صوت ســـخنرانی:
سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی
𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍
•دانلود ڪلیپ، pdf و صوتِ سخنرانی با ڪلیڪ روے عبارات زیر:
دانلـودویـدئو📥
دانلـودصـوت📥
┓ 🖌┏؛
┛┗؛ حفظ جان شیعیان بحرین توسط امام زمان علیهالسلام! ↓📋 › ؛
علامه مجلسی در جلد ۵۹ بحارالأنوار صفحه ۱۷۸ تا صفحه ۱۸۰، یک تشرفی را با اسناد معتبر از محمدبن عیسی بحرینی نقل میکند.
قبر محمدبن عیسی بحرینی الان در بحرین هست و شیعهها ایشان را زیارت میکنند؛ و ولیّ از اولیاء خدا میدانند.
در آن زمان که بحرین تحت سلطه اروپاییها بود، مثلاً گاهیوقتها تحت سلطه کشورهایی مثل پرتغال، انگلیس و روس و… بود. بحرین وقتی تحت سلطه اروپاییها بود، اینها گفتند ما بهخاطر اینکه اجنبی هستیم اینها مسلمان هستند حرف ما را گوش بدهند و به نتایجی که میخواهیم برسیم، ما بیاییم یک نفر از خود همین مسلمانها را بهعنوان حاکم قرار بدهیم، اما این از ما خط بگیرد!
لذا آمدند یک حاکمی را انتخاب کردند، وزیرش هم به همان تفکر؛ اینها ناصبی بودند، یعنی دشمنی شدید با اهل بیت داشتند! حالا این حاکم که چنین وضعیتی داشت، وزیرش از او بدتر بود!
اینها خیلی در آن دوران در تاریخ آمده شیعهها را اذیت میکردند، تحت فشار قرار میدادند.
این ماجرایی که میخواهم تعریف کنم، ماجرای معروف و معتبری هست. قبر جناب محمدبنعیسی بحرینی هست، تمام اینها در تاریخ بحرین ثبت شده.
ماجرا از این قرار است که وزیر میآید یک اناری را نزد حاکم میآورد. روی این انار حک شده: لا اله الله محمد رسولالله، ابوبکر، عمر، علی، خلفای رسول الله.
یعنی قشنگ برآمده شده، نوشته نشده! یک حالتی که برآمده، به صورت طبیعی هم هست!
اینرا نشان میدهد حاکم نگاه میکند میگوید این خودش معجزه هست! این دلیلی بر بطلان مسلک رفضه و تشیع هست! بهخاطر اینکه ما عامه چهارتا خلیفه را قبول داریم، پیامبر هم قبول داریم، خدا هم که وحدانیتش را قبول داریم، اما اینها این سه تا خلیفه را قبول ندارند، پس این خودش یک معجزه هست! میخواسته به ما نشان بدهد که اینها بر باطل هستند!
وزیر میگوید بیایید با این معجزهای که هست به اینها سخت بگیریم! حاکم میگوید بگویید بزرگهای شیعه در بحرین بیایند!
اینها را میآورند و این انار را نشان میدهند، اینها نگاه میکنند، میبینند چیزی عجیبی هست!
حاکم میگوید یا شما باید بپذیرید و همهتان سنّی شوید، یا مثل اهل کتاب جزیه باید بدهید؛ یعنی ما شما را بهعنوان مسیحی حساب میکنیم، حقوقتان را بهعنوان مسیحی در نظر میگیریم؛ یا باید دلیل و برهانی بیاورید که ما اشتباه کردیم و این مسأله معجزه نیست! و اگر چنانچه جزیه ندادید و دلیلی هم ندادید، تمام مردهایتان را میکشیم! زنها و بچههایتان هم به اسارت میگیریم! زنها هم بهعنوان کنیز حساب میکنیم.
بزرگِ این شیعیان به پادشاه میگوید که سه روز به من مهلت بده، ما این مشکل را حل میکنیم.
میآید بین بزرگان تشیع با هم بررسی میکنند میبینند نمیتوان کاری کرد! چیکار باید بکنیم ما؟! ظاهراً این بهعنوان معجزه حساب میشود! طبیعی هم بوده!
میآیند از بین خودشان ده نفر از این خوبها را جدا میکنند؛ ده نفر از همه آدمهایی که عالمتر و متقیتر و بزرگوارتر جدا میکنند. باز از این ده نفر، سه نفر را جدا میکنند، میگویند سه شب تا صبح، هر شب یکی از این بزرگان و متقین به بیابان برود، متوسل به وجود نازنین ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف بشود که آقا کمک بکند، وگرنه ما همه از بین میرویم! تشیع در این کشور از این میرود!
زنهایمان به این وضعیت! یا نگاهی مثل نگاه مسیحیت! یا ما سنّی نمیخواهیم بشویم! برهانی هم نداریم الان بخواهیم ارائه بدهیم!
شب اول یکی میرود تا صبح توسل میکند به ولیعصر علیهالسلام، خبری نمیشود! شب دوم میرود دومی خبری نمیشود! شب سوم، محمدبن عیسی بحرینی میرود بیابان و متوسل به ولیعصر علیهالسلام میشود.
وقتی متوسل میشود، از اینجا به بعد خودش این را گزارش میکند.یک وقت میگوید در همان حالتی بودم که میگفتم یا صاحبالزمان! توسل به وجود مقدسش میجستم، یک وقت یک آقایی آمد، سلام و احوالپرسی.
گفتم آقا! امشب شبش نیست! من اینجا برای امر مهمی آمدم! شما مهمان هستی، ولی امشب شبش نیست! شب آخر و چیز مهمی هست!
فرمودند برای چه کاری آمدی؟!
گفت من دارم متوسل به آقا امام زمان میشوم!
فرمودند من خود امام زمانم!
گفت آقا را نگاه کردم گفتم اگر شما امام زمانی، ماجرا را میدانی ماوقع را میدانی، نیاز به گفتن ندارد!
فرمودند بله! این ماجرا را میدانم و راهکار میدهم، اینطور که من میگویم عمل بکنید، جان شما شیعهها حفظ میشود!
بعد حضرت میفرمایند ماجرا به این صورت بوده که آن وزیر – حضرت تعبیر میکنند به وزیر ملعون – ناصبی بوده. این درخت اناری داشته، این انار که کوچک بوده، یک قالب گلی درست کرده، توی این قالب گلی حک کرده از داخل: ابوبکر و عمر و عثمان و علی، لا اله الا الله محمد رسول الله، این را دور انار بسته، در یک جایی قرار داده.
این انار رشد کرده، نرم بوده رشد کرده، آن قسمتهایی که فرو رفته بوده، آن انار داخل میشده، آن پوست انار داخل میشده، لذا پس از یک مدتی که این انار رسیده، اینها به صورت طبیعی منقوش شده بر روی انار! میفرمایند ماجرا به این صورت هست!
میگوید آقا حالا ما چیکار کنیم؟
میفرمایند که شما پیش حاکم میروی، میگویی این برهانی که ما ارائه میدهیم که این معجزه نیست، دلیلش در خانهٔ وزیر در اتاق خود وزیر هست! اجازه نده وزیر زودتر وارد خانه شود! بعد که وارد شدی میروی در اتاق در فلان جا در یک کیسه سفیدی، آن قالبها هست، آن قالبها را نشان میدهی، میگویی ببین این حقه بوده!
و نشانهٔ دیگر اگر چنانچه پادشاه نخواست قبول کند، به وزیر بگو این انار را فشار بده این انار بشکافد، جوری خاکستر از آن بیرون میآید که روی ریش منحوسش این خاکسترها میشیند! یعنی میترکد به تعبیری.
این خوشحال میرود و به شیعهها میگوید و جمعی میآیند جای پادشاه و میگویند این وضعیت هست و کلید این معما در خانه وزیر هست، شما هم اگر ممکن است تشریف بیاورید.
وزیر میگوید نه! باید خانه مهیا بشود برای پادشاه!
محمدبن عیسی بحرینی میگوید اگر این زودتر برود، این معما حل نمیشود! لذا اینها همه با هم دیگر میروند و این جلوتر میرود کیسه را برمیدارد، دو تا قالب گلی که با همدیگر مچ میشود نشان میدهد، میگوید اینها را حک کرده و میگوید نشانهٔ دیگر اگر این بترکد خاکستر میآید!
همه میگویند خاکستر که تو انار نیست! خود وزیر انار را بر میدارد و فشارش میدهد، فشار که میدهد میترکد! تمام خاکستر و سیاهی آن روی ریش و صورتش قرار میگیرد!
اینجا که حاکم این وضعیت را میبیند که حقهبازی وزیر هست، دست از شیعهها بر میدارد!
ببینید در مواقعی وجود نازنین امام زمان علیهالسلام، یک جریانات جدی هست، وقتی افراد متوسل به حضرت میشوند، در طی تاریخ شیعهکشی هم بوده، گاهی اصلاً توجه به حضرت نبود!
-دکتر وحید باقرپور کاشانی.