اختصاراً باید دانست که در موقع تحلیل تاریخی این مکتب اوّلین مملکتی که اوّلین ریشههای مکتب وحدت موجودی در آن تشخیص داده میشود محیط هندوستان است، در کتاب «ودا» که آن را Sruit (شنیده شده از مبدأ) میدانند انسان را جزئی از کل دانسته است (کل عبارت از خدا) سپس در قوس نزولی این کل در صورت آگنی Agni (آتش) پرتیوی Pertivi (زمین) نارونا Narona (احاطه کننده) اندرا Andra (آسمان) سوریا Soria (آفتاب) سوّما Soma (ماه) جلوه گر شده است.
البته از جنبه تاریخی شاید قدیمیترین کتاب فلسفی و عرفانی است که در شرق و غرب دیده میشود، سپس مکاتب متعددی در هند یا از همین هسته اوّلی و یا از ریشههایی معروف شده است که با اختلاف در اسالیب فلسفی جملگی در ضرورت گوشه گیری و بر انداختن ریشه اجتماع و یکی دانستن مبدأ و موجودات شرکت داشتهاند و از آنجا که هسته مـرکزی معرفـت در اغلب یا تـمامی آن مکاتب درون بـینی بوده است از برون ذات (جهان) و اسرار آن به کلی چشم میپوشیدند. بلکه نظر به جهان و شئون جهان را یک نوع حماقت و بازیگری میپنداشتند.
این مکاتب وحدت چنانچه از هند بسائر بلاد آسیایی آفریقایی منتشر شده بود به ممالک اروپا هم سرایت نموده و مدتهای متمادّی افکار نوابغ را در زیر شکنجههای خودبینی و تجسمات وهمی و اشراقی خنثی کرده بود. ولی
***
بعد از قرونی گشت آگه غرب زین خواب گران بیدار گشت و جست از کابوس آن جادو گران
شستند چشم انداختندش بر چمن زار جهان کشتند گل تا سر بر آورد از زمین تا کهکشان
گر چه خودش مهجور از شم گل بویاستی
این خواب جادویی تصوف در غرب دیر زمانی نپایید، و از اوائل قرن هفده جنب و جوشی علیه این قبیل مکاتب فلسفی و عملی به راه انداخته به یکباره راه علم و فلسفه را از روش تصوف و عرفان منفک ساخته و افکار را متوجه خارج واقع ساختند؛ البته چنانکه میدانیم فشار فکر تصوف توأم با فکر ارسطوئی در جهان شناسائیها (که حتی طرز تفکر ارسطویی که عقلانی و استدلالی است در جنبه مشرب تصوف و ذوق بازیهای درونی بیاندازه ناچیز بوده) ضد فعلی (عکس العملی) در نهایت مرتبه ایجاد کرد که حتی قوانین بدیهیه خدا پرستی در ادیان حقه نیز مورد تشکیک و بالاخره به سر حدّ انکار جزمی میرسد.
لفظ وجود معشوق شرق لفظ مادّه معشوق غرب
در عالم اوهام شرقیون سرگردان شود غربی به محسوسات عاشق گشته و حیران شود
مشاطگی از شرق بر لفظ وجود آن سان شود کز غرب صد چندان بر روی مادّه بیجان شود
این یک چکش بر میخ و آن یک نعل را کوباستی
توقعات بیجا از خیالات و پندارهای مکاشفات درونی به آرزوی وصول به حق و حقیقت مطلق، باعث سرگردانی افکار شرق در جنگل سحر آمیز شئون انسانی گشته با یک اجتماع و دین و شئون بشری غیر معتدلی به سر می برد.
و همچنین غربی به جهت عشق به فنومنهای مقادیری که به توسط چشم و گوش و دماغ بر جنگل سحر آمیز وارد میشود تاریکیها را هزارا چندان نموده حیران و سر در گم میماند.
یک لفظ هستی (وجود) تمامی آرمان افکار شرقی را بر میآورد. کدامین وجود؟ وجودی که مفهومش بدیهی ترین اشیاء و در عین حال هزاران کتاب ها و مقالات و مباحث در همین مفهوم بدیهی افکارشان را اشغال نموده و از خوشبختی یا از بدبختی هنوز معلوم نشده است که این کلمه وجود (که ای کاش در لغت وضع نمیشد) چه مفهومی را به عهده دارد. وجودی که حقیقت آن در غایت خفا و شناسایی آن محال است.
عین همان سر و صورت سازی را افکار غرب درباره مادّه بیجان (که اگر زنده شود و بگوید: من متحمل این توصیفات مشاطگی نیستم، خواهند گفت: متحمل است شکسته نفسی میکند) عمل میکند. و در همین حال از آقای غربی میپرسیم مادّه چیست؟ جوابهای مختلفی میشنویم:
امتداد خالص (موضوع علم هندسه نظری) عدد، کلی، محسوسات، عناصر ۹۴ گانه، انرژی، امتداد با حرکت، نیرو، هیدروژن، مجهول لایتناهی، اجزاء لاتتجزی (آتومها) جرمی، یا موجی، الکتریسیته، اراده، عشق، الکترون و پروتون، دیوترون هم هست، نیوترون هم ممکن است در ساختمان اساسی مادّه دخالت داشته باشد. و بالاخره همان واقعیت خارجی.
(مبداءاعلی/علامه محمد تقی جعفری/ص۷۶_۸۲)
Tags وحدت وجود"علامه جعفری"جعفری