سخنی پیرامون مکتب تفکیک(آیت الله رضا استادی)

3843_0

 

نویسنده :آیت الله استادی، رضا

برادر مکرّم حضرت آقای حکیمی (سلّمه اللّه تعالی) در طلیعه‌ی نوشتار‌شان در ویژه‌نامه‌ی عالم ربّانی سید‌موسی زر‌آبادی (رحمه‌اللّه علیه) و «مکتب تفکیک» (کیهان فرهنگی، سال نهم، شماره‌ی دوازدهم) مرقوم داشته‌اند:

این جانب از سال‌ها پیش ـ‌در نوشته‌های خویش‌ـ اصطلاح مکتب تفکیک را، درباره‌ی مبنای شناختی و مکتب معارفی خراسان پیشنهاد کرده‌ام و به‌کار برده‌ام، و نوشتن کتابی را به نام «شیخ مجتبی قزوینی و مکتب تفکیک» وعده داده‌ام. از این‌روی کسانی چند از طلاب فاضل حوزه‌ها و دانشجویان جویای دانشگاه‌ها و عالمان و استادان و محققان، بارها پیگیر این کتاب گشته‌اند و بر لزوم نوشتن آن و عمل به وعده‌ی یاد شده تأکید کرده‌اند….

حقیر یکی از این کسان بوده که بارها به ایشان و حتی در غیاب ایشان گفته و اظهار علاقه کرده‌ام که تألیف و تنظیم این کتاب پیگیری شود، و حتی گفته‌ام که این کار از کارهای فوری و فوتی است که شاید از غیر حضرت حکیمی (سلّمه‌اللّه) ساخته نباشد، و تأخیر آن روا نیست، زیرا گفته‌اند ـ‌و درست هم گفته‌اند‌ـ: «فی التأخیر آفات».

در این ده ماهی که از نشر ویژه‌نامه‌ی یاد شده می‌گذرد، هنوز برایم با جناب حکیمی ملاقاتی دست نداده تا هم از نشر ویژه‌نامه، و این‌کار بسیار ارزنده تشکر کنم، و هم خواسته‌ی قلبی خود را نسبت به پیگیری آن کتاب تکرار، و کافی نبودن ویژه‌نامه را (هر چند سر‌رشته‌ی سخن و سر‌فصل‌ها و نقاط و نکات مهم را به‌دست داده است) گوشزد نمایم.

این روزها به فکر افتادم انگیزه‌ی این طلب و مطالبه و تکرار و تأکید را با طلاب و دانشجویان عزیز (که بنده هم یکی از آنان هستم) در میان بگذارم و چکیده‌ی سخنانی را که بارها و بارها این‌جا و آن‌جا در درس و منبر، سخنرانی و کلاس، پراکنده و کوتاه گفته‌ام به صورت نوشتاری در‌آورم، شاید از جانب من انجام وظیفه‌ای دینی، و برای خوانندگان سودمند و راهگشا باشد.

  1. بحث‌های مستدل و روشنگر، غیر از بد‌گویی و بی‌احترامی است. ملا‌صدرا و ملا‌محمد‌تقی مجلسی هر دو از بزرگان علمای شیعه هستند، ملا‌محمد‌باقر مجلسی و ملا‌عبد‌الرزاق لاهیجی هر دو مورد تکریم و احترامند. میر‌داماد و شیخ بهائی هر دو از استوانه‌های اسلام و تشیّع می‌باشند.

اگر برخی از مبانی و گفته‌های ملا‌صدرای شیرازی و فیض کاشانی و فیاض لاهیجی و میر‌داماد استر‌آبادی رد شود و برخی قبول، هیچ تفاوتی ندارد، با این‌که برخی از نظرات شیخ بهائی و مجلسی اول و مجلسی دوم قبول شود و برخی رد، تا دلیل و قرآن و روایت چه اقتضا کند.

نباید گروهی، از ملا‌صدراها بُتی بسازند و بگویند هیچ‌کس حق اعتراض به گفته‌ها و مبانی این بزرگان را ندارد و گرنه متهم به نفهمی و بی‌سوادی است، و نیز نباید مجلسی‌ها را کسی معصوم انگارد که هر که به آنها انتقاد کرد، بوی کفر بدهد.

بیاییم به اصل بحث بپردازیم، و روش‌ها را به‌طور دقیق بررسی کنیم، و ببینیم کدام روش صحیح و یا صحیح‌تر است تا پیروی کنیم.

باز تکرار می‌کنم، سخن در اشخاص نیست، بحث در کفر و ایمان این و آن نیست، مقصود بررسی روش‌هاست که کدام روش، روش اسلام ناب است، و آن‌چه قرآن و وحی آورده است به ما بهتر و سالم‌تر ابلاغ می‌کند.

  1. سخنی بسیار رسا و زیبا از یکی از استادان بزرگ متأخر خوانده‌ام:

کوشش نکنید ابن‌سینا‌ها، ملا‌صدرا‌ها، فارابی‌ها، و سبزواری‌ها کافر از آب در‌آیند، زیرا این کمک به اسلام و ترویج آن نیست که فیلسوفان و اهل عقل و معقول و منطق را از اسلام جدا کنیم، و آنان را بی‌اعتقاد به دین معرفی نماییم، بلکه هر چه بیشتر از این طایفه به اسلام گرویده باشند، حاکی از قوت و متانت محتوای اسلام خواهد بود و این ترویج اسلام است.

حقیر در تکمیل این بیان متین می‌گویم: و کوشش نکنیم هر کس با قرآن و اهل‌بیت(ع) بیشتر مأنوس شد، بی‌سواد معرفی شود، زیرا این نیز همان تالی فاسد را دارد، مگر انس با قرآن و کلمات اهل وحی با باسواد بودن تضادی دارد؟!

اگر آیت‌اللّه سیّد‌ابو‌الحسن رفیعی قزوینی با‌سواد و محترم است، باید از اظهار این‌که شادروان آیت‌اللّه حاج شیخ مجتبی قزوینی هم با‌سواد و محترم است، ناراحت نشویم. اگر ملا‌صدرا با‌سواد است، چرا مجلسی را بی‌سواد بخوانیم و کم‌عمق و سطحی؟ اگر حاج ملا‌هادی سبزواری مکرّم است، باید از معزّز‌بودن آقا میرزا‌مهدی اصفهانی هم ابا نداشته باشیم.

خلاصه حرف‌ها را بررسی کنیم و دنبال راه و روش مطمئن‌تر باشیم، نه این‌که تا می‌شنویم که آیت‌اللّه حاج سیّد‌محمّد هادی میلانی از درس معقول آیت‌اللّه حاج شیخ مجتبی قزوینی تمجید کرده است، نقل موثق را قبول نکنیم! چرا حساسیت بی‌جا داشته باشیم؟ ۳ـ از روزی که وارد حوزه‌ی علمیه شده‌ام این مطلب را شنیده و خوانده‌ام که مثلاً فلانی به‌جای این‌که رساله‌ای در رد قاعده‌ی «الواحد» نگاشته، خوب و لازم بود می‌رفت نزد استادی ماهر زانو می‌زد و اصل قاعده را می‌خواند.

و نیز بسیار شنیده شده که می‌گویند: فلانی‌ها که در مقابل فلسفه و حکمت متعالیه‌های و هوی می‌کنند، فقط این عیب را دارند که نخوانده‌اند و نفهمیده‌اند.

پرسش من این است که آیا هیچ با‌انصافی می‌تواند بگوید صاحب «بدایع الحکم» فیلسوف نبود، فلسفه نخوانده بود و فلسفه را نفهمیده بود؟ پس چطور برخی از مبانی ملا‌صدرا را رد کرده و نپذیرفته است؟ هم‌چنین علامه‌ی سمنانی مؤلف کتاب «حکمت بو‌علی سینا» و امثال او، واقعاً این منطق صحیح است که یک طرف را مطلق بگیریم و هر کس در مقابل او سخنی گفت، بگوییم نخوانده و یا نفمیده است؟

بله، اگر قرآن و اهل‌بیت(ع) را «مطلق» بگیریم و بگوییم مسلمان معتقد، باید در‌صدد فهم آن باشد و حق اعتراض ندارد، گزاف نگفته‌ایم، زیرا ریشه در وحی دارد و احتمال اشتباه در آن نیست.۱

  1. برخی از مسائل مهم و پایه‌ای فلسفه سال‌ها بلکه سده‌ها به نحوی مطرح می‌شد و جزء اصول مسلّمه به‌شمار می‌رفت و سپس به نحوی دیگر صحیح دانسته شد و به اصطلاح برهان علیه آن اقامه گشت، و کاش همین‌جا مسأله به‌پایان می‌رسید که نرسید، بلکه پس از چندی باز دیگرانی از خود فلاسفه و اهل معقول پیدا شدند و علیه نظریه‌ی دوم اقامه‌ی برهان کردند و همان سخن اول را صحیح دانستند.

اگر بخواهم آن‌چه در دل دارم با صراحت بگویم، چنین است: صدها سال اگر طلبه‌ای در حوزه‌ای می‌خواست به «اصالت وجود» تفوه کند، فکر می‌کرد که این سخن مساوی است با اینکه بگوید ۵=۲×۲ است، اما زمانی آمد که اگر بخواهند به استادی که دلیل «اصالت ماهیت» را علیل می داند بگویند اصالت ماهیت درست است، باز فکر می‌کنند این سخن مساوی است با اینکه بگویند: ۶=۲×۲ می‌باشد.

چرا این‌قدر مرعوب باشیم، این رعب و صحیح دانستن مطلق باید در قبال کسی باشد که از خطا معصوم است، نه دیگران.

گمان نشود که می‌خواهیم برهان را بی‌اعتبار بدانیم، بلکه می خواهیم در عین این‌که راه بحث و استدلال را باز می‌دانیم، بگوییم اگر یک‌جا قرآن صریحاً مخالف مطلبی بود، اصالت با قرآن است که خالی از اشتباه است، نه آراء و افکار.

  1. در غیر بدیهیات اولیه و مستقلات عقلیه، اعتقاد و نظر و سخن هیچ‌کس (حتی اگر از کمّلین فلاسفه و عرفا باشد) جز معصومان از احتمال خطا و اشتباه خالی نیست، و فقط پیامبران و پیامبر اسلام و ائمه‌ی اطهار (صلوات اللّه علیهم اجمعین) هستند که اعتقادات، علوم و اظهاراتشان ـ‌به‌خاطر این‌که مستند به وحی است‌ـ صد‌در‌صد صحیح و مطابق با واقع است.

این واقعیت را اهل بیت(ع) مکرر گوشزد کرده و فرموده‌اند:

«شرّقا أو غرّبا لن تجدا علماً صحیحاً إلاّ ما خرج من هذا البیت».

نزدیک به ده روایت به این مضمون در جوامع حدیثی و غیره آمده است.۲

  1. جز رسول خدا و اهل بیت (صلوات اللّه علیهم اجمعین) که در همه‌ی عرصه‌ها به ویژه معارف و دین مجهولی ندارند و در این محدوده «نمی‌دانم» برای آنان نیست، دیگران مجهولاتشان از معلوماتشان اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست، بلکه باید گفت با هم قابل مقایسه نیست. قرآن مجید می‌فرماید: وما أوتیتم من العلم إلاّ قلیلاً‌‌(اسرا، ۱۷/۸۵). و این قلّت و کمی (اگر دقت کنیم) حتی در دایره‌ی معارف و مطالب مربوط به دین صادق است. تمام مواردی که فقها برای بیان حکم الهی به برائت، استصحاب و احتیاط استناد می‌کنند معنایش ندانستن حکم واقعی و جهل به آن است.

در تمام مسائل غامضه‌ی معارف، مانند آن‌چه مربوط به قیامت و مقدمات و مؤخرات، و چند و چون آن است، باید به «نمی‌دانم» اعتراف کنیم، مگر آن‌چه که از طریق وحی برایمان توضیح داده شده باشد. جالب توجه است که ملا‌صدرا خود به این مطلب تصریح کرده است. ایشان در تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی یس می‌فرماید:

از این بپرهیز که بخواهی با عقل ناتوان و دلیل مزیف خود، حقایق معاد و احوال قیامت را درک کنی، درک این امور فقط از راه اخبار شارع و ایمان به غیب میسّر است و بس.۳

  1. این‌که برخی از ـ‌به اصطلاح‌ـ کمّلین عرفا علی(ع) را که محور حق و باطل۴ است نشناخته‌اند، و در عین حال کشف و شهودهایی هم به ادعای خود داشته‌اند، همیشه سؤال‌انگیز بوده، که پس چه اعتمادی بر این کشف و شهودهاست؟ چگونه می‌توان اینان را عارف باللّه به‌معنی حقیقی کلمه دانست؟

آیا این‌که ما بکوشیم و بگردیم از این گوشه و آن گوشه مطلبی که با تشیّع آنان سازگار باشد پیدا کنیم و به زور، شیعه بودن کسی را اثبات کنیم، پاسخ آن سؤال را می‌دهد؛ یا این هم یکی از مصادیق تأویل و توجیه است که گرفتار آن می‌شویم یعنی همان‌گونه که اگر مطلبی با آیه همخوانی نداشت، آیه تأویل می‌شود، اگر عرفان اهل‌بیت با گفته‌های کسی نساخت، این عرفان تأویل می‌شود، و اگر شاهد صدقی بر بی‌اعتباری برخی از این کشف و شهود‌ها و یا کشف و شهود‌های ادعایی غیر ثابت پیدا شد، آن شاهد نادیده گرفته می‌شود. آیا این روش صحیح است؟!

  1. همه می‌دانیم که اساس و ریشه و اصول و مبانی ادیان آسمانی با هم تفاوتی ندارد، آدم‌(ع) همان را گوید که خاتم(ص) آورده، و خاتم(ص) همان مطالب را مطرح می‌سازد که آدم(ع) مطرح می‌ساخت، پس علت به‌وجود آمدن این‌همه تحریف‌ها در اعصار میان آدم(ع) و خاتم(ص) چه بوده است؟

علت العلل و مؤثر‌ترین عامل، آمیختن مطالب دیگران به آن چیزی که پیامبران آورده بودند می‌باشد. از این‌رو اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) تأکید فراوان داشتند که مرزهای مطالب دین به هیچ نحو کم و زیاد نشود، و نسبت به دخل و تصرف در معارف بی‌تفاوت نبوده، بلکه بسیار حساس بودند. ایشان می‌فرمودند:

المعصیه مع الاستقامه فی العقائد تغفر، و الطاعه مع الانحراف فی العقائد لا‌تقبل۵

و با اینگونه بیان‌ها عمل نیک را به‌خاطر انحراف در عقیده، از ارزش ساقط می‌کردند، تا اهمیت محفوظ ماندن عقاید و مرز‌ها را بیان کنند. این‌که حاضر نبودند در بنای خانه‌ی دین هیچ خشتی کج گذاشته شود، برای آن بود که اسلام و مکتب تشیّع گرفتار شبیه کجروی‌های ادیان پیش از اسلام نشود، و از تحریف و انحراف مصون بماند. اگر شما بپرسید راهِ در امان ماندن از این کجروی‌ها چیست؟ پاسخ این است که از اهل‌بیت(ع) جدا نشویم. پیامبر‌(ص) فرمود: «أنا مدینه العلم و علیٌّ بابها».

  1. در برخی موارد می‌بینیم قرآن در یک مسأله به صراحت اظهار‌نظر کرده است۶، اما فلسفه و حکمت متعالیه و عرفان خلاف آن را می‌گوید، و در عین حال گفته می‌شود قرآن ، برهان و عرفان متحد هستند . برای نمونه معادی که در قرآن مطرح است، صریح در «معاد جسمانی» است، و معادی که در حکمت متعالیه تبیین شده، معاد مثالی برزخی است که ربطی به معاد جسمانی عنصری قرآن ندارد. گرچه نام آن را معاد جسمانی بگذاریم. و برای همین یکی از بزرگان و استادان متأخر در حاشیه‌ی خود بر «شرح منظومه سبزواری» ـ‌که گویند از بهترین حواشی بر این کتاب، و حاکی از مهارت و تبحّر مؤلف آن در فلسفه است‌ـ در بحث معاد پس از تشریح آن‌چه ملاصدرا و حاجی سبزوار ی پیرامون معاد گفته اند، گوید: «این معاد با آن‌چه در قرآن آمده مخالف است و من به آن‌چه در قرآن هست اعتقاد دارم ». آیا ناهمگونی از این واضح تر؟ آیا انتظار این‌که عقاید خود را از این راه بگیریم و اصلاً گرفتار اشتباه نشویم، انتظار بی‌جایی نیست؟!
  2. مقصود از تسلیم که در آیات و روایات آمده، برای نمونه در نهج‌البلاغه می‌خوانیم: «الاسلام هو التسلیم» این است که مسلمان مؤمن آن‌چه پیامبر اسلام(ص) آورده (ما جاء به النّبی) را قبول داشته باشد، و در برابر معارف و احکامی که آورده،‌‌چه‌‌فلسفه و حکمت آن را بیابد و چه نیابد تسلیم باشد. روش تزکیه و رشد اخلاقی‌‌را‌‌که‌‌مطرح ساخته بپذیرد و تسلیم باشد، چه با روش‌های دیگران مطابق باشد چه مخالف.

به حقایق و واقعیاتی که بیان کرده ایمان داشته باشد و تسلیم باشد، چه بتواند برهان ـ‌‌باصطلاح فلسفی‌‌ـ بر آن اقامه کند، چه نتواند؛ و چه در مکتب‌های دیگر پذیرفته شده باشد، و چه ردّ.

چه بسا در این‌جا کسانی بی‌توجه بگویند، شما دعوت به ایمان بسیط می کنید و از تعقّل باز‌می‌دارید، پذیرش از معصوم که معلم حقایق وحیانی است عین تحقیق است نه بساطت و تقلید. و از این‌جاست که می‌بینیم آقا علی مدرس زنوزی ـ‌کسی که او را پس از ملا‌صدرا «مؤسس خوانده‌اند ـ‌در آخر «بدائع الحکم» می‌فرماید:

این بحث‌های عقلی ریسمان‌بازی است. هر کس هر چه باشد چه انسان معمولی و چه فیلسوف فاضل، باید عقاید خود را بر طبق عقاید معصوم قرار دهد و «بنای اعتقاد» خود را بر این گذارد که هر یک از آنها مطابق اعتقاد ائمه معصومین(ع) است معتقد باشد، و هر یک از آنها که مطابق نباشد منکر….

  1. در مقابل «تسلیم» به این معنی، «نفاق» شکل می‌گیرد. برای نمونه حکمی را می‌داند رسول خدا(ص) گفته است، اما چون به نظرش صحیح نمی‌آید، یا فلسفه و سرّش را نمی‌فهمد، قلباً زیر بار نمی‌رود. روش تربیتی اسلام را با روش‌های دیگر تطبیق و احیاناً مقایسه و تحلیل می‌کند و گاهی در دل می‌گوید آن روش دیگر بهتر است و یا شاید بهتر باشد.

واقعیت‌هایی مانند دوام عذاب که در قرآن آمده چون به عقلش جور نمی‌آید، به فکر توجیه می‌افتد و می‌گوید در آغاز عذاب است، اما کم‌کم عذب و گوارا می‌شود، تا عقل خود را قانع کرده باشد. این نوعی نفاق است و گفته‌اند: «للنفاق درجات و مراتب». از خدا باید بخواهیم از این‌گونه نقاط ضعف که ممکن است نا‌خود‌آگاه گرفتار شویم، حفظمان فرماید.۷

  1. بسیاری از طلاب و دانشجویان، مایل و طالبند که بدانند قرآن و روایت معتبر در مورد معارف اسلام ـ‌صرف‌نظر از آن‌چه فلاسفه‌ی پیش و پس از اسلام و عرفا گفته‌اند‌ـ چه گفته است. در چه مسایلی به وضوح سخن گفته، و در چه مسایلی گفتارش متشابه و در چه مسائلی ساکت است.

پس از این تحقیق و گروه‌بندی، مایلند بدانند در فلسفه و عرفان ـ‌صرف‌نظر از آیات و روایات و یا با توجه به آنها‌ـ مطالب چگونه تشریح و تبیین شده، تا اگر در مسایل گروه اول، آن‌چه را در فلسفه و عرفان مطرح شده، مطابق با آورده‌های اسلام دیدند، به فکر و عقل و شناخت گویندگانش آفرین گفته و آنان را تمجید کنند، و اگر احیاناً به مخالفتی برخورد کردند، اسلام و پیامبر اسلام را اصل و صحیح دانند، و حرف مخالف را نپذیرند.

در گروه دوم و سوم از مسایل، اگر آن‌چه که در فلسفه و عرفان آمده جزء بدیهیات و یا مستقلات عقلیه است بپذیرند، و در غیر این‌صورت با احتیاط برخورد کرده و به‌طور اجمال به واقعیاتی که رسول خدا(ص) و اهل‌بیت او قبول دارند معتقد باشد. نه این‌که قرآن و روایات با مطالب گرفته شده از دیگران خلط شده و مرز‌بندی دقیقی در کار نباشد.

  1. متأسفانه به‌خاطر این‌که تصور می‌شده کلام و فلسفه در بعد معارف برای حوزه‌ی اسلام کافی است، در استخراج و استنباط معارف از قرآن و روایات کار لازم انجام نشده است.

هنگامی که در بحث‌های فقهی و اصولی می‌بینیم برخی از آیات و روایات در حد اعلا مورد مداقّه و تدبّر قرار گرفته، مثل «حدیث رفع»، «حدیث علی الید» و «حدیث لا‌ضرر و لا‌ضرار» که در اثر تدبّر و دقّت چه مطالب خوبی از آنها استخراج و استنباط شده و مورد بررسی قرار گرفته است، تأسف می‌خوریم که چرا این سنخ کار، روی آیات و روایات و معارف نشده است.

راستی اگر صد نفر مانند شیخ انصاری، آخوند خراسانی۸، صاحب عروه و امام خمینی، خطبه‌های امیر‌مؤمنان‌(ع) را مانند روایات فقه و اصول مورد تدبّر و دقّت قرار می‌دادند، چه برکاتی برای همه داشت.

آرزو این است که این‌کار انجام شود و هم‌اکنون در حوزه‌ی قم گروهی مشغول جمع‌آوری و تنظیم و فیش کردن مصادر اولیه‌ی معارف اسلام و تشیّع هستند که به خواست خدا، در آینده در جهت تحقیق و تدقیق و استنباط و استخراج قرار گیرد.

  1. در فلسفه‌ی اسلامی و حکمت متعالیه، آیات و روایات هم مورد استفاده و استناد قرار گرفته است، اما اگر مرا تخطئه نکنند، می‌گویم: اغلب پس از پر‌شدن ذهن از مسائل فلسفی، به قرآن و روایات مراجعه کرده‌اند، و در مواردی به این نتیجه رسیده‌اند که آن‌چه در فلسفه آمده، با قرآن و روایات مطابق و همگون است. اما در موارد دیگری که پس از تأمل و دقت به آن همگونی و موافقت نرسیده‌اند، دست به تأویل و توجیه آیات و روایات زده‌اند. و در مواردی دیگر که می‌توان گفت قرآن و روایات مطلب صریح و واضحی ندارند و سکوت کرده است، باز آیات و روایاتی را (اگر جسارت نباشد) به استخدام مطالب خود در آورده‌اند.

برای نمونه اگر کسی سؤال کند: آیه‌ی شریفه‌ی ألا له الخلق و الأمر (اعراف، ۷/۵۴) با اصطلاح «عالم امر و خلق» که در فلسفه مطرح شده چه ربطی دارد که به هم ربط می‌دهند؟ در پاسخ چه می‌توانیم بگوییم: آیا امام معصوم که مفسّر حقیقی قرآن است آیه را این‌طور معنی کرده است؟ و آیا در زمان نزول آیه چنین مطلبی از آیه به ذهن کسی می‌آمده است؟ و یا حتی در زمان ما اگر اصطلاح «عالم امر و خلق» پیدا نشده بود، به ذهن کسی می‌آمد که این آیه با عالم امر و خلق ارتباط داشته باشد؟۹

اول باید ببینیم «له الخلق و الأمر» یعنی‌چه؟ و سپس ببینیم در فلسفه و علوم دیگر چیزی مطابق آن آمده است یا نه؟ نه بالعکس.

  1. این‌که کسانی مانند حقیر از طرح «مکتب تفکیک» و خود تفکیک استقبال می‌کنند معنایش این نیست که هر چه مکتب معارفی خراسان گفته یا می‌گوید بی‌چون و چرا باید پذیرفت، بلکه مقصود این است که این روش و راه، مسیر صحیحی است که باید دنبال شود و مرزها روشن گردد. روش مورد قبول و پسند است، محتوای روش باید مورد تحقیق باشد. نویسنده‌ی آگاه کتاب «مکتب تفکیک» نیز همواره دعوت به استقلال فکری و تحقیق جدی کرده است.

فکر می‌کنم تفقّه که در قرآن و روایات عنوان شده، با همین روش [تفکیک]، قابل انجام است و گرنه تفقّه نیست و احیاناً تحریف کردن حقایق قرآنی است.

فقه یعنی فهم، و «تفقّه در دین» یعنی فهمیدن آن‌چه پیامبر آورده است، بدون خلط شدن با آورده‌ها و گفته‌های دیگران . اگر از قرآن به ضمیمه‌ی مطالب دیگری از دیگران، معارف را استخراج و استنباط کنیم، این تفقّه در دین و فهم از قرآن نیست، و خواه نا‌خواه گرفتار تحریف واقعیات خواهیم شد.

همان‌گونه که باید مرز تسلیم و نفاق را بدانیم که تسلیم باشیم نه گرفتار نفاق، مرز تفقّه و تحریف را هم باید بدانیم که فقیه باشیم نه محرّف.

در پایان، بار دیگر در‌خواست خود را از دانشمند و نویسنده‌ی توانا جناب آقای محمّد‌رضا حکیمی تکرار کرده و بیان می‌کنم اگر کتاب مورد نظر («شیخ مجتبی قزوینی و مکتب تفکیک ») تألیف شود، نقطه‌ی عطفی در مباحث معارف خواهد بود و چون راه بحث و مباحثه هم برای همیشه باز خواهد بود، حتماً بحث‌های مطرح شده در آن کتاب پیگیری و به مرور زمان، از حیث تبیین و تشریح، سیر تکاملی خواهد داشت.۱۰

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  1. ر ک: رضا استادی، «آزاد اندیشی دیوار به دیوار کفر» مجله‌ی گلچرخ.
  2. ر ک: مقاله‌ای از رضا استادی در یادنامه‌ی مرحوم دکتر سید‌جواد مصطفوی.
  3. ملا صدرا، تفسیر سوره‌ی یس/۱۵۰، قم: انتشارات بیدار.
  4. ر ک: فقیه ایمانی، «حق با علی است».
  5. مفاد احادیث است نه عین حدیث.
  6. مانند معاد جسمانی.
  7. ر ک: رضا استادی، مجله‌ی نور علم «چهل حدیث»، ده روایت از روایات تسلیم .
  8. گویا مرحوم آخوند شرحی بر خطبه‌ی اول نهج‌البلاغه داشته باشند.
  9. آیت‌اللّه شهید دکتر سیّد محمّد‌‌حسین بهشتی نوشتاری در این زمینه دارد که به همین نام (عالم امر و خلق) چاپ شده است.
  10. ضمناً مدت‌هاست که شنیده‌ام کتاب «بیان الفرقان» مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی در دست تحقیق و چاپ است. اگر این مسموع مطابق با واقع، و این چاپ از توضیحات و پاورقی‌های روشنگر بهره‌مند باشد، خود قدم مؤثری است در این راه، و زمینه‌ی خوبی است برای مورد بحث قرار گرفتن محتوای آن. خلاصه باید مطالب عرضه شود و مورد نقد و بررسی قرار گیرد، نه فقط به کلیاتی بسنده گردد، اگر‌چه ـ‌چنان‌که اشاره کردیم: فهرست بسیار پر‌بار کتاب «مکتب تفکیک» (شامل۹۰۰ مسأله‌ی بسیار مهم)، راهگشای مهمی است برای پژوهندگان و محققان در حال و آینده.

*

بیّنات: بجز کتاب «مکتب تفکیک»، این کتابها نیز از سوی محمّد‌رضا حکیمی انتشار یافته است که روشنگر راه علمی «تفکیک» است:

۱ـ «معاد جسمانی در حکمت متعالیه».

۲ـ «اجتهاد و تقلید در فلسفه».

۳ـ «پیام جاودانه».

۴ـ عقل در مکتب تفکیک».

۵ ـ «الهیّات الهی و الهیات بشری»

منبع: فصلنامه بینات > شماره ۳۹ > سخنی پیرامون مکتب تفکیک- ( ۱۲ صفحه – از ۳۴۵ تا ۳۵۶ )

پیشنهاد ما به شما

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها.

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها. دانلود متن با کلیک …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green