دفاع از بزرگان(۲)نظر آیت الله خویی (قده)در مورد فلسفه و وحدت وجود

khoei

ایا حضرت ایت الله خویی رضوان الله تعالی علیه موافق با وحدت وجود بوده اند یا به فلاسفه و عرفای اصطلاحی خوش بین بودند؟

برخی مدعیان که بالواقع آنها را باید ” نو صوفیان” نامید  بر حسب طبع ثانوی خود اصرار بر انکار واقعیات و مسلمات دارند  و چنان جلوه میدهند که گویی غالب بزرگان و اندیشمندان با ایشان موافق است یا حد اقل مخالفتی ندارد .

بزرگان بسیاری را به این دروغ متهم ساخته اند من جمله :

شیخ مفید

خواجه نصیر طوسی

سید ابن طاوس

علامه حلی

شهید اول

شهید ثانی

علامه محمدتقی مجلسی

حتی علامه محمد باقر مجلسی

سید بحر العلوم

ایت الله بروجردی

ایت الله خویی

وبسیاری دیگر از بزرگان  ، ولی اصل درد از خودخواهی است  ، از بی تحصیلی و بی مطالعه حرف زدن است. بی تقوایانی که بدون مطالعه وتحقیق  قصد تصاحب بزرگان را دارند تا در پشت انها سنگر بگیرند و افکار شوم صوفیانه خود را ترویج کنند.

از آنجا که فعلا بحث ما در مورد مدعیان عرفان و شناخت صوفیانی است که خود را عارف قلمداد کرده اند فعلا از ورود تفصیلی به این بحث خودداری می کنیم ولی اجمالا نسبت ایت الله خویی چند مطلب را تذکر میدهم تا طالبان به ان مراجعه کنند و میزان صحت این ادعای شاخدار را بفهمند:

آیت الله خوئی (ره)در کتب خود ایشان مستدلا و مکررا بسیاری از مبانی فلاسفه و صوفیه را ابطال کرده اند . خصوصا در جلد دوم کتاب محاضرات (که تقریرات بحث خارج اصول ایشان است)و همینطور در تقریراتی که ایت الله علامه محمدتقی جعفری نگاشته اند به نام ” الامر بین الامرین “.

، من جمله مباحث طرح شده در آثار ایشان :

 ۱-رد قاعده الواحد

۲-رد مبنای فلاسفه  در ذاتی بودن ارداه حق تعالی

۳-رد علت تامه اصطلاحی دانستن حضرت حق نسبت به عالم

۴-رد جبر فلسفی(یا همان حکماء اصطلاحی)

۵-رد جبر صوفیانه(یا همان عرفان اصطلاحی)

۶-رد قاعده الشی مالم یجب لایوجد

۷-رد قدم عالم

۸-رد وجود مجرداتی غیر از حضرت حق .

۹-در مصباح الفقاهه تصریح فرموده اند: منکر معاد جسمانی با جسم عنصری خاکی کافر و خارج از دین است حتی اگر در رسیدن به این نتیجه قاصر باشد.

۱۰-در تقریرات شرح عروه نیز دربحث کفر مجسمه میگوید : کلام ملاصدرا که خدا را جسم الهی دانسته باطل است . ولی انکار ضروری دین نیست (فقه الشیعه۳- ۱۴۴)

۱۱-در بحث کفر و نجاست  قائلین به وحدت وجود می گوید: اعتقاد مسلمین که ظاهر ایات و روایات  نیز بر همان است کثرت وجود و موجود است . سپس برای وحدت وجود سه معنی ذکر می کنند:

اول : وحدت وجود و موجود به این معنی که در عالم فقط یک موجود است که شئون و اطوار متکثره دارد که طبق ان گفته شده : لیس فی جبتی الا الله . لا یساعده العقل السلیم بل لا ینبغی صدوره عن عاقل و کیف یلتزم بوحده الخالق و المخلوق و یقال باختلافهما اعتباراً اذ یلزمه القول بان الواجب و النبی ص واحد غیر انهما یختلفان بالاعتبار کما ان النبی و ابوجهل مثلا کذالک و هذا القول یوجب الکفر و الزندقه لانه انکار للواجب حقیقه.

دوم : وحدت وجود و کثرت موجود …که مختار سید احمد کربلایی نیز هست باطل است زیرا متوقف بر اصاله الماهیه است ولی انکار ضروری دین نیست .(چون در این کلام کثرتی فرض شده است .)

سوم : وحدت وجود و موجود در عین کثرت :

اگر مراد اختلاف بحسب مرتبه باشد و اینکه موجود حقیقی فقط یکی است و باقی موجودات شئون اوهستند همان قول اول از وحدت وجود است (که گفتیم کفر و زندقه است و هیچ عاقلی آنرا نمی گوید)

و اگر مراد کثرت مصادیق موجود است  تا به حال نتوانسته ایم چنین چیزی را تصور کنیم با اینکه بسیار دقت کردیم وتامل نمودیم (که یک شی هم واحد باشد و هم متعدد ، کنایه از معقول نبودن این مطلب است) و از بعضی عرفا نیز توضیح خواستیم : فلم اتحصل منه معنی معقولا لانه لا یخلو عن المناقضه  و مع ذالک فقد اختاره و حققه صدر المتألهین… واین معنی نیز موجب انکار واجب تعالی نیست(ولو تناقض و غیر معقول است)

۱۲- در تفسیر شریف البیان  ص ۴۰۷ (که نمونه تفسیر یک فقیه جامع است و باید آنرا با  تفاسیر صوفیان قیاس کرد تادید چه کسی در تفسیر به اسلام خدمت کرده است ، مباحث علمی یا تأویلات ابن عربی؟ ) نسبت به تفسیر ورود فلسفه به اسلام میفرماید: مسلمین اختلاف نداشتند تا اینکه فلسفه یونان در میان آنها وارد شد. وموجب جدال و نزاع و تکفیر گردید.

۱۳- حضرت استاد ایت الله سید محمد مهدی موسوی خلخالی(دامت افاضاته) بارها نقل کردند که استاد ما ایت الله خویی مدتی به نزد آقای قاضی رفت  ولی ادامه نداد و می فرمود : برای تهذیب نفس قران و روایات کافی است و ما خودمان از روایات میفهمیم آنچه برای کمال لازم است و نیازی به استاد و… نیست .

۱۴-نقلی دیگر در مورد رابطه آیت الله خوئی و آقای قاضی :سید محمدحسین طهرانی در جُنگ خود نوشته است : مرحوم قوچانى مى فرمودند: آقاى حاج سیدابوالقاسم خوئى مدت دو سه ماه خدمت آقاى حاج میرزا على آقا قاضى مشرف شدند و میل داشتند که در سلسله معرفه النفس داخل شوند و ایشان نیز دستوراتى دادند پس از دو ماه مکاشفه‏اى هم براى ایشان دست مى‏دهد بدین طریق که مدت جریان عمر خود را مى‏بیند که رئیس شده و مردم دست ایشان را مى‏بوسند تا آنکه در مأذنه صلوه کشیدند و در آن اسم ایشان را بردند داستان را براى حضرت آقاى قاضى نقل نموده و آقاى قاضى متأثر شدند زیرا که این مکاشفه دلالت داشته که ایشان از علماى ظاهر خواهند شد اتفاقاً در وقتى که مشغول وردى در حرم حضرت سید الشهداء بودند خود ایشان فرمودند: یک مرتبه از یادم رفت و هیچ بخاطرم نیامد هر چه فکر کردم بخاطر نیامد از همانجا دلسرد شدم و با خود گفتم اگر این مطالب صحیح است چرا باید این ورد را فراموش کنم و بعداً از محضر ایشان هم منصرف شدند. جنگ ۱۰ صفحه ۱۴۹- مکتوبات، مراسلات ،مقالات، ص: ۱۱۹

 

نکاتی در این داستان:

أ-دأب مدعیان عرفان بر این بوده است که در هنگام نقل نمودن آنچه به خلاف میل ایشان است آنرا چنان نقل کنند که پوچی آن منقول و حقانیت خود از همان نقل معلوم گردد ، کما اینکه در این داستان نیز مشاهده میشود و البته منحصر به این مورد نیست ، موارد متعددی این چنین است که یکی دیگر از آنها در ادامه خواهد آمد.

ب-مدعیان عرفان فقها و بزرگان را علمای ظاهر می دانند و خود را علمای باطن و صاحب اسرار برخی از تعابیر زشت این جماعت در مورد علمای ظاهر خواهد آمد.

ج-در این داستان تصریح شده که آیت الله خوئی پی به بطلان روش عرفای اصطلاحی برده و منصرف شده اند.

۱۵- محاجّه طهرانى با آیه الله خوئى در رابطه با لزوم سلوک عرفانى‏  :اسرار ملکوت، ج‏۱، ص: ۱۰۰

سید محسن طهرانی  میگوید:

بیاد دارم شبى به اتّفاق حضرت والددر منزل مرحوم آیه الله حاج شیخ مرتضى مطهّرى- رحمه الله علیه- به صرف افطار مدعوّ بودیم؛ پس از افطار فرمودند:

من در نجف اشرف بواسطه کناره‏گیرى از اهواء باطله و عدم اختلاط با مسائل غیر ضرورى و مُتلف عمر و وقت، و اشتغال بکار خود و درس و بحث، به تصوّف و اعتزال معروف شدم. و از یک طرف چون شاگرد ممتاز و مشارٌ بالبنان در درسها بودم، آیه الله خوئى- رحمه الله علیه- گاهى از باب دلسوزى، نصائحى را به من گوشزد مى‏نمودند. شبى پس از انقضاء مجلس درس، در راه مراجعت به منزل، ایشان به من فرمودند: آقا سیّد محمّد حسین! انسان باید اوقات خود را به درس و بحث بگذراند و وقت خود را به این امور (اشتغال به اوراد و اذکار و اربعینیّات) تلف نکند؛ اینها مسائلى است که خود بخود براى انسان حاصل مى‏شود، و نیازى به جدّ و جهد و صرف عمر و اتلاف وقت نیست! البتّه ما این مسائل (عرفان و سلوک) را قادح عدالت نمى‏دانیم!! لذا بهتر است شما هم از این مسائل دست بردارید.

سپس آیه الله خوئى گفتند: فلان شخص هم به این امور اشتغال داشت و با مرحوم آقا سیّد على قاضى- رضوان الله علیه- رفت و آمد مى‏کرد؛ ولى پدرش نامه‏اى به او نوشت و او را از حشر و نشر با استاد برحذر داشت و او هم قبول نمود، و ارتباطش را با آقاى قاضى قطع کرده به ایران مراجعت نمود.

مرحوم والد فرمودند: من به آیه الله خوئى جواب دادم:

اوّلًا اینکه شما مى‏گوئید: طلبه باید به درس و بحثش برسد و عمر خود را دراینگونه مسائل ضایع و باطل نگرداند، شما خود مى‏دانید که من قویترین شاگرد درسى شما هستم. کى و کجا من از درس و بحث خود کم کردم و نسبت به اداى تکلیف تحصیل کوتاهى نمودم تا مشمول این نصائح مشفقانه شما شوم؟

ثانیاً: من حاضرم در هر مسأله فرعى بنا به میل و درخواست شما مباحثه کنم تا روشن شود که از نقطه نظر احاطه بر مبانى و تضلّع در اصول و فروع و تطبیق کبریات بر صغریات احکام و قدرت استنباط کدام رجحان و برترى داریم!

ثالثاً اینکه فرمودید: فلانى هم خدمت مرحوم قاضى مى‏رسید ولى پدرش او را نهى نمود، و او هم ترک کرد، این را بدانید که پدر من از دنیا رفته است، و بحمد الله کسى نیست که مانع و رادع طریق و مسیر منتخب و مختار من گردد؛ حال شما هر کارى مى‏خواهید بکنید!

آنگاه فرمودند: واى بحال حوزه‏اى که آیت عظماى الهى و آینه تمام نماى رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم را همچون دوغ فروش محلّ و قصّاب و بقّال غیر فاسق بداند، و عدالتى در عِدل عدالت کسبه براى او بحساب آورد! و واى بحال جامعه‏اى که اکتساب فضائل اخلاقى و اهتمام در تأسّى به رسول خدا و ائمّه هدى صلوات الله علیهم أجمعین را صرفاً غیر قادح عدالت بداند! آیا این مطالب خود به خود حاصل مى‏شود؟! این چه حرف سست و بى‏پایه‏اى است! هیهات هیهات! هزاران هزار، چه خون دلها خوردند و چه مصیبتها کشیدند و به چه بدبختیها افتادند، آیا کسى را راه بدهند یا راه ندهند! جَلَّ جَنابُ الْحَقِّ عَنْ أنْ یَکونَ شَریعَهً لِکُلِّ وارِدٍ.

 [۱] آنوقت آقا مى‏فرمایند: این مطالب خود بخود حاصل مى‏شود!

          شرح این هجران و این خون جگر             این زمان بگذار تا وقت دگر

سیدمحسن طهرانی در جایی دیگر(حریم قدس، ص: ۱۱۱) همین جریان را اینطور نقل میکند: شبى یکى از اساتیدشان- مرحوم آیه الله خوئى رحمه الله علیه- به ایشان مى‏گوید:آقا سیّد محمّد حسین حیف است از مثل شمائى با این استعداد و نبوغ علمى، وقت خود را به امور سلوکى و رعایت برنامه‏هاى مخصوص این راه بگذراند، این مطالب خود بخود براى انسان حاصل مى‏شود، ارزش اوقات طلبه بالاتر است از پرداختن به این امور!!

ایشان در پاسخ مى‏فرمایند:  شما که مى‏دانید من قویترین شاگرد بحثهاى شما هستم، و حتّى حاضرم در هر مسأله‏اى با خود شما و به انتخاب شما به مباحثه بپردازم، تا معلوم شود کدام یک از ما از نقطه نظر فنّى و استدلالى و قدرت علمى بر دیگرى ترجیح داریم! مگر من عمرم را به بطالت مى‏گذرانم، مانند این افرادى که هیچ هنرى جز اتلاف اوقات عمر و شب‏نشینى‏هاى هوسرانه و پرداختن به غیبت‏ها و تهمت‏ها و دخالت در امور شخصى صالحان ندارند!اگر این مسائل معنوى و درجات عوالم ربوبى خود بخود حاصل مى‏شد، تا بحال ما از شما و امثال شما دیده بودیم؛ کجا این مسائل خود بخود براى انسان پیدا مى‏شود؟!

هیهات، هیهات که شخصى با این طرز تفکّر و اینگونه نگرش به این حقائق بتواند سر سوزنى از این معارف بدست آورد، اینان تمام عمر خود را در تحیّر و تردید و شکّ و بى‏خبرى سپرى مى‏نمایند، و دست خالى بدون هیچ مستمسکى از این عالم به عالم آخرت هجرت مى‏نمایند، و تازه موقع حساب و کتاب فرا مى‏رسد.

 

نکاتی در این داستان:

 

أ-تصریح آیت الله خوئی بر اینکه أعمال عرفای اصطلاحی اتلاف عمر است و سزاوار نیست طلاب وقت خود را به جای تحصیل در آن سپری کنند.

ب-در رسیدن به کمال مطلوب شارع عمل به روایات کافی است و نیازی به اعمال اختراعی نیست که اقای طهرانی این نکته را با تعابیر مخصوص خود که به جهت تخریب مخالفین است بیان میکند: «خود به خود حاصل می شود».

ج-نمونه ادب شاگرد با استاد در مکالمه اقای طهرانی با آیت الله خوئی نشانگر عمق عرفان و معنویت و تواضع مدعیان عرفان است.  

د-نمونه دیگری از این ادب و امانت در نقل را در

ماجرای اخراج سید حسن مسقطی از نجف توسط ایت الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی (روح مجرد ص )

و ماجرای تعطیلی درس فلسفه اقای طباطبایی به امر ایت الله العظمی بروجردی  می توان مشاهده نمود(مهر تابان ص )

و ماجرای تحصیلات و مکاشفه ایت الله میرزا مهدی اصفهانی (جُنگها).

د- خود ستایی و خود برتر بینی یکی از بارزترین صفات مدعیان عرفان است که به راحتی در کلمات امثال : ابن عربی و سید هاشم حداد و… مشاهده می شود. اقای طهرانی در حالی خود را بهترین شاگرد و مشار بالبنان اقای خوئی میداند که در همان ایام ایات عظامی از قبیل شهید صدر و سیستانی ومیرزا علی غروی و میرزا جواد تبریزی و وحید خراسانی و تقی قمی وبسیاری دیگر از فحول علماء در درس حاضر بوده اند.

ه- آن فردی که به جهت نهی پدرش از اقای قاضی جدا شد حضرت آیت الله بهجت بوده اند.

۱۶- بررسی نقلی دیگر:

یکی از “نوصوفیان” نقل کرده است که آیت الله حسینی همدانی نقل میکنند: پس از مجلس ترحیم آقای قاضی، حاج آقا حسن قمی از آقای خویی پرسیدند: آقای قاضی از نظر مقامات معنوی چگونه بود؟

آقای خویی در جواب فرمودند: « اگر آن چه که ما از مرحوم آیت الله قاضی طباطبایی دیدیم، نزد خداوند متعال حقیقت داشته باشد او آسمان است و شما زمین و اگر حقیقت نداشته باشد عکس است. »

بررسی:

أ- با دانستن مبنای ایت الله خویی در مباحث اعتقادی متوسل شدن به  این داستان اثری ندارد .

ب-برفرض صحت نقل ،ایشان قاعده کلیه ای را به صورت قضیه شرطیه بیان کرده اند و قضیه شرطیه مثبت تالی نیست مگر بعد از اثبات شرط و مقدم . بنابرین جمله مذکور قدحی است عظیم در مورد اقای قاضی نه مدح.

“اگر آن چه که ما از مرحوم آیت الله قاضی طباطبایی دیدیم، نزد خداوند متعال حقیقت داشته باشد “

 ج-اینکه فرمود:” و اگر حقیقت نداشته باشد عکس است.”

اشاره به بطلان اعتقادات  و طریقه ایشان است.

۱۷-  ایت الله خوئی در استفتائی تصریح میکنند فهم معارف دین توقف بر دانستن فلسفه ندارد:

السوال: هل إن دراسه الفلسفه لازمه لطالب العلوم الدینیّه الذی یضع نفسه فی موضع الأخذ و الرد بالنسبه إلى سائر العقائد و الأدیان، و هل هناک وجوب کفائی على طلاب العلوم الدینیّه فی القیام بهذا الدور، و هل یمکن إدخال هذا تحت عنوان کونه (أی الفلسفه) مقدمه‌للأمر بالمعروف و النهی عن المنکر أو کونه مقدمه للحفاظ على الدین أو کلیهما، و إن لم تکن لازمه لطلاب العلوم الدینیه فهل فیها رجحان أو لا رجحان فیها أصلا، ثم إن دراسه الفلسفه على من تکون غیر جائزه- أرجو أن توضّحوا لنا جواب هذه الفقره تماما- و لو فرضنا أن فهم علم أصول الفقه أو بعض أبوابه- فهما صحیحا کاملا- کان متوقفا علیها فهل هناک رجحان فی دراستها عموما، أو بقید أن هذا الطالب یکون له مستقبل جید فی الإفاده إن شاء اللّه؟

الخوئی: لم یتضح لنا توقف ما ذکر على دراسه الفلسفه و قد تعرّضوا للمقدار اللازم منها فی طی أصول الدین و الفقه، و إذا خاف من الضلال إثر دراستها حرم و إلا فلا مانع منه فی حدّ نفسه، و اللّه العالم. صراط النجاه (المحشى للخوئی)؛ ج‌۱، ص: ۴۵۸

نکات :

أ-فهم دین و امر به معروف و جواب به شبهات توقف بر فلسفه ندارد بلکه اصول عقلیه ای که در علم کلام و اصول فقه ذکر شده در این جهت کافی است.

ب-اگر خوف گمراهی برای کسی در تعلم فلسفه باشد  یادگیری آن حرام است.

توضیح : فتوای فقها نسبت به خواندن کتب ضلال این است که اگر کسی عقائد خود را از طرق صحیح اثبات و مستحکم کرده است برای او خواندن کتب ضلال جائز است و اگرنه جایز نیست.

پیشنهاد ما به شما

تفاوت عبادت تاجران، بردگان و آزادگان.

صوت ســـخنرانی: سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green