قسمتی از مصاحبه ای که مجله دانشگاه انقلاب سه سال قبل از درگذشت ایشان چاپ نمود: …..عقیده کلی من این است که خلط دین و فلسفه، نه به نفع فلسفه و نه به نفع دین بوده است، دین را از دین بودنش انداخته و فلسفه را از تحرک و پویاییش. این کار بوده که در سنت ما انجام شده و خدا نکند که ما بخواهیم روزی اسلام را با همین فلسفه خودمان به دنیای غرب عرضه کنیم. از باب مثال، می توان به قاعده «الواحد»، «عقول عشره»، «افلاک» و….اشاره کرد. آخر کدام عقول عشره؟ کدام افلاک؟ چگونه ما عقیدمان را بر اموری مبتنی کنیم که اصلا پایه ندارد؟ نتیجه این امر فقط سست کردن مبنای عقاید دینی مان است.
آنچه موجب اشکال شده این است که فلسفه یک نوع تقدسی پیدا کرده است. چون دین یک دین الهی است، لا یتغیر است، مقدس است، وقتی فلسفه هم وظیفه اش بیان امور دینی شمرده می شود تقدس می یابد. البته خوشبختانه هنوز در دنیای اسلام به آن مرتبه نرسیده ایم. در قرون وسطی مطالب ارسطو جز و عقاید کلیسا شد، ما به آن حد نرسیده ایم. نزد ما هنوز که هنوز است فلاسفه در اقلیت هستند و شاید ۳% یا ۴% علما را تشکیل می دهند، ما الان به فلسفه ای می نازیم که تا چند سال پیش جزو کفریات و زندقه محسوب می شد. این یک مسئله تازه ای است که ما به آن توجه می کنیم، والا اصحاب کلیسا خیلی وضعشان بدتر بود. آمدند ارسطو را جز عقاید جزمی کلیسایی کردند. در واقع گالیله و امثال او اشکالشان همین بود که با ارسطو مخالفت کردند و مخالفت با ارسطو، با کلیسا شمرده می شد..
مجله دانشگاه انقلاب، دوره جدید، تابستان و پاییز ۱۳۷۲، شماره ۹۸ و ۹۹، ص۳۹ تا ۵۳ ………………………………………………………………………………………………………
معرفی پروفسور فلاطوری:
در سال ۱۳۰۴ش در اصفهان به دنیا آمد. وی تحصیلات دبستان و دبیرستان را در این شهر به پایان رسانید و سپس برای تحصیل علوم دینی، راهی حوزه علمیه مشهد شد و از محضر: میرزا هاشم قزوینی و میرزا محمدتقی ادیب نیشابوری بهره برد. عبدالجواد فلاطوری پس از آن به تهران رفت و به ادامه تحصیل علوم دینی نزد علامه محمد تقی آملی و میرزا مهدی آشتیانی پرداخت.
وی تحصیل علوم اسلامی را در مشهد به پایان رسانید و متناسب سیستم تحصیلی اسلامی از ۱۳۲۲ به تدریس مشغول گردید. از سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۳ در دانشگاه تهران تحصیل کرد. در ۱۳۳۳ رشته فلسفه و الهیات را با کار ترجمه کتاب «المشاعر» ملاصدرا و با درجه لیسانس فلسفه به پایان برد. این رساله به عنوان بهترین اثر سال، نائل به درجه عالی علمی شد.
در مهرماه ۱۳۳۳ (اکتبر ۱۹۵۴) به آلمان رفت و در دانشکده فلسفه تحصیلاتش را ادامه داد. تحصیلات وی در ماینس در تِرم زمستانی ۵۵- ۱۹۵۴ تا ترم زمستانی ۵۶- ۱۹۵۵ ادامه یافت. از ترم تابستانی ۱۹۵۴ تا ترم تابستانی ۱۹۵۷ وی در دانشگاه کلن به تدریس پرداخت و در آگوست ۱۹۶۰ در کلن به اخذ مدرک در امتحان بزرگ لایتن نائل گردید.
از آغاز ترم زمستانی ۶۱-۱۹۶۰ در دانشگاه هامبورگ به عنوان استادیار مشغول گردید و به آموزش زبان فارسی و ادبیات فارسی مبادرت کرد.
در سال ۱۹۶۲ در رشته فلسفه با نگارش پایاننامهای با عنوان «تفسیر اخلاق کانت در پرتو احترام» با پیوست مقدمهای در تحصیل لغتنامه عمومی کانت دکتری خود را دریافت کرد. فعالیتهای آموزشی خود را در دانشگاههامبورگ ادامه داد تا اینکه از آغاز سال ۱۹۶۵ به دانشگاه کلن رفت.
از سال ۱۹۶۸ کتابخانهای برای تحقیق شیعه در شهر کلن تأسیس نمود، که در اروپا در نوع خود نمونهاست و ضمناً از یک شهرت بینالمللی بهرهمند است. در سالهای ۷۲- ۱۹۷۱ ترجمه فارسی وی از کار آقای پروفسور دکتر ب. اشپولر با عنوان ایران در زمان پیش از اسلام به عنوان بهترین ترجمه سال انتخاب گردید.
در سال ۱۹۷۳ در دانشکده فلسفه دانشگاه کلن (رشته اسلامشناسی) پیرامون موضوع تغییر جریان فلسفه یونانی از طریق تفکرات اسلامی تحقیق کرد. در تاریخ ۲۴/۱۰/۱۹۷۴ به عنوان «پروفسور» لقب یافت.
وی در نوزدهمین کنگره خاورشناسان آلمانی در فرایبورگ، برنامهای را برای تحقیق شیعه ارائه داد، که اساس آن بررسی تفکرات شرق (به صورتی که در مورد قبول علمای مغربزمین باشد) بود. بعد از این سخنرانی تقاضای دانشگاه توبینگن برای «تهیه و تکمیل اطلس مذهبی» و از طرف دانشگاه بُن «برای طرح اقلیتهای اسلامی» واصل گردید.