اما در ضمن، این حقیقت را هم نباید فراموش کنیم که گریه و ناله بر حسین(علیهالسلام) جنبهی عاطفی و معمولی ندارد که مورد تحقیر مافوق عاطفه و احساسات قرار بگیرد، زیرا روشن است که خاک تیرهی گور، آن هم با گذشت سیزده قرن و اندی، عاطفه طبیعی و گریههایی را که از احساسات طبیعی فوران میکند، خاموش میکند ، چنان که در مرگ پدران و فرزندان خود میبینیم. بلکه این گریهایست به حال حق و عدالت، که دستخوش هوای نفس یزید نابکار و پیروانش گشته است. بگذارید دفاع انسانها از حق و عدالت در صورت اشک تحولآور از اعماق جانشان برآید، تا آشکار شود که حق و عدالت از اعماق جانها سرچشمه میگیرد. نه از رسوم و قراردادهای اعتباری و صوری و زودگذر. خود جلال الدین میگوید:
تا نگرید ابــر کی خنــدد چمــن*****تـا نگریـد طفل، کـی نوشــد لبن
طفـل یک روزه، همی داند طریـق*****کـه بگریـم، تـا رسد دایـه شفیـق
تـو نمیدانـی، که دایهی دایــگان*****کـم دهد بی گریه، شیرت رایـگان
گریـهی ابـر است و سـوز آفتـاب*****استـن دنیـا، همین دو رشتـه تـاب
اگر گذشتن و انقراض حادثهی کربلا، بتواند دلیلی به عدم لزوم یاد بود آن داستان باشد، حتی جلال الدین هم نمیتواند بگوید: تنها به حال خود گریه کنید، زیرا چنان که داستان خونین کربلا گذشته و به سلسلهی ابدیت پیوسته است. هم چنین تبهکاریها و گنهکاریهای ما نیز به حکم:
هر نفس، نو میشـود دنیـا و مـــا*****بـیخبـر، از نـو شـدن انـدر بقــا
عمر همچونِ جوی نـو، نو میرسد*****مستمــری مـینمایـد در جســد
گذشته و به پشت پرده طبیعت خزیده است، دیگر جایی برای گریه نمیماند.
اگر بگویید: گریه توأم با توبه و بازگشت، کثیفیها و لجنهای روح را شستشو میدهد، میگوییم: گریه بر داستان نینوا نیز کثافتها و لجنهایی را که به روی انسان و انسانیت با دست تبهکاران کشیده میشود، شستشو میکند و میگوید: روی انسان را پاک نگه بدارید.
ریزش قطرات خون و افتادن سرها و دستها و پاها و دوخته شدن چشمان حق بین را، با تیرها به دست کسانی که کوچکترین دلیل برای بزرگترین جنایتی که میکنند، در دست ندارند میبینند، میگریند و آه سوزان از سینه بر میآورند.
مگر این جریان انسان و انسانیتکش را میتوان بدون تأثر عمیق، که گریه و ناله نشان کوچک و نارسایی از آن تاثیر است، دید و یا شنید ـ که در جامعه بشری، حالتی میتواند بروز کند که گروهی بایستند و با فریاد بلند داد بزنند که ما چه کردهایم برای چه ما را میکشید؟ و چرا در کشتن ما همهی اصول انسانی را زیر پا میگذارید؟ و آن جامعه نتواند برای جنایتی که مرتکب میشود، دلایل مورد جنایت را رد کند و برای کار خود دلیلی اگر چه ظاهری فریبندهای داشته باشد، نتواند بیان کند!
آیا برای بر حذر داشتن انسانها از امکان بروز چنین حالتی بینهایت شرمآور نباید متاثر گشت؟ این تأثر و گریه یک حالت بازتابی منفی نبوده بلکه سازنده و نیرو بخش حیات انسانها است.»[۲]