امامت و خلافت در قرآن

ae481dbe62b38cbc19c16ead0cea755b-425

 

در آغاز بحث عدل یادآور شدیم دو اصل از اصول دین به نام‏هاى «عدل‏» و «امامت‏» به عنوان «اصول مذهب‏» از ویژگیهاى مذهب شیعه است هم‏چنانکه خصوص عدل از ویژگیهاى گروهى از اهل سنت، به نام معتزله است که منقرض شده‏اند به شمار مى‏رود.

در بخش پیشین پیرامون عدل الهى سخن گفته شد، در این بخش پیرامون موضوع امامت از نظر قرآن بحث مى‏نمائیم فزون از این حد مربوط به کتابهاى عقائد است که در این‏باره به صورت گسترده سخن گفته شده است.
دو دیدگاه در مساله خلافت
در مساله خلافت پس از رحلت رسول گرامى اسلام(ص) دو دیدگاه متفاوت وجود دارد: یکى از آن اهل سنت و دیگرى از آن شیعه است. هر دو گروه معتقدند که خلیفه پس از پیامبر، کسى است که زمام امور را باید به دست‏بگیرد، و به تنظیم امور بپردازد، ولى در قلمرو کار او، کاملا دو نظر مختلف وجود دارد و همین امر سبب شده که ماهیت‏خلافت و همچنین شرائط امام، در دو مکتب به دو گونه جلوه کند، اینک ما نخست نظریه اهل سنت را منعکس مى‏کنیم، آنگاه به بیان نظریه شیعه مى‏پردازیم:
خلافت در نظر اهل سنت جزء فروع دین و از شاخه‏هاى امر به معروف و نهى از منکر است، «عضدالدین ایجى‏» مى‏گوید:
«و هى عندنا من الفروع و انما ذکرناها فى علم الکلام تاسیا بمن قبلنا».
«خلافت نزد ما جزء فروع دین است و اگر در «علم کلام‏» از آن سخن گفتیم، به پیروى از پیشینیان است‏».
«سعدالدین تفتازانى‏» مى‏گوید:
«لا نزاع فى ان مباحث الامامه بعلم الفروع الیق لرجوعها الى ان القیام بالامامه و نصب الامام الموصوف للصفات المخصوصه من فروض الکفایات… و لا خفاء ان ذلک من الاحکام العملیه دون الاعتقادیه‏».
«شکى نیست گفتگو درباره امامت‏به علم فروع شایسته‏تر است زیرا واقعیت امامت‏به این برمى‏گردد که امامى با صفات ویژه‏اى براى اداره امور از طرف امت منصوب گردد و این که این کار از احکام عملى و فرعى است نه اعتقادى، بر کسى پوشیده نیست‏».
درحالى که شیعه امامیه آن را اصلى از اصول مى‏داند، البته نه از اصول دین، بلکه از اصول مذهب و مفاد آن این است که ایمان و کفر به مساله امامت‏بستگى ندارد، ولى در عین حال تکمیل ایمان و نجات اخروى در گرو اعتقاد به این اصل است.
در این‏جا باید از نویسندگان اهل سنت دوستانه گله کرد، زیرا هرگاه امامت فردى، پس از رسول خدا جزء فروع دین مى‏باشد، در این صورت نباید اختلاف در خلافت فردى مایه تفسیق و تکفیر گردد جائى که خود اصل حکم جنبه فرعى دارد، موضوع و خلافت‏خود شخص آن، به نحو شایسته‏تر جنبه فرعى خواهد داشت، و اختلاف در فروع در میان علماء و دانشمندان فزون از شمارش است.
بنابراین اختلاف در مساله خلافت چه از نظر (حکم نصب امام بر عهده خداست‏یا امت) و چه از نظر موضوع و متصدى (خلافت از آل على است‏یا ابوبکر)، بسان اختلاف در دیگر مسائل فرعى مانند اختلاف در جواز مسح بر جوراب یا کفش یا عمل به قیاس خواهد بود همان‏طور که اختلاف در دو حکم یاد شده هیچ‏گاه مایه جنگ و جدال نبوده و همچنین مساله خلافت چه از نظر حکم کلى و چه از نظر متصدى نیز نباید مایه جنگ و جدال شود.
شگفت اینجا است که امام حنبلى‏ها اعتقاد به خلافت چهار امام را در اعداد مسائل عقیدتى آورده همچنانکه ابوجعفر طحاوى از او پیروى کرده، و پس از این دو،اعتقاد به خلافت‏خلفا در کتابهاى ابوالحسن اشعرى و شیخ عبدالقاهر بغدادى در ردیف اصول آمده است.
حقیقت همان است که آن دو متکلم نخست‏بیان کرده‏اند و دیگران که آن را جزء اصول آورده‏اند، از واقعیت امامت غفلت کرده و آن را از اصول شمرده‏اند و از نظر تاریخى نخستین کسى که با شیطنت‏خاصى آن را در عداد مسائل عقیدتى قرار داد، «عمروعاص‏» بود. آنگاه که با «ابو موسى اشعرى‏» در «دومه‏الجندل‏» در مساله حکمیت‏به شور پرداخت و هدف او از قرار دادن خلافت دو خلیفه نخست در شمارش عقاید، تعریض به امام على بن ابى طالب(ع) بود.


اختلاف در ماهیت‏ خلافت
در گذشته یادآور شدیم که اختلاف در این که خلافت جزء احکام فرعى است‏یا از اصول است، سبب اختلاف در اهیت‏خلافت و امامت‏شده است. امام در نزد اهل سنت‏شبیه رئیس دولت است که امروزه افراد از راههاى گوناگون به چنین مقامى مى‏رسند، گاهى او را مردم انتخاب کرده و گاهى نمایندگان مردم در مجلس شورا و احیانا از طریق کودتاى نظامى بر سر کار مى‏آیند، در چنین فرمانروائى شرطى جزء لیاقت و شایستگى براى اداره امور و آگاهى اجمالى از شریعت چیز دیگرى لازم نیست، در طول مدت خلافت‏خلفاى اموى و عباسى به عنوان جانشینان پیامبر بر مردم حکومت کردند و برخى فاقد بعضى از این شرائط نیز بودند.
با توجه به این اصل (ماهیت‏خلافت‏شبیه رؤساى دولت انتخابى مردم است) در شگفت نخواهید بود که متکلمان بزرگى مانند «باقلانى‏» و «طحاوى‏» و «تفتازانى‏» درباره خلیفه مسلمین سخنى گفته‏اند که با توجه به ماهیت‏خلافت نزد آنان، دور از حقیقت نیست.
ابوبکر باقلانى مى‏گوید:
«لا ینخلع الامام بشقه و ظلمه یغصب الاموال، و ضرب الابشار، و تناول النفوس المحرمه و تضییع الحقوق و تعطیل الحدود و لا یجب الخروج علیه بل یجب وعظه و تخویفه و ترک طاعته فى شئ مما یدعوا الیه من معاصى الله‏».
«امام با نافرمانى خدا و غصب اموال مردم و زدن چهره‏ها، و دست‏درازى به خون‏هاى حرام و نابودى حقوق دیگران و عدم اجراى حدود الهى، از مقام و موقعیت‏خود برکنار نمى‏شود، بلکه بر امت است که او را نصیحت کند و بترساند و در مورد گناه از او فرمان نبرد».
این سخن تنها سخن ابوبکر باقلانى نیست، بلکه همه افرادى که از آنها نام بردیم، آن را تکرار کرده‏اند. مثلا تفتازانى مى‏گوید:
«و لا ینعزل الامام بالفسق او بالخروج عن طاعه‏الله تعالى و الجور(اى الظلم على عبادالله) لانه قد ظهر الفسق و انتشر الجور من الائمه و الامراء بعد الخلفاء الراشدین والسلف کانوا ینقادون لهم و یقیمون الجمع و الاعیاد باذنهم و لا یرون الخروج علیهم و نقل عن کتب الشافعیه ان القاضى ینعزل بالفسق بخلاف الامام والفرق ان فى انعزاله و وجوب نصب غیره اثاره الفتن لما له من الشوکه بخلاف القاضى‏».
«امام از طریق فسق، با بیرون رفتن از طاعت‏خدا، و یا ستم بر مردم از امامت‏خود برکنار نمى‏شود، زیرا در گذشته از امیران و خلفاء فسق و جور دیده شده، ولى پیشینیان دست از بیعت‏خود برنداشته و مطیع آنان بوده، و نماز جمعه و اعیاد را به اذن آنان برگزار مى‏کردند، و به خود اجازه شورش برخلاف آنان نمى‏دادند، از کتابهاى فقهى شافعیه نقل شده است که اگر قاضى فاسق شد، خود به خود از منصب خویش منعزل مى‏شود، ولى امام با فسق از مقام خود برکنار نمى‏گردد و نکته آن این است که عزل قاضى و نصب دیگرى در جاى آن مشکلى پدید نمى‏آورد، بخلاف عزل امام که مایه فتنه‏ها است زیرا امام داراى شوکت و عظمت است‏».
آنچه که آنان درباره امام مى‏گویند، با توجه به ماهیت امامت، نزد آنان سخن بسیار رواست، زیرا امام در نظر آنان یک سیاستمدار عادى است که امت را در زندگى رهبرى مى‏کند و براى اشغال این مقام طریق خاصى نیز معین نشده، حتى با کودتاى نظامى نیز حائز این مقام مى‏گردد.
امام از دیدگاه شیعه
اکنون که با ماهیت امامت نزد اهل سنت آشنا شدیم، وقت آن رسیده است که با واقعیت امامت نزد شیعه آشنا گردیم، اگر امام نزد اهل سنت‏یک فرد سیاستمدار عادى است که وسائل زندگى مردم را تامین و حدود الهى را اجرا مى‏نماید، ولى در نزد شیعه امامیه، امامت‏بسان نبوت یک منصب الهى است و تفاوت این دو در این است که پیامبر مؤسس دین و طرف وحى الهى است،درحالى که امام فاقد این دو منصب بوده است اما دیگر وظائف پیامبر از نظر دینى و دنیوى بر دوش اوست.
بنابراین، امام علاوه بر این که وسائل زندگى مردم را تامین مى‏کند، و امنیت را برقرار مى‏نماید و حدود الهى را اجرا مى‏کند، به دفاع و جهاد مى‏پردازد -علاوه بر این- امور یاد شده در زیر نیز بر عهده او است:
۱ – تفسیر قرآن مجید; قرآنى که بزرگترین و جاودانه‏ترین معجزه پیامبر و مشعل نورانى مسلمانان تا روز رستاخیز است، همان‏طور که پیامبر گرامى نیز به تفسیر آن مى‏پرداخت.
۲- بیان احکام و موضوعات نورسى که در عصر رسول خدا(ص) وجود نداشته است.
۳- دفاع از حریم عقاید و احکام و پاسخ به شبهات و پرسشهاى موافق و مخالف
۴- مراقبت دین از تحریف و نگهبانى آن از هرگونه انحراف در اصول و فروع.
ناگفته پیداست، قیام به چنین امورى در گرو یک رشته تربیت الهى و تعلیم غیبى است که بتواند وظائف پیامبر را علاوه بر وظائف دنیوى در زمینه معنوى نیز تامین نماید.
این‏جاست که از نظر شیعه نصب امام بر عهده پیامبر، آن هم به فرمان خداست، زیرا شناسائى چنین فردى در امکان امت نیست و اصولا امامى که در پرتو تربیت‏هاى الهى این چهار امر خطیر را بر عهده مى‏گیرد، طبعا معلم او باید او را به مردم معرفى کند، از این جهت‏شیعه مى‏گوید: امامت «استمرار نبوت‏» نیست اما استمرار وظائف پیامبر است و باید خدا او را معرفى کند.
سرانجام امامت از نظر شیعه داراى چنین تعریفى است: «رئاسه عامه فى امور الدین والدنیا نیابه عن النبى(ص)».
حکومت‏ شورائى
نویسندگان اهل سنت‏بالاخص در عصر حاضر شیوه حکومت اسلامى راشورائى مى‏انگارند و پشتوانه حکومت اسلامى را همان دو آیه‏اى که‏پیرامون شورائى در قرآن وارد شده است، مى‏دانند. ولى آنان ازنکته‏اى غفلت ورزیده‏اند که اگر حکومت اسلامى بر اساس «شورى‏»استوار بود، لازم بود پیامبر گرامى حدود و خصوصیات آن را بیان‏کند، درحالى که درباره خصوصیات آن سخنى به میان نیامده است،مثلا یادآور شود: چه کسى اصل شورى را به اجراء بگذارد؟
راى دهندگان چه کسانى باشند؟ انصار و مهاجر با مسلمانان‏مدینه و مکه یا همه مسلمانان: در صورت اختلاف‏نظر، ملاک ترجیح‏چیست؟ اکثریت است‏یا ملاکهاى دیگر.
این پرسشها و دهها پرسش مانند آن در هاله ابهام باقى است ازاین جهت نمى‏توان گفت پیامبر گرامى بر همین اصل، اعتماد نموده ودرباره شیوه حکومت‏سخنى نگفته است.
گذشته از این، باید دید آیات مربوط به شورا به کدام‏یک ازامور ناظر مى‏باشد، اینک آیات مربوطه را مطرح کرده بعدا در حدوددلالت آنها سخن مى‏گوئیم.
۱ -(و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله) (۱) .
«با آنان در کار مشورت کن هر موقع تصمیم گرفتى، بر خدا توکل‏کن‏» .
۲ -(والذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلاه و امرهم شورى‏بینهم و مما رزقناهم ینفقون) (۲) .
«کسانى که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را به پامى‏دارند و کارهایشان به صورت مشورت صورت مى‏پذیرد، و از آنچه به‏انها روزى دادیم، انفاق مى‏کنند» .
دقت در مفاد و شرائط نزول، مانع از آن است که آیه‏ها ناظر به‏بیان شیوه حکومت در اسلام باشد.
آیه نخست‏خطاب به پیامبر اکرم(ص)است که با یاران خود به شوربپردازد، در مورد آیه، حاکم از جانب خدا معین شده و به حاکم‏مسلم یعنى پیامبر خطاب مى‏کند که براى جلب قلوب یاران خود، باآنان مشورت کند در این صورت آیه ناظر به شور در تعیین حاکم‏نخواهد بود، بلکه بیانگر وظیفه حاکم موجود است که چنین کند واما این که مردم نیز در تعیین حاکم از این اصل بهره بگیرند،هرگز آیه ناظر به آن نیست.
آیه دوم خطاب به افراد با ایمان است که در «امور مربوط به‏خویش‏» مشورت کند در این صورت باید احراز شود که خلافت پس ازدرگذشت پیامبر از امور واگذار شده به مردم است‏یا نه؟ و مااحتمال مى‏دهیم که این امر، به مردم واگذار نشده است و دراختیار خدا و رسول او است، با این احتمال نمى‏توان آیه را سندشیوه حکومت، اسلامى دانست.
در پایان یادآور مى‏شویم بسیارى از افراد که در شیوه حکومت‏کتاب یا رساله نوشته‏اند، اعضاء شورا را گروهى به نام(اهل الحل‏والعقد)معرفى کرده‏اند، یعنى کسانى که باز و بستن امور به دست‏آنها است ولى خود این جمله از مبهمات است زیرا روشن نیست که‏آیا مقصود علما و دانشمندان است آن هم در چه پایه از علم ودانش، و میزان سنجش دانش آنها چیست؟
یا مقصود مسوولان حکومت اسلامى است.
یا کسانى که در ارتش و سپاه اسلام مشغول انجام وظیفه مى‏باشند.
در هر حال در این که شورا یکى از اصول اجتماعى اسلام است،سخنى نیست ولى آیا در همه موارد یا موارد خاصى; این اصل تنهانمى‏تواند چهره حکومت را روشن کند.
پیامبر براى حفظ میراث الهى بر سر دوراهى قرار گرفته بود:
الف)پیامبر قاطعانه پیشواى پس از خود را تعیین کند.
ب)شیوه و خصوصیات حکومت و وظیفه مسلمانان را به صورت روشن‏بیان کند. متاسفانه از نظر اهل سنت هیچ‏کدام انجام نگرفته است.و هرگز نمى‏توان به اصل شورا در تبیین صبغه حکومت اکتفا کرد.
بیعت و شیوه حکومت اسلامى
یکى از شیوه‏هاى زندگى عرب قبل از اسلام بیعت‏با رئیس عشیره‏بود و اسلام نیز آن را در مواردى تنفیذ کرد، مردم مدینه در سال‏۱۱ و ۱۲ در عقبه «منى‏» با پیامبر بیعت کردند که اگر رسول‏گرامى به سرزمین آنان وارد شود، از او بسان فرزندان و بستگان‏خود دفاع کنند، این نوع بیعت مربوط به تعیین حاکم نبود، بلکه‏نتیجه ایمان آنان به رسول خدا بود و تعهد نمودند که از رهبرخود دفاع کنند.
پس از هجرت پیامبر گرامى اسلام(ص)دوبار نیز با پیامبر بیعت‏کردند یکى در غزوه حدیبیه و دیگرى در بیعت زنان مکه با پیامبر.
درباره بیعت نخست، قرآن چنین مى‏فرماید:
(لقد رضى الله على المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره فعلم مافى قلوبهم فانزل السکینه علیهم و اصابهم فتحا قریبا) (۳) .
«خداوند از مومنان هنگامى که در زیر آن درخت‏با تو بیعت‏کرده‏اند، راضى و خشنود شد، خدا آنچه را در درون دلهایشان نهفته‏بود، مى‏دانست از این‏رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزى‏نزدیک به عنوان پاداش نصیب آنها فرمود» .
و در آیه دیگر مى‏فرماید:
(اذا جائک المومنات یبایعونک على ان لا یشرکن بالله شیئا و لایسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یاتین ببهتان یفترینه‏بین ایدیهن و ارجلهن و لا یعصینک فى معروف فبایعوهن و استغفرلهن الله ان الله غفور رحیم) (۴) .
«اى پیامبر هنگامى که زنان مومن نزد تو آیند و با تو بیعت‏کنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند دزدى و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایى پیش دست و پاى خودنیاورند و در هیچ کار شایسته‏اى مخالفت فرمان تو نکنند، با آنهابیعت کن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوندآمرزنده و مهربان است‏» .
اتفاقا هر دو آیه خارج از موضوع ما است.
در آیه نخست آنان به نبوت پیامبر ایمان آورده و حاکم اسلامى‏از جانب خدا معین شده بود. بیعت‏براى این بود که از جان اودفاع کنند همچنان که از جان و فرزندان خود دفاع مى‏نمایند. یعنى‏حاکم مشخص و فقط بیعت کردند که در این لحظه حساس از او دفاع‏نمایند.
آیه دوم درباره تعیین حاکم نیست، بلکه تاکید بر ایمان آنان‏به نبوت پیامبر است و در حقیقت عملا متعهد شده‏اند که به شریعت‏او عمل کنند از این جهت‏یادآور مى‏شود که شرک نورزند، زنانکنند، دزدى نکنند، سرقت نکنند، در این صورت این آیات رانمى‏توان ناظر به بیان شیوه حکومت دانست.
گذشته از این، مجرد بیعت الزام‏آور نیست و باید در کنار بیعت‏خصوصیات خلیفه از نظر ایمان و تقوا و علم و آگاهى بیان گردد،درحالى که هیچ‏کدام از دو سنت وارد نشده است.
آنچه که انسان از دقت در این آیات و موارد بیعت استفاده‏مى‏کند، این است که هدف از بیعت تعیین حاکم و یا ثبیت‏حکومت اونیست، بلکه اخذ بیعت‏براى تاکید بر عمل به مقتضاى ایمان است‏از این جهت در حدیبیه بیعت نمودند تا سرحد جان از اسلام دفاع‏کنند یا در محیط مکه زنان بیعت مى‏کردند شرک نورزند و کار زشت‏انجام ندهند.
آرى پس از درگذشت پیامبر تعیین خلیفه از طریق بیعت صورت گرفت‏آن هم در دو مورد:
۱ – خلافت‏خلیفه نخست، با بیعت افراد اندکى.
۲ – خلافت امیرمومنان(ع)با اکثریت قریب به اتفاق.
گویا یک چنین روش، استمرار بر همان سیره پیش از اسلام بود که‏از طریق بیعت، شیخ قبیله را گزینش مى‏کرده‏اند ولى مسلما عمل‏صحابه مدرک براى حکم شرعى نیست، حکم شرع را باید از کتاب و سنت‏گرفت نه افراد غیر معصوم آنهم در چنین مساله سرنوشت‏ساز.
خلاصه سخن این که اسلام آئین جهانى است و تا روز رستاخیز بایدجهان را اداره کند حتى در عظیم‏ترین و اساسى‏ترین مساله به نام‏حکومت اسلامى روشن‏گریهاى گسترده داشته باشد.
شیوه حکومت در سخن پیامبرسخنان حکیمانه‏اى از پیامبر(ص)نقل شده است که روشنگر تنصیصى‏بودن مقام امامت از روز نخست مى‏باشد.
ابن هشام مى‏نویسد: پیامبر گرامى اسلام(ص)در موسم حج قبیله‏«بنى عامر» را به اسلام دعوت کرد رئیس آنان گفت: «ارایت ان‏نحن بایعناک على امرک ثم اظهرک الله على من خالفک ایکون لناالامر من بعدک؟» .
«آیا چه نظر مى‏دهى اگر ما با تو بیعت کردیم خدا تو را برمخالفان پیروز کرد، آیا پس از تو، ما سهمى در کار تو خواهیم‏داشت‏» ؟.
پیامبر در پاسخ فرمود: «الامر الى الله یضعه حیث‏یشاء» (۵) «کار مربوط به خداست هرکجا بخواهد آن را قرار مى‏دهد» .
رئیس قبیله بنى‏عامر رسالت پیامبر را یک حکومت‏بشرى فکر مى‏کردو لذا انتظار داشت در برابر کمک به پیامبر، سهمى در آن داشته‏باشد، پیامبر دست رد بر سینه او زد، و امر حکومت را مربوط به‏خدا دانست که باید او تعیین کند، اگر به راستى زمام حکومت دردست امت اسلامى یا اهل حل و عقد یا دیگران بود، پیامبر مى‏فرمود:
«الامر الى الامه او الى اهل الحل والعقد» یا به گونه‏اى که‏براى طرف مفهوم باشد.
پیامبر گرامى در تعیین شیوه حکومت از جمله‏اى بهره گرفت که‏خدا در مورد رسالت از آن استفاده کرده است چنانکه مى‏فرماید:
(الله اعلم حیث‏یجعل رسالته) (۶) .
«خدا آگاهتر است رسالت‏خود را کجا قرار دهد» .
برداشت صحابه از خلافت پس از درگذشت پیامبربررسى تاریخ خلافت نشان مى‏دهد که تعیین خلیفه از طریق تنصیص‏خلیفه پیشین صورت مى‏گرفت اگر از خلافت ابى‏بکر و امیرمومنان‏صرف‏نظر کنیم، دیگر خلافت‏ها همگى جنبه تعیینى و تنصیصى داشته است‏خلافت عمر به وسیله ابى‏بکر انجام گرفت (۷) .
خلافت عثمان از طریق شوراى شش نفره به نتیجه رسید، شورائى که‏اعضاى آن را خلیفه پیشین معین کرد (۸) .
آنگاه که عمر ترور شد، عائشه از طریق فرزند خلیفه(عبدالله بن‏عمر)به او پیام فرستاد و گفت: سلام مرا به پدر برسان و بگو امت‏محمد را بدون نگهبان ترک مکن، کسى براى آنها معین کن زیرا من‏از فتنه مى‏ترسم.
عبدالله بن عمر به پدر گفت: در میان مردم شایع است که تو کسى‏را بر خلافت‏برنمى‏گزینى، اگر براى تو شتر و گوسفندانى باشد و آن‏را در اختیار چوپانى قرار دهى، هرگاه چوپان آنها را در بیابان‏رها کند، درباره او چگونه قضاوت مى‏کنى؟ آیا دامهاى تو را درمعرض هلاکت قرار نداده است؟ اگر چنین است، رعایت مصالح مردم ازاهمیت‏بالائى برخوردار است (۹) .
هنگامى که معاویه فرزند خود «یزید» را به عنوان خلیفه‏مسلمین معرفى کرد، عبدالله بن عمر را خواست و به او چنین گفت:
من دوست نداشتم امت محمد پس از خویش بسان گله بدون چوپان رهاکنم (۱۰) .
همه این جمله حاکمى است که صبغه حکومت در نزد همگان جنبه‏تنصیصى داشت مساله شورا یا بیعت اهل حل و عقد تئورى‏هائى است‏که بعدها متکلمان اهل سنت مطرح کرده‏اند.
آرى مقصود از استشهاد با این جمله‏ها رد نظریه شورا و بیعت‏است و الا تنصیص بشر تا به وحى الهى منتهى نشود، فاقد ارزش‏خواهد بود.
تا این‏جا مساله امامت و خلافت از نظر نبوت روشن گشت، اکنون‏باید ببینیم دلائل موجود در کتاب و سنت کدام‏یک از دو نظر راتایید مى‏کند.
________________________________________
۱) آل عمران: ۱۵۹٫
۲) شورى: ۳۸٫
۳) فتح: ۱۸٫
۴) الممتحنه: ۱۲٫
۵) سیره ابن هشام، ج‏۲، ص ۴۲۴٫
۶) انعام: ۱۲۴٫
۷) طبقات ابن سعد، ج‏۳، ص ۲۰۰ – کامل ابن اثیر، ج‏۲، ص ۲۹۲٫
۸) کامل ابن اثیر، ج‏۳، ص ۳۵٫
۹) حلیه‏الاولیاء، ج‏۱، ص ۴۴٫
۱۰) الامامه و السیاسه، ج‏۱، ص ۱۶۸٫
مکتب اسلام-سال۱۳۷۸-شماره ۱۱

جعفر سبحانى

برگرفته: سایت سبطین

پیشنهاد ما به شما

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها.

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها. دانلود متن با کلیک …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green