط هستند؟
فرض سوم برای هرکسی که دنبال حقیقت باشد، غیرقابل اجتناب است، اما فرض اول چطور؟
چرا نگوییم جهان همینطوری اینجاست، همین نیازی به توجیه نیست “پایان بحث”.
تصور کنید شما و یکی از دوستانتان در جنگل پیادهروی میکنید، و به یک جسم کروی درخشان برمیخوری که روی زمین قرار گرفته.
طبیعتاً فکر میکنید این کره، چهطور اینجا ظاهر شده؟
شاید هم فکر کنید دوست شما درست میگوید: هیچ دلیل یا توجیهی نیاز نیست. فکر نکن! همینجوری اینجاست.
حتی اگر توپ بزرگتر باشد، هنوز هم به توجیه نیاز دارد.
در واقع اگر کره به اندازه کل جهان باشد، تغییر اندازهٔ آن، نیاز به توجیه را برطرف نمیکند.
در اصل، کنجکاوی درباره وجود جهان، علمی و غریزی است.
شاید کسی بگوید، اگر هر چیزی که وجود دارد به توجیه نیاز دارد، خدا چهطور؟ آیا او به توجیه نیاز ندارد؟
و اگر خدا نیازی به توجیه نداشته باشد، پس چرا جهان به توجیه نیاز دارد؟
برای حل این مسئله، لایبنیتس بین چیزهایی که الزاماً وجود دارد و چیزهایی که امکان وجود دارند، تمایز قائل میشود ( واجبالوجود و امکانالوجود).
چیزهایی که الزاماً وجود دارند، با الزام ماهیت خودشان وجود دارند، عدم وجود آنها ممکن نیست.
خیلی از ریاضیدانها فکر میکنند که اشیاء انتزاعی مثل اعداد و مجموعهها همینطوری وجود دارند.
آنها توسط چیز دیگری بهوجود نیامدند، با الزام ماهیت خودشان وجود دارند.
چیزهایی که امکان وجود دارند، توسط چیز دیگری بهوجود آمدهاند.
اکثر چیزهایی که ما به آنها آشنا هستیم، به امکانالوجود هستند، لازم نیست وجود داشته باشند، آنها فقط به این دلیل وجود دارند که چیز دیگری باعث وجود آنها شده.
اگر والدین شما باهم آشنا نمیشدند، شما بهوجود نمیآمدید.
هیچ دلیلی ندارد که فکر کنیم جهان اطراف ما الزاما باید وجود داشته باشد.
اگر جهان طور دیگری رشد کرده بود، شاید هیچ ستاره، یا سیارهای نبود.
از نظر منطقی ممکن است که کل جهان وجود نداشته باشد.
الزاماً وجود ندارد، امکان وجود آن هست.
اگر ممکن بود جهان وجود نداشته باشد، پس چرا وجود دارد؟
تنها توضیح کافی برای وجود یک جهان ممکنالوجود، این است که متکی به یک موجود غیر ممکنالوجود ایجاد شده باشد.
چیزی که نمیتواند به دلیل الزام ماهیت خودش، وجود نداشته باشد، تحت هر شرایطی وجود داشت.
پس هرچیزی که وجود دارد، برای وجود خودش توجیه دارد یا به دلیل الزام ماهیت خودش، یا دلیل خارجی.
اما فرضیه دوم ما چهطور؟
آیا میتوانیم توجیه جهان را خدا بنامیم؟
خب جهان چیست؟
همه واقعیت فضا زمان است که کل ماده و انرژی را شامل میشود.
بدین ترتیب اگر جهان، برای وجودش علت دارد، این علت نمیتواند بخشی از جهان باشد.
باید غیر فیزیکی و غیرمادی باشد. فراتر از فضا و زمان.
فهرست مواردی که در این فهرست جا میشوند، خیلی کوتاه است.
یک شئ انتزاعی نمیتواند باعث چیزی شود.
برهان وجود لایبنیتس نشان میدهد که توضیح وجود جهان، تنها در وجود خدا یافت میشود.
یا اگر ترجیح میدهید از عبارت خدا استفاده نکنید، میتوانید آن را با این اسامی صدا بزنید؛
«بسیار قدرتمند، غیر معلول، واجب الوجود، غیر مشروط، غیر فیزیکی، غیر مادی، موجود جاودان. که کل جهان و همه چیز درون آن را خلق کرد».