همچنین گروهی از روایاتی که در کتاب بخاری و مسلم به عنوان دو کتاب از مهمترین کتابهای روایی اهلسنت و وهابیت در تنزّل دادن شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بالا بردن جایگاه ابوبکر، عمر و عثمان است؛ خصوصا روایات فراوانی که به «موافقت عمر» اشتهار یافته و منظور از آنها روایاتی است که گویای این موضوع است که در چند مورد که میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمر بن خطّاب اختلاف گردیده بود، خداوند به موافقت با عمر آیاتی را نازل میکرد؛ به عنوان نمونه در یکی از این روایات آمده که عمر گفت: «من با پروردگارم در سه مسأله موافقت کردم: نخست آن که به پیامبر گفتم: ای رسول خدا! چه میشد ما مقام ابراهیم را جایگاه نماز (مصلّا) قرار میدادیم؟ پس از پیشنهاد من بود که این آیه کریمه نازل شد: «وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى [بقره/۱۲۵] از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید!» دوّم آن که در مسأله حجاب، من عرضه داشتم: ای رسول خدا باید زنانت را امر کنی تا در حجاب روند، زیرا اکنون همه کس از نیکان و بدان با آنها سخن میگویند پس از پیشنهاد من بود که آیه حجاب نازل شد. سوّم آن که چون زنان پیامبر نسبت به وی حسادت و غیرت میورزیدند، من به آنها گفتم: اگر پیامبر شما را طلاق دهد، امید است که خداوند همسرانی بهتر از شما نصیبش فرماید. پس از سخن من بود که خداوند این آیه را نازل فرمود: «عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَاجاً خَیْراً مِّنکُنَّ مُسْلِمَاتٍ [تحریم/۵] امید است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جای شما همسرانی بهتر برای او قرار دهد، همسرانی مسلمان، مؤمن…».[۳]
و یا در دو کتاب بخاری و مسلم روایاتی را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دادهاند که در آنها چیزی نمانده تا تنها وجه تمایز آن حضرت با انسانهای دیگر که نزول وحی بر آن حضرت است نیز به عمر بن خطاب برسد: «در امّتهای پیشین، مردمانی بودند که فرشتگان بر آنان نازل شده و با آنان سخن میگفتند. اگر بنا باشد در میان امّت من، یک نفر با چنین خصوصیتی یافت شود آن شخص، حتما عمر بن خطّاب خواهد بود!»[۴] در همین راستا روایات دیگری در فضایل عمر است؛ همچون: «هر نظری که عمر داشت قرآن نیز بر همان اساس نازل میشد.»[۵] همچنین برای عمر روایت کردهاند: «گفتهها و آرای تمام مردم یک طرف و گفتههای عمر هم یک طرف که قرآن بر اساس آرا و نظرات او نازل میگردید.»[۶] و سرانجام، این که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کردهاند: «اگر من از میان شما امّت مبعوث نشده بودم، حتما عمر به نبوت مبعوث گردیده بود.»[۷] و یا این که: «تا کنون خورشید بر شخصی بهتر از عمر طلوع نکرده است.»[۸]
از جمله اخیر چنین برداشت میشود که «عمر» از همه پیامبران، از جمله خاتم و سرآمد آنها بسی برتر و والاتر است؛ امّا آیا وهّابیت در برابر چنین روایاتی لب میزنند؟ به راستی وهّابیت چرا در برابر اینگونه روایات، لب به سخن باز نکرده و آنها را تضعیف نمیکند؟
پینوشت:
[۱]. کتاب الفوائد، شافعی، ریاض، ج ۱، ص ۱۰۷.[۲]. تاریخ مدینه دمشق، شافعی، بیروت، ج ۳۰، ص ۱۵۶.
[۳]. صحیح البخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج ۱، ص ۱۵۷.
[۴]. صحیح البخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج ۳، ص ۱۲۷۹.
[۵]. تاریخ الخلفاء، عبد الرحمن بن أبی بکر سیوطی، مطبعه السعاده، مصر، ج ۱، ص ۱۲۲.
[۶]. تاریخ الخلفاء، عبد الرحمن بن أبی بکر سیوطی، مطبعه السعاده، مصر، ج ۱، ص ۱۲۲.
[۷]. فضائل الصحابه، شیبانی، مؤسسه الرساله، بیروت، ج ۱، ص ۴۲۸.
[۸]. الجامع الصحیح سنن الترمذی، ترمذی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج ۵، ص