بررسی و نقد اجماع در خلافت ابوبکر از کتب اهل سنت.

صوت ســـخنرانی:

سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی

𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌
•دانلود ڪلیپ، pdf و صوتِ سخنرانی با ڪلیڪ روے عبارات زیر:

دانلـود‌ویـدئو‌📥

دانلود pdf 📥

دانلـود‌صـوت📥

┓ 🖌┏؛
┛┗؛  بررسی و نقد اجماع در خلافت ابوبکر از کتب اهل سنت ↓📋 › ؛

از توجیهاتی که عامه و اهل تسنن می‌آورند، می‌گویند بله! ابوبکر بعد از پیامبر خلیفه شد!
می‌گوییم دلیل‌تان چیست؟
می‌گویند از ملاک‌‎های خلافت ما، اجماع هست! اجماع یعنی چه؟ می‌گویند که اجماع:
«آن است که اتفاق جمیع مجتهدان عصر بر امری از امور در یک وقت».
تمام این متخصصین، فحول، بر یک مسأله‌ای اتفاق نظر داشته باشند، این یعنی اجماع.
اجماع هم حجیت دارد!
حالا می‌گویند بعد از پیامبر، تمام این فحول بر خلافت ابوبکر اجماع داشتند! لذا وقتی که بر خلافت ابوبکر اجتماع داشتند، این مورد قبول است!
از کجا این را می‌گویید؟ اصلاً بر فرض تمام مجتهدین باشند! مجتهدین که عصمت نمی‌آورند! فحول که عصمت نمی‌آورند!
گاهی‌اوقات بزرگان، اشتباهات‌شان هم بزرگ است.
می‌گویند ما به روایاتی از پیامبر استناد داریم. از جمله روایتی که مطرح می‌کنند این است که می‌گویند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم فرمودند:
«لا تَجتمِعُ أُمّتی علَی الخطأ»؛
«امت من بر خطا اجتماع نمی‌کنند».
و چون فحول امت در ارتباط با این جریان اختلاف نکردند، پس این جاری و ساری هست و ابوبکر خلیفه‌ی خداوند می‌شود!
یا روایت دیگری می‌آورند که:
«لاَ تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى ضَلاَلَهٍ»؛ «امت من بر ضلالت و گمراهی اجتماع نمی‌کنند».
خب در این‌جا گفته «امتی»، این امتی، «یا»ی متکلمی که آورده، افاده‌ی عموم می‌کند! نگفته مجتهدین! نگفته فحول! گفته کل امت!
اگر ما باشیم و این دوتا حدیث، بر فرض هم این دو تا حدیث درست، گفته «امتی!» کل امت! یعنی این‌طوری نیست اگر کل امت اسلامی همه بر یک جهتی اتفاق نظر داشتند،
آن رأی بر حق هست!
حالا در امت هیچ‌کسی نباشد، فقط آقا امیرالمؤمنین باشد، خب مخالفت می‌کنند!!
نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم به یکی از صحابه‌شان فرمودند اگر چنانچه تمام مردم یک طرف بودند، تمام ناس یک طرف بودند و علی یک طرف بود، برو سمتی که علی‌بن ابی‌طالب هست!
«لا تَجتمِعُ أُمّتی علَی ضَلالهٍ»،
همه‌ی امت! اما امیرالمؤمنین علیه‌السلام که با این افراد اجتماع نداشته است!
حالا شما می‌فرمایید اجماع، آیا توده‌ی مردم هست؟ می‌گویند نه!
خواص و مجتهدین اهل حل و عقد هستند! خیلی خب! این‌جا اولین سؤالی که مطرح می‌کنیم که اولاً این روایات می‌گوید عموم، بعدش هم شما امیرالمؤمنین علیه‌السلام را اهل حل و عقد و مجتهد و فحل می‌دانی یا نمی‌دانی؟ اگر می‌دانی که حضرت امیر قبول نکردند! نهایتش هم می‌گوییم بیعتی هم که عامه می‌گویند بعد شش ماه بود، پس تا شش ماه خلافت ابوبکر مشروعیت نداشته! به علاوه اینکه ما نگاه می‌کنیم که این مسأله‌ی اجماع صرف نظر از این دو تا حدیثی که اشاره کردم، واقعاً تحقق پیدا نکرده!
یعنی صرف نظر از آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام، حالا آن توده‌ی مردم هم که هیچی، آیا همه‌ی فحول، مجتهدین، اهل حل و عقد آمدند اجماع کردند بر خلافت ابوبکر؟!
در کتب خود عامه گفتند نه! لذا اجماع باطل است!
نمونه‌ای بخواهم مثال بزنم:
ابن عبدالبر در کتاب «الاستیعاب» می‌نویسد: «بیعت به خلافت کردند با ابوبکر در روزی که رسول‌الله از دنیا رفت. در سقیفه‌ی بنی‌ساعده و روز دیگر که روز سه‌شنبه بود، بیعت عامه نمودند و تخلف کرد از بیعت او سعدبن عباده و طایفه‌ای از قبیله‌ی خزرج و فرقه‌ای از قریش».
این جناب سعدبن عباده، این بزرگ انصار و ریش سفید صحابه‌ هست! این بیعت نکرد!
حتی ابوبکر مُرد، باز هم بیعت نکرد! با عمر هم بیعت نکرد!
سرانجام این جناب سعدبن عباده چه شد؟
«ابن عبدالبر در «الاستیعاب»، ابن‌حجر عسقلانی هم در کتابش نقل می‌کند می‌گوید: سعد با هیچ‌یک از ابوبکر و عمر بیعت نکرد
و نتوانستند که او را جبر کنند بر بیعت».
«چنانچه دیگران را جبر کردند برای آنکه اقوام او از قبیله‌ی خزرج بسیار بودند و احتراز کردند از فتنه‌ی او».
گفتند اگه بخواهند این را مجبورش کنند، یک‌ قبیله را با خود همراه می‌کند! یک جمعیت زیادی بودند، لذا گفتند این چه کاری هست؟! نیاز نیست حالا با این بیعت کنیم!
«و چون خلافت به عمر رسید، روزی نظر عمر به او افتاد. گفت: یا در بیعت ما داخل شو یا از این شهر بیرون رو. سعدبن عباده گفت: حرام است بر من بودن در شهری که تو امیر او باشی! پس از مدینه به شام رفت و قبیله‌ی بسیاری در نواحی دمشق داشت.
هر هفته نزد جماعتی می‌بود (با افتخار، سعد را می‌پذیرفتند). روزی از قریه‌ای به قریه‌ای دیگر رفت. در یکی از باغستان‌ها تیری به او انداختند و او را کشتند».
یعنی بیعت نکرد! نه با ابوبکر، نه با عمر!
در کتاب «روضه‌الصفا» آورده:
«سعد بیعت نکرد با ابوبکر و بیرون رفت به سوی شام و بعد از مدتی به تحریک یکی از عظما کشته شد».
عمر دستور داد او را کشتند!
بلاذری، ایشان در تاریخش «فتوح البلدان» می‌گوید:
«عمر اشاره کرد به خالدبن ولید و محمدبن سلمه‌ی انصاری به کشتن سعد، و هریک تیری بر او انداختند پس او کشته شد. پس به وهم مردم انداختند که جن او را کشته».
گفتند این را چه کسی کشته؟ گفتند جن کشته است!
یا کتاب «صاحب المواقف» از فخر رازی در «نهایه العقول» نقل می‌کند که:
«اجماع منعقد نشد بر خلافت ابوبکر در زمان خودش، بلکه بعد از فوت او در زمان عمر که سعدبن عباده مرد، اجماع منعقد شد».
ببینید این‌ها متفق‌القول بودند که سعد اهل اجتهاد بوده، خب تا زمانی که ابوبکر زنده بود اجماع صورت نگرفت، چرا؟
چون می‌گویند همه سمت ابوبکر بودند، سعدبن عباده نبود. عمر هم آمد، در زمان عمر او را کشتند؛ یعنی وقتی کشته شد حالا چی بود؟ اجماع تحقق پیدا کرد. یعنی آن کسانی که بر خلافت ابوبکر‌ متفق بودند
پس این نشان می‌دهد که در آن زمانی که ابوبکر بوده آن چند سالی که بوده، خلافتش مشروعیت نداشته به خاطر اینکه سعد قبول نکرده! با مبنایی که در ارتباط با اجماع داریم این را عرض می‌کنم.
هم در «صحیح مسلم» هم در «صحیح بخاری» آورده که:
«بیعت علی بعد از توقف بسیار بود».
حالا امیرالمؤمنین علیه‌السلام اصلاً با رضایت هم بیعت کرد، آن مقدار بعد پیامبر تا آقا امیرالمومنین بیعت بکند، این‌جا تکلیف چیست؟
پس اجماع صورت نگرفته!
یا در کتاب «السقیفه» ابوبکر جوهری می‌نویسد:
«علی علیه‌السلام را وقتی برای بیعت بردند، حضرت امتناع ورزید و هرچه او را تهدید کردند حضرت بیعت نکرد و علی به خانه برگشت و بیعت نکرد».
بعضی از آقایان بر این قائلند که اصلاً بیعت نکرد.
یا در کتاب «عبدالفتاح عبدالمقصود» در کتاب «السقیفه و الخلافه» صفحه‌ی پانزدهم آورده: «همچنین مورخین مهم و معتبر نقل کردند که علی علیه‌السلام از بیعت با ابوبکر خودداری کرد لکن به زور با ریسمانی او را کشان‌کشان جهت بیعت کردن بردند».
ملای سنی نقل می‌کند!
بیعت به زور که نمی‌شود! امیرالمؤمنین عالم بود متخصص بود یا نبود؟ سعد متخصص و بزرگ بود یا نبود؟ پس بیعت نکرد! پس این هم آقا امیرالمومنین.
در مورد حضرت صدیقه‌ی طاهره سلام‌الله‌علیها، در «صحیح بخاری» جلد پنجم صفحه‌ی ۱۷۷ آورده با نقل سلسله‌سندی از عایشه می‌گوید که:
«فاطمه سلام‌الله‌علیها، ابوبکر را به‌خاطر آن (ماجرای فدک) با حالت خشم و غضب ترک کرده و با او صحبت نکرد تا وفات کرد».
یعنی اصلاً حاضر نبودند با او صحبت کنند چه برسد با ابوبکر بخواهند بیعت کنند!
حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را شما اهل حل و عقد می‌دانید یا نمی‌دانید؟
این‌ هم یک نکته‌ای که این‌جا لازم هست گفته شود.یا ابن‌حجر عسقلانی، بلاذری در تاریخش، ابن عبدالبر در «الاستیعاف»، این عبارت را متفق‌القول آوردند که:
«سعدبن عباده، طایفه‌ی خزرج، طایفه‌ای از قریش با ابوبکر بیعت نکردند و هجده نفر از کبار صحابه نیز با ابوبکر بیعت ننمودند و رافضی شدند…»
چرا رافضی می‌گویند؟
چون با ابوبکر فاصله گرفتند و زاویه پیدا کردند.
«و رافضی شدند و آن‌ها شیعه‌ی علی‌بن ابی‌طالب بودند».
اسامی آن هجده نفر را این ملاهای سنی در کتاب‌هاشان آوردند:
۱. سلمان فارسی ۲. ابوذر غفاری
۳. مقداد ۴. عمار یاسر
۵. خالدبن سعیدبن عاص ۶. بُرَیدَه اَسلَمی
۷. ابی‌ابن کعب ۸. خُزَیمَه‌بن ثابت (ذوشهادتین) ۹. ابوالهیثم
۱۰. سهل‌بن حنیف ۱۱. عثمان‌بن حنیف
۱۲. ابوایوب انصاری ۱۳. جابربن عبدالله انصاری ۱۴. حُذیفه‌بن یمان
۱۵. سعدبن عباده ۱۶. قیس‌بن سعد
۱۷. عبدالله‌بن عباس ۱۸. زیدبن ارقم
که این‌ها کبار صحابه بودند! پس اجماعی صورت نگرفته است! اجماعی تحقق پیدا نکرده است!
حتی در «تاریخ یعقوبی» در قسمت خبر سقیفه‌ی بنی‌ساعده و بیعت ابوبکر در جلد دوم صفحه‌ی ۱۲۴، ایشان نام افرادی را می‌آورد که با ابوبکر بیعت نکردند بلکه مخالف ابوبکر بودند!
ایشان می‌آورد:
علی‌بن ابی‌طالب، عباس‌بن عبدالمطلب، فضل‌بن عباس، زبیربن عوام‌، خالدبن سعید، مقدادبن عمر، بَراءبن عازب، سلمان، ابوذر، عمار، یاسر، اُبَیّ‌بن کعب.
حتی تاریخ طبری در وقایع سال یازدهم هجری جلد دو صفحه‌ی ۴۴۶، باز نام عده‌ای دیگر از مخالفین ابوبکر هم مطرح می‌کند.
اصلاً می‌گوییم معیار انتخاب خلیفه خدا نیست اجماع هست، اگر اجماع هست باید عمر هم به اجماع انتخاب شود!
یعنی همین‌طور که بزرگان همه اجماع کردند که ابوبکر به‌عنوان خلیفه باشد، باید همه جمع شوند تا عمر هم به‌عنوان خلیفه انتخاب شود!
چرا ابوبکر می‎نویسد و عمر را به استخلاف انتخاب می‌کند؟!
اگه استخلاف مبنا هست، ببینید پیامبر چه کسی را انتخاب کرده است!
چطور وقتی پیامبر می‌فرمایند:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»
آن‌جا استخلاف که مطرح می‌شود خلیفه را انتخاب می‌کند، کاری ندارد می‌گوید اجماع بود! اهل حل و عقد نخواستند! حالا ولو اینکه پیامبر انتخاب کرد! بعد حالا وقتی که ابوبکر خلیفه می‎شود، استخلاف می‌شود؟!
حالا اگه استخلاف درست است اجماع درست است، چرا باز عثمان با شورای شش نفره انتخاب می‎شود؟!
بالاخره شما یک راه واحدی را باید برای ما قرار بدهید! ما چگونه باید یک نفر را بفهمیم این خلیفه هست؟!
من یک وقت شخصی شما را انتخاب می‌کنم، یک وقت شش نفر را می‌گویم به شورای شش نفره انتخاب می‌کنند، یک وقت جمعیت جمع می‌کنم! این‌طوری که نمی‌شود! بی‌مبنا هستند، هیچ جوابی ندارند! یعنی وقتی با این‌ها صحبت می‌کنی می‌پرسی مبنای انتخاب خلیفه چیست؟ باید خلیفه‌ی قبل انتخاب کند؟ یا باید اجماع باشد؟ اجماع هم که نبوده! حالا به فرض هم اجماع، چرا عمر به استخلاف انتخاب شد؟ اگه چنانچه استخلاف بوده چرا به شورا انتخاب شد؟
این‌قدر این مسأله درهم و غیرعقلانی هست که هیچ جوابی ندارند!

-دکتر وحید باقرپور کاشانی.

پیشنهاد ما به شما

خدا از کجا آمده است؟/مناظرهٔ راینهولد اشلیتر با دکتر کِنت هُویند.

❲﷽❳ ◈ ━━ 𝐕𝐈𝐃𝐄𝐎 𝐏𝐎𝐒𝐓 ━━ ◈ ❏.خدا از کجا آمده است؟ ❏.مناظرهٔ راینهولد اشلیتر …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green