طبیعیات، در کتاب طبیعیات ارسطو، عبارت است از: جسم طبیعى و در نظر ابن سینا در مقدمه منطق کتاب شفا، عبارت است از: جسم محسوس.
از آنجا که شناخت جسم طبیعى به جز از طریق حس، ممکن نیست، ارسطو طبیعت را تنها بر اساس ظاهر حسّى «تأثرات حسى» تعریف و تفسیر مىکند.
یعنى تفسیرى حس گرایانه.
وى خورشید را جسمى درخشنده مىداند که هر روزه به دور زمین مىگردد؛ برخلاف نظریه فیثاغورث، که قائل به گردش زمین به دور خورشید بود، ارسطو نظریه منظومه شمسى او را بر همین اساس، باطل مىدانست.
چون با مشاهده حسى هر روز مىدید که خورشید در حال حرکت است و این با نظر فیثاغورث تطبیق نمىشود.
ارسطو جسم را هم حس گرایانه تعریف مىکرد.
وى مىگفت: جسم آن طورى هست که حس مىیابد(۸۵)، نه آن طورى که ذیمقراطیس مىگوید: جسم از اجزاء بسیار کوچک نامحسوس به نام اتم تشکیل شده است؛ زیرا با شناخت حسى تطبیق نمىکند.
ارسطو جسم مطلق را نیز نه به یکصد و چهارده عنصر، بلکه به چهار عنصرى که آنها را بسیط مىنامید، تقسیم مىنمود(۸۶)؛ یعنى آب، هوا، آتش و خاک.
ارسطو ماهیت آب را مایعى
خنک کننده و هوا را جسمى بسیط و سبکتر از آب و آتش را جسمى گرم و سوزان و خاک را جسمى خشک و سخت مىپنداشت.
مىگفت: آب با جوشیدن تبدیل به هوا و هوا با سرد شدن، تبدیل به آب مىشود.
همچنان که ارسطو، افلاک، خورشید، ماه و ستارگان را نیز موجوداتى جان دار و با شعور و عقل و ازلى و ابدى مىدانست.(۸۷)
نقد و بررسى:
اینک چون طبیعیات ارسطو مخالف علم شناخته شده و نظریه اتمى ذیمقراطیس و نظریه منظومه شمسى فیثاغورث نیز به اثبات علمى رسیده است، دیگر باطل کردن طبیعیات ارسطو نیاز به دلیل ندارد.
همگان آن را باطل مىدانند؛ حتى اساتید تراز اول فلسفه ارسطو، مانند علامه طباطبائىقدس سره(۸۸) نیز به صحت نظریه ذیمقراطیس اعتراف مىکنند؛ لکن چیزى که ما را بر آن داشت تا طبیعیات ارسطو را دوباره نقد و بررسى کنیم، آن است که قسمتى از مابعد الطبیعه ارسطو نیز بر همین طبیعیات باطل شده، استوار است؛ لذا با بطلان طبیعیات ارسطو، پایههاى مابعدالطبیعه او نیز فرو مىریزد.
با اثبات نظریه اتمى ذیمقراطیس در قرون اخیر، جسم مطلق و ماده نخستین، عبارت شد از الکترون و پروتون.
اتمهاى یک صد و چند عنصر از همینها تشکیل شده و وجه تمایز آنها تنها بر مقدار الکترون و پروتونهاى موجود در آنهاست.
این الکترون و پروتونها در ساختمان اتمى آنها موجودند و در آرایش اتمى آنها نیز دخیل مىباشند؛ همچون ساختمانهاى آجرى که وجه تمایزشان در نقشه و آجر موجود در آنهاست نه به خاطر تغییر ماهیت آجرها.
آجر هم در ساختمان مسجد و هم در ساختمان خانه استفاده مىشود، همچون الکترون و پروتون که ماده نخستین هستند و در ساختمانهاى مختلف اتمى شرکت دارند و هیچ تغییر
جوهرى در ماهیت آنها حاصل نمىشود.
همه اتمها و ترکیبات مادى، تنها همین دو نوع جوهر را دارند که عبارت است از الکترون و پروتون، پس نتیجه مىگیریم: اولاً: ارسطو جسم را متصل به هم و مملو از ماده بدون فاصله مىداند.
این صحیح نیست و حق این است که جسم از اجزاء کوچکى به نام اتم تشکیل شده و میان آنها فاصله و خلأ موجود است.
ثانیاً: عنصر بسیط که ارسطو آن را چهار عدد مىداند، صحیح نیست.
لااقل اگر به عنصر بسیط معتقد شویم، فقط دوتاست که عبارت است از الکترون و پروتون؛ بلکه آن هم بسیط نیست؛ و عناصر ۱۱۴ گانه، همه مرکب از الکترون و پروتون ترکیب عرضى هستند که از جابجایى الکترونها و پروتونها به وجود آمدهاند.(۸۹)
حتى پرتون هم طبق آخرین نظریهها از اجزایى تشکیل شده است.
ثالثاً: ارسطو مىگوید: فعالیت جسم مطلق با تبدیل به یکى از عناصر چهارگانه، کاملتر مىشود.
این نیز صحیح نیست؛ چون الکترون و پروتون موجود خارجى همیشه کامل هستند و فعلیت آنها کامل است؛ لذا شرکت آنها در یک ساختمان اتمى که یک جابجایى عرضى است، چیزى به وجود آنها نمىافزاید؛ حتى در تشکیل ساختمان گیاهان، بدن و مغز انسان نیز، هیچ تغییر جوهرى در ماهیت الکترون و پروتون به وجود نمىآید؛ بلکه الکترون و پروتون همچنان بدون فهم و اختیار تنها طبق قوانین فیزیک به طور قهرى عمل مىکنند.
هیچگونه تغییرى در صورت اتمها، نمىتواند ماده آنها را به جهان درونى و ذهن داراى فهم و اختیار و احساسات و… تبدیل کند.
الکترون و پروتون محال است با تغییر صورى، صفات فیزیکى خود را رها کرده و جوهرى اندیشنده گردند.
ارسطو مىپنداشت جسم با تغییراتى در صورت، داراى عقل مىشود(۹۰).
رابعاً: ارسطو که جسم را به چهار عنصر بسیط (آب، خاک، هوا، آتش) تقسیم مىکند، در تعریف ماهیت آنها مىگوید: آب، که مایعى است خنک کننده و هوا، جسمى است بسیط و سبکتر از آب و آتش، جسمى است داغ و سوزنده و خاک، جسمى خشک و سخت است(۹۱)؛ اما اینک علم ثابت کرده که ماهیت آب ترکیبى از هیدروژن و اکسیژن است نه مایع بسیط.
تنها آب هم مایع خنک کننده نیست، بلکه الکل و بنزین هم مایعى خنک کننده هستند.
تعریف ارسطو تعریفى زیاده از حد، حس گرایانه است.
هوا نیز عنصرى بسیط نیست؛ بلکه مخلوطى از انواع گازها است که یکى از آنها اکسیژن است.
ارسطو خیال مىکرده است که هوا همان بخار آب است چون آب با جوشیدن تبدیل به بخار و آن هم با احساس بینائى ما در هوا ناپدید مىشود، ارسطو و پیروانش مىگفتند: هوا، آب بخار شده است، همان طور که برف هواى منجمد شده است.
تمام این تفاصیل ارسطو از طبیعت، تفسیرى حس گرایانه است.
خامساً: نظریه مقولات عشر(۹۲) که ارسطو آنها را ماهیت موجودات مىدانست و جنس الاجناس مىنامید نیز، از همین نظریات باطل شده است.
چنانچه حضرت آیت اللَّه مصباح یزدى در آموزش فلسفه در مقولات عرضیه مىگویند:
مقولات نسبیّه که هفت مقوله از نه مقوله ارسطوئى را تشکیل مىدهند، از اعراض خارجیه نیستند و ماهیت مستقلى ندارند؛ یعنى جنس الاجناس موجودات نمىباشند؛ بلکه از عناوین انتزاعیه هستند که از مقایسه دو چیز به هم انتزاع مىشوند و ظرف انتزاع آن تنها در ذهن است.
استاد فلاطورى مىگوید(۹۳): ارسطو همان «متافیزیک» را براى تبیین «فیزیک» خودش مطرح کرده است… این روشن مىکند که اگر آن طرز تبیین فیزیکى، الآن پایدار نباشد، تمام چیزهایى که بر آن استوار مىشود پایدار نخواهد ماند
سید حسین نصر- نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت- خوارزمی ۱۳۷۷- صفحه ۳۷۲-۳۶۹