میزان درک حقایق در نزد عرفای اسلامی و صوفیه[۱]، کشف و شهود است. عرفـا مدعیاند که در اثر سیر و سلوک به مرحلـهای میرسند که حجاب عوالم غیبی از میان برداشته میشود و حقایق غیبی بر آنان کشف میگردد؛ این مرحله را در اصطلاح، مشاهده یا مکاشفه مینامند[۲].
آقای مصبـاح یزدی در توضیح مکاشفه مینویسد[۳]:
«کشف یا مکاشفه عبارت است از اینکه انسان در حال بیداری یا حالتی متوسط بین خواب و بیداری که از آن به خلسه تعبیر میشود چیزهایی را مشاهده میکند که دیگران درک نمیکنند. در مکاشفه گاهی حالتی شبیه خواب برای انسان پیش میآید، ولی البته خواب نیست. در بسیاری از موارد نیز چشم انسان کاملاً باز است و مشاهدتی برایش دست میدهد، شبیه کسی که چیزهایی را در خواب می بیند. انسان در حال مکاشفه ممکن است صدایی را بشنود کسی را در حال کاری ببیند یا حوادثی را که اتفاق میافتد مشاهده کند.»
« عـارف، بهای زیادی به تعقل و استدلال نمیدهد؛ و عرفان، مبـادی و اصـول به اصطلاح کشفی را مایـهی استـدلال قــرار میدهد .» [۴]
اهل عرفان به عقل بهایی نداده و در بسیاری از مسایل، اهل استدلال را عاجز و راجل دانستهاند و میگویند راه رسیدن به آن حقایق « طورٌ وراءُ طورِ العقل » یعنی حالتی است بالاتر از عقل.
آیا هر کشفی قابل اعتماد است؟
گرچه مساله کشف و شهود از نظر عقل استحاله ندارد. چه ممکن است اموری با حواس پنجگانه ما حس نشود ولی در حالتی خواص، برای انسان به نحوی منکشف گردد. ولی این به معنای صحت هر کشفی نیست. عرفا از جمله قیصری قایلاند که الهامات و واردات قلبی که از مکاشفات است به رحمانی «ملکی» و شیطانی « جنّی » تقسیم میشود. بنابراین هر کشفی حتی در نظر اهل کشف، قابل اعتماد نیست.
همانطور که گذشت عقیدهی عرفا غالبا مبتنی بر ادعای کشف و شهود است ولی باید به این واقعیت توجه داشت که هر کشف و شهودی صادق نیست و گاه از ناحیه شیطان است. و از طرفی همان کشفی که صادق است و واقعیت را برای ما بیانکند حجت نیست و لذا بر اساس کشف و شهود نمیتوان به چیزی اعتقاد ورزید و نه حکم کرد. بنابراین، مکتب عرفان که بر اساس کشف و شهود است بر فرض هم، مکاشفات آنان واقعی باشد برای دیگران بیفایده است و هر حکمی مثل وحدت وجود که بر اساس کشف بیان کنند بی اعتبار و غیر حجت است. پس عرفان یک مکتب نیست، بلکه یک تجربهی شخصی است.
آقای حسن زاده آملی در جواب این سوال که آیا هر مکاشفهای رحمانی است چنین بیان داشتند: « در مسئله حجیت مکاشفات، باید قرآن آن را امضا کند و با موازین شرعی تطبیق نماید[۵].
قابل ذکر است که در غیر حجج الهی، هیچ مکاشفهای حجّیت ندارد که گفته شود میزان حجیتش این است و آن نیست. این مطلب، راه را بر مدعیان راستگو میبندد چه برسد به دروغ پردازان و یا خیال باورانی که تخیلات خود را، به عنوان عقیده عرضه میکنند.
لذا مکاشفه، همانند خواب، گاه صادق و گاه کاذب است و مانند خواب حجیت ندارد. به نظر میرسد که ابن فناری در مصباح الانس به این نکته توجه داشته، زیرا او از مکاشفهی صحیح و فاسد سخن گفته است نه مکاشفه حجت و غیر حجت. وی مینویسد:
« وارادات و القائات قلبی بر دو قسم است، القائات صحیح و القائات فاسد که وثوق بدانها نشاید خود القائات فاسد نیز یا نفسانی است که هاجس نامیده می شود و یا شیطانی است که آدمی را به معصیت حق تعالی وا می دارد که این قسم را وسواس می نامند. معیار تمییز و تشخیص دو قسم صحیح و فاسد، ترازوی شریعت است.»[۶]
در قرآن کریم به مواردی از کشف و شهود اشاره شدهاست. باید توجه داشت که شهود انبیا هم صادق و هم حجت است ولی شهود مومنین صادق است ولی حجت نیست.
در شرع مقدس آمده است که در حال احتضار وآستانه مرگ حالت شهودی به انسان دست میدهد که میتواند قسمتی از جهان غیب را مشاهده نماید، از آن جمله دیدن ملایکه میباشد.
« امام باقر (ع) فرمودند : هنگامی که جان به گلوی کفار میرسد فرشتگان به صورت و پشت آنها میزنند و میگویند : جانهای خود را خارج کنید … و این است معنی آیهی ﴿ یَوْمَ یَرَوْنََ الملائکَهَ لا بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمینَ و یَقُولُونَ حجراً مَحْجُوراً﴾[۷]، روزی که میبینید ملائکه را، روز بشارت مجرمان نخواهد بود و ] مجرمان [ میگویند ما را امان دهید، ما را معاف دارید .»[۸]
علامه مجلسی (ره) از ابو حمزه ثمالی از امام باقر (علیه السلام) نقل میکند که: که امام باقر (علیه السلام) دیدار پیامبر اکرم و امیر المؤمنین را هنگام مرگ نقل میکنند و بشارتی که آن دو بزرگوار به مؤمن هنگام مرگ میدهند را بیان میفرمایند. سپس حضرت به ابوحمزه فرمودند: مطلبی که گفتم خدای متعال در قرآن کریم در آیه شریفه [ یونس-۶۳ و ۶۴] تذکر داده است :
﴿الَّذینَ امَنوا وَ کانوا یَتَّقُون * لَهُمُ البُشْری فِی الحَیوهِ الدُّنیا وَ فِی الاخِرَه لا تبْدِیلَ لِکَلماتِ اللِّه ذلک هو الفَْوزُ العَظِیمُ﴾،
کسانی که ایمان آوردهاند و تقوا ورزیدهاند برای آنان بشارت است در زندگی دنیا و آخرت و خُلف و خلاف ندارد وعدههای الهی، این همان رستگاری عظیم است. [۹]
پس به وضوح از دو مدرک فوق استفاده میشود که مؤمن و کافر در حال احتضار و زندگی دنیایی قسمتی از عالم غیب را مشـاهده میکنند این در حالی است که اطرافیان او از درک آن عاجزند .
شاهد دیگری در قرآن در سورهی مبارکه انعام آیهی ۷۵ میباشد که حضرت حق میفرماید:
﴿ وَ کذلِکَ نُرِی ابراهیَم مَلَکوُتَ السَّمواتِ والارضَ ولِیَکُوْنَ مِن المُوقِنِینَ﴾
این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا اهل یقین گردد.
خداوند متعال در این آیه میفرماید که ما ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم (علیه السلام) نشان دادیم و او اهل یقین شد .
در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) میخوانیم که در تفسیر این آیه فرمود:
«کُشِطَ لابراهِیْمَ السَّمَواتُ السَّبْعُ حتّی نَظَرَ ما فَوْقَ العَرْشِ و کُشِطَ لَهُ الارَضَوْنَ السَّبْعُ و فُعِلَ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله و سلم مِثلُ ذِلک .. والائمَهُ مِن بَعْدِهِ قَدْ فُعِلَ بِهِمْ مِثْلُ ذلک »
خداوند پردهها را ازآسمانهای هفت گانه از برابر دیدگان ابراهیم کنار زد تا نگاه به مافوق عرش افکند، همچنین پرده ها را از زمین های هفتگانه برای او کنار زد ، و همین کار را با محمدصلی الله علیه وآله و سلم انجام داد … و با امامان بعد از او »[۱۰]
در تفسیر « برهان » احادیث متعددی در این زمینه نقل شده است که همگی نشان میدهد این درک و دیدن نوع خاصی است که مربوط به عدهای خاصی است.
در تفسیر « در المنثور » نیز روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم و روایتی از ابن عباس نقل شده که نشان میدهد خداوند پردهها را کنار زده و ملکوت آسمان یعنی اسرار قدرت و حاکمیت خود را بر اسرار عالم هستی به ابراهیم نشان داد [۱۱].
شاهد دیگر در سورهی مبارکهی توبه، آیهی ۱۰۵ میباشد که حضرت حق میفرماید :
﴿وَ قُلْ اعْمَلُوا فَسَیَرَی الله عَمَلَََکُم وَ رَسُوْلُهُ و المُومُنونَ و سَتُرَدُّونَ اِلی عالِمِِِ الغَیْبِ والشَّهادَه فَیُنَبّئُکُمْ بِماکُنْتُم تَعْمَلُْوْنَ﴾
و بگو عمل کنید. خداوند و فرستادهی او و مؤمنان، اعمال شما را میبینند، و به زودی به سوی کسی باز می گردند که پنهان و آشکار را میداند و شما را به آنچه عمل میکردید خبر میدهد.
منظور از مومنان در این آیه، اهل بیت عصمت و طهارت اند نه هر مومنی. فخررازی، در تفسیر خود میگوید : منظور همهی مومنان است ، و بعدگرفتار این مشکل میشود که همهی مومنان از اعمال نیک و بد یکدیگر آگاه نمیگردند، سپس در پاسخ میگوید منظور این است که خبرش به آنها میرسد، که البته این تکلّفی است بی حاصل و توجیهی است کاملاً برخلاف ظاهر. به علاوه روایات فروانی از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) در ذیل این آیه نقل شده است که همگی نشان میدهد اعمال بندگان هر صبحگاهان ( یا بدون ذکر صبحگاهان ) بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم و امامان (علیهم السلام) عرضه میشود و آنها این اعمال را میبینند، اگر معصیت باشد ناراحت میشوند و اگر طاعت باشد خوشنود میگردند[۱۲].
ادامه دارد …
[۱] ـ اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان «عرفا» و هرگاه به عنوان اجتماعی شان یاد شوند غالباً با عنوان «متصوّفه» یاد میشوند» ـ آشنائی با علوم اسلام ( استاد مطهری ) ج۲ ص۴۸
[۲] ـ گاهی عرفا میان مشاهده و مکاشفه فرق گذاشته اند و گفته اند مشاهده و مکاشفه از حیث معنی به یکدیگر نزدیکاند ، جز آن که مکاشفه تمامتر است. ـ اللُمَعَُ فی التصوف « ابو نصر سراج معروف به طاووس الفقراء »
[۳] ـ در جستجوی عرفان اسلامی ص ۲۹۴
[۴] ـ آشنائی با علوم اسلام ج۲ ص۸۸
[۵] ـ احیاگر عرفان ـ محمد بدیعی ص ۲۹۷
[۶] ـ مصباح الانس ص ۱۵
[۷] ـ فرقان،۲۲
[۸] ـ تفسیر برهان ج۳ ص ۱۵۸ ح ۱
[۹] ـ بحار ج۶ ص۱۷۸ ح۶ کتاب العدل و المعاد ـ باب مایعاین المؤمن و الکافر عند الموت
[۱۰] ـ تفسیر برهان ج ۱ ص ۵۳۱ ح ۲( حدیث ۳و۴ نیز همین معنی را می رساند ) .
[۱۱] ـ « دارالمنثور» ج۳ ص ۲۴
[۱۲] ـ در تفسیر« برهان » ذیل آیه فوق ، ودر بحارالانوارج ۲۳ ص ۳۲۶ به بعد دهها روایت در این زمینه نقل شده است و در ج۲ ص ۱۵۷ به بعد ، ودر اصول کافی ج۱ « باب عرض الاعمل » به طور مشروح آمده است .