صوت ســـخنرانی:
سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی
𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍
•دانلود ڪلیپ، pdf و صوتِ سخنرانی با ڪلیڪ روے عبارات زیر:
┓ 🖌┏؛
┛┗؛ نقد عقیده وحدت وجود احمدالحسن ↓📋 › ؛
دقیقاً تبیینی هم که جناب احمد میکند، همان تبیین صوفیانه هست!
صوفی چه میگوید؟
صوفی میگوید که اگر چنانچه وجودی غیر از وجود خدا فرض بکنید، شرک هست!
حقیقت توحید این هست که وجود واحد باشد!
ما میگوییم وجود واجب، وجود ممکن.
میگوید وجود ممکن چیست؟! وجود ممکن یک تشخصی دارد، ولو اینکه خلق او هستند، به او هستند، اما تشخصی دارد! وجود ممکن غیر وجود خداست!
و این وجود ممکن، غیر وجود خداست، در حقیقت آن چیزی که وجوب دارد، وجود هست! و وقتی شما میگویی وجودی غیر وجود خدا هست، تعدد واجبالوجود پیش میآید!
لذا بعضیها گفتن که:
«ان الوجود هو الواجب الواحد الحق و کل ما سواه باطل دون وجهه الکریم»
این وجود، ان الوجود هو الوجب الواحد الحق، آن واجبالوجود، حق هست! تو اومدی خارج شدی به وجودی غیر وجود خدا؟! این شرک هست!
خب حالا میگویی آقا بالاخره شما کثرات را چیکار میکنی؟!
میگه اینها امور عدمی هستند! اینها تعینات و تطورات و تشئنات ذات یک وجود که هستند، اینها امور عدمی هستند! آخه وجودی غیر وجود خدا نیست!
امام حسین علیهالسلام هم بهخاطر اینکه ظلمت داشته، کثرت بوده، کثرت هم امر عدمی هست، چنین چیزی براش جاری و ساری هست!
دقت بکنید متن جناب احمد را دوباره بخوانم؛ میگویند اینکه امام حسین گفته که مرا از شک و شرک خویش طهارت ببخشید چهجور شرکی هست؟
میگوید:
«شرک نفسانی است که مخفیترین نوع شرک است و همان منیت است».
یعنی توهم میکند که منی هست! توهم میکند که امام حسینی هست! آقا اصلاً وجودی غیر وجود خدا نیست! تو همین که بگی غیر از خدا یک حقیقتی هست، میشود شرک!
مبنای صوفیه این هست دیگر!
مخفیترین نوع شرک هست ایشون میگوید. همان منیت هست.
«که مخلوق را از آن گریزی نیست. این منیت، او را با ظلمت و عدمی که وجود آن فقط خدای سبحان و متعال میماند ولا غیر…».
یعنی اینطوری میشود که غیر از وجود ذات ربوبیت، وجودی نمیماند، هرچی هست غیر وجود او، ظلمت و امر عدمی هست!حالا این در میآمیزد!
عدم فکر میکند هست! عدم که فکر میکند هست این شرک هست!
عدم فکر میکند منیّت دارد! غیر خداست! یک چیزی هست! این شرک هست!
از همین را به این معنا هر بندهای از بندگان خدا چیست؟ مشرک هست! هر عدمی که تصور وجود بکند، مشرک هست!
«امام حسین هم این معنای شرک و نیز آنچه از شک به همراه دارد را قصد کرده. امام حسین علیهالسلام، فتح المبین را درخواست مینماید و این رفتن شائبه عدم و ظلمت از صفحه وجود است».
یعنی چی؟ یعنی فنای ذاتی!
یک نکتهای را من به شما بگم. قسمت اول: اصلاً گیرم ما بگوییم حرف صوفیها درست هست! همین وحدت وجود و موجود، حرف صوفیانه وحدت اطلاقی وجود درست هست!
آقا چطور صوفیها میفهمند که:
«فإنّ العارف من یری الحق فی کل شیء بل یراه عین کلّ شیء»
عارف، بل یراه عین کلّ شیء،
هر شیئی را عین وجود خدا میداند! اصلاً وجودی غیر وجود خدا نیست!
بعد عارف میفهمد، امام حسین علیهالسلام نمیفهمد؟!
اصلاً فرض بکنیم وحدت وجود و موجود و وحدت اطلاقی و همهٔ حرفهای صوفیانه درست باشد، در قسمت اول، امام حسین علیهالسلام برای چی برای خودش منیّت قائل شده؟!
امام حسین علیهالسلام نمیدانست؟! میدانست!
قسمت دوم: بگوییم این میدانست، حالش یک جوری بود که میخواست فانی بشود! یعنی از حالت عدمی بشود!
فانی بشود یعنی چی؟! فانی بشود را شرح دادم.
فانی بشود یعنی قطره به اقیانوس میرسد؟ اینکه میشود ترکیب!
نه! یعنی این در ساحت نفس انسان هست! در ساحت نفس انسان وقتی لایهبرداری بشود، حجابها کنار برود، که حالا خوبه سؤال بشود آن لایهبرداری و حجابها چیه وقتی امر عدمی باشد! حالا! حجابها کنار برود، میفهمد که وجودی غیر وجود خدا نیست!
این میشود فنای ذاتی.
لذا جمعی گفتند که حلاج گفت أنا الحق! این مقام بالایی هست! أنا الحق در این فنای ذاتی به اینجا رسید که اصلاً غیر حق چیزی نیست!
بعد اینجا سؤال میکنیم از جناب احمد، آقا شما تفکراتت واقعاً همین هست؟!
اگر یک وجود هست و وجود پروردگار، سؤال من این هست، وجودی غیر او نیست، بعد اصلاً این انبیاء را برای کی آورده؟!
انبیاء برای خودش آمده! انبیاء هم که عدمی هستند! کثرات هم که عدمیاند! تطور و تشأن او هستند که!
فقط یک حقیقت هست، آن هم وجود اوست!
انبیاء آمدن کی را هدایت بکنند؟!
مگر وجودی غیر وجود خدا هست؟! مگه وجودی غیر وجود خدا و مبانی شما میتواند باشد؟!
مگه وجود شمر و یزید و معاویه و امام حسین و امیرالمؤمنین و پیامبر، به حیث ماهیاتشان که عدمیاند! وجودشان که وجود خداست که یک وجود هستند!
انبیاء برای چی آمدند؟! یک!
کتب آسمانی برای چی آمده؟! دو!
شمای احمد برای چی آمدی؟!
شما آمدی منِ کاشانی را هدایت بکنی، میگی آقا من مهدی اول هستم! باریکلا!
شما که یک امر عدمی هستی که! تطور او هستی، وجودی نداری غیر وجود خداوند!
من هم وجودی غیر وجود خداوند برایم فرض نمیشود! ماهیات هم که امور اعتباریاند!
وجود اندر کمالِ خویش ساری است
تعیّنها امورِ اعتباری است
امورِ اعتباری نیست موجود
عدد بسیار و یک چیز است موجود
اگر اینطوری باشد، الان چه کسی را آمدی هدایت کنی شما؟! وجودی غیر وجود خدا نیست! کثرات هم که خودت ذکر کردی امور عدمی هستند! ظلمت و عدمی هستند اینها!
پس انزال کتب میشود رد! ارسال رسل میشود بیفایده! بیمعنا!
بعد امتحان چیه؟! کی را میخواهی امتحان بکنی؟! وجودی غیر وجود خدا نیست!
و وجود، منشأ اثر هست! و اساساً چیزی که خارجیت دارد، آن موجود برابر اصالت وجود و منشأ اثر هست! خب این وجود، اگر کثرات، وجودی نداشته باشند، این کثرات را چطوری میخواهی تو امتحان بکنی؟!
امر خدا میشود لغو!
نهی خدا میشود لغو!
واجبات! ترک محرمات!
مکروه! مباح! تکلیف کلاً، همه لغو در لغو و بیهوده و امر عدمی است!
بعد نتیجه چیه؟!
بهشت هست! جمعی هم میروند جهنم!
آقا! مگر بهشت و جهنم، وجودی غیر وجود خداست؟!
مگر اساساً یک شیئی غیر خدا هست که ما بگیم این شیء مختار هست؟! مختار معنی ندارد که! وجودی غیر وجود خدا نیست!
جبر هست! جبر هم نیست! اصلاً چیزی نیست که بگوییم جبر هست یا مختار هست بخواهیم این را فرض بکنیم!
بعدش هم شما هرچی بپرستی، او را پرستیدی!
به خاطر اینکه هر چی را پرستیدی، اگر به حفظ ماهیتش نگاه بکنید، که ماهیت عدمی هست! به حیث وجود نگاه بکنی، که هر چی بپرستی وجودی غیر وجود خدا نیست!
کما اینکه همچین حرفی هم هست ها! زدنها!
نه اینکه فکر کنید این چیز خیلی عجیبی هست که بنده دارم این را عرض میکنم!
عبارت را برایتان بخوانم.
یکی از متصوفه، تفسیری دارد: بیانالسعاده.
در ذیل این آیه:
﴿وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ﴾
که جلسه قبل توضیح دادم قضا را بعضی میگویند قضای تکوینی هست، گفتم ﴿وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا﴾ نشان میدهد این تکوینی نیست. این را جلسات قبل توضیح دادم. ایشان مینویسد که:
«اگر اجزای عالم به حسب اسمهای لطفی و قهری خداوند از مظاهر خدای یگانه یکتای قهار باشند، در این صورت، عبادت انسان نسبت به هر معبودی که باشد، عبادت اختیاری خواهد بود. پس عبادت اختیاری شیطان توسط ابلیسیه…».
یعنی چی؟ یعنی شیطانپرستان! ببینید وقتی که قضای تکوینی باشد که آن را بپرستند، بعد این از مبانی وحدت وجود هست!
یعنی چون وجودی غیر آن نیست، هرچی را بپرستی یک وجود هست دیگه! وجودی غیر وجود او نیست!
پس میگوید عبادت شیطانپرستان، ابلیسیه!
«عبادت جن توسط کاهنان، عبادت ملائکه توسط بسیاری از هندوها، عبادت آلت تناسلی مرد و زن توسط برخی از هندوها که به عبادت آلت تناسلی مرد و زن قائلن، همگی عبادتکنندگان خداوندند. از آن رو که نمیدانند، زیرا همه معبودها مظاهر خدا هستند. به حسب اختلاف اسامی او و بدین روی گفتهاند…».
یک شعری میآورد از شیخ محمود شبستری:
اگر مؤمن بدانستی که بت چیست
یقین کردی که دین در بتپرستیست
این بت، مگر وجودش غیر وجود خداست؟! پس تو داری این را میپرستی، خدا را داری میپرستی!
خب این حرف خیلی حرف ناجوری هست!
بعد چند خط بعدش:
«لکن این عبادت به امر تکلیفی از سوی خداوند نیست. استحقاق اجر و ثواب بر آن وجود ندارد. بلکه مستحق عقوبت عذاب است».
یعنی درسته اول از لحاظ تکوینی، هرچی را بپرستی او را پرستیدی، اما خدا تکلیف کرده نه نه اینطوری نپرستید که بت را بیاین بپرستید!
این را کجا میگوید؟!
بیانالسعاده، جلد دوم صفحه ۴۳۷، چاپ بیروت – اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ هجری قمری.
صفحه ۴۳۸ هم میگوید بله تکلیف شده!
تکلیف چیه جناب آقای سلطان علیشاه؟!
جناب سلطان علیشاه، تکلیف چیست؟!
تکلیف برای کیست؟! اصلاً وجودی غیر وجود او نیست!
بعد حالا میآید میگوید امام حسین گفته من را از این شک و شرک طهارت بخش!
یعنی امام حسین گفته آقا این حالت نشود که من فکر کنم که بله یک وجودی غیر وجود خدا هست! این حالت شرک هست! و جالب اینکه شرک هم دارم حالا! دارد دعا میکند دیگر!
میگوید چی؟!
میگوید من را پاک کن! پس این شرک هست! این شک هست!
حتی خیلی از عرفا رسیدن به قول شما به فنای ذاتی! مندک که در ذات ربوبیت شدند! امام حسین هنوز مندک نشده که دارد دعا میکند که مندک بشود!
آقا این حرفها را نزنید!
این حرفی که شما میزنید جناب احمد، مهدویت که هیچی! اساساً اسلام و وجدان و عقل و خلق و خالق و مخلوق و چیزی باقی نمیماند!
اصلاً دیگر خالق و مخلوق چیه؟! با این فرض، نه خالقی هست نه مخلوقی! یک وجود هست و این هم وجود اوست!
این دست و پا زدنها که قائم میاد! من قائم دوم هستم! میام ظلم و جور را جمع میکنم!
آقا کی ظلم و جور کرده؟!
این کثراتی که ظلم و جور کردند، وجودشان مگر غیر وجود خداست؟! وجود شما هم غیر وجود خدا نیست! آمدی شما کی را از بین ببری؟! شما که عدمی هستی که! آنها هم که عدمی هستند و شما قائمی!
قائم چیه اینجا!
ببینید ایشان گاهیاوقات میزند به یک مبانی که اینها حرفهای صوفیهاست! حرفهای باطن متصوفه هست!
که در اسلام در عصر معصومین، انکار شده! گفتند که زیارت و دیدار یک صوفی بری، یک آدم منحرف بری، کأنه رفتی زیارت و دیدار یک شیطان!
چنین تعبیری شده نسبت به صوفیه!
و چقدر ما را تشویق کردن که در مقابل اینها بایستیم! اینها را رد بکنیم! جز وظایف ما قرار دادن که اینها چیزی باقی نمیگذارند از دین! از شریعت! و از پیامبر و از اهل بیت علیهمالسلام، هیچی باقی نمیگذارند!
این حرفی که شما در همین کتاب خودتان المتشابهات زدید، ببینید دوستان این کتاب المتشابهات، این کتاب کپی نیست، اصل کتاب از عراق خریداری شده!
الجزء الثانی، صفحه ۲۳ سؤال ۲۷.
حالا دوستان جناب احمد بیایند این را جواب بدهند به ما!
اصلاً کلاً شما تبلیغ چی را داری میکنی آقا؟! بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ امر چیست؟ نهی چیست؟ تکلیف چیست؟ ارسال رسل چیست؟ انزال کتب چیست؟ احمد کیست؟ امام زمان کیست! هیچی باقی نمیماند با این تفکر شما، با این جواب دادن شما! هیچی باقی نمیماند!
-دکتر وحید باقرپور کاشانی.