صوت ســـخنرانی:
سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی
𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍
•دانلود ڪلیپ، pdf و صوتِ سخنرانی با ڪلیڪ روے عبارات زیر:
┓ 🖌┏؛
┛┗؛ جمع تأثیر دعا با علم خداوند به آینده ↓📋 › ؛
اما علم خداوند به آینده و اینکه من بهشتی میشوم جهنمی میشوم چهکار میکنم، جبر را به دنبال ندارد! خداوند علمش کاشفیّت هست، این کمال هست برای خدا.
یعنی خداوند میداند که من با اختیار خودم فعل حَسن انجام میدهم یا فعل قبیح انجام میدهم! میداند من فعل قبیح اراده میکنم یا فعل قبیح اراده نمیکنم! اما چون میداند جبر نیست! او تنها میداند که ما چه اراده میکنیم!
من مثالی که بعضیوقتها میزنم این است که میگویم ما میبینیم که یک بچهای در اتوبان دارد میدود، یک ماشین هم با سرعت ۱۶۰ تا حرکت میکند. میدانیم دو ثانیه سه ثانیه دیگر این بچه با این سرعتی که دارد میدود، آن ماشین میزند این را میکشد!
بنده میدانم سه ثانیه دیگر این بچه له میشود و کشته میشود! این مسئله پیشبینی هست.
خداوند هم میداند اول! علم خدا از مقولهٔ کاشفیّت هست. اما چون میداند، من گناه نمیکنم!
او میداند که من با ارادهام در مسیر نادرست استفاده میکنم. لذا او میداند بله! اما چون میداند شمر، شمر نمیشود! امام حسین، امام حسین بشود! بهخاطر اینکه اولاً ما دسترسی به علم خدا نداریم! حالا بالآخره در نهایت آن چیزی که در علم خداست، من یا ته دوزخ هستم یا نجات پیدا میکنم وارد بهشت میشوم، از این دو حالت خارج نیست!
من که دسترسی ندارم به علم خدا ببینم در علم خدا جریان چیست!
اما من واقعاً به وجدان حس میکنم مختارم! میتوانم حرف خوب بزنم میتوانم حرف بد بزنم، میتوانم اصلاً حرف نزنم! تمام اینها را درک میکنم.
منتها هر کدام از اینها را که انجام بدهم، علتش چیست؟ علتش خود من هستم! منتها خدا میداند!
– اندیشهجو:
ولی خدا میداند شما این کتاب را میخوانید یا نمیخوانید.
– دکترباقرپورکاشانی:
اون میداند چون میداند من این کتاب را باز نمیکنم بخوانم! تمام نکتهاش اینجا این است! او میداند از قبل که من چه اراده میکنم! علت اینکه این کتاب را باز کرده کیست؟ منم! خداوند علم دارد که من چه اراده میکنم! دخالت نمیکند!
– اندیشهجو:
پس دعا کردن ما هیچ فایدهای ندارد!
– دکترباقرپورکاشانی:
دعا کردن فرق میکند!
– اندیشهجو:
مهم این است که خدا میداند. آیا میتواند دخالت کند؟ دخالت میکند یا نمیکند؟
– دکترباقرپورکاشانی:
او به خودش مربوط است! بخواهد دخالت میکند بخواهد نمیکند! ولی جبرآور نیست. دعا هم همینطور! شما خودت با اختیار خودت از آن مبدأ اعلیٰ میخواهی و میدانی که او قادر هست! میدانی که او میتواند کمک بکند، دستش بسته نیست! شما از او میخواهی. یعنی پس این هم خودش یک عمل هست اراده کردی از او میخواهی. او هم مشکلت را حل میکند! همان هم میدانسته که شما از او میخواهی که او مشکلت هم حل کند! اما باز میگویم چون او میدانسته که تو از او میخواهی و مشکلت حل میشود، دلیل بر این نمیشود که من از او خواستم! نه من با ارادهٔ خودم واقعاً نگاه میکنم مبدأ اعلیٰ، میدانم حقیقتی قادر هست، بر هر چیزی قادر هست، لذا چهکار میکنم؟! مشکلی گیر کردم از او میخواهم!خودش هم گفته بخواه مثلاً. چه مشکلی دارد؟! خدا هم میخواهد این کار را انجام بدهد! جبری به وجود نمیآید! من با ارادهٔ خودم چنین چیزی را خواستم. میتوانم با ارادهٔ خودم دعا نخواهم! اصلاً دعا نکنم! این را از یک مبدأ باطلی بخواهم یا اصلاً نه از هیچچیزی نخواهم! اصلاً دعا را یک چیز لغو و بیهوده بدانم. اصلاً به خدا اعتقادی ندارم! کار دیگری بخواهم انجام بدهم! پس اینکه او میداند دلیل بر این نیست که بنده خوب بشوم، بد بشوم!
بله علم از مقولهٔ کاشفیّت هست، کشف هست برای او. مثل این میماند که مواردی هست که من اینها را تأیید نمیکنم، اما برخورد داشتیم با افرادی که اینها غیب میگفتند! و این نه الان هست در زمان قدیم هم بوده! در زمان فرعون مثلاً افراد میآمدند میگفتند یک فرزندی یک کودکی به زودی به دنیا میآید که سلطنت تو را به باد میدهد. سر همین ماجرا میآمدند هرچه بچه کوچک هست ذبح میکردند! حالا ماجرای حضرت موسی علیهالسلام چنان شد که خدا خواست حفظش کند.
حالا ببینید بعضیوقتها با یک افرادی شما برخورد میکنی به هر ترتیبی یا با جن ارتباط دارند، یا علم جفر میدانند، در ارتباط با ستارگان هستند، به هر طریقی یک مسألهای را میگوید؛ میگوید نگاه کن فلانی فردا یک بندهخدایی اینطوری میگوید، تو اینطوری عمل کن! یا فردا این اتفاق برای تو میافتد!
فردا مثلاً فرض کن بابابزرگت میمیرد!
من یک پوزخند میزنم میگویم آقا این حرفها را نزن! اما فردا میبینم بابابزرگم مرد! حالا این چون روز قبل میدانسته بابابزرگم میمیرد، علت مردن بابابزرگم شد؟
نه! این میدانسته فقط! بابابزرگم یک لخته خون در مغزش قرار میگیرد سکته مغزی میکند! عاملش این است! همین! عامل طبیعی دارد! دلیلش این نیست که این جنگیر و کهنه و ساحر و ستارهشناس، این چون روز قبلش اطلاع داد بابابزرگت میمیرد و میدانست بابابزرگ من میمیرد، این چون میدانست بابابزرگ باید میمرد! علتش این بوده!
نه! این خبر درست داد. اما علت چی بود؟!
علت چیز دیگری بود! این چه خبر میداد چه خبر نمیداد، بابابزرگ من فردا میمرد!
اما خبر داد. ببینید اگرچه خدا بداند چه خدا نداند، این دانستن و نداستن، کمال و سلب کمال از خداست. چه خدا بداند چه خدا نداند، شمر با اختیار خودش آن کار را انجام میداد! من و شما هم هر کدام یک کاری داریم انجام میدهیم؛ چه خدا بداند چه خدا نداند!
چون ما علت هستیم! اما کمال بر خداست که بداند! هیچ جهلی برای خدا مطرح نباشد، میداند. اما میداند دلیل بر این نیست که جبر باشد که حتماً باید چنین اتفاقی بیفتد!
یعنی علت باشد دانستن او که باید این اتفاق بیفتد! نه! علت خود من هستم، علت من هستم که با اراده خیر یا اراده شر، فعلی را انجام میدهم یا فعلی را ترک میکنم.
-دکتر وحید باقرپور کاشانی.