صوت ســـخنرانی:
سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی
𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍
•دانلود ڪلیپ، pdf و صوتِ سخنرانی با ڪلیڪ روے عبارات زیر:
دانلـودویـدئو📥
✎فراز هشتم: «حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ وَ مَجیداً لایَزولُ».
✎ذات ربوبیّت، حمید و ستوده است، و این امر همیشگیست.
✎داستانی از حضرت عیسی علیهالسلام درباره درخواست ایشان از خدا برای دیدن خاصترین بندهاش.
✎زائل نشدنِ بزرگواری پروردگار.
✎عدم توانایی انسان در کامل به جا آوردنِ حمد خداوند.
┓ 🖌┏؛قسمت دهم:
┛┗؛ تدریس خداشناسی در خطابه غدیر ↓📋 › ؛
بِسْمِاللّهِالرَّحْمَنِالرَّحِیم
«ألْحَمْدُللهِرَبِّالْعَالَمِینوَالصَّلاهُوَالسَّلامُعَلَیمُحَمَّدوَآلِهِالطَّاهِرین».
نبی اکرم صلَّىاللّٰهعلیهوآلهوسلم در معرفی پروردگار عالم در خطبهٔ غدیر، فرازهای مختلفی را مطرح کردند.
صفات مختلفی را در ذات ربوبیّت مطرح کردند. خدا را تنزیه کردند تا رسید به این فراز: «حَمیداً لَمْ یَزَلْ»؛
ذات ربوبیّت حمید است، یعنی ستوده است، مورد سپاس است. هرچه ستایش است لازم است که در ارتباط با آن حقیقت باشد و ذاتا برای اوست. بلکه او کسی است که ستایش به معنای حقیقی تنها در ارتباط با او معنا دارد.
لذا فرمودند که: «او ستوده است؛ حَمیداً لَمْ یَزَلْ».
این ستوده بودن و مورد سپاس بودن او، همیشگی است. گاهی اوقات افرادی هستند که در برههای مورد ستایش واقع میشوند، مورد استقبال واقع میشوند.
اما به خاطر سوءرفتار خودشان، یا به خاطر اینکه افرادی خواستند اینها را حذف بکنند، دیگر سالهای بعدی عمرشان در یک زمانی از عمرشان دیگر مورد ستایش واقع نمیشوند. افرادی هستند زمانی در اوج بودند!
یک فوتبالیست بوده، یک ورزشکار بوده، همه دوستش داشتند، اما پاش شکسته به هر دلیلی دیگر نتوانسته فوتبال بازی کند، منزوی شده! دیگر فراموشش کردن. دیگر آن را ستایش نمیکنند. آن را مدح نمیکنند. از آن صحبت نمیکنند. آن را فراموشش میکنند.
اما ذات ربوبیّت اینگونه نیست که حمید بودن او، و ستوده بودن او مقطعی باشد. او همیشه ستوده و مورد سپاس است.
بعد فرمودند: «مَحْمُوداً لایَزالُ»؛
«این حقیقتی که همواره مورد ستایش است».
اینگونه نیست که در یک مقطعی آدم فقط در ارتباط با خوشیهاش باید خدا را ستایش بکند. حتی نسبت به حوادثی که به ظاهر فکر میکند که اینها بر علیهاش است، آنجا هم باید خدا را ستایش بکند. در حالی که اولیای خدا کسانی هستند که خدا را تمجید میکنند، مدح میکنند، حمد میکنند و مورد سپاس و ستایش قرار میدهند برای خوشیها که هیچی، حتی برای مصیبتها! برای سختیها!
در روایتی فرمود که: «حضرت عیسیبنمریم علیٰنبیّناوآلهوعلیهالسّلام خواست که بندهٔ خاص خودش را خداوند به این نشان بدهد. گفت: میروی فلان جا خرابهای است، کنار دریا است، یک پیرزنی است و آن بندهٔ خاص ماست. وقتی حضرت عیسی علیهالسلام میرود از دور که نگاه میکند میبیند این زن نابینا و مفلوج است. یک جوری وارد میشود که متوجه بشود این زن؛ همین که وارد میشود سلام میکند، آن (پیرزن) در جوابش میگوید:
سلامعلیک یا روحالله!
میگوید: خانم شما چشم داری؟
میگوید: نه!
میگوید: از کجا فهمیدی؟
میگوید: همان خدایی که من را به تو معرفی کرده، همان خدا گفته امروز پیغمبر عیسیبنمریم علیهماالسلام میآید دیدنت، ملاقاتت.
عیسی میگوید: عجب ارتباطی!
بعد میبیند این خانم همینطور که حالا صحبتهایی میشود فقط حمد میکند خدا را. سؤال میکند میگوید که: اول اینکه چهجوری شما رزقت تأمین میشود؟
میگوید: عیسی! این چه حرفی است! رازق خداست.
میگوید: میدانم! واسطه چهجوری است؟
میگوید: خداوند یک مرغی را مأمور کرده یک قرص نان هر روز میآورد، این نان را تکهتکه میکند، روی شانهٔ من میآید و این را دهنم میکند.
گفت: خب چهجوری آب میخوری؟
گفت: همین مرغ میرود از یک جایی آب در منقارش میکند میریزد تو دهن من.
میگوید: خب خداوند نه چشمی به تو داده، نه ثروتی به تو داده، نه دستی به تو داده، نه پایی داده، چرا آنقدر خدا را حمد میکنی؟…»
اینجا خدا رحمت کند یکی از وعاظ، مرحوم کافی این را که نقل میکردند این روایت را، این ماجرا هم از دیوانی میخواندن که در خصوص لیلی و مجنون است که حالات مختلف را این شاعر در ارتباط با دو شخصیت خیالی و افسانهای لیلی (زن) و مجنون (مرد) بیان کرده که اینها عاشق هم بودند.
آنجا میگوید: «مجنون بیمار شد. وقتی بیمار شد رفت پیش دکتر.
دکتر گفت برای تو شیر شتر خوب است.
گفت: خب این شیر شتر از کجا بیاورم؟
گفت: مگر تو نمیگویی لیلی معشوقهٔ توست؟ گفت: بله!
گفت: خب این لیلی خیلی شتر دارد، صبح مردم میآیند و این شیرها را میدوشند، کاسهها را میبرند شیر میگیرند.
فردا برو از لیلی شیر بگیر و استفاده کن، خوب بشوی.
گفت: ممنون.
فردا رفت دید یک صف طولانی است. آمد رفت جلوی صف و مردم گفتن: آقا جا نزن بیا برو سر جات، آخر صف.
گفت: نه!
اگر من هم بنا باشد که مثل شماها تو صف وایستم پس فرق من با شما چیست؟!
لیلی معشوقهٔ من است.
داد زد: لیلی منم مجنون، عاشق تو! مریضم.
دکتر گفته شیر شتر خوبه! و کاسهاش هم دستش بود یک وقت دست لیلی از آن خیمهای که بود، چادری که بود، آمد بیرون کاسهٔ مجنون را گرفت زد زمین!
همه زدند زیر خنده.
گفتند دیدی شیر شترت که نداد، کاسهات هم زد شکست!
آنجا برگشت گفت که:
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
به تمام کاسهها نگاه کرد، کاسهٔ من را شکست پس توجهی به من داشته».
«پیر زن گفت عیسی!
به تمام چشمها نگاه کرد چشم من را گرفت!
به تمام دستها نگاه کرد دست من را فلج کرد!
به تمام پاها نگاه کرد پای من را گرفت!
من به خاطر ندادهها او را سجده و شکر میکنم.
لذا آن حقیقتی است که؛ «حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْمُوداً لایَزالُ»
اگر یک بندهٔ خالص باشد در اوج گرفتاریها و مصائب و مشکلات باشد اینگونه نباید باشد که دست بکشد از حمد او، و دست بکشد از ستایش او.
او همیشه مورد حمد و ستایش است.
بعد فرمودند: «وَ مَجیداً لایَزولُ».
مجید از مجد گرفته میشود؛ یعنی شرف، بزرگی یافتن. مجید یعنی؛ بزرگ و عالیرتبه. یعنی آن صاحب عظمت و بزرگواری هست که؛ «لایَزول» یعنی این بزرگواریش زائل نمیشود. اینطوری نیست که در یک زمان به اوج باشد، بعدا بخواهد زائل بشود.
و اینگونه هم نیست که فرض کنیم که یک نفر بتواند حق حمد و ستایش و بتواند به بزرگی او، به مجید بودن او راه پیدا کند.
یعنی حتی افرادی که ائمهٔ معصومین علیهمالسلام وقتی که حمد میکردند میگفتند: «خدایا ما حمد تو را باز هم نمیتوانیم به جا بیارویم نسبت به این نعمتها». به اوج بودن دیگر. در حد وجودی خودشان حمد میکردند. اما در مقابل آن حقیقتی که قادر است، عالم است، حقیقت مهربان، حقیقتی که همه چی از اوست؛ باز هم آن حمد در اقتضای آن حقیقت نیست.
والسّلامعلیکم و رحمهالله و برکاته.
-دکتر وحید باقرپور کاشانی.