خلاصه ای از اصول اعتقادی در باب توحید، خلقت و…

فلسفه

بسم الله الرحمن الرحیم

سعی می کنم حتی الامکان دور از زبان اصطلاحات حرف بزنم :

۱٫ من، تو، زمین، آسمان، میز، کتاب، فرشته، و خدا…موجود هستیم نه معدوم. موجودات، همان حقایق عینی خارجی متمایز از هم هستند.

۲٫ ذهن ما از بودنِ این «موجودات» مفهومی عام به نام «وجود» اخذ می کند. «وجود» به معنای «بودن» یک مفهوم ذهنی است که منشأ انتزاعش حقایق عینی خارجی یعنی موجودات است، مفهومی که ذهن ما از بودنِ «موجودات» در مقابل نبودنشان اخذ می کند. مثلا وقتی لیوانی را در مقابل خود می بینیم می گوییم: هست، موجود است. و اگر همان لیوان مثلا ذوب شد و بخار شد می گوییم: نیست شد، معدوم شد. یا مثلا کوزه ای را که ساخته شده می گوییم: هست، موجود است و همان کوزه را وقتی در ذهنمان حالت قبل از ساخته شدنش را لحاظ می کنیم می گوییم: آن موقع نبود، معدوم بود.

پس «وجود» یک مفهوم ذهنی است نه حقیقت عینی. به عبارت دیگر جز خودِ موجودات، حقیقت عینی خارجی دیگری معنا ندارد. در خارج و متن واقع حقیقتی به نام «وجود» نداریم بلکه «موجود» داریم و آنچه متن واقع را تشکیل می دهد خودِ موجودات هستند نه مفهوم انتزاع شده از آنها به نام «وجود».

روایات:

۱٫ إِنَّمَا هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلْقُهُ لَا ثَالِثَ بَیْنَهُمَا وَ لَا ثَالِثَ غَیْرُهُمَا. (توحید صدوق ص۴۳۸)

امام رضا علیه السلام: تنها خدا هست و خلقش، چیز سومی بینشان نیست و چیز سومی غیر از این دو نیست.

 نکته: نزاعی بر سر اصطلاح نیست. اگر کسی معانی الفاظ را عوض کند و مثلا به یک حقیقت عینی خارجی بجای لفظ «موجود» بگوید «وجود» یا به چند حقیقت عینی بجای «موجودات» بگوید: «وجودات»، مشکلی نیست. مهم آن است که متوجه باشیم که بدیهی است غیر از حقایق عینی خارجی متمایز، چیز دیگری در متن واقع نیست و معنایی که ذهن ما از «بودن» این حقایق انتزاع می کند ـ خواه اسمش «وجود» باشد یا هر چیز دیگرـ خودش عینیت خارجی ندارد و فقط یک مفهوم ذهنی است.

۳٫ خدا و مخلوقات هر دو موجود هستند اما دو سنخ موجود مباین با هم. مباین یعنی به لحاظ ذاتی کاملا متفاوت با هم. یعنی بدون هیچ سنخیت و شباهتی با هم. زیرا مخلوقات موجوداتی مقداری و عددی، متجزی، متغیر، دارای مکان و زمان هستند اما خدا هیچ یک از این اوصاف را ندارد. مقدار، تجزی، تغیر، مکان و زمان در خدا راه ندارد خدا منزه از این اوصاف و تمام اوصاف ذاتی مخلوقات است. آنچه در مخلوق رواست در خدا روا نیست. کمالات مخلوق برای خدا نقص است چه رسد به نقائصشان. اگر اینگونه نبود و خدا اوصاف مخلوقات را داشت خود مخلوقی می شد و نیازمند خالق. پس خدا هم سنخ مخلوقات نیست چه رسد به اینکه عینِ مخلوقات باشد.

روایات:

۱٫ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ:… مَا عَرَفَنِی مَنْ شَبَّهَنِی بِخَلْقِی‏. (توحید صدوق ص۶۸)

رسول خدا صلی الله علیه و آله: خدای والا مرتبه فرمود: نشناخت مرا کسی که به خلقم تشبیه کرد.

۲٫ التَّوْحِیدُ أَنْ‏ لَا تُجَوِّزَ عَلَى رَبِّکَ مَا جَازَ عَلَیْکَ. (إعلام الوری ص۲۹۱)

امام صادق علیه السلام: توحید آن است که آنچه بر تو رواست بر پروردگارت روا ندانی.

۳٫ إِنَّ اللَّهَ خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ خَلْقَهُ خِلْوٌ مِنْه‏. (کافی ج۱ ص۸۲)

امام باقر علیه السلام: خداوند جدا از خلقش است، و خلقش جدا از او مى‏باشند.

۴٫ فَکُلُّ مَا فِی الْخَلْقِ لَا یُوجَدُ فِی خَالِقِهِ وَ کُلُّ مَا یُمْکِنُ فِیهِ یَمْتَنِعُ مِنْ صَانِعِه‏.

(توحید صدوق ص۴۰)

امام رضا علیه السلام: آنچه در خلق است در خالقش یافت نشود و آنچه در خلق ممکن است از صانعش ممتنع است.

۵٫ جَلَّ وَ عَزَّ عَنْ أَدَاهِ خَلْقِهِ وَ سِمَاتِ بَرِیَّتِهِ وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیرا.

(کافی ج۱ص۱۱۷)

امام جواد علیه السلام: خداوند فراتر و والاتر است از داشتن اجزا و نشانه‏های خلقش.

۶٫ لَا یَلِیقُ بِالَّذِی هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ إِلَّا أَنْ یَکُونَ مُبَایِناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُتَعَالِیاً عَنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى‏. (بحار الأنوار ج۳ ص۱۴۸)

امام صادق علیه السلام: خالق همه چیز را نمى‏سزد مگر اینکه مخالف با همه چیز، و متعالی از وجودِ همه اشیا باشد.

۷٫ مُبَایِنٌ لِجَمِیعِ مَا أَحْدَثَ فِی الصِّفَات‏. (عیون أخبار الرضا ج۱ ص۱۲۱)

امام رضا علیه السلام: با اوصاف تمام چیزهایی که خلق نموده است مخالف و جدا است.

۸٫ أَنَّهُ رَبُّنَا وَ أَنَّهُ شَیْ‏ءٌ بِخِلَافِ الْأَشْیَاء. (عیون أخبار الرضا ج۱ ص۱۳۲)

امام رضا علیه السلام: او پروردگار ماست و او چیزی است بر خلاف همه چیزها.

۹٫ لَیْسَ هُوَ فِی الْخَلْقِ وَ لَا الْخَلْقُ فِیه‏ تَعَالَى عَنْ ذَلِک‏. (توحید صدوق ص۴۳۴)

امام رضا علیه السلام: نه خدا در خلق است و نه خلق در خدا هستند. خدا والاتر از این است.

۱۰٫ لَوْ کَانَ کَمَا یَقُولُ الْمُشَبِّهَهُ لَمْ یُعْرَفِ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِ وَ لَا الْمُنْشِئُ مِنَ الْمُنْشَأ. (توحید صدوق ص۶۱)

امام رضا علیه السلام: اگر چنان بود که مُشبِّهه مى‏گویند خالق و آفریننده با مخلوق و آفریده شده تفاوتی نداشت.

۴٫ این عقل است که با مشاهده مخلوقات وجود خالقی متعالی از اوصافِ مخلوقات را اثبات می کند و تنها راه اثبات خدا عقل است با واسطه مخلوقات. ذات خدا مستقیما و بدون واسطه مورد شناخت واقع نمی شود.

روایات:

۱٫ لَا یُعْرَفُ إِلَّا بِخَلْقِه‏. (بحار ج۳ ص۱۹۳)

امام صادق علیه السلام: خداوند جز به واسطه خلقش شناخته نمی شود.

۲٫ بِصُنْعِ اللَّهِ یُسْتَدَلُّ عَلَیْهِ وَ بِالْعُقُولِ یُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ. (توحید صدوق ص۳۵)

امام رضا علیه السلام: تنها به واسطه صنع خدا است که بر وجود او استدلال می شود و تنها با عقل است که معرفتش منعقد گردد.

۳٫ قَالَ عِمْرَانُ فَبِأَیِّ شَیْ‏ءٍ عَرَفْنَاهُ قَالَ علیه السلام بِغَیْرِه‏. (توحید صدوق ص۴۳۳)

عمران صابی گفت: پس به چه چیز خدا را می شناسیم؟ امام رضا علیه السلام فرمود: به غیر او.

۴٫ لَیْسَ بِإِلَهٍ مَنْ عُرِفَ بِنَفْسِهِ. (بحار ج۴ ص۲۵۳)

امیر المؤمنین علیه السلام: خدا نیست کسی که به خودش (مستقیما و بدون واسطه) شناخته شود.

۵٫ ذات منزه از عدد و مقدار و اجزاء و مکان و زمان ذاتی یگانه و احدی است یعنی تنها یک مصداق دارد و اصلا فرض دومی برای او محال عقلی است. فرض تعدد چنین ذاتی معنا ندارد. تعدد در جایی معنا دارد که مقدار و اجزاء و مکان و زمانی در کار باشد. هر چیزی که بتوان دومی برای آن فرض کرد دیگر خدا نیست.

روایات:

۱٫ ِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِیُّ الْمَعْنَى یَعْنِی بِهِ أَنَّهُ لَا یَنْقَسِمُ فِی وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ کَذَلِکَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ. (توحید صدوق ص۸۴)

امیرالمؤمنین علیه السلام: خدای عزّ و جلّ، حقیقتی واحد است یعنی نه در وجودش تقسیم گردد و نه در عقل و وهم قابل تقسیم است. این چنین است پروردگار بلندمرتبه ما.

۲٫ وَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ هُوَ وَاحِدٌ لَا وَاحِدَ غَیْرُهُ لَا اخْتِلَافَ فِیهِ وَ لَا تَفَاوُتَ وَ لَا زِیَادَهَ وَ لَا نُقْصَان‏. (کافی ج۱ ص۱۱۹)

امام رضا علیه السلام: خدای بلند مرتبه واحد است و واحدی غیر از او نیست[چون همه چیز متجزی و مرکب است] هیچ گوناگونی و زیادت و نقصانی در خدا راه ندارد.

۳٫ ِ وَ اللَّهُ وَاحِدٌ لَا مُتَجَزِّئٌ وَ لَا مُتَوَهَّمٌ بِالْقِلَّهِ وَ الْکَثْرَهِ. (کافی ج۱ ص۱۱۶)

امام جواد علیه السلام: خداوند واحد است، نه متجزی است و نه حتی فرض زیاده و نقصان در او راه دارد.

۴٫ هُوَ الَّذِی لَمْ‏ یَتَفَاوَتْ‏ فِی‏ ذَاتِهِ‏ وَ لَمْ یَتَبَعَّضْ‏ بِتَجْزِیَهِ الْعَدَدِ فِی کَمَالِه‏. (امالی صدوق ص۳۲۰)

امیرالمؤمنین علیه السلام: خداوند در ذاتش مختلف نیست و در کمالش گوناگونی نپذیرد.

۶٫ هر چیزی که بتوان برای آن دومی به هر معنا لحاظ کرد داخل در مقدار و اجزاء می شود. هر چیزی که زیاده و نقصان در آن راه داشته باشد مقداری و متجزی است پس دیگر فرض موجودی «مجرد» غیر از خداوند محال است. موجود مجرد از زمان و مکان و مقدار، تنها یک مصداق دارد که آن هم خدای خالق است. فرشته، علم، روح و هر موجود دیگری غیر از خدا قابل زیاده و نقصان و در نتیجه غیر مجردند.

روایات:

۱٫  لِأَنَّ مَا سِوَى الْوَاحِدِ مُتَجَزِّئٌ … وَ کُلُّ مُتَجَزِّئٍ أَوْ مُتَوَهَّمٍ بِالْقِلَّهِ وَ الْکَثْرَهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ دَالُّ عَلَى خَالِقٍ لَهُ. (کافی ج۱ ص۱۱۶)

امام جواد علیه السلام: هر چیزی جز خدای واحد، متجزی است… و هر چه متجزی باشد یا فرض زیادت و نقصان در آن راه داشته باشد مخلوقی است که بر خالقی برای  خود دلالت می کند.

۲٫ إِنَّهُ لَیْسَ شَیْ‏ءٌ إِلَّا یَبِیدُ أَوْ یَتَغَیَّرُ أَوْ یَدْخُلُهُ التَّغَیُّرُ وَ الزَّوَالُ أَوْ یَنْتَقِلُ مِنْ لَوْنٍ إِلَى لَوْنٍ وَ مِنْ هَیْئَهٍ إِلَى هَیْئَهٍ وَ مِنْ صِفَهٍ إِلَى صِفَهٍ وَ مِنْ زِیَادَهٍ إِلَى نُقْصَانٍ وَ مِنْ نُقْصَانٍ إِلَى زِیَادَهٍ إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِین‏. (کافی ج۱ ص۱۱۵)

امام صادق علیه السلام: هیچ چیزی نیست مگر اینکه از میان مى‏رود و دگرگون مى‏شود، یا اینکه تغییر و زوال را در آن راه است، یا اینکه از رنگی به رنگی دیگر، و از شکلی به شکل دیگر، و از صفتی به صفتی دیگر، و از زیاده رو به نقصان، یا از نقصان رو به زیادی مى‏رود مگر پروردگار عالمیان.

۷٫ فرض هر گونه تکثر و تبعُّض در ذات خدا بی معنا و منافی وحدانیت او به معنای فوق است. از آن جمله است «ذو مراتب» دانستن خدا. خدایی که مراتب متعدد برای ذاتش فرض شود؛ در مرتبه ای مثلا شدید باشد و در مرتبه دیگر ضعیف، این چنین خدایی خدای یگانه ادیان نیست بلکه موجودی است که ذاتش مبعّض است یعنی می توان برایش «بعض»های مختلف در نظر گرفت و تبعّض با وحدانیت منافات دارد.

روایات:

۱٫ وَ لَا تَنَالُهُ التَّجْزِئَهُ وَ التَّبْعِیض‏. (نهج البلاغه ص۱۱۵)

امیرالمؤمنین علیه السلام: تجزّی و تبعّض در خدا راه ندارد.

۲٫ فَهُوَ الْوَاحِدُ الَّذِی لَا وَاحِدَ غَیْرُهُ لِأَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِیهِ. (بحار ج۳ ص۱۹۶)

امام صادق علیه السلام: خداوند واحدی است که واحدی جز او نیست زیرا در او هیچ گونه گونی وجود ندارد.

۸٫ «محدودیت» و «نامحدودیت»، «تناهی» و «عدم تناهی» تنها در مورد موجود مقداری و عددی قابل فرض است. یعنی باید کمیت و مقداری در کار باشد تا بگوییم محدود است یا نامحدود. مثلا یک بار خطی بین دو نقطه الف و ب رسم می کنند و می گویند محدود است و بار دیگر خطی را در نظر می گیرند که از نقطه الف شروع شده ولی به نقطه دیگری ختم نمی شود که به آن نامحدود گویند. همین دو تصور را می توان درباره سطح و حجم و زمان و مکان و سایر امور مقداری مطرح کرد. اما موجودی که اصلا مقدار و کمیت در او راه ندارد پرسش از محدودیت یا نامحدودیتش نامعقول است.

به عبارت دیگر این دو صفت(تناهی و عدم تناهی) از باب «ملکه و عدم» هستند و نه «نقیضان». پس خداوند نه محدود است و نه نامحدود و هیچگونه تناقضی لازم نیاید چون قابلیت اتصاف به هیچیک را ندارد ـ تناقض در جایی لازم آید که قابلیت اتصاف در موضوعی، وجود داشته باشد و آن گاه هر دو صفت مقابل هم را از موضوع نفی کنیم ـ. همانطور که وقتی می گوییم: خداوند نه چاق است نه لاغر نه بلند است نه کوتاه نه بزرگ است ـ به معنای مادی ـ نه کوچک، تناقض نگفته ایم و در واقع می خواهیم بگوییم اصلا خداوند موضوعِ اوصاف اینگونه قرار نمی گیرد.

روایات:

۱٫ لَیْسَ بِذِی کِبَرٍ امْتَدَّتْ بِهِ النِّهَایَاتُ فَکَبَّرَتْهُ تَجْسِیماً وَ لَا بِذِی عِظَمٍ تَنَاهَتْ بِهِ الْغَایَاتُ فَعَظَّمَتْهُ تَجْسِیداً بَلْ کَبُرَ شَأْناً وَ عَظُمَ سُلْطَانا. (نهج البلاغه ص۲۶۹)

امیرالمؤمنین علیه السلام: بزرگی او به این گونه نیست که جوانب مختلف، وجودِ او را به اطراف کشانده باشند، و گرنه تو او را تنها جسمی بزرگ انگاشته‏ای، و عظمتش به این معنا نیست که همه اطراف به او پایان یافته باشند، و گرنه در این صورت تو او را تنها جسدی بزرگ پنداشته‏ای ، بلکه او دارای بزرگی شأن و عظمت سلطنت است.

۹٫ البته در همان عالم مقداری هم موجود نامتناهی محال و نامعقول است به برهان تطبیق و…و این تنها وهم است که چیزی به نام نامتناهی را می سازد.

اصلا موجود مقداری یعنی موجودی که عقلا قابل زیاده و نقصان است و این ویژگی ذاتی اوست. در حالی که نامتناهی یعنی موجودی که زیادتر از آن را نمی توان فرض کرد. به عبارت دیگر هر موجود مقداری به حکم مقداری بودنش در هر مقدار و مرتبه ای که فرض شود باز عقلا قابل زیاده است و فرض مرتبه ای از آن که دیگر زیادتر شدنش محال عقلی باشد، فرض موهوم و غلطی است.

پس مکان و زمان هم، متناهی و محدودند. ضمن تاکید بر اینکه ـ طبق بند فوق ـ اگر فرضا هم چیزی به عنوان نامتناهی حقیقت داشته باشد هرگز خدا نیست بلکه موجودی مقداری و عددی است.

روایات:

۱٫ إِنِّی مَا وَجَدْتُ شَیْئاً صَغِیراً وَ لَا کَبِیراً إِلَّا وَ إِذَا ضُمَّ إِلَیْهِ مِثْلُهُ صَارَ أَکْبَر. (کافی ج۱ ص۷۷)

امام صادق علیه السلام: من هیچ چیز کوچک یا بزرگی نیافتم مگر اینکه هر گاه مثل آن بر آن افزوده گردد بزرگتر خواهد شد.

۲٫ مَا احْتَمَلَ الزِّیَادَهَ کَانَ نَاقِصاً وَ مَا کَانَ نَاقِصاً لَمْ یَکُنْ تَامّاً.

(بحار ج۳ ص۱۹۴)

 امام صادق علیه السلام: آنچه زیادتی قبول کند ناقص است و آنچه ناقص باشد تامّ نیست.

۳٫ أَ تَقُولُونَ مَا قِبَلَکُمْ مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ مُتَنَاهٍ أَمْ غَیْرُ مُتَنَاهٍ؟ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ غَیْرُ مُتَنَاهٍ فَقَدْ وَصَلَ إِلَیْکُمْ آخِرٌ بِلَا نِهَایَهٍ لِأَوَّلِه‏. (احتجاج ج۱ ص۲۵)

رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به دهریان: آیا شما مى‏گویید شبها و روزهای قبل از شما متناهی است یا نامتناهى؟ اگر بگویید نامتناهی است، پس آخر چیزی به شما رسیده است که اول آن را نهایتی نیست!

۱۰٫ منظور از نامتناهی و نامحدود که آن را محال و موهوم می دانیم، «نامتناهی بالفعل» است یعنی چیزی فرض شود که بالفعل موجود باشد و با اینحال حدی نداشته باشد. اما «نامتناهی لا یقفی(غیر ایستا)» به این معنا که هر مقداری را که فرض کنیم بالقوه و عقلا قابل زیاده است و این زیاد شدنِ بالقوه حدّ یقف ندارد امری معقول است مثلا زنجیری با ۲ حلقه فرض کنیم و بعد بگوییم این زنجیر می تواند ۳ حلقه، ۴ حلقه، ۵ حلقه و بیشتر و بیشتر هم باشد یعنی قابلیت اضافه شدن دارد و معنا ندارد به جایی برسیم و بگوییم: دیگر اضافه کردن حلقه ای به این زنجیر معقول نیست. و اصلا همانطور که در بالا گفتیم ذات مقدار چنین است که نمی توان عقلا آن را در مرتبه ای متوقف دانست و گفت: بیش از این دیگر امکان عقلی ندارد! بنابراین اینکه مثلا عمر اهل بهشت جاودان است و هیچگاه تمام نمی شود از این باب است(نامتناهی غیر ایستا) نه آن نامتناهی بالفعلِ موهوم.

«غیر ایستا» بودن در این مثال یعنی دائما بر عمر اهل بهشت افزوده می شود و به مقطعی نمی رسیم که بگوییم دیگر تمام شد و دیگر افزون نمی شود. اما «نامتناهی بالفعل» بودن در همین مثال یعنی اینکه هر زمان که از اهل بهشت بپرسی از اول تا به حالا چه مدت است که در اینجایید؟ جواب بدهند: مقدارش نامتناهی است! یا در مثال زنجیر به جایی برسیم که وقتی بپرسیم چند حلقه دارد گفته شود: بی نهایت!

۱۱٫ ذات خداوند به دلیل اینکه اوصاف مخلوق را ندارد به هیچ وجه قابل ادراک، تعقل، تصور، توهم، تخیل و …نیست. آنچه مستقیما در ذهن و قلب ما پدید آید خود مخلوقی بیش نیست. ذات منزه از مکان و زمان و اجزاء و ابعاد و تغیر و …قابل ادراک مستقیم به هیچ نحوی از ادراکات نیست. فقط می توان با استدلال به وجود مخلوقات اصل وجود او و این را که بر خلاف همه مخلوقات است اثبات کرد.

پس نهی از تفکر در ذات خدا مسأله ای صرفا تعبدی نیست بلکه مبتنی بر برهان عقلیِ عدم سنخیت خدا و خلق است. هر تلاشی برای شناخت ذات خدا نامعقول، بیهوده و دور کننده انسان از خدای واقعی است.

روایات:

۱٫ احْتَجَبَ عَنِ الْعُقُولِ کَمَا احْتَجَبَ عَنِ الْأَبْصَار. (تحف العقول ص۲۴۵)

امام حسین علیه السلام: خداوند از عقل‏ها همان‏سان پنهان است که از دیدگان در نهان است.

۲٫ فَالْحِجَابُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ لِامْتِنَاعِهِ مِمَّا یُمْکِنُ فِی ذَوَاتِهِمْ وَ لِإِمْکَانِ ذَوَاتِهِمْ مِمَّا یَمْتَنِعُ مِنْهُ ذَاتُهُ وَ لِافْتِرَاقِ الصَّانِعِ وَ الْمَصْنُوعِ وَ الرَّبِّ وَ الْمَرْبُوبِ وَ الْحَادِّ وَ الْمَحْدُودِ. (توحید ص۵۶)

امام رضا علیه السلام: پس حجاب بین او و خلقش از این است که هر چه در ذات خلق ممکن باشد، در ذاتِ او ناممکن، و هرچه در ذات او غیرممکن باشد در ذات خلق ممکن است. و از این جهت است که باید بین صانع و مصنوع، و آفریدگار و آفریده شده، و محدود کننده با محدود فرق باشد.

۳٫ مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِک‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُشْبِهُ شَیْئاً وَ لَا یُشْبِهُهُ شَیْ‏ءٌ وَ کُلُّ مَا وَقَعَ فِی الْوَهْمِ فَهُوَ بِخِلَافِهِ. (توحید ص۸۰)

امام صادق علیه السلام: هر کس خداوند را شبیه خلقش بداند مشرک است، خداوند به هیچ چیز شبیه نیست، و هیچ چیز همانند او نیست، و هر چه در نظر آید خداوند بر خلاف آن است.

۴٫ هُوَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ یُدْرِکَهُ بَصَرٌ أَوْ یُحِیطَ بِهِ وَهْمٌ أَوْ یَضْبِطَهُ عَقْل‏.

(توحید صدوق ص۲۵۲)

امام رضا علیه السلام: او فراتر از این است که به ادراک بصر آید، یا وهم او را در برگیرد، یا عقل او را بشناسد.

۵٫ إِیَّاکُمْ وَ التَّفَکُّرَ فِی اللَّهِ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ فِی اللَّهِ لَا یَزِیدُ إِلَّا تَیْهاً إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا یُوصَفُ بِمِقْدَارٍ. (امالی صدوق ص۴۱۷)

امام صادق علیه السلام: از تفکّر در ذات خداوند بپرهیزید که تفکّر در ذات خداوند جز سرگشتگی و فزونی حیرت و گمراهی نتیجه‏ای ندارد، همانا خداوند قابل ادراک نیست و به داشتن مقدار وصف نمى‏شود.

۶٫ مَا تُصُوِّرَ فِی الْأَوْهَامِ فَهُوَ خِلَافُهُ لَیْسَ بِرَبٍّ مَنْ طُرِحَ تَحْتَ الْبَلَاغ‏.

(تحف العقول ص۲۴۴)

امام حسین علیه السلام: هر چه در اوهام آید خدا بر خلاف آن است. هر چیز که بدان توان رسید، پروردگار نیست.

۷٫ لَا بُدَّ مِنْ إِثْبَاتِ صَانِعِ الْأَشْیَاءِ خَارِجٍ مِنَ الْجِهَتَیْنِ الْمَذْمُومَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا النَّفْیُ إِذْ کَانَ النَّفْیُ هُوَ الْإِبْطَالَ وَ الْعَدَمَ وَ الْجِهَهُ الثَّانِیَهُ التَّشْبِیهُ إِذْ کَانَ التَّشْبِیهُ مِنْ صِفَهِ الْمَخْلُوقِ الظَّاهِرِ التَّرْکِیبِ وَ التَّأْلِیفِ فَلَمْ یَکُنْ بُدٌّ مِنْ إِثْبَاتِ الصَّانِعِ لِوُجُودِ الْمَصْنُوعِینَ وَ الِاضْطِرَارُ مِنْهُمْ إِلَیْهِ أَثْبَتَ أَنَّهُمْ مَصْنُوعُونَ وَ أَنَّ صَانِعَهُمْ غَیْرُهُمْ وَ لَیْسَ مِثْلَهُم‏ …قَالَ السَّائِلُ فَقَدْ حَدَدْتَهُ إِذْ أَثْبَتَّ وُجُودَهُ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمْ أَحُدَّهُ وَ لَکِنْ أَثْبَتُّهُ إِذْ لَمْ یَکُنْ بَیْنَ الْإِثْبَاتِ وَ النَّفْیِ مَنْزِلَه… قَالَ السَّائِلُ فَلَهُ کَیْفِیَّهٌ قَالَ لَا لِأَنَّ الْکَیْفِیَّهَ جِهَهُ الصِّفَهِ وَ الْإِحَاطَهِ وَ لَکِنْ لَا بُدَّ مِنَ الْخُرُوجِ مِنْ جِهَهِ التَّعْطِیلِ وَ التَّشْبِیهِ لِأَنَّ مَنْ نَفَاهُ أَنْکَرَهُ وَ رَفَعَ رُبُوبِیَّتَهُ وَ أَبْطَلَهُ وَ مَنْ شَبَّهَهُ بِغَیْرِهِ فَقَدْ أَثْبَتَهُ بِصِفَهِ الْمَخْلُوقِینَ الْمَصْنُوعِینَ الَّذِینَ لَا یَسْتَحِقُّونَ الرُّبُوبِیَّه. (توحید ص۲۴۶)

امام صادق علیه السلام: گریزی از اثبات صانع اشیا نیست، به گونه‏ ای که نه نفی لازم آید و نه تشبیه، زیرا نفی همان ابطال و عدم است، و تشبیه نیز از آن مخلوقی است که ترکیب و تألیف در وجود آن آشکار است….

چون مخلوقات موجودند پس صانع و خالق اشیا را باید اثبات کرد، چرا که مخلوقات به ناچار باید خالق داشته باشند و آن خالق غیر خود آنهاست و شبیه آنها نیست…

سائل: اگر شما وجود او را اثبات کردید، پس او را تعریف کرده و قابل شناخت نیز دانسته‏اید.

امام علیه ‏السلام: حقیقت وجود او را تعریف و بیان نکردم بلکه تنها او را اثبات کردم، زیرا بین “بودن و نبودن” چیز سومی وجود ندارد…

سائل: آیا دارای کیفیت نیز هست؟
امام علیه السلام: خیر، زیرا کیفیت چیزی است که شی‏ء به واسطه آن مورد وصف و شناخت و ادراک قرار می‏گیرد. ما ناچاریم از تعطیل و تشبیه خارج شویم، زیرا هر کس او را نفی کرد انکار وجود او نموده، ربوبیت او را ابطال کرده است. و هر کس او را شبیه غیر داند او را دارای اوصاف مخلوقات و مصنوعاتی که لایق ربوبیت نیستند اثبات کرده است.

۱۲٫ بین ذات خدا با افعالش فرقی روشن است. ذات خدا همان فعل خدا نیست. ذات خدا غیر از فعل خداست. خلق کردنِ خدا غیر از خود خداست. روزی دادنِ خدا غیر از خود خداست. خدا هست و مورچه ای را خلق می کند، خدا هست و مورچه ای را خلق نمی کند، خدا بود و این مورچه را خلق نکرده بود.

روایات:

۱٫ فَإِنَّ الْأَشْیَاءَ کُلَّهَا بَابٌ وَاحِدٌ هِیَ فِعْلُه‏. (احتجاج ج۲ ص۴۰۷)

امام رضا علیه السلام: همه اشیا از یک بابند و آن این است که همه فعل پروردگارند.

۲٫ مَا سِوَى اللَّهِ فِعْلُ اللَّه‏… کُلُّهَا مُحْدَثَهٌ مَرْبُوبَهٌ أَحْدَثَهَا مَنْ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ء. (احتجاج ج۲ ص۴۰۵)

امام رضا علیه السلام: ماسوی الله فعل خدا هستند…همه آنها حادث و مربوب هستند که خدایی که چیزی مانند او نیست آنها را پدید آورده است.

۱۳٫ سخن از نمود و ظهور و نمایش و جلوه در مورد ذاتی که از مقدار و اجزاء و مکان و زمان منزه است معقول نیست. «نمایان شدن» و «تجلی کردن» ویژه ذات مقداری و متجزی است. ذات خداوند مخفی ترین مخفی است هر چند فعل او آشکارترین آشکار است.

پس این فعل خداست که متجلی و نمایان است نه ذات خدا.

روایات:

۱٫ مُتَجَلٍ‏ لَا بِاشْتِمَالِ‏ رُؤْیَهٍ. (تحف العقول ص۶۳)

امیرالمؤمنین علیه السلام: خداوند نمایان است اما نه با رؤیتی.

۲٫ بِهَا تَجَلَّى صَانِعُهَا لِلْعُقُول‏. (تحف العقول ص۶۶)

امیرالمؤمنین علیه السلام: به واسطه مخلوقات است که خدای سازنده آنها بر عقول آشکار شد.

۳٫ فَأَیُّ ظَاهِرٍ أَظْهَرُ وَ أَوْضَحُ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِأَنَّکَ لَا تَعْدَمُ صَنْعَتَهُ حَیْثُمَا تَوَجَّهْت‏. (کافی ج۱ ص۱۲۲)

امام رضا علیه السلام: پس کدامین ظاهر، آشکارتر و روشن تر از خدای تبارک و تعالی است؟! زیرا به هر سو نظر کنی مصنوعات او را می بینی.

۴٫ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَظْهَرَ رُبُوبِیَّتَهُ فِی إِبْدَاعِ الْخَلْق‏. (توحید صدوق ص۹۲)

امام صادق علیه السلام: خدای سبحان ربوبیتش را در آفرینش مخلوقات آشکار کرد.

۱۴٫ خدا فاعل است اما نه با حرکت، نه با تغیّر، نه با نیاز به ابزار، خدا فاعل است و فعل را ایجاد می کند نه اینکه فعل خدا به معنای تغییر و تحولاتی در ذات خدا باشد چنانچه در فعل مخلوقات چنین است.

پس اینکه بپرسیم: خدا چگونه فعل انجام می دهد، بی معناست.

روایات:

۱٫ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَکَاتِ وَ الْآلَه. (نهج البلاغه ص۴۰)

امیرالمؤمنین علیه السلام: خداوند فاعل است نه به معنای حرکات و استفاده از ابزار.

۲٫ الْخَالِقِ لَا بِمَعْنَى حَرَکَه وَ نَصَب‏. (توحید صدوق ص۵۶)

امیرالمؤمنین علیه السلام: خداوند خالق است نه با حرکت و خستگی.

۳٫ قَالَ لَهُ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ الْخَالِقِ إِذَا کَانَ وَاحِداً لَا شَیْ‏ءَ غَیْرُهُ وَ لَا شَیْ‏ءَ مَعَهُ أَ لَیْسَ قَدْ تَغَیَّرَ بِخَلْقِهِ الْخَلْقَ قَالَ الرِّضَا ع لَمْ یَتَغَیَّرْ عَزَّ وَ جَلَّ بِخَلْقِ الْخَلْقِ. (توحید صدوق ص۴۳۳)

عمران صابئی به امام رضا علیه السلام: مولای من، آیا خداوندی که یکتاست و هیچ چیز غیر از او نبود، و هیچ چیز با او وجود نداشت، با آفریدن اشیا دگرگونی نیافت؟!

امام رضا علیه السلام: خداوند متعال قدیم است، به آفرینش اشیا تغییر نمى‏یابد.

۴٫ یَقُولُ لِمَا أَرَادَ کَوْنَهُ کُنْ فَیَکُونُ لَا بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لَا نِدَاءٍ یُسْمَع‏. (احتجاج ج۱ ص۲۰۳)

امیرالمؤمنین علیه السلام: به چیزی که بودنش را اراده کند می گوید: باش! پس آن بود می شود. نه با صدایی که طنین اندازد یا ندایی که شنیده شود.

۵٫ لَیْسَ یُقَالُ لَهُ أَکْثَرُ مِنْ فَعَلَ وَ عَمِلَ وَ صَنَعَ‏. (توحید صدوق ص۴۳۲)

امام رضا علیه السلام: در مورد خداوند بیش از این نتوان گفت که “فعل انجام داد” و “عمل کرد” و “ساخت”.

۱۵٫ گفتیم که خدا با مخلوقات تباین ذاتی دارد و هیچگونه سنخیتی بین این دو ذات نیست. ذات خدا فراتر از مقدار و اجزاء و مکان و زمان، اما ذات مخلوق، مقداری و متجزی و مکاندار و زمانمند است. حال که چنین است سخن از رابطه این دو ذات به این نحو که وجود یکی دیگری را محدود کند کاملا منتفی و بلا موضوع است. زیرا سخن از محدودیت یک موجود توسط دیگری وقتی معقول است که هر دو یک سنخِ  وجودی داشته باشند، در صفات ذاتی اشتراکی داشته باشند و خلاصه ارتباط ذاتی آنها ممکن باشد اما دو موجود غیر هم سنخ که هیچ وصف ذاتی مشترکی ندارند و کاملا با هم مباین هستند محدودیتی برای هم ایجاد نمی کنند.

پس نه وجود مخلوقات، وجود خدا را محدود می کند و نه وجود خدا با بودن مخلوقات منافات دارد. به تعبیری مسامحه گونه هر یک از این دو سنخ موجود، عالم کاملا ویژه خود را دارند و دنبال گشتن از هر گونه ارتباط و نسبت ذاتی بین این دو خطاست؛ خدا نه داخل این عالم است و نه خارج آن، نه نزدیک آن است و نه دور از آن، نه متصل به آن است و نه جدا از آن. زیرا دخول و خروج، نزدیکی و دوری، اتصال و جدایی از اوصاف مخلوقات مقداری و مکاندار است و نه خدای خالقِ متعالی از این اوصاف. و این اوصاف اگر درباره خدا به کار روند تنها به معنایی تأویلی درباره خدا روا هستند و  مثلا قرب و بعد به معنای معنوی در رابطه بین خدا و خلق معنا دارند یا اگر گفته شود خدا در اشیاء است به این معنا که به درون آنها آگاه است و یا خدا از اشیاء خارج است به این معنا که ذاتش از ذات آنها مباین است، صحیح می باشد.

روایات:

۱٫ لَیْسَ فِی الْأَشْیَاءِ بِوَالِجٍ وَ لَا عَنْهَا بِخَارِجٍ. (نهج البلاغه ص۲۷۴)

امیرالمؤمنین علیه السلام: خداوند نه داخل در اشیاء است و نه خارج از آنها.

۲٫ فَلَمْ یَحْلُلْ فِیهَا فَیُقَالَ هُوَ فِیهَا کَائِنٌ‏ وَ لَمْ یَنْأَ عَنْهَا فَیُقَالَ هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْهَا فَیُقَالَ لَهُ أَیْنَ لَکِنَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَاطَ بِهَا عِلْمُهُ. (توحید ص۴۲)

امیرالمؤمنین علیه السلام: خداوند در اشیاء حلول نمی کند تا گفته شود: در آنهاست و از آنها دور نمی شود تا گفته شود: از آنها جداست. و از آنها برکنار نشود تا گفته شود: کجاست؟. بلکه احاطه خدا به اشیاء از جهت آگاهی است.

۳٫ هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ عَلَى غَیْرِ مُمَازَجَهٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَیْرِ مُبَایَنَه.

(امالی صدوق ص۳۴۲)

امیرالمؤمنین علیه السلام: او در اشیاء است بر وجهی غیر از ممازجت و خارج از آنهاست بر وجهی غیر از جدایی مکانی.

۴٫ قَرِیبٌ لَا بِمُدَانَاهٍ بَعِیدٌ لَا بِمَسَافَهٍ. (تحف العقول ص۶۳)

امیرالمؤمنین علیه السلام: قریب است نه با نزدیکی و بعید است نه با مسافت.

۵٫ قُرْبُهُ کَرَامَتُهُ وَ بُعْدُهُ إِهَانَتُه‏. (تحف العقول ص۲۴۵)

امیرالمؤمنین علیه السلام: قربِ او گرامی داشتن او[خوبان را]، و بُعد و دوری از او خوارکردن اوست [بدان را].

۶٫ تَوْحِیدُهُ تَمْیِیزُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ حُکْمُ التَّمْیِیزِ بَیْنُونَهُ صِفَهٍ لَا بَیْنُونَهُ عُزْلَه.

(احتجاج ج۱ ص۲۰۱)

امیرالمؤمنین علیه السلام: یگانه دانستن خدا، جدا کردن او از خلقش است. و معنای جدا کردن، جدایی در اوصاف است نه جدایی مکانی.

۷٫ لَیْسَ یَدْخُلُ فِی شَیْ‏ءٍ وَ لَا یَخْرُجُ مِنْه‏. (توحید ص۴۴۰)

امام رضا علیه السلام: خداوند نه در چیزی داخل می شود و نه از چیزی خارج می گردد.

۸٫ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ» قَالَ: کَذَلِکَ هُوَ فِی کُلِّ مَکَانٍ. قُلْتُ: بِذَاتِهِ؟ قَالَ: وَیْحَکَ إِنَّ الْأَمَاکِنَ أَقْدَارٌ فَإِذَا قُلْتَ فِی مَکَانٍ بِذَاتِهِ لَزِمَکَ أَنْ تَقُولَ فِی أَقْدَارٍ وَ غَیْرِ ذَلِکَ وَ لَکِنْ هُوَ بَائِنٌ مِنْ خَلْقِهِ مُحِیطٌ بِمَا خَلَقَ عِلْماً وَ قُدْرَهً وَ إِحَاطَهً وَ سُلْطَاناً وَ مُلْکاً وَ لَیْسَ عِلْمُهُ بِمَا فِی الْأَرْضِ بِأَقَلَّ مِمَّا فِی السَّمَاءِ لَا یَبْعُدُ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ الْأَشْیَاءُ لَهُ سَوَاءٌ عِلْماً وَ قُدْرَهً وَ سُلْطَاناً وَ مُلْکاً وَ إِحَاطَهً. (توحید ص۱۳۳)

راوی از امام صادق علیه السلام: این آیه که خداوند مى‏فرماید: و اوست خداوند در آسمانها و در زمین، یعنی چه؟

امام علیه السلام: او در هر مکانی چنان مى‏باشد،

راوی: به ذات خود؟!

امام علیه السلام: چه مى‏گویى! همانا مکان‏ها مقادیرند پس چون گفتی به ذات خود در مکان است لازم آید که او را دارای مقدار و اندازه‏ دانسته باشی در حالی او جدای از خلق خود است و از جهت علم و قدرت و سلطنت است که به خلق خود احاطه دارد. و علم او به آنچه در زمین است کمتر از آنچه نیست که در آسمان است و چیزی از او دور نیست. و اشیاء از جهت علم و قدرت و سلطه و احاطه و مالکیت او برای او یکسان هستند.

۱۶٫ رابطه خدا و خلق رابطه فعلی است و نه ذاتی. رابطه ایجادی است و نه وجودی. رابطه خدا و خلق رابطه صانع و مصنوع است، رابطه موجِد و موجَد است. خدا به فعل خویش خلق را ایجاد کرده است نه اینکه خلق از ذاتش صادر شده باشد همچون نوری که از خورشید صادر می شود. یا اینکه ذاتش به صورت خلق به نمایش در آمده باشد همچون عکسی که در آینه می افتد، یا اینکه ذاتش کلّی باشد که خلق، اجزاء او باشند، همچون قطره ای که در دریاست.

هیچیک از این روابط رابطه ایجادی و صُنعی نیست. خدا عالم را بعد از نبودش با اختیار آفریده و ساخته است چنانچه کوزه گر کوزه ای را بعد از نبودش می سازد. کوزه خودِ کوزه گر نیست، جزئی از کوزه گر هم نیست، تصویر کوزه گر هم نیست، صادر شده و مترشح از ذات کوزه گر هم نیست، بلکه کوزه حاصل فعل کوزه گر است که به فعل او پدید آمده است و می تواند به فعل همو نابود شود.

ـ توجه: وجه شبه در این تشبیه تنها اصل معنای صانعیت است و نه امور دیگری همچون تغیر در ذات کوزه گر هنگام ساختن کوزه، یا نیاز به ماده (گِل) برای ساختن آن، و … ـ

روایات:

۱٫ قَالَ الرِّضَا ع لِابْنِ قُرَّهَ النَّصْرَانِیِّ مَا تَقُولُ فِی الْمَسِیحِ قَالَ یَا سَیِّدِی إِنَّهُ مِنَ اللَّهِ فَقَالَ وَ مَا تُرِیدُ بِقَوْلِکَ مِنْ وَ مِنْ عَلَى أَرْبَعَهِ أَوْجُهٍ لَا خَامِسَ لَهَا أَ تُرِیدُ بِقَوْلِکَ مِنْ کَالْبَعْضِ مِنَ الْکُلِّ فَیَکُونَ مُبَعَّضاً أَوْ کَالْخَلِّ مِنَ الْخَمْرِ فَیَکُونَ عَلَى سَبِیلِ الِاسْتِحَالَهِ أَوْ کَالْوَلَدِ مِنَ الْوَالِدِ فَیَکُونَ عَلَى سَبِیلِ الْمُنَاکَحَهِ أَوْ کَالصَّنْعَهِ مِنَ الصَّانِعِ فَیَکُونَ عَلَى سَبِیلِ الْمَخْلُوقِ مِنَ الْخَالِقِ أَوْ عِنْدَکَ وَجْهٌ آخَرُ فَتُعَرِّفَنَاهُ فَانْقَطَعَ. (بحار ج۱۰ ص۳۳۴)

امام رضا علیه السلام خطاب به ابن قره نصرانی: درباره “عیسى” چه عقیده دارى؟!

ابن قره: مولای من، او را از خدا مى‏دانم،

امام رضا علیه السلام: منظورت از کلمه “از” چیست؟ چه اینکه “از” چهار معنی دارد که پنجمی برای آن‏ها نیست؛ آیا منظورت از کلمه “از” مانند معنای “جزء از کل” است، که در نتیجه خداوند دارای “اجزا” باشد؟ یا مانند “سرکه از شراب” است، که لازم آید خداوند دارای “تغیر” و “دگرگونى” باشد؟ یا مانند “فرزند از پدر” است، که از راه نکاح باشد؛ یا مانند “صنعت” و “فعل” از صانع و فاعل را مى‏گویی که بر روش “خالق و مخلوق” باشد؟

یا وجه پنجمی داری که برای ما بگویى؟! پس او در جواب فرو ماند.

۲٫ تَعَالَى أَنْ یَخْرُجَ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ أَنْ یَتَوَلَّدَ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ کَثِیفٌ أَوْ لَطِیف‏. (توحید ص۹۱)

امام حسین علیه السلام: خداوند منزه از آن است که چیزی از او خارج شود و چیزی غلیظ یا لطیف از او متولد شود.

۱۷٫ خلقت به معنای ایجاد کردن، حتما شروع و ابتدایی دارد. یعنی خلقت چیزی حتما مسبوق به حالت عدم حقیقی آن چیز است. چیزی نباید باشد تا بعد بود شود. باید چیزی نباشد تا بتوان ایجادش کرد. ایجادِ موجود، محال و تحصیل حاصل است. پس اگر وجود چیزی ازلی فرض شود یعنی همیشه ملازم موجودیت بوده و دیگر نمی توان سخن از ایجادش گفت زیرا معنا ندارد چیزی را که همیشه دارا بوده(موجودیت)، به آن بدهند.

پس ازلیت به معنای مسبوق به عدم نبودن فقط لایق به ذات خدای خالق است.

روایات:

۱٫ إِیْجَادُ الْمَوْجُودِ مُحَال‏. (روضه الواعظین ج۱ ص۳۱)

امام صادق علیه السلام: ایجاد موجود محال است.

۲٫ أَ لَا تَعْلَمُ أَنَّ مَا لَمْ یَزَلْ لَا یَکُونُ مَفْعُولًا… لِأَنَّ الْفِعْلَ کُلَّهُ مُحْدَث‏. (توحید ص۵۵۰)

امام رضا علیه السلام خطاب به سلیمان مروزی: آیا نمی دانی که آنچه ازلی است مفعول واقع نمی شود؟!…زیرا هر فعلی حادث است.

۳٫ بَطَلَ قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ کَانَ قَبْلَهُ أَوْ کَانَ مَعَهُ شَیْ‏ءٌ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَوْ کَانَ مَعَهُ شَیْ‏ءٌ فِی بَقَائِهِ لَمْ یَجُزْ أَنْ یَکُونَ خَالِقاً لَهُ لِأَنَّهُ لَمْ یَزَلْ مَعَهُ فَکَیْفَ یَکُونُ خَالِقاً لِمَنْ لَمْ یَزَلْ مَعَهُ. (کافی ج۱ ص۱۲۰)

امام رضا علیه السلام: عقیده کسی که گمان می کند چیزی قبل از خدا یا همیشه همراه خدا وجود داشته باطل است زیرا اگر چیزی دائما همراه خدا وجود داشته است دیگر خدا نمی تواند خالق او بوده باشد زیرا او همیشه همراه خدا بوده و چگونه ممکن است خداوند خالق چیزی باشد که به طور ازلی و پیوسته با او وجود داشته است؟!

۱۸٫ عالم مخلوقات به عنوان یک کلّ، به کنه ذاتش مخلوق است یعنی مسبوق به عدمش است. عالم نبوده و به فعل خدا ایجاد شده است. خلقت، شروعی دارد و در روایات از اولین مخلوق خدا نام برده شده است. اولین مخلوق هر چه بوده مهم این است که «لا من شیء» خلق شده است.

ضمنا دوباره تأکید می شود که فعل خدا همچون فعلِ مخلوقات نیست که در ذات خدا تغییر ایجاد کند. فعل خدا نفسِ ایجاد عالم است نه امری دیگر. چیزی که نبوده به فعل خدا بود شده است بدون هیچ تغییری در ذات خدا.

روایات:

۱٫ کَانَ وَ لَا شَیْ‏ءَ غَیْرُهُ…‏ خَلَقَ الشَّیْ‏ءَ لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ کَانَ قَبْلَهُ وَ لَوْ خَلَقَ الشَّیْ‏ءَ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِذاً لَمْ یَکُنْ لَهُ انْقِطَاعٌ أَبَداً وَ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ إِذاً وَ مَعَهُ شَیْ‏ءٌ. (توحید ص۶۷)

امام باقر علیه السلام: خدا بود و چیزی غیر از او نبود…پس اولین چیزی را که خلق کرد نه از چیزی قبل از آن، خلق کرد که اگر آن را نیز از چیزی خلق کرده بود برای این امر نهایتی نبود (تسلسل پیش می آمد) و همیشه چیزی با خدا بود.

۲٫ کَانَ إِذْ لَمْ یَکُنْ شَیْ‏ء. (توحید ص۶۰)

امام صادق علیه السلام: خدا بود هنگامی که چیزی وجود نداشت.

۳٫ قَدْ کَانَ وَ لَا خَلْقَ وَ هُوَ کَمَا کَانَ إِذْ لَا خَلْقَ لَمْ یَنْتَقِلْ مَعَ الْمُنْتَقِلِین‏. (احتجاج ج۲ ص۴۰۷)

امام رضا علیه السلام: خدا بود و خلقی نبود و او اکنون همان طور است که آن موقعی که خلقی وجود نداشت بود زیرا خدا با [خلقِ] مخلوقاتش تغییر نمی کند.

۱۹٫ خلقِ از عدم (خلق لا من شیء: خلق، نه از چیزی) نه به این معنا است که «عدم» را چیزی فرض کرده ایم که ماده خلقت می شود و خلقت با استفاده از آن رخ می دهد! همچون گِلی که ماده کوزه گری می شود و کوزه با استفاده از آن پدید می آید. این معنا بدیهی البطلان است چون عدم، هیچ است و معنا ندارد «هیچ» ماده و مایه برای خلقت شود.

بلکه خلق از عدم یعنی خلقِ عالم بعد از نبودش، یعنی خلقِ عالم مسبوق به حالت عدمش، یعنی عالمی که نبوده، بود شده است، از نقطه ای شروع شده است.

روایات:

۱٫ ابْتَدَعَ الْأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ کَانَ قَبْلَهَا. (بحار ج۲۹ ص۲۲۱)

حضرت زهرا علیها السلام: خداوند عالم را نه از چیزی قبل از آن ایجاد فرمود.

۲٫ خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع النَّاسَ فِی مَسْجِدِ الْکُوفَهِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ کَانَ وَ لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ کَوَّنَ مَا قَدْ کَانَ الْمُسْتَشْهِدِ بِحُدُوثِ الْأَشْیَاءِ عَلَى أَزَلِیَّتِه‏. (توحید ص۶۹)

امیرالمؤمنین علیه السلام: سپاس مخصوص خداوندی است که از چیزی نبود و نه از چیزی ایجاد کرد آنچه را ایجاد کرد. با حدوث چیزها بر ازلیت خودش گواه آورد.

۲۰٫ فرق صانعیت خدا با صانعیتِ مخلوقات این است که مخلوق به حکم اینکه خودش محدود به اجزاء و مقدار خویش است محال است که بتواند بدون استفاده از ماده و مایه ای موجودی مقداری و متجزی ایجاد کند مثل این می ماند که بخواهد از حدود و مقدار خود به در آید! اما خدایی که متعالی از اجزاء و مقدار است، بدون نیاز به ماده و مایه ای، چیزی را به کنه ذاتش و به تمام اجزاء و مقادیرش ایجاد می کند و می آفریند. کوزه گر نمی تواند بدون گل یا مایه ای دیگر کوزه ای بسازد اما خداوند قادر است کوزه را بدون استفاده از هر مایه ای، با تمام اجزایش ایجاد کند.

پس خلقِ لا من شیء تنها مختص خدای خالق است.

روایات:

۱٫ کُلَّ صَانِعِ شَیْ‏ءٍ فَمِنْ شَیْ‏ءٍ صَنَعَ وَ اللَّهُ الْخَالِقُ اللَّطِیفُ الْجَلِیلُ خَلَقَ وَ صَنَعَ لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ. (کافی ج۱ ص۱۲۰)

امام رضا علیه السلام: هر سازنده‏ای اشیا را از چیزی دیگر مى‏سازد، ولی خداوند خالق لطیف جلیل اشیا را آفرید بدون اینکه آن‏ها را از چیزی دیگر ساخته باشد.

۲٫ لَا یُکَوِّنُ الشَّیْ‏ءَ لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا اللَّهُ…وَ لَا یَنْقُلُ الشَّیْ‏ءَ مِنَ الْوُجُودِ إِلَى الْعَدَمِ إِلَّا اللَّهُ. (توحید ص۶۸)

امام صادق علیه السلام: جز خدا کسی نمی تواند چیزی را بدون استفاده از چیزی ایجاد کند… و جز خدا کسی نمی تواند چیزی را از وجود به عدم ببرد.

۳٫ کَیْفَ یُنْشِئُ الْأَشْیَاءَ مَنْ لَا یَمْتَنِعُ مِنَ الإِنْشَاء. (توحید ص۴۰)

امام رضا علیه السلام: چگونه کسی که خودش ممتنع از آفریده شدن نیست (قابل آفرینش است) می تواند چیزی را بیافریند؟!

۴٫ ابْتِدَاؤُهُ إِیَّاهُمْ دَلِیلٌ عَلَى أَلَّا ابْتِدَاءَ لَهُ لِعَجْزِ کُلِّ مُبْتَدَإٍ عَنْ إِبْدَاءِ غَیْرِه‏. (تحف العقول ص۶۳)

امیرالمؤمنین علیه السلام: اینکه خداوند به اشیاء آغازی داده است دلیل بر آن است که خودش آغازی ندارد زیرا چیزی که خود آغاز شده باشد از ابداء دیگری عاجز است.

۲۱٫ وقتی می گوییم هیچ موجود ازلی غیر از خدا نداریم و همه چیز مخلوق است و مخلوقیت نیز یعنی ابتدا داشتن، پس مکان و زمان هم ـ چه موجودی مستقل فرض شوند و چه به عنوان اموری که از ذاتیت مخلوقات دیگر هستند ـ مخلوقند و ابتدای وجود دارند. بنابراین زمان و مکان هم نبودند و به فعل خدا بود شدند.

پس این تصویر از ابتدای خلقت که: «زمانی بود که خدا بود و عالم نبود و سپس خدا عالم را آفرید» کاملا غلط است زیرا زمان را ازلی فرض کرده است در حالی که خود زمان هم مخلوق است و باید گفت: هیچ چیز نبود حتی زمان.

البته تصور «لا زمانی» برای ما که در زمان هستیم ممکن نیست. و فقط باید به برهان عقلی تصدیق کرد که زمان هم نبوده و به فعل خدا بود شده است. یعنی برهان عقلی می گوید زمان نمی تواند نامتناهی و ازلی باشد و کلّ عالم خلقت عمر مشخصی دارد و مثلا اگر از این زمان به عقب برگردیم بالاخره به نقطه شروع عالم و شروع خلقت می رسیم اما این نقطه را تنها از این سو می توانیم تصور کنیم و همین که بخواهیم آن سویش را تصور کنیم و بپرسیم: پس قبلش چه بود؟! سوالمان غلط می شود چون «قبل و بعد» تنها در زمان معنا دارد و گفتیم پیش از خلقت اصلا زمانی نیست که بخواهیم سخن از «قبل و بعد» به زبان آوریم، و در واقع زمان با خلقت شروع می شود.

در مورد خلقت مکان هم همین مطلب جاری است یعنی با دلیل عقلی خلقت مکان را اثبات می کنیم اما به دلیل محدودیتمان در مکان امکان تصور لا مکانی را نداریم.

روایات:

۱٫ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُوصَفُ بِزَمَانٍ وَ لَا مَکَانٍ وَ لَا حَرَکَهٍ وَ لَا انْتِقَالٍ وَ لَا سُکُونٍ بَلْ هُوَ خَالِقُ الزَّمَانِ وَ الْمَکَانِ وَ الْحَرَکَهِ وَ السُّکُونِ وَ الِانْتِقَالِ تَعَالَى عَمَّا یَقُولُ الظَّالِمُونَ عُلُوّاً کَبِیراً. (امالی صدوق ص۲۷۹)

امام صادق علیه السلام: خدای تبارک و تعالی به زمان و مکان و حرکت و انتقال و سکون وصف نشود. بلکه او خالق زمان و مکان و حرکت و سکون و انتقال است. والاتر از آن چیزی است که ظالمان می گویند.

۲٫ أَ تَقُولُونَ مَا قِبَلَکُمْ مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ مُتَنَاهٍ أَمْ غَیْرُ مُتَنَاهٍ؟ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ غَیْرُ مُتَنَاهٍ فَقَدْ وَصَلَ إِلَیْکُمْ آخِرٌ بِلَا نِهَایَهٍ لِأَوَّلِه‏. (احتجاج ج۱ ص۲۵)

رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به دهریان: آیا روز و شب های قبل از شما متناهی هستند یا نامتناهی؟ اگر بگویید نامتناهی هستند یعنی آخر چیزی به شما رسیده که اول آن را نهایتی نیست!!

۳٫ رُوِیَ أَنَّهُ سُئِلَ ع أَیْنَ کَانَ رَبُّنَا قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ سَمَاءً وَ أَرْضاً فَقَالَ ع أَیْنَ سُؤَالٌ عَنْ مَکَانٍ وَ کَانَ اللَّهُ وَ لَا مَکَانَ. (کافی ج۱ ص۹۰)

از امیرالمؤمنین علیه السلام سوال شد: پروردگار ما قبل از خلقت زمین و آسمان کجا بود؟

فرمود: “کجا” سوال از مکان است در حالی که خدا بود و مکانی نبود.

بعد از تبیین این مبانی و معانی بسیاری از اصطلاحات و الفاظ معنای صحیح خود را پیدا می کنند؛ مثلا:

الف. اگر گفته می شود مخلوقات، موجود مستقل نیستند یا وجود مستقل ندارند به این معناست که مخلوقات هیچ بودند و به فعل خدای متعال بود شدند و در بقای خود نیز لحظه به لحظه محتاج به خالق خویش هستند و اگر خداوند اراده فرماید دوباره معدوم محض می شوند. نه اینکه عدم استقلالشان به معنای این باشد که عین خدا باشند یا تجلی و نمایش ذات خدا باشند یا جزء خدا باشند و …!

ب. اگر گفته می شود خدا علت موجودات است و موجودات معلول خدایند یعنی اینکه خدا صانع و موجودات مصنوع او هستند. نه اینکه علیت به معنای جاری در اسباب و علل مادی باشد که مثلا ذاتی از ذات دیگری پدید آید ـ همچون سرکه ای که از خمر حاصل شود یا شعاعی که از خورشید ساطع شود ـ یا اینکه اثری از ذاتی پدید آید ـ همچون آتشی که می سوزاند یا آبی که سرد می کند ـ تا سخن از سنخیت علت و معلول به میان آید!

ج. اگر گفته می شود: مخلوقات موجود غیر حقیقی هستند یعنی غیر مستقل هستند و در حدوث و بقایشان نیازمند خالقشان هستند نه اینکه وهم و خیال باشند یا ظل و یا تجلی ذات خدا باشند!

د. اگر گفته می شود: خدا به موجودات «وجود» داده است یعنی آنها را به کنه ذاتشان ایجاد کرده است نه اینکه «وجود»، حقیقتی باشد که خدا از آن به عنوان ماده و مایه آفرینش استفاده کند و به هر موجودی مقداری بدهد! یا اینکه «وجود» حقیقتی باشد نامتناهی که در مرتبه اعلی خدا باشد و در مراتب اسفل موجودات مختلف!

ه. اگر گفته می شود مخلوقات در بقایشان نیازمند خدا هستند یعنی تحت مشیت او هستند و آنی که اراده اعدامشان کند، نابود شوند. نه اینکه همچون قطره متصل به دریا باشند!

و. اگر گفته می شود خدا بر مخلوقاتش احاطه دارد یعنی مخلوقات تحت اراده و مشیت او هستند نه اینکه وجود خدا وجود مخلوقات را در برگرفته باشد!

و قِس علی هذا…

پیشنهاد ما به شما

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها.

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها. دانلود متن با کلیک …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green