صوت ســـخنرانی:
سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی
𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍
•دانلود ڪلیپ، pdf و صوتِ سخنرانی با ڪلیڪ روے عبارات زیر:
┓ 🖌┏؛
┛┗؛ خاطرهای از بازگشت روانپزشک مخالف دین به اسلام ↓📋 › ؛
گاهیاوقات برخی فکر میکنند ایمان علم هست! اما ایمان، علم نیست! ما فکر میکنیم که مثلاً فرض کنید به یک آتئیست اگر تمام حقائق اسلام را آموزش بدهیم، این لامحاله باید مسلمان و معتقد بشود! نه اینطوری نیست! او علم دارد، اما ایمان یک انتخاب هست! ولو اینکه یک کفه برایش صددرصد باشد باز باید آن عقیده را انتخاب کند! فقط به علم نیست!
یک خاطرهای دارم که با یک آقای دکتری بحث میکردیم خدا حفظش کند از دوستان خوب ما هم هست. ایشان از بهترین روانپزشکهای در مشهد هست. یعنی از کسانی که بسیار باهوش هست، تو پزشکی رتبههای بالا گرفته و روانپزشک هست. ما حدود ده سال پیش بحثی خدمت ایشان داشتیم با جمعی از دکترها، که ایشان یک شخصیتی بود که ناآگاه هم نسبت به دین نبود. چون بعضی وقتها میبینی که طرف اصلاً اطلاع ندارد. اما این در خانوادهٔ مذهبی بود و خودش حافظ قرآن بود. یعنی من گاهیاوقات معنی آیهای را میگفتم، او آیهاش را از حفظ میخواند! اما کار به اینجا رسیده بود که تو دانشگاه علوم پزشکی مشهد بر علیه اسلام، دانشجوها را شستشوی مغزی میداد! و خیلی بیان قوی هم داشت و یکسری اصول تبلیغ هم بالاخره از لحاظ روانشناسی و روانپزشکی هم بلد بود و در جهت باطل بالاخره ضد اسلام مؤفق بود!
ما با ایشان بحث میکردیم، یک جلسه میآمد هر چه شبهه داشت میگفت من هم همه را پاسخ میدادم. من بعد از این قضیه برایم خیلی مسئله یقینی شد که واقعاً دست ما نیست! یعنی تمام شبههها را جواب میدادم میگفتم آقای دکتر حرف دیگری هست؟ میگفت نیست! میگفتم این دیگر معتقد به اسلام شد! جلسهٔ بعد که البته هر هفته بود، یعنی جمعهها از صبح بحث میکردیم، هشت صبح بحث میکردیم تا مثلاً دو بعد از ظهر، هفتهٔ بعد میآمد مطالب هفتهٔ قبل را که رد میکرد دو سه تا شبههٔ جدید هم ارائه میداد! من اصلاً کلافه شده بودم! باز دوباره مطالب هفتهٔ قبل را که میگفتم، با عقل خودش بالا پایین میکرد قبول نمیکرد! میگفت حرفی ندارم بگذار فکر کنم! باز هفتهٔ بعد میآمد شاید این مباحثهای که ما با ایشان داشتیم جمع مباحثههایمان حدود یکسال طول کشید، اما مباحثهای که با ایشان داشتیم که به هرحال به نتیجهای نرسید شاید شش هفت ماه طول کشید! که من یادم است که در همان جمع از دکترها یکی از آنها کرمانی بود، این هم از دوستان خوب ما هست، ایشان روی وجود خدا شک داشت.خانوادهٔ مذهبی نداشت، و روی وجود خدا شک داشت. و یادم هست ما چند ماه اول که با ایشان بحث کردیم، ایشان خدا را که هیچی همه را قبول کرد، دنبال توضیحالمسائل هم میگشت که احکامش را یاد بگیرد! میگفت آقای دکتر یک وقت هم بگذار به ما احکام یاد بده! این خیلی برای من عجیب بود که من میگفتم این خیلی سرسخت است اما زود معتقد شد! و جالب است این بندهخدا، متون انگلیسی کتابهای آتئیستی را دور زده بود و از روی کتابهای اصلی اینها را خوانده بود و یک آدمی بود اهل مطالعه، ولی زود معتقد شد! در حالی که من میگفتم این خیلی دیر میگیرد. اما این آقای دکتر روانپزشک شاید حدود شش ماه هفت ماه درگیر بود و من نتوانستم روی این تأثیر بگذارم! و خودم هم تعجب میکردم! تا آنجا فکر میکردم اگر درست ارائه بدهیم با اخلاق مطالب را ارائه بدهیم، درست همان چیزی که از منطق هست ارائه بدهیم، طرف برمیگردد و این برنمیگشت! یعنی یک جهت روحی بود! یک چیزی نمیگذاشت این برگردد!
ایشان یک نامزدی داشت و خانوادهٔ دختر فهمیده بودند این ضد دین هست، برای همین اجازه ندادند که با هم ازدواج بکنند و با دخترشان یکجوری صحبت کردند که رابطهٔ این دو تا را به هم ریختند! این افسرده شد!
دقت بکنید افسرده شد! حالا آن خانوادهای هم که دختر ندادند خانوادهٔ مذهبی نبودند، اما گفتند این آقا اصلاً دین را کلاً رد میکند!
حالا ما عمل نمیکنیم این رد میکند! به هرحال هر جا میرفت خوشبیان هم بود بحث هم میکرد. این یک ماه افسرده شد.
یک ماه که افسرده شد حال روحی بین خودش و خدای خودش، یک وقت دیدیم یک هفته آمد گفت آقا من همه را پذیرفتم! گفت من همه را پذیرفتم! گفتم با این حرفهای ما بعید میدانم شما پذیرفته باشی، اگر میخواستی بپذیری هفتههای قبل میپذیرفتی! گفت توی تنگنای خاصی قرار گرفتم، به تعبیری این خانم را بهش دل بسته بودم، همه چیز را از من گرفتند، میدانم هم این دختر را دیگر به من نمیدهند! اما حال روحی من که خراب شد، با خدا ارتباط برقرار کردم دوباره رو مطالب که تأمل کردم یک چند هفتهای بررسی کردم به اینجا رسیدم که آقا درست است! واقعاً دین درست است! اسلام درست است! قرآن درست است! و این بندهخدا برگشت! اتفاقاً زمان کمی نگذشت که رفت خواستگاری با یک خانم دکتری که مذهبی بود ازدواج کرد. یعنی از نامزد اولیاش هم بهتر شد! خودش میگفت که یک خیریّتی بود این از آن یکی بهتر هست.
-دکتر وحید باقرپور کاشانی.