معرفی عقاید ابن عربی

26426097177369549717

نام: شیخ محی الدّین ابن العربی

قرن: در سال ۵۶۰ هجری قمری به دنیا آمد.

محل سکونت و زندگی:

او در شهر اشبیلیه (Seville) تحت نظر پدر و عموهای خود که از بزرگان صوفیه بودند به تعلیم و تعلّم پرداخت. پس از آن سفرهای زیادی به سراسر اسپانیا و مغرب نمود و به هر جا می رفت، با صوفیان صاحب نام، طرح دوستی می ریخت. هم چنین به مراکش واندلس، مصر، اورشلیم، مکّه، حجاز، بغداد، حلب و آسیای صغیر سفر کرد و در نهایت در شهر دمشق رحل اقامت گزید تا این که در سال ۶۳۸ هجری قمری دار فانی را وداع گفته، جسد او را در جبل قاسیون به خاک سپردند.[۱]

(ای کاش به جای این همه سفر و سپری نمودن عمر و وقت، از ابتدا به تتبّع در آثار اهل بیت پیامبر (ع) پرداخته، عمر خویش را سپری می نمود!!)

عقائد توحیدی وی:

  1. وحدت وجود: اساسی ترین ریشه و پایه ی فلسفه ی ابن عربی، اصل وحدت وجود می باشد.

او می گوید: «همه ی چیزها در ذات حق، مستهلک و مستغرق می باشند و ما سوای حق تعالی، عدم محض و لا شیء می باشد»؛ چنان چه در کتاب فصول الحکم خویش می گوید: «سبحان من خلق الاشیاء و هو عینها». پاک و منزه است خداوندی که اشیاء را آفرید، در حالی که خودش عین آنها می باشد (العیاذ بالله).[۲]

  1. همچنین او می گوید: «ما همان اسماء و صفاتی هستیم که خداوند خود را با آن وصف نموده است. بدین صورت که ما اسماء او یا همان مظاهر خارجی او می باشیم، ذوات ما، عین ذات اوست و این همان جنبه ی باطنی او را تشکیل می دهد؛ بنابراین خداوند هم واحد است هم کثیر، هم حادث است و هم قدیم، هم منزّه است و هم مشبّه؛ این است که خداوند قابلیت اتصاف همگی اضداد را در خود دارد و معرفت خداوند، جز با جمع بین اضدادی که بر او حکم می شود، قابل حصول نمی باشد. وقتی خداوند می گوید: «من اوّل و آخر و ظاهر و باطن هستم»، در حقیقت گوینده و شنونده (متکلم و سامع) این قول یکی می باشد».[۳]
  2. ابن عربی و علم تفسیر قرآن؛ به عنوان مثال او این آیه از قرآن کریم را این گونه تفسیر می نماید: « وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ …»[۴] «و پروردگار تو مقرّر داشت که جز او را پرستش نکنید … ». قضای الهی بر آن رفته است که هیچ معبودی جز وی نباشد بنابراین این امر یک اقرار و یک اذعان صریح به همه ی انواع عبادت ها است مادامی که پرستندگان در ورای مظاهر و صور خدایان خویش، معبود حقیقی (یعنی خداوند) را تصدیق نمایند. پرستندگان، این نام های گوناگون را بر خدایان خویش اطلاق می کنند، امّا معبود حقیقی همه ی آنان همان «الله» می باشد که جامع جمیع اسماء و صفات است. بنابراین بت پرستی در حقیقت همان الله پرستی می باشد.[۵]
  3. هم چنین او می گوید: «ما نباید خداوند یا معبود حقیقی را در شکل و عقیده ی خاصی که مانع شکل دیگر شود، محدود نماییم بلکه باید در همه ی صورت ها او را شناخته و به او اذعان نماییم (حتی اگر به صورت یک بت باشد) مسیحیان برای این کافر گشته اند که او را تنها در صورت خاص محدود نموده اند؛ در حالی که اقرار و اذعان به او در همه ی صورت ها لبّ لباب دین می باشد، این دین عامّ است که به ما تعلیم می دهد که همه ی معبودات، اشکال و صور یک معبود حقیقی متعالی باشند».[۶]
  4. ابن عربی و نظریه ی او پیرامون رابطه ی خداوند با انسان؛ مکتب اهل بیت (ع) پیرامون خداوند می گوید: «هو شیءٌ بخلاف الأشیاء؛ او چیزی است بر خلاف خصوصیات تمامی مخلوقاتش. اما ابن عربی می گوید: «خداوند خود را در تمامی مظاهر وجود متجلّی می نماید، اما در یک انسان کامل (مانند منصور حلاج و بایزید بسطامی و جنید بغدادی و سایر بزرگان و اقطاب صوفیه) به صورت تام و تمام ظهور می نماید»[۷]. به خاطر همین عقیده است که هر یک از بیست و هفت فصل کتاب فصوص الحکم و همچنین بخش های زیادی از کتاب فتوحات مکّیه و تدابیرات الالهیه خود را به بیان و توضیح همین ظهور و تجلّی اختصاص داده است».
  5. نظریه ی ابن عربی پیرامون خلقت حضرت آدم (ع)؛ او می گوید: «مشیّت حق سبحانه و تعالی بر این قرار گرفته که اسامی مبارک خویش که نا متناهی می باشند را در یک وجود متناهی اما جامع و با کمال قرار دهد تا این که با این کار (به اصطلاح چون آینه ای) خویشتن را بر خویش ظاهر نماید. و از مشاهده ی جمال خویش لذّت ببرد، بدین منظور ابتدا کل عالم را همچو سایه ای بدون روح و آینه ای بی جلا، ایجاد نمود و همه ی آن را در وجود آدم قرار داد که به منزله ی جلا و آینه ی صورت خویش (خداوند) بود، پس آدم در حقیقت صورتی از خداوند می باشد که هم اسماء و هم صفات الهی را در بردارد؛ بدین خاطر بود که پس از آفرینش آدم، او را مورد تمجید و تحسین قرار داد، چرا که یک انسان کامل، مظهر تامّ و اتمّ خداوند بوده و با او اتّصال دارد».[۸]
  6. نظریه ی ابن عربی پیرامون جبر و اختیار؛ او می گوید: «همه ی افعال انسان، مخلوق خداوند بوده؛ هیچ اختلافی میان آمر (خداوند) و مأمور (انسان) وجود ندارد. در حقیقت امر؛ هیچ عبودیّتی در کار (انسان ها) نیست. زیرا عبد آن است که مجری اوامر مولاو ربّ خویش باشد، اما بر طبق نظریه ی وحدت، «عبد» اینجا تنها به عنوان محل و جایگاه ظهور قدرت خلّاقه ی خداوند می باشد؛ بنابراین «عبد» همان «ربّ» و «ربّ» همان «عبد» می باشد».[۹]

در حالی که خداوند در قرآن کریم می فرماید: «أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ»[۱۰]

  1. نظریه ی ابن عربی پیرامون قضاء و قدر الهی: او در کتاب فصوص، پیرامون این موضوع می گوید: «در این دنیا هر چیز، همان است که از ازل، قضای الهی بر آن تعلق گرفته و هیچ چیز حتّی ذات خدا نیز نمی تواند آن را تغییر دهد. به بیان دیگر در اعمال و افعال خداوند و مخلوقات او هیچ اختیاری وجود ندارد و امور اخلاقی و دینی هم از این حیث مستثنی نمی باشند. خداوند اشیاء را مقدّر می کند، به این معنی که به اعیان ثابته ی آن ها علم دارد و قضای سابق او بر این تعلّق گرفته که به همان صورتی که از اول در علم او قرار گرفته اند، به ظهور برسند. بنابراین خداوند نمی تواند چیزی را که خارج از ذات و ماهیت اشیاء باشد، مقدّر کند، و این همان سرّ قدر الهی می باشد.

از دیدگاه ابن عربی، کسانی دچار شقاوت می شوند که ذات خداوند به کفر و شقاوتشان حکم کرده است و خداوند در قرآن کریم می فرماید:« وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»[۱۱] «و ما بر آنها ستم روا نداشتیم، بلکه خود بر خود ستم کردند». ابن عربی در تفسیر این آیه ی شریفه می گوید: «معنی و تفسیر این آیه این است که خداوند می گوید من جز بر حسب آنچه در علم سابق ما بود، با ایشان معامله نکردم. ما جز آنچه ذات ما به گفتن آن حکم کرد، به ایشان چیزی نگفتیم و ذام ما به ما حکم می کند که چنین گوییم و یا چنان نگوییم، پس ما چیزی بجز آنچه می دانستیم که می گوییم نگفتیم؛ پس گفتن از ما، بر ماست و فرمانبری و نافرمانی، با شنیدنِ از خود، با ایشان است»[۱۲].

چنان چه مشاهده می کنید، ایشان طبق نظریه ی خود، در کتاب فصوص، ذات خداوند را از خدا جدا می داند؛ چنان چه از قول حق تعالی می گوید: «ذات ما به ما گفت که چنان بگوییم»،ثانیاً تمام امور و افعال بشری و حتی الهی را مشمول قوانین جبری و از پیش رقم خورده می پندارد!!

(صد رحمت به آنانی که می گویند اعمال بشری جبری است. او در حقیقت پا را فراتر نهاده، می گوید تمامی افعال خداوند نیز جبری می باشد)!

  1. ابن عربی و مطیع پنداشتن ابلیس و فرعون؛ او می گوید: «همه ی بندگان در مسیر زندگی خود از دو امر تبعیت می کنند؛ یکی امر «تکوینی» است، بدان مفهوم که در ذات خداوند، برای آن ها عمل نمودن به یک سری از اعمال مقدّر شده است، خواه آن امر اطاعت، یا معصیت خداوند باشد. به عنوان مثال فرعون که عاصی به امر الهی بوده و شیطان که از اطاعت خداوند (مبنی بر سجده بر آدم) سر باز زده، هر دو مطیع بوده و در مسیر امر الهی قدم برداشته اند.

امر دیگر «امر تکلیفی» است که از بیرون و خارج از ذات الهی بر ما تحمیل شده به عبارت دیگر هر عملی (اعم از این که آن اخلاقی، دینی و اجتماعی باشد) فی نفسه، با صرف نظر از هر شکل و صورتی، نه خیر است و نه شرّ، نه دینی است و نه غیر دینی، بلکه یک عملی صرفاً جبری و بسیط است که از ذات خدا گسترش یافته و بر ما تحمیل شده. تنها زمانی که آنها با معیار های دینی یا اخلاقی سنجیده می شود، به آن ها اعمال خیر و شرّ می گوییم»[۱۳].

همان گونه که مشاهده می نمایید، ابن عربی به طور کلی اطاعت و معصیت به معنای دینی را صرفاً نوعی تشریفات صوری می پندارد و تکالیف اخلاقی و دینی را انکار نموده، انسان را مرید و مختار نمی داند تا افعال و اعمال خویش را اداره نماید؛ زیرا بر اساس نظریه ی او انسان (چنان خلق شده که) فقط یک راه در پیش دارد و آن راهی است که قوانین ضروری برای او ایجاب می کند. بنابراین در افعال خویش مختار نمی باشد، یا اینکه اختیار او بیشتر از سنگی نیست که به تبعیت از قوانین ذاتی خود به زمین سقوط می کند. در حالی که خداوند در قرآن کریم می فرماید: « أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ».[۱۴]

  1. ابن عربی و مقام «جمع الجمع»؛ او می گوید: «خداوند، فاعل مطلق همه ی افعال و اعمال می باشد زیرا بر اساس نظریه ی وحدت وجود، ذات خداوند در حقیقت، ذات تمام انسان هایی است که افعال، منتسب به آنهاست؛ و این همان مقام «جمع الجمع» است بدان معنا که در جهان جز یک اراده ی واحد، چیز دیگری نیست».[۱۵]

(اگر ابن عربی این بیانات و اعتقادات خلاف مذهب اهل بیت (ع) را ابراز می دارد، بر او خورده گیری نمی نماییم؛ چرا که اساساً وی خود را پیرو و معتقد به سیره و طریق اهل بیت (ع) نمی داند، روی سخن با کسانی است که داعیه ی پیروی محض از اهل بیت (ع) را دارند و ایشان را معادن علم و حکمت الهی می خوانند، با این وجود برای کسب معتقدات خویش در خانه ی سایرین را کوبیده، آن را الگو و سر لوحه ی شناخت و عرفان خویش قرار می دهند!! و برای تتبع و نکوداشت آثار آنان چه عمر ها که صرف نمی رسانند)!!

  1. ابن عربی و انکار بهشت و دوزخ؛ او می گوید: «تمامی اصطلاحات مربوط به معاد و آخرت مانند ثواب و عقاب، اعراف، میزان، صراط، شفاعت، بهشت و دوزخ در حقیقت تجسّمی از عقاید انسان بوده و واقعیت خارجی ندارد! به عنوان مثال، بهشت و دوزخ صرفاً یک سری حالات نفسانی هستند که حقیقت خارجی ندارند. دوزخ عبارت است از تحقیق «انانیت» فرد (شخصیت او) و بهشت همان تحقیق یافتن وحدت ذاتی همه ی اشیاء می باشد. کسانی که وحدت ذاتی آنها با حقّ متحقّق شده است (به ذات خداوند اتّصال یافته، در آن غرق و فانی شده اند)، در حقیقت در بهشت بوده و از ابرار (نیکان) هستند، و کسانی که از حق محجوب مانده اند (هنوز فانی در حق نیستند)، از اشقیاء بوده، در حقیقت در دوزخ می باشند، دوزخ واقعی وجود ندارد. ابرار و اشقیاء هر دو، در جایگاه و مستقرّ خویش از لذّات نعیم برخوردار می شوند، امّا این لذّات متناسب با درجه ی معرفت آن ها می باشد.[۱۶]
  2. ابن عربی و ادّعای رؤیت خداوند در خواب؛ او می گوید: «من به کرّات خداوند را در مناسبتهای مختلف در خواب مشاهده نمودم و او به من گفت: بندگان مرا نصیحت نما»![۱۷]
  3. ابن عربی و ادّعای رؤیت خداوند در آخرت؛ او می گوید: در روز قیامت خداوند برای بندگانش متجلّی می شود و به آنان می گوید من خدای شما هستم، مردم می گویند از تو به خدایمان پناه می بریم، همانا ما منتظر آمدن پروردگار خویش هستیم! خداوند جلّ و علّا به آنان می گوید آیا بین شما و پروردگارتان نشانه ای هست تا او را بشناسید؟ می گویند آری (و آن نشانه را ارائه می نمایند).

سپس خداوند صورت خود را به آن شمایلی که می شناسند دگرگون می نماید، پس جمیع خلایق یکپارچه می گویند همانا تو خدای ما هستی. پس خداوند آنان را به سجده بر خویش امر می نماید، پس هیچکس باقی نمی ماند مگر اینکه بر خداوند سجده می نماید و هر کس که این سجده را از روی ریاء انجام دهد خداوند روی او را بر قفاء بر می گرداند که اشاره به این آیه از قرآن است: « یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاقٍ وَیُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلایَسْتَطِیعُونَ[۱۸]».[۱۹]

 


 

[۱] ابن خلکان؛ وفیات الأعیان، ج ۲، ص ۳۰۱٫

[۲] فصوص الحکم؛ ص ۸۸، عین عبارت متن را در شعر زیر در فصوص چنین آورده است:

«یا خالق الأشیاء فی نفسه            أنت لما تخلقه جامع»

«تخلق ما لاینتهی کونه فی              ک فأنت الضّیق الواسع»

ای آن کسی که اشیاء را از خودت آفریدی، تویی جامع همه آفریدگان تویی خالق چیزهایی که پایان ندارد؛ پس در حقیقت ایجاد ضیق و وسعت از تو می باشد.

[۳]فصوص الحکم؛ ص ۷۱٫

[۴] سوره ی اسراء، آیه ی شریفه ی ۲۳٫

[۵] فتوحات مکیه، ص ۱۷۵٫ عین عبارت متن: «فکان موسی أعلم لأمر من هارون، لأنّه علم ما عبده أصحاب العجل لعلمه بأنّ الله قد قضی أن لا یعبد الّا ایّاه و ما حکم الله بشیء الّا وقع…»

[۶] فتوحات مکیه ج ۳٫ ص ۱۷۵ عین عبارت متن در کتاب مذکور به صورت شعر بیان گردیده است: «عقد الخلائق فی انّه عقایدا /و انا اعتقدت جمیع ماعقده» خلایق هر کدام پیرامون خداوند به عقیده ای معتقد گشته اند / اما من به تمامی آن ها عقیده مند می باشم.

[۷] فصوص الحکم؛ ص ۱۵۲ عین عبارت متن:

لا یحجبنک حدوثی               و الا الفنا النشور

فأننی ان تأمل                 -تنی المحیط الکبیر

فللقدیم بذاتی             و للجدید ظهور

از حادث و فنا پذیر بودن من آدم تعجب مکن، زیرا اگر در من نیک بنگری، چون دریای بزرگ و فرا گیرنده می باشم. حادث و قدیم بودن خود خداوند در من تجلی یافته است.

[۸] فصوص الحکم، ص ۴۰؛ فتوحات مکیه، ج ۱، ص ۲۰۱٫ عین عبارت متن: «و ظاهره هنا جعل هذه الصوره عین ذات الباریء، لأنّه علمه بنا و هو افصاح بمذهب أن الأشیاء فی ذات الله بنحو أشرف: أو هو قول باتّحاد العلم و العالم و المعلوم … کما أن علمه بنفسه یتحد العلم و العالم و المعلوم، لا فرق بین علمه بنفسه و علمه بنا، کما صرح به …»

[۹] فصوص الحکم؛ ص ۱۳۱٫ عین عبارت متن: «فما من وجود طاعه و لاعصیان، و لا ربح و لا خسران… . لا… و لا….الّا و هو مراد للحق تعالی. و کیف لا یکون مرادً له و هو أوجده… بل إنّ العابد عین المعبود».

[۱۰] سوره ی مبارکه نمل، آیه ی ۶۱٫

[۱۱] سوره ی مبارکه نحل، آیه ۱۱۸٫

[۱۲] فصوص الحکم ص ۱۳۱٫ عین عبارت متن: «إنّ المعاقبه البری لیست ظلماً، و أنّه یصح نسبه ذلک الی الله، لأنّه همو المالک الحقیقی…».

[۱۳] فصوص الحکم، ص ۲۱۱٫ عین عبارت متن: «إنّ فرعون عین الحقّ قد ظهر بهذه الصوره فصح قوله أنا ربّکم الأعلی و ان کان عین الحقّ، فالصّوره لفرعون فقطع الأیدی و الأرجل بعین حق فی صوره الباطل».

[۱۴] سوره ی مبارکه ی مؤمنون، آیه ی ۱۱۵٫ (آیا گمان می کنید شما را عبث آفریدیم و آنکه در قیامت به سوی ما باز نخواهید گردید)؟

[۱۵] فصوص الحکم، ص ۹۳٫ عین عبارت متن: «إنّ الله لطیفٌ فمن لطفه و لطافتِهِ أنّه فی شیء المسمّی کذا المحدود بکذا عین ذلک الشیء، حتی لا یقال فیه الّا ما یدل علیه اسمه بالتواطؤ و الاصطلاح، فیقال: هذا سماء، و أرض، و صخره، و شجره و حیوان و ملک، و رزق؛ و طعام و العین واحده من کلّ شیء، و منه تقول الأشاعره إنّ العالم کله متماثل بالجوهر، فهو عین قولنا: العین واحده الخ…».

[۱۶] فتوحات، جلد اول ص ۴۱۲ ص ۴ به بعد. هم چنین فصوص الحکم ص ۹۲٫ عین عبارت متن: «إنّ لذّات أهل النّار فی النّار، اذا ستمرت الخلود لاتنقص عن لذات نعیم أهل الجنّه فی الجنّه… . أما أهل النّار فمالهم الی النعیم و لکن فی النّار؛ اذ لابدّ لصوره النّار بعد انتها مده العقاب، أن تکون برداً و سلاماً علی مَن فیها و هذا نعیمهم فنعیم اهل النّار بعد استیفاء الحقوق نعیم خلیل الله حین ألقی فی النّار، فأنّه علیه السلام تعذب برؤیتها و بما تعوّد فی علمه و تقرّر الخ….».

[۱۷] فتوحات مکیه، ج ۵، ص ۱۵۶ و ۱۵۷؛ ج ۹، ص ۱۰۶، به تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی.

[۱۸] سوره ی قلم، آیه ۴۲٫

[۱۹] فتوحات مکیه، ج ۴، ص ۴۶۲، به تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی. عین عبارت متن: «أنّ الله تعالی یتجلّی فی یوم القیامه للخلائق، فیقول: أنا ربّکم، فیقولون: نعوذ بالله منک، هذا نحن منتظرون حتی یأتینا ربّنا… فیقول لهم جلّ و علا: هل بینکم و بینه علامه تعرفونه بها؟ فیقولون: نعم، فیتحولون لهم فی الصوره الّتی عرفوه فیها بتلک العلامه، فیقولون: أنت ربّنا…».

پیشنهاد ما به شما

چیستی مرگ و علت تقدم مرگ از حیات در قرآن.

صوت ســـخنرانی: سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green