ازآنجا که بخشى از این مقاله، تحریف روشن تاریخ اسلام است، ما را بر آن داشت که بهگوشهاى از این تحریف و بیان بخشى از این حقایق بپردازیم؛ تا ثابت شود شهادت بانوىاسلام یک واقعیّت انکار ناپذیر تاریخى است و اگر آنها چنین بحثى را آغاز نکردهبودند، ما در این شرایط، آن را دنبال نمىکردیم.
عناوین و موضوعاتی که در رابطه با آنها در این نوشتار سخن خواهیم گفت، عبارتند از:
۱- عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها در لسانپیامبرصلى الله علیه وآله.
۲- احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنت.
۳- هتکحرمت خانه آن حضرت پس از درگذشت پدر بزرگوارش.
این نکته حائز اهمّیت است که تمامیمطالب این مقاله از منابع معروف اهل سنّت استفاده شده است.
عصمت حضرت زهراسلام الله علیهادر لسانپیامبرصلى الله علیه وآلهو سلم
در رابطه با نکته اول باید گفت: مقام والای وجود پاک فاطمه زهرا سلام الله علیها در کلام نورانی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نمایان شده است. به برخی از این سخنان که حاکی از عصمت و پیراستگی آن حضرت است، اشاره میکنیم:
فاطمه بضعه منّی فمن أغضبها أغضبنی[۱].
فاطمه پاره تن من است، هر کس او را به خشم آورد بسان این است که مرا خشمگین کرده است.
ناگفته نماند که خشم رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم مایه اذیت و ناراحتى اوست و سزاى کسی که مایه اذیت آن حضرت شود در قرآن کریم، مشخص شده است:
﴿ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ َ ﴾ ([أ])
رسول حـق در کـلام دیگری که نشان دهنده اوج مقام دخت گرامیاش است، مىفرمایند:
یا فاطمهُ انّ اللّه یغضبُ لِغضبک و یَرضى لرضاک.[۲]
دخترم فاطمه!، خدا با خشم تو، خشمگین، و با خشنودى تو، خشنود مىشود.
سزاست که انسان با اندکی تأمل در اینگونه احادیث، سر بر آستان سراسر نور آن بانوی مطهره نهد و به عجز خود از درک مقام وجودی او اعتراف نماید. از این رو است که لقب «سرور زنان جهان» به او اختصاص یافت و پدرش در حقاش فرمود:
یا فاطمه! ألا ترضین أن تکونَ سیدهَ نساء العالمین، و سیدهَ نساءِ هذه الأُمّه و سیده نساء المؤمنین.[۳]
دخـترم فاطمه! آیا به این کرامتى کـه خدا بـه تـو داده خـشنود نـمىشوى که تو، سرور زنان جهان و سرور زنان این امّت و سرور زنان با ایمان باشى.
احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت
محدثان نقل کردهاند، وقتى آیه مبارکه ﴿فی بُیُوت أَذِنَ اللّه أَنْ ترفعَ وَ یُذکَر فیها اسْمه﴾ ([ب]) بر پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم فرود آمد، آن حضرت این آیه را در مسجد تلاوت کرد، در این هنگام شخصى برخاست و گفت: اى رسول گرامى، مقصود از این بیوت با این اهمّیّت چیست؟ پیامبر فرمودند: خانههاى پیامبران! در این موقع ابوبکر برخاست و در حالى که به خانه على و فاطمه علیهما السلام اشاره مىکرد، گفت:آیا این خانه از همان خانهها است؟پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم در پاسخ گفت: بلى از برجسته ترین آنها است([ج]).
همچنین در نقلها آمده است پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم مدت نُه ماه به در خانه دخترش مىآمد، بر او و همسر عزیزش سلام مىکرد و این آیه را مىخواند:
﴿ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا﴾[۴]
بنابراین شکی نیست که خانه نورانی فاطمه زهرا سلام الله علیها نزد خداوند متعال از عظمت و احترام بسیاری برخوردار بود و این احترام میبایست از سوی قاطبه مسلمانان نیز رعایت میشد، لیکن آنچه نمیبایست رخ دهد به وقوع پیوست.
هتک حرمت خانه آن حضرت!
نادیده گرفتن حرمت خانه امامت و هتک حرمت خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها واقعیتی تاریخی است که بر اساس اصل «حقیقت شئ، نگهبان آن است» محفوظ مانده و تاریخ، آن را برای ما نقل نموده است. ما در اینجا طبق ترتیب زمانی به ذکر مدارکی از اهل سنت میپردازیم که این واقعه را نقل کردهاند.
۱- ابن ابى شیبه و کتاب «المصنَّف»
ابوبکر ابن ابى شیبه (۱۵۹- ۱۳۵) مؤلف کتاب المصنَّف به سندى صحیح چنین نقل مىکند:انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللّهصلى الله علیه وآلهکان علی و الزبیر یدخلان على فاطمه بنت رسول اللّه، فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم.
فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمه، فقال: یا بنت رسول اللّهصلى الله علیه وآلهو اللّه ما أحد أحبَّ إلینا من أبیک و ما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک، و أیم اللّه ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک أن امرتهم أن یحرق علیهم البیت.
قال: فلما خرج عمر جاؤوها، فقالت: تعلمون انّ عمر قد جاءَنی، و قد حلف باللّه لئن عدتم لیُحرقنّ علیکم البیت، و أیم اللّه لَیمضین لما حلف علیه.
هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مىپرداختند و این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوبترین فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو; ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى علىعلیه السلام و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامى پیامبرعلیها السلام به على علیه السلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مىدهد![۵]
همانطور که یاد شد، سند این نقل، صحیح است.
۲- بلاذرى و کتاب «انساب الاشراف»
احمد بن یحیى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى ۲۷۰) نویسنده معروف و صاحب تـاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در کتاب خود، «انساب الاشراف» اینگونه نقل مىکند:
انّ أبابکر أرسل إلى علىّ یرید البیعه فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیله! فتلقته فاطمه على الباب.
فقالت فاطمه: یابن الخطاب، أتراک محرقاً علىّ بابی؟ قال: نعم، و ذلک أقوى فیما جاء به أبوک…[۶] .
ابوبکر به دنبال على علیه السلام فرستاد تا بیعت کند، ولى على علیه السلام از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مىبینم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، این کار کمک به امرى است که پدرت براى آن مبعوث شد!!
۳- ابن قتیبه و کتاب «الإمامه و السیاسه»
مورّخ شهیر عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری، (۲۱۲-۲۷۶) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى است، که کتابهایی نظیر «تأویل مختلف الحدیث» و «ادب الکاتب» را به رشته تحریر در آورد[۷]. وى در کتاب «الإمامه و السیاسه» چنین مىنویسد:
انّ أبابکر رضی اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بیعته عند علی کرم اللّه وجهه فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب و قال: والّذی نفس عمر بیده لتخرجن أو لاحرقنها على من فیها، فقیل له: یا أبا حفص انّ فیها فاطمه فقال، و إن!![۸]
ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه علىعلیه السلام آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند، در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سر کسانی که در آن هستند آتش مىزنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!!
ابن قتیبه جریان را اینگونه نقل میکند:ثمّ قام عمر فمشى معه جماعه حتى أتوا فاطمه فدقّوا الباب فلمّا سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها یا أبتاه رسول اللّه ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب، و ابن أبی قحافه فلما سمع القوم صوتها و بکائها انصرفوا. و بقی عمر و معه قوم فأخرجوا علیاً فمضوا به إلى أبی بکر فقالوا له بایع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ فقالوا: إذاً و اللّه الّذى لا إله إلاّ هو نضرب عنقک…![۹]
عمر همراه با گروهى به در خانه فاطمه آمد، آنان در خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پـس از تـو چه مصیبتهایى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسید، وقتى مردم که همراه عمر بودند صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، على علیه السلام گفت: اگر بیعت نکنم چه مىشود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مىزنیم…
بدیهی است که این نقل تاریخی در نظر بسیاری از علمای اهل تسنن و پیروان آنها تلخ و ناگوار باشد، لذا برخی در صدد این بر آمدند که انتساب کتاب «الإمامه و السیاسه» به ابن قتیبه را مورد تردید قرار دهند، در حالى که ابن ابىالحدید استاد فن تاریخ این کتاب را از آثار او مىداند و پیوسته از آن نقل مىکند، متأسفانه باید گفت این کتاب دچار تحریف شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ حذف شده است، در حالى که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید آمده است.
«زرکلى» در اعلام این کتاب را از آثار ابن قتیبه مىداند و سپس مىافزاید: برخى از علما در این نسبت نظرى دارند. بنابراین او تردید را به دیگران نسبت مىدهد نه به خویش، همچنان که الیاس سرکیس[۱۰]این کتاب را از آثار ابن قتیبه مىداند.
۴- طبرى و تاریخ او
محمّد بن جریر طبرى (متوفاى ۳۱۰) در تاریخ خود رویداد قصد هتک حرمت خانه وحى را چنین بیان مىکند:أتى عمر بن الخطاب منزل علی و فیه طلحه و الزبیر و رجال من المهاجرین، فقال و اللّه لاحرقن علیکم أو لتخرجنّ إلى البیعه، فخرج علیه الزّبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده، فوثبوا علیه فأخذوه[۱۱].
عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى که طلحه و زبیر و گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خـدا سوگند خانه را به آتش میکشم مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دستش گرفتند.
این نقل تاریخی نشان میدهد، اخذ بیعت برای خلیفه با تهدید و ارعاب صورت گرفته، بدیهی است که این نوع بیعت از هیچ ارزشی برخوردار نیست و چنین خلیفهای حق خلافت بر مردم را ندارد.
۵- ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید»
شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه آندلسى» مؤلف کتاب «العقد الفرید» متوفاى (۴۶۳ هـ ) در کتاب خود بحثى مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده و تحت عنوان کسانى که از بیعت ابىبکر تخلف جستند چنین مىنویسد:فأمّا علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمه حتى بعث إلیهم أبوبکر، عمر بن الخطاب لیُخرجهم من بیت فاطمه و قال له: إن أبوا فقاتِلهم، فاقبل بقبس من نار أن یُضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمه فقال: یا ابن الخطاب أجئت لتحرق دارنا؟! قال: نعم، أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأُمّه![۱۲]
علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! و در این موقع عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمدهای خانه ما را بسوزانی، او در پاسخ گفت: بلی مگر این که در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!
در تمامی نقلهایی که تا کنون بدانها اشاره شد، تنها تصمیم به هتک حرمت، مطرح شده بود لکن در برخی از نقلهای تاریخی صریحاً آمده است که این هتک حرمت صورت گرفت و آنان بیشرمانه حریم وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها را زیر پا گذاشتند.
۶- ابو عبید و کتاب «الاموال»
ابو عبید قاسم بن سلام (متوفاى ۲۲۴) در کتاب خود به نام «الأموال» که مورد اعتماد فقهای عامه است نقل مىکند:عبدالرّحمن بن عوف مىگوید: که من در بیمارى ابوبکر براى عیادت او وارد خانه او شدم پس از گفتگوى زیاد به من گفت: آرزو مىکنم اى کاش سه چیز را که انجام دادم، انجام نمىدادم، همچنان که آرزو مىکنم اى کاش سه چیز را که انجام ندادم، انجام مىدادم. نیز آرزو مىکنم سه چیز را از پیامبر سؤال مىکردم.
امّا آن سه چیزى که انجام دادم و آرزو مىکنم که اى کاش انجام نمىدادم عبارتند از:
۱٫ وددت انّی لم أکشف بیت فاطمه و ترکته و ان اغلق على الحرب[۱۳].
اى کـاش پرده حرمت خـانه فـاطمه را نـمىگشودم و آن را به حال خـود وا مىگذاشتم هرچند براى جنگ بسته شده بود.
ابو عبید هنگامى که به اینجا مىرسد به جاى جمله: «لم أکشف بیت فاطمه و ترکته…» مىگوید: کذا و کذا. و اضافه مىکند که من مایل به ذکر آن نیستم!.
ولى عدم نقل این عبارت توسط او به دلیل تعصب مذهبی یا علل دیگر باعث نشده است که حقیقت مخفی بماند، زیرا محققان کتاب وی به این نکته اشاره کردهاند که جملات حذف شده در کتاب میزان الاعتدال آمده است، افزون بر آن دیگران این عبارات را در کتابهای خود نقل کردهاند.
از دیگر کسانی که این سخن را از ابوبکر نقل کرده و در کتابهای خود آوردهاند، میتوان به ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی (۲۶۰ – ۳۶۰) در «المعجم الکبیر»، ابنعبدربه در «العقد الفرید» و محمد بن یزید بن عبدالاکبر بغدادی (۲۱۰ – ۲۸۵) در «الکامل» اشاره کرد. مسعودی متوفای ۳۲۵ و نویسنده کتاب «مروج الذهب» نیز همین مضمون را به گونهای دیگر نقل کرده و گویا خواسته سخن ابوبکر را به عینه نقل نکند و عبارت مذکور را اینگونه آورده است:
فوددت انّی لم اکن فشت بیت فاطمه و ذکر فی ذلک کلاماً کثیراً.
۷- سخن نَظّام در کتاب «الوافی بالوفیات»
ابراهیم بن سیار نظّام معتزلى (۱۶۰-۲۳۱) که به خاطر زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در کتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه علیها السلام را نقل مىکند. وى مینویسد:انّ عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتى ألقت المحسن من بطنها[۱۴].
عمر در روز اخذ بیعت براى ابىبکر بر شکم فاطمه زد، به گونهای که فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!!
۸- ابن أبى دارم در کتاب «میزان الاعتدال»
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى ۳۵۷)([د])،نقل میکند که
در محضر او این خبر خوانده شد:انّ عمر رفس فاطمه حتى أسقطت بمحسن.
عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى را که در رحم داشت و نامش محسن بود، سقط کرد![۱۵]
۹- عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی»
وى هجوم به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکى از این موارد بسنده مىکنیم:
و الّذی نفس عمر بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها على من فیها…!
قالت له طائفه خافت اللّه، و رعت الرسول فی عقبه:
یا أبا حفص، إنّ فیها فاطمه…!فصاح لایبالی: و إن…!
و اقترب و قرع الباب، ثمّ ضربه و اقتحمه… و بداله علىّ … ورنّحینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار… فان هى الا طنین استغاثه…[۱۶]
قسم به کسى که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایند یا خانه را بر ساکنانش آتش مىزنم.
عدهاى که از خدا مىترسیدند و در پی مراعات منزلت پیامبر صلى الله علیه وآله پس از او بودند، گفتند:«اباحفص، فاطمه در این خانه است».او بى پروا فریاد زد: «حتی اگر او در خانه باشد!!».نزدیک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود. على علیه السلامرا دید…طنین صداى زهرا در نزدیکى مدخل خانه بلند شد… این ناله استغاثه او بود…!.
* * *
این بحث را با ذکر نقل دیگرى از «مقاتل ابن عطیّه» در کتاب «الامامه و السیاسه» پایان مىدهیم (هرچند هنوز ناگفتهها بسیار است!)
او در این کتاب چنین مىنویسد:
ان ابابکر بعد ما اخذ البیعه لنفسه من الناس بالارهاب و السیف و القوّه ارسل عمر و قنفذاً و جماعه الى دار علىّ و فاطمه علیهما السلام و جمع عمر الحطب على دار فاطمه و احرق باب الدار!…[۱۷]
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه علیهما السلامفرستاد و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد…
و در ذیل این روایت تعبیرات دیگرى آمده است که قلم را یارای بیان آنها نیست.
به یقین مطالعه این بحث کوتاه و مستند به مدارک اهل سنت، میتواند کسانی را که در باب شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها دچار تردیدند، اقناع کرده و حقیقت را بر ایشان آشکار نماید. امید است که خداوند متعال همه ما را از تعصبهای بیجا در امان نگاه داشته و در مسیر مطالعات اسلامی آزاد اندیشی را نصیب ما گرداند.
والسلام
[أ]- توبه، ۶۱٫ (آنان که رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناکى است). [ب]- (نور خدا) در خانههایى است که خدا رخصت داده که قدر و منزلت آنان رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود. [ج]- قرأ رسول اللّه هذه الآیه (فى بیوت أذن اللّه أن ترفع و یذکر فیها اسمه» فقام إلیه رجل: فقال: أی بیوت هذه یا رسول اللّه؟ قال: بیوت الأنبیاء، فقام إلیه أبوبکر، فقال: یا رسول اللّه: أهذا البیت منها، ـ مشیراً إلى بیت علی و فاطمهـ قال: نعم، من أفاضلها (الدر المنثور: ج۶، ص ۲۰۳ ; تفسیر سوره نور، روح المعانى، ج ۱۸،ص۱۷۴). [د]- محمّد بن أحمد بن حماد کوفى درباره او مىگوید: کان مستقیم الأمر، عامه دهره، او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود.
پی نوشتها:
[۱]- فتح البارى در شرح صحیح بخارى، ج ۷، ص۸۴ و نیز بخارى این را در بخش علامات نبوت، ج ۶، ص ۴۹۱ و در اواخر مغازى، ج ۸، ص ۱۱۰ آورده است. [۲]- مـستدرک حـاکم، ج۳، ص ۱۵۴ مـجمع الزوائـد، ج۹، ص ۲۰۳ و حـاکم در کتاب مستدرک احادیثى مىآورد که جامع شرایطى میباشند که بخارى و مسلم در صحت حدیث، آنها را لازم دانستهاند. [۳]- مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۵۶٫ [۴]- احزاب، ۳۳ و در المنثور، ج ۶، ص۶۰۶٫ [۵]- مصنف ابن ابى شیبه، ج۸، ص۵۷۲، کتاب المغازى. [۶]- انساب الأشراف، ج ۱، ص۵۸۶ طبع دار معارف، قاهره. [۷]- الاعلام زرکلى، ج۴، ص۱۳۷٫ [۸]- الامامه و السیاسه، ص ۱۲، چاپ مکتبه تجاریه کبرى، مصر. [۹]- همان، ص ۱۳٫ [۱۰]- معجم المطبوعات العربیه، ج۱، ص۲۱۲٫ [۱۱]- تاریخ طبرى، ج۲، ص۴۴۳، چاپ بیروت. [۱۲]- عقد الفرید، ج۴، ص۹۳، چاپ مکتبه هلال. [۱۳]- الأموال، پاورقى ۴، چاپ نشر کلیات ازهریه، الأموال، ۱۴۴، بیروت و نیز ابن عبد ربه در عقد الفرید، ج۴، ص۹۳ نقل کرده است چنان که خواهد آمد. [۱۴]- الوافی بالوفیات، ج۶، ص۱۷، شماره ۲۴۴۴ و ملل و نحل شهرستانى، ج ۱، ص۵۷، چاپ دارالمعرفه، بیروت و در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل»، ج ۳، ص ۲۴۸ و ۲۵۵ مراجعه شود. [۱۵]- میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۴۵۹٫ [۱۶]- عبدالفتاح عبدالمقصود، علی بن ابى طالب، ج ۴، ص۲۷۶ – ۲۷۷٫ [۱۷]- کتاب الامامه و الخلافه، ص ۱۶۰ – ۱۶۱، تألیف مقاتل بن عطیّه که با مقدّمهاى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسه البلاغ.