کتاب مناظره با دانشمندان تألیف عارف عامل و مجاهد کامل مرحوم آیت الله سید علی علم الهدی توسط انتشارات سجده در تابستان ۸۲ به چاپ رسیده است. این کتاب شامل ۴۶ مناظره بسیار جالب و خواندنی است. آنچه در این شماره میخوانید مناظره نوزدهم این کتاب بوده که در واقع بیان داستانی است که میتواند دیده انسان را درباره خوارق عادت صوفیه گشوده و حقیقت این نوع کارها را افشا نماید.
عالم جلیل القدر جناب آقای حاج سید علی اکبر خویی([۱]) نقل میکند:
در زمان جوانی که در خوی مشغول تحصیل بودم، به خاطر دارم یکی از دوستان پدرم به نام ملاعبد الصمد معلم، پیوسته اوقات خود را به ختمها و اوراد و اذکار مشغول بود، تا آنکه از شهر، هجرت کرد و در بیابان برای خود صومعهای ساخت و هرگز به شهر نمیآمد. چند سال بدین منوال گذشت. روزی من همراه با دو نفر از محصلین به قصد تفریح از شهر خارج شدیم. به این فکر افتادیم که به دیدار ملاعبد الصمد رفته و از نتیجه زحمات و ریاضات او جویا شویم. در اثنای راه به یاد آوردیم که چیزی را فراموش کردهایم با خود بیاوریم. یک نفر از ما برگشت تا آن را برداشته و بیاورد. ما دو نفر به طرف صومعه حرکت کردیم و چون رسیدیم، در زدیم. ناگاه صدای او را از میان حجره شنیدیم که در را باز کنید سید علی اکبر است با فلان کس. ما تعجب کردیم که چگونه از پشت دیوار ما را دیده و از کجا دانست که ماییم! در را باز کرد و ما داخل شدیم. گفت: شما، سه نفر بودید و در فلان محل، یک نفر از شما جدا شد و برگشت که فلان چیز را بیاورد. الان به مدرسه رسید و در اطاق را باز کرد، آن شئ را برداشت، در اطاق را بست و روان شد، از مدرسه خارج گردید. همچون کسی که او را میبیند، پیوسته از او خبر میداد تا آن که گفت: از شهر خارج شد و به فلان مکان رسید، اکنون شروع به تلاوت سوره یس کرد تا به فلان محل رسید، سوره را به اتمام رساند و الان به فلان جا رسیده است تا آن که گفت: الان در را میکوبد. که صدای کوبیدن در بلند شد. ما از سخنان او متحیّر ماندیم. در را باز کردند و دوست ما وارد شد. از او درباره جزئیاتی که ملاعبد الصمد گفته بود، سؤال کردیم، همه آنچه او گفته بود، با واقع مطابقت میکرد. بسیار تعجب کردیم که انسان از ریاضت، به چه مقاماتی میرسد و چگونه میتواند اینگونه از غیب خبر دهد! مدتی با او سخن گفتیم و سؤالاتی نمودیم و با پاسخهای او هر لحظه بر تحیّر ما افزوده میشد. به هر حال، از نزد او خارج شدیم و پس از گردش، در حالی که هنوز متحیّر بودیم، وارد شهر شدیم.
چند ماهی از این قضیه گذشت. روزی ملاعبد الصمد را در شهر دیدم، تعجب کردم و گفتم چه شده شما را در شهر میبینم، شما هرگز به شهر نمیآمدید و با اهل دنیا ارتباط نداشتید، مقام و مرتبهتان به کجا رسید؟
گفت: خدا لعنت کند شیطان را و خدا لعنت کند مجد الاشرف را. پدر شما گاهی به من میگفت این ریاضتها عاقبت خوبی ندارد، ولی من قبول نمیکردم و اکنون توبه نمودهام.
گفتم: چرا اینگونه میگویید، حال آنکه شما به مقاماتی رسیده بودید!
گفت: آری، هر روز مجدالاشرف را در شیراز میدیدم، او با من سخن میگفت و دستوراتی میداد، اشخاصی بر من ظاهر میشدند و مطالبی را به من میگفتند و من پیوسته به اوراد و اذکار مشغول بودم و چیزهایی بر من مکشوف میشد. روزی مجدالاشرف به نظر من آمد و گفت: ملاعبد الصمد! اکنون کامل شدهای و به مقاماتی رسیدهای. فردا مولود نفسی بر تو ظاهر خواهد شد. چون فردا شد و من مشغول اوراد بودم، ناگاه دیدم از دهان من طفلی خارج شد، برابر من ایستاد و به من خطاب کرد: اکنون کامل شدی. منم خدای تو، مرا سجده نما، تا تو را به مقام مجد الاشرف برسانم!
من به شگفت آمدم و به این فکر فرو رفتم که خدا دیدنی و تصور کردنی نیست، چگونه ممکن است از دهان من بیرون آید. پس برایم روشن شد که او شیطان است. خداوند شیطان را لعنت کند. ناگاه حالم متغیّر شد و غشوه به من روی داد. چون به حال آمدم، فهمیدم تمام این ریاضتها شیطانی بوده است و انسان نباید برای چند روز دنیا، ریاست، بزرگی و مرید خواهی تا ابد خود را دچار عذاب الهی گرداند! لذا توبه کردم و احوالم به کلّی دگرگون شد. اکنون چیزی در دست ندارم و از خدا میخواهم توبه مرا قبول نماید.
فرق معجزه با سحر
در اینجا ناگزیر از تذکر بعضی مطالب هستیم.
بدان که خارق عادات که گاهی مشاهده شده و میشود، یا معجزه است، یا سحر، یا شعبده، یا کهانت و یا کرامت. پس بایستی بین اینها تمییز داده شود، آدمی گمراه نگردد.
چنان که در کتاب رایت رهنما، مقصد سوم اثبات نبوّت در پاسخ به سؤال دهم به این مطلب اشاره کردهایم.
اما بدان که معجزه صادر نمیشود، مگر از پیامبر یا امامی که منصوب از جانب خدا باشد، تا علامت یا نشانهای باشد برای منصب او و امتیازی باشد بین او و سایر خلق. مانند معجزاتی که از حضرت موسی و عیسی علیهماالسلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و سایر پیغمبران صادر شد و معجزاتی که از امیرالمؤمنین و سائر ائمه علیهم السلام صادر گشت. به هر حال معجزه، فعل خداست که بر دست پیغمبر یا امام منصوب از طرف خدا ظاهر میشود. مانند عصای حضرت موسی علیهالسلام که چند خروار چوب و ریسمان سحره را خورد و معدوم ساخت. معجزه واقعیت دارد، مانند معجزه عیسی علیهالسلام که مرده دفن شـده را زنـده کرد و سـالـها زنده ماند، یا معجـزه امیرالمـؤمنین علیهالسلام که
کشتهای را از شام آوردند و درباره او نزاع داشتند. حضرت علی علیهالسلام او را زنده کرد و خبر از کشنده خود داد و تا زنده بود، در رکاب آن حضرت بود تا در صفّین شهید شد۱. یا مانند معجزات حضرت زین العابدین علیهالسلام؛ حبابه والبیّه در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام پیره زنی بود و تا زمان امام زین العابدین علیهالسلام زنده ماند و قوای او رفته و فرتوت شده بود، اما به اشاره آن حضرت، جوانی او برگشت و زنی جوان شد و تا زمان حضرت رضا علیهالسلام زنده ماند۲. و از این قبیل معجزات از پیغمبر صلیالله علیه وآله و سلم و ائمه ما علیهمالسلام بسیار صادر شده که در کتاب «رایت رهنما» در بخش اثبات نبوّت و امامت به آنها اشاره کردیم.
احتمالاً باید گفت، معجزه امری است واقعی و حقیقی که صادر نمیشود، مگر از پیغمبر و امام([۲]) و چه بسا برای اثبات حق و اتمام حجّت از قبور آنها نیز چنین وقایعی آشکار گردد.
اما سحر، عملی شیطانی است و خداوند در کتاب خود میفرماید:
﴿ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحرَ ﴾
ولی شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند.
انسان ساحر به وسیله بعضی داروها یا اوراد و کلمات، در چشم و یا در قوه خیال تصرف میکند، به عنوان مثال، قطعه سنگی را کوه، یا قطره آبی را دریا میکند، زمین خشکی را به باغ و بستانی تبدیل کرده و یا چوبی در نظر بیننده، به صورت اژدها جلوه میدهد، گاه نیز میان دو نفر، محبّت و یا عدوات و دشمنی میافکند و امثال اینها لیکن سحر، موقت است، به طوری که انسان دیگری میتواند سحر ساحر را باطل کند، به خلاف معجزه که اینگونه نیست.
سحر امری است صوری و چه بسا اگر کسی از خارج آید یا از دور نظاره کند، آن نمایش را نبیند و نیز محبت و عداوت، دائمی نباشد و برطرف گردد.
و اما شعبده آن است که شخص به سرعت دست، چیزی را نمایش دهد که واقع، غیر آن باشد. مثلاً چیزی را از جایی به جایی به سرعت انتقال دهد به گونهای که انـسان هـر چند دقـت کند حرکـت آن را نبیند، چنانچـه میبینی آتـش را به سرعـت
میگرداند و آن را به صورت دایره آتشین نشان میدهد. و یا با قوه مغناطیسی چیزی را خود به خود حرکت میدهد، یا بلند میکند یا از جایی به جایی میبرد. شعبده و سحر شبیه به یکدیگر است و هر کدام بر دیگری اطلاق میشود.
و اما کهانت آن است که کاهن به واسطه برخی از ریاضتها، با شیاطین و جنّیان مأنوس شود، چنانچه در قرآن میفرماید:
﴿ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا ﴾۳
انسان کاهن از امور مخفی خبر میدهد مثلاً تو را از مرگ پدرت در فلان شهر و دلیل فلان بیماری آگاه میکند یا از اسرار شخصی مطلع میشود و یا بدون سابقه، از نام، ولایت، شغل و مقصد کسی خبر میدهد و این، جنیانند که او را آگاه میسازند. چه بسا به هنگام سخن گفتن کاهن، شیاطین و جنیان برابر او باشند و به او القا کنند. گاهی به نظر فرد میرسد که پدر یا برادر مرده او را آوردهاند، در حالی که اسراری را فاش میکنند و انسان گمان میکند که وقایع، راست است. اما جن است که به شکل اشخاص ظاهر میشود، زیرا جن و شیاطین به هر هیئتی جز شکل پیغمبر و امام در میآیند. چه اینکه در داستان گذشته ملاعبد الصمد، مجدالاشرف را در شیراز دید، در حالی که او کسی جز شیطان نبود که خود را به شکل مجدالاشرف نمایان میساخت و هکذا امثال این قضایا بسیار است.
و اما کرامت آن است که کسی به واسطه کثرت اطاعت و عبادت مورد فضل خاص خداوند متعال قرار گیرد و خارق عادتی از او دیده شود مثلاً دعایی کند یا نفرینی نماید و فوراً مستجاب شود، یا گرسنه باشد و ناگهان از غیب، غذایی برایش حاضر گردد، یا سر مریضی دست گذارد و او شفا یابد. لکن کرامت در تحت اختیار چنین انسانی نمیباشد و اینگونه نیست که همیشه این قبیل از وقایع از او دیده شود. پس میان کرامت و معجزه، ارتباطی وجود ندارد.
در اینجا میبایست به مخاطبان محترم اینگونه عرضه بداریم که: ای برادران عزیز و ای روشنفکران صاحب تمییز! چشم و گوش خود را باز کنید و با ریسمان رندان به چاه مضلّت و گمراهی نیفتید! با هر دستی، دست ندهید! و خود را به دام هر شیّاد نیفکنید! در این زمان از این قبیل نیرنگها بسیار است و چه بسیارند مردمان نادانی که کورکورانه خود را در دام دیوان انساننما گرفتار ساخته و به واقع بدبختی هر دو جهان را به جان میخرند. پس، اگر از کسی، خارق عادت مشاهد نمودید و امر بر شما مشتبه شد، به عالمی ربانی و آگاه رجوع کنید، تا حقیقت را برای شما روشن کند. خداوند همه ما را به راه حق هدایت فرماید.
در پاسخ این سؤال که چرا ذات اقدس اله در افعال و کردار دشمنان خود، آثاری قرار داده و به آنها مهلت میدهد تا زمینه گمراهی انسانها را فراهم سازند، باید گفت:
اولاً: بر افعال الهی، حکمتها و مصالحی مترتب است که عقول ناقص آدمی بدان راه ندارد، فلذا بنده را نشاید که «چرا» در کار خدا آورد.
ثانیاً: خداوند دنیا را دار فتنه و امتحان قرار داده است؛ از یک سو عقل را به عنوان رسول باطنی و پیامبران را به عنوان رسول ظاهری رهنمای انسان قرار داد و از سوی دیگر نفس سرکش از درون و شیطان فریب دهنده از بیرون گماشت، تا آدمی را بیازماید، چنان که زهر کشنده را در مقابل تریاق شفا دهنده آفرید و مار و کژدم فانی کننده و مرغ و ماهی فربه کننده را خلق نموده پس تکالیفی را برای انسانها واجب کرد، وعده جنات نعیم و نار جحیم به ایشان داد و حجّت بر آنها تمام نموده، که فرمود:
﴿ قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ ﴾۴
بگو دلیل رسا (و قاطع) برای خداست (دلیـلی که بـرای هیچ کس بهانـهای باقـی نمیگذارد).
و راه حق و باطل را به ایشان نمایاند، چنان که میفرماید:
﴿ لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ﴾۵
در قبول دین اکراهی نیست (زیرا) راه درست از راه انحرافی روشن شده است.
لکن گروهی راه جنات نعیم و گروهی راه نار جحیم را میپیمایند.
اما باید دانست که خداوند متعال به ایمان صوری و انجام تکالیف ظاهری از نماز و روزه و مانند اینها اکتفا نفرماید، بلکه به انواع و اقسام امتحانات، بندگان را میآزماید، تا مؤمن حقیقی از مؤمن صوری تمییز یابد، چنان که خود میفرماید:
﴿ أحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ ﴾۶
آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم، به حال خود رها میشوند و آزمایش نخواهند شد؟! ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان میکنیم) باید علم خدا درباره کسانی که راست میگویند و کسانی که دروغ میگویند تحقق یابد.
از جمله امتحانات، تسویلات([۳]) شیطانی، نفس امّاره و شهوات آن، اغوای دشمنان، فریب رندان، امراض و آلام، بینوایی و گرفتاری، ملامت دونان و غیر اینها است، تا معلوم شود چه کس ثابت ماند و چه کس دین را ببازد، چه کس لایق جنات نعیم ابدی شود و چه کس مستوجب نار جحیم سرمدی، چه اینکه میفرماید:
﴿ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء ﴾۷
آیا گمان کردید که داخل بهشت میشوید، بی آن که حادثی همچون حوادث گذشتگان به شما رسد؟! همانا که گرفتاریها و ناراحتیها به آنان رسید.
پس، پیوسته بیندیشید، عقل خود را حاکم نمایید، به ریسمان هر سخنوری نیاویزید و بپائید دزدان جهان، گوهر گرانبهای ایمان را از شما نربایند، که حفظ ایمان، بسیار دشوار است و امتحانات پروردگار، بسیار سخت. چه بسا کمند اهل نجات و بسیارند اهل هلاک.
در داستان موسای کلیم علیهالسلام نظر کنید، که در طول چهل سال با وجود کثرت معجزات آشکار، تنها دو نفر از قبطیان به او ایمان آوردند و طی ده روز، هفتاد هزار از بنیاسرائیل گوساله پرست شدند۸ و به همین قیاس نمایید.
پی نوشتها
۱- حدیقه الشیعه، ص۳۹۴٫
۲- کمال الدین، ج۲، ص۲۱۸٫
۳- جن، ۶٫
۴- انعام، ۱۴۹٫
۵- بقره، ۲۵۶٫
۶- عنکبوت، ۲ – ۳٫
۷- بقره، ۲۱۴٫
۸- بحار، ج۱۳، ص۲۰۹٫
أ – والد معظم مرجع عالیقدر حضرت آیه الله حاج سید ابوالقاسم خویی قدس سره الشریف
أ – دقیقتر این که گفته شود معجزه همراه با ادعای نبوت برای نبی و ادعای امامت برای امام خاص نبی و امام است.