رؤیت خداوند.

صوت ســـخنرانی:

سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی

𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌
•دانلود ڪلیپ، pdf و صوتِ سخنرانی با ڪلیڪ روے عبارات زیر:

دانلود‌ویدئو‌ســـخنرانی

دانلود pdf 📥

دانلود‌صوت‌ســـخنرانی

┓ 🖌┏؛
┛┗؛  رؤیت خداوند ↓📋 › ؛

«هشام گفت که نزد صادق جعفربن محمد علیه‌السلام بودم که معاویهبن وهب و عبدالملک‌بن اَعْیَن داخل شد. معاویه‌بن وهب از حضرتش سؤال کرد: چه می‌فرمایید در خبری که روایت شده که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم، خدای خودش را دید. آن صورتی که دید چه صورت بود؟ و حدیثی که روایت شده مؤمنین خدایشان را در بهشت می‌بینند به چه صورت می‌بینند؟
پس آن حضرت تبسم نموده، فرمود:
ای معاویه! چقدر قبیح است کسی هفتاد یا هشتاد سال زندگی کند و به نعمت‌های خداوند متنعم باشد، خدا را چنان‌که شایسته است نشناسد».
یعنی این همه عمر کند و از نعمت‌های خدا استفاده کند و آخرش هم قائل باشد که خدا دیده می‌شود! خدا به شکلی برای پیامبر دیده شد، به شکلی هم در بهشت برای مؤمنین دیده می‌شود، این تفکر چقدر زشت است.
«سپس فرمود: ای معاویه! به درستی که محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم، خدایش را به دیدن عیان و چشم ندید».
این‌طوری نبود که خدا را با چشم سر بخواهد ببیند!
«رؤیت بر دو قسم است: دیدن به دل و یا دیدن به چشم. مراد گوینده اگر دیدن به قلب باشد، خوب است، اگر دیدن به چشم باشد، به خدا و آیات او کفر ورزیده است».
اگر با قلب و نفس و روح و بطن و کتمش، ذات ربوبیت رو درک بکند و ببیند، این درست است؛ اما اگر یک نفر بگوید من با چشم سر خدا را می‌بینم یا خواهم دید یا قابل دیدن هست، این کافر است!
«پیغمبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌‌وسلم فرمود:
کسی که خدا را به خلقش تشبیه کند، کافر است».
بالاخره خدا را شما بخواهی ببینی باید قائل به تجسم باشی، به شکل و صورتی باشی! کسی که خدا را به خلقش تشبیه کند که خدا شبیه و مثل دارد، این کافر است!
عبارت عربی‌اش این است که:
«مَنْ شَبَّهَ اَللَّهَ بِخَلْقِهِ فَقَدْ کَفَرَ»؛ «کسی که تشبیه کند خدا را به خلقش، این کافر است».
و اینکه خداوند چگونه دیده می‌شود:
«وَلَکِنْ رَأَتْهُ اَلْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ اَلْإِیمَان»؛ «خداوند دیده می‌شود به حقیقت ایمان».
«حدیث کرد مرا پدرم از پدرش از حسین‌بن‌علی علیه‌السلام که فرمود از امیرالمؤمنین علیه‌السلام پرسیدند:
آیا پرودگارت را دیده‌ای؟فرمود: چگونه عبادت می‌کنم کسی را که ندیده باشم؟ با چشم و عیان دیده نشود؛
لکن به قلب و حقیقت ایمان دیده می‌شود». پس دیده می‌شود اما به قلب! به حقیقت ایمان! به آن یقین!
«چگونه به چشم دیده شود و حال آنکه هرچه به چشم مشاهده شود مخلوق اوست!»
زیرا چیزی که با چشم سر دیده شود، دارای حد و حدودی هست که داری می‌بینی، و هر چیزی که محدود هست، مخلوق هست، پس آن خداوند متعال که نمی‌تواند با چشم دیده بشود که دارای حد و حدود باشد! سؤال می‌شود آن چیزی که حد و حدود دارد، چه کسی حدش زده؟ این می‌شود معلول!
«و ناگزیر مخلوق را خالق است. پس تو خدا را حادث و مخلوق قرار دادی! کسی که خدا را به خلقش تشبیه کند، برای خدا شریک قرار داده».
یعنی اگر شما بگویی که خدا ولو در یک صفت شبیه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ هست، شبیه امیرالمؤمنین علیه‌السلام هست، شما مشرک شدی! چرا؟ چون آن چیزی که تو در نظر گفتی، خدا نیست! برای خدای حقیقی شریک قائل شدی! یعنی خدایی را در نظر گرفتی که قابل رؤیت نیست و آمدی یک شباهت و سنخیّتی بین خالق و مخلوق در نظر گرفتی! یعنی آمدی یک بت ذهنی ساختی، آن خدا نیست! در حقیقت آن بت ذهنی تو شده شریک برای خدای حقیقی!
تو مشرک شدی!
عبارت این است که:
«مَنْ‏ شَبَّهَهُ‏ بِخَلْقِهِ فَقَدِ اتَّخَذَ مَعَ اللَّهِ شَرِیکا»؛ کسی که تشبیه بکنه ذات ربوبیت را به خلقش، به تحقیق که برای خدا شریکی قرار داده.
«آیا نشنیده‌اید قول خدای متعال را؟»
بعد حضرت این آیه‌ای که در سورهٔ مبارکهٔ انعام هست می‌فرمایند که:
﴿لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾؛ چشم‌ها او را نمی‌یابد (درک نمی‌کند) ولی او چشم‌ها را می‌یابد و او لطیف و خبیر هست، یعنی آگاه هست.
در یک روایتی دیدم گفته شده بود چرا به خدا «لطیف» می‌گویند؟ زیرا خداوند خالق موجودات لطیف هست! یعنی رقیق هستند، یعنی قابل رؤیت نیستند؛ جسم هستند! جسم لطیف و رقیق مثل ملائکه! لذا به آن‌ها می‌گویند لطیف!
حضرت استناد کردند به این آیه، می‌فرمایند تو که خدا را دیدی، ﴿لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ﴾ خدا با چشم‌ها درک نمی‌شود!
«چشم‌ها او را نمی‌بینند و او تمام اشیاء را می‌بیند، لطیف و خبیر است. و نیز اشاره کردند به سورهٔ مبارکهٔ اعراف آیهٔ ۱۴۳.
قوم موسی تقاضا کردند از موسی که به خدا بگو خودش را به ما نشان بدهد!موسی هم با آن بزرگانی که گفت از بین شما کدام بهترین‌ هستید و هفتاد نفر را انتخاب کردند بنا شد آن‌ها به میقات بروند. قوم هم اصرار کرد به خدا بگو خودش‌ را به ما نشان بدهد! حضرت موسی علیه‌السلام هم با آن هفتاد نفر حرکت کردند و از قوم فاصله گرفتند.
«وقت معین به آن وعده‌گاهی که خداوند گفته بود رسیدند و خدایش با وی سخن گفت. موسی عرض کرد: خدایا! خود را به من آشکار بنما که جمال تو را مشاهده کنم. خدا در پاسخ او فرمود‌ که مرا تا ابد نخواهی دید».
این ﴿لَنْ﴾ وقتی که در ﴿لَنْ تَرانی﴾ می‌آید، این ﴿لَنْ﴾ نفی ابد می‌کند! یعنی من را هیچ‌وقت نمی‌بینی! چه این دنیا چه آن دنیا! خدا دیدنی نیست.
«تا ابد نخواهی دید. ولیکن به کوه بنگر، اگر کوه طور به جای خود برقرار ماند، تو نیز خواهی دید».
تجلی می‌کنم که قدرت و عظمت‌ خودم را به کوه نشان بدهم، اما منِ خدا را تو نمی‌توانی ببینی!
«پس آنگاه که تجلی خدایش بر کوه تابش کرد، کوه را مندک و متلاشی ساخت و موسی بیهوش افتاد».
تجلی خداوند، ارادهٔ خداوند، کوه متلاشی شد! کوه طور به این عظمت! و تمام این هفتاد نفر دیدند، موسی هم دید، موسی حالش خراب شد بیهوش شد! آن‌ها هم همین‌طور افتادند! و این کوه هم متلاشی شد!
«سپس که به هوش آمد عرض کرد: خدایا! تو منزه و برتری! به درگاه تو توبه کردم و من اول کسی هستم که ایمان دارم».
پس حضرت صادق علیه‌السلام استناد کردند به این آیه که حالا آن دو نفر آمدند گفتند که پیامبر یک حدیثی هست گفته که خدا خودش را به من نشان داد! یا مؤمنین در بهشت، خدا را به چه شکلی می‌بینند؟!
حضرت استناد کردند به این دو آیه:
یکی ﴿لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ﴾ این چشم‌ها خدا را درک نمی‌کنند؛ و یکی به این آیه: ﴿قَالَ لَنْ تَرَانِی﴾ دیده نمی‌شود به‌طور ابد!
پس خداوند با چشم سر رؤیت نمی‌شود.
این بحث قرآنی‌اش؛ روایی هم که فراوان داریم! بحث عقلی‌اش هم مشخص است!
خدایی که دیده بشود، باید دارای طول، عرض، عمق و ارتفاع باشد، تجسد و تجسم نسبت به آن داشته باشد، این‌ها همه نشانه‌های محدودیت هست! چه کسی به او این حالات را داده؟! چه کسی این حد و حدود را به آن داده؟! او می‌شود مخلوق و باز نیاز به خالق دیگری دارد! یا دیده می‌شود یا نمی‌شود! این‌ها همه نشانهٔ عجز هست! نشانهٔ نقص هست! وقتی خداوند دیده شود، یعنی مکان دارد، مکانی را پر کرده که شما داری می‌بینی! یک جهتی دارد که داری می‌بینی! و به یک جهتی نیست که شما نمی‌بینی! وقتی که قابل اشاره باشد، دارای جهات ثلاثه باشد، جسمانی و تجسد و تجسم نسبت به او معنی داده شود، این می‌شود از صفات مخلوق! صفات محدود! این که دیگر خدا نیست!
این دلیل عقلی‌اش.
دلیل قرآنی‌اش هم که دو تا آیه از قرآن، حضرت امام صادق علیه‌السلام استناد کردند. بعد فرمودند:
«پس از آن فرمود: افضل فرائض و واجب‌ترین آن‌ها بر انسان، معرفت پروردگار است»؛ یعنی هیچ واجبی، واجب‌تر و مهم‌تر و هیچ فریضهٔ واجبی به مانند این نیست! معرفهالله!
بلکه اول دین، یعنی اگر تو به روش پیامبر اکرم و اولیا بخواهی باشی، معرفهالله هست!
«أوّلُ الدین مَعرفهُ الجَبّار»؛ یا «أوَّلُ عِباده مَعرِفتُهُ».
اول عبادت این هست که خدا را بشناسی! به خاطر اینکه اگر تو او را نشناسی آن عبادتی که داری می‌کنی یک توهم دیگری هست! یک چیزی برای خودت تراشیدی داری او را عبادت می‌کنی! عبادت حقیقی نکردی! یک چیزی در ذهنت قرار گرفته و تشبیه کردی به مخلوقات، تو داری او را عبادت می‌کنی!بعد فرمودند:
«افضل فرائض و واجب‌ترین آن‌ها بر انسان، معرفت پروردگار و اقرار به عبودیت اوست». معرفت باید باشه اقرار هم باید بکنی، اقرار زبانی هم به عبودیت او باید داشته باشی.
«حد معرفت این است که بشناسد خدایی جز او نبوده و شبیه و نظیری برای او نیست. بشناسد که او قدیم ثابت و موجود است و نابودشدنی نیست و بدون شبیه و مثل توصیف شود و از برای او مانندی نیست و او شنونده و بینا است».
دیدن خدا با دیدن ما فرق می‌کند! شنیدن خدا اصواتش با شنیدن ما فرق می‌کند! ما نیاز به ابزار و وسیله داریم که چیزی ببینیم و چیزی بشنویم. دیدن و شنیدن نسبت به خدا یعنی احاطهٔ علمی! یعنی همه چیز در محضر اوست! که همین هم باز درک نمی‌کنیم! در محضر او بودن، واقعاً همین هم درک نمی‌کنیم چطوری هست! نمی‌فهمیم!
«بعد از این معرفت، شناسایی رسول و شهادت به نبوت است و کمترین درجهٔ معرفت رسول، اقرار به نبوت اوست و اینکه هرچه آورده از کتاب و امر و نهی، همه از ناحیهٔ خداست».
کم‌ترین معرفت این است که اقرار بکنی أشهد أن محمد رسول الله! اقرار به همین اندازه بکنی و بدانی هرچه آورده همه از ناحیهٔ خداست! این کمترین بیس معرفت رسول هست!
«بعد از این معرفت، شناخت امام است به مقداری که لزوم متابعت و بیعت او تمام شود و صفت کمال و نام او را در حال سهلی و سختی، بسط ید امام و قبض ید بداند، و کمترین معرفت این است که او را سوای نبوت، عدل و هم درجهٔ نبی بداند و عالِم شود که امام، وارث نبی است و طاعت امام طاعت خدا و طاعت رسول خداست. باید در هر امری تسلیم او باشد و هر مشکلی را به او رد نماید و به قول او عمل کند و بداند که امام بعد از رسول، .‌…».
بعد یکی‌یکی نام‌های اهل البیت علیهم‌السلام را ذکر می‌کنند.
پس شناختن امام به مقداری که لزوم متابعت و بیعت او تمام شود، یعنی همین‌طور که امام را مفترض‌الطاعه بدانی، یعنی همین‌طور که مطیع نبی هستی مطیع امام هم باشی!
چون بدانی که این حجت هست، همان کسی که نبی را فرستاده امام هم او فرستاده. لذا همان تبعیتی که نسبت به نبی باید داشته باشی، نسبت به امام هم باید داشته باشی! چون نبی و امام هم گفتهٔ خدا را دارند! پس تبعیتی که نسبت به خدا باید داشته باشی، از رسول و امام باید داشته باشی!
﴿أَطیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسولَ وَأُولِی الأَمرِ مِنکُم﴾.
بعد فرمودند:
«بعد از رسول خدا، علی‌بن‌ ابی‌طالب است و بعد از او امام حسن مجتبی و بعد از او امام حسین و بعد علی‌بن حسین و بعد محمدبن علی و بعد من هستم. بعد از من موسی پسر من است و بعد از او علی پسر اوست و بعد از علی، محمد پسر اوست و بعد از محمد، علی پسر اوست و بعد از علی، حسن پسر اوست و حجت از فرزندان حسن است.
بعد فرمود ای معاویه! اصل و قانون کلی را در معرفت برای تو بیان کردم، به آن عمل نما. بر آن موضعی که قبلاً داشتی اگر مرده بودی هر آینه حال تو بدترین حالات بود».
یعنی به کفر از دنیا رفته بودی!
«فریب ندهد تو را گفتهٔ کسی که گمان می‌کند خدای تعالی به چشم دیده می‌شود».
– بیان‌الفرقان، مجتبی قزوینی، صص۸۴۲-۸۳۹؛
– کفایه‌الاثر، علی‌بن محمد خزاز قمی، ص۲۶۰؛
– بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، ج۴، ص۵۴.
پس این‌جا در این روایت، علاوه بر اینکه ائمهٔ اثنی عشر معرفی شدند، معرفهالله مطرح شد، معرفت به نبی و امام هم مطرح شد.

-دکتر وحید باقرپور کاشانی.

پیشنهاد ما به شما

خوشبختی، سابجکتیو است یا آبجکتیو؟!

صوت ســـخنرانی: سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green