آیا روایت معتبری در باره کندن در قلعه خیبر توسط امیرمؤمنان علیه السلام وجود دارد؟

imam_ali_ibn_e_abi_talib_as_2-other

مقدمه

یکی از فضائل بی نظیر امیرمؤمنان علیه السلام که هیچ شخص دیگری در آن شریک نیست، قضیه کندن قلعه خیبر توسط آن حضرت است.

برجستگی و اهمیت این فضیلت از آن جا آشکار می شود که بدانیم لشکر اسلام چندین روز پشت دروازه این قلعه متوقف ماندند و فرماندهان مسلمان یکی از پس دیگری برای فتح این قلعه هجوم می آوردند؛ اما شکست خورده، درمانده و دست از پا درازتر به لشکرگاه برمی گشتند.

از جمله این فرماندهان ابوبکر و عمر بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله پرچم را به دست آن ها داد تا قلعه را فتح و شادی را به اردوگاه اسلام بیاوردند؛ اما هر دوی آنان نرسیده به دروازه قلعه شکست خورده و با فرار خود نا امیدی و سرشکستگی را در میان مسلمانان افزایش دادند.

حاکم نیشابوری در المستدرک در باره فرار ابوبکر می نویسد:

از أبو لیلی نقل شده است که امیرمؤمنان علیه السلام به او گفت: ای ابو لیلی ! آیا در خیبر با ما نبودی؟ گفت: بلی به خدا سوگند همراه شما بودم. امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله ابوبکر را به سوی خیبر فرستاد، او همراه مردم رفت و شکست خورده برگشت.

سند این روایت صحیح است؛ اما بخاری و مسلم نقل نکرده اند.

۴۳۳۸ أَخْبَرَنَا أَبُو قُتَیْبَهَ سَالِمُ بْنُ الْفَصْلِ الآدَمِیُّ بِمَکَّهَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی شَیْبَهَ، ثنا عَلِیُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَی، عَنِ الْحَکَمِ، وَعِیسَی، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِی لَیْلَی، عَنْ عَلِیٍّ، أَنَّهُ قَالَ: یَا أَبَا لَیْلَی أَمَا کُنْتَ مَعَنَا بِخَیْبَرَ؟ قَالَ: بَلَی وَاللَّهِ کُنْتُ مَعَکُمْ، قَالَ: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ أَبَا بَکْرٍ إِلَی خَیْبَرَ، فَسَارَ بِالنَّاسِ وَانْهَزَمَ حَتَّی رَجَعَ “.

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ

المستدرک علی الصحیحین ج۳، ص۳۹

شمس الدین ذهبی نیز در تلخیص المستدرک گفته است که سند این روایت صحیح است.

و در باره فرار عمر می نویسد:

أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِیُّ بِمَرْوَ، ثنا سَعِیدُ بْنُ مَسْعُودٍ، ثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَی، ثنا نُعَیْمُ بْنُ حَکِیمٍ، عَنْ أَبِی مُوسَی الْحَنَفِیِّ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: ” سَارَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِلَی خَیْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا بَعَثَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُ، وَبَعَثَ مَعَهُ النَّاسَ إِلَی مَدِینَتِهِمْ أَوْ قَصْرِهِمْ، فَقَاتَلُوهُمْ فَلَمْ یَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءُوا یُجَبِّنُونَهُ وَیُجَبِّنُهُمْ، فَسَارَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ ” الْحَدِیثُ.

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ

حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ أَحْمَدُ بْنُ سَلْمَانَ الْفَقِیهُ بِبَغْدَادَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ، ثنا الْقَاسِمُ بْنُ أَبِی شَیْبَهَ، ثنا یَحْیَی بْنُ یَعْلَی، ثنا مَعْقِلُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ، عَنْ جَابِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، ” أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ دَفَعَ الرَّایَهَ یَوْمَ خَیْبَرَ إِلَی عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَانْطَلَقَ، فَرَجَعَ یُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَیُجَبِّنُونُهُ “.

هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله به خبیر رفت، هنگامی که به آن جا رسید، عمر را به همراه مردم به سوی شهر و یا قصر اهل خبیر فرستاد، عمر جنگید؛ اما طولی نکشید که عمر و همراهانش شکست خوردند. وقتی برگشتند، مردم عمر را به ترسیدن متهم می کردند و عمر آن ها را متهم می کرد.

سند این روایت صحیح است؛ اما بخاری و مسلم نقل نکرده اند.

از جابر بن عبد الله نقل شده است که در روز خبیر، رسول خدا صلی الله علیه وآله پرچم را به دست عمر داد، پس عمر رفت و برگشت؛ در حالی که یارانش او را متهم به ترس می کردند و او یارانش را.

این روایت صحیح است و شرایط صحیح مسلم را دارد؛ اما او نقل نکرده است.

المستدرک علی الصحیحین ج۳، ص۴۰

شمس الدین ذهبی نیز در تلخیص المستدرک، صحت این دو روایت را تأیید کرده است.

پیام آور خدا که درود خدا بر او خاندان پاکش باد، وقتی چنین دید، در میان لشکریان آمد و فرمود:

«فردا پرچم را به دست کسی خواهد داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند، او کسی است که هیچ گاه پشت به دشمن نکرده و فرار نخواهد کرد و خداوند به وسیله او فتح و پیروزی را نصیب مسلمانان می نماید».

فرادی آن روز وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله به میان مسلمانان آمد، فرماندهان مسلمانان با گردن های کشیده چشم به دهان مبارک پیامبر خدا دوخته بودند که این فرمانده لایق چه کسی است که خداوند او را شایسته فتح و پیروزی دانسته است.

تاریخ نویسان شیعه و سنی نوشته اند که امیرمؤمنان علیه السلام در این چند روز گرفتار چشم درد بود و نمی توانست جایی را ببیند. پیامبر خدا هنگامی که در میان انبوه جمعیت امیرمؤمنان علیه السلام را نیافت و از بیماری ایشان با خبر شد، او را خواست و از آب دهان پاک و مبارک خود به چشمان امیرمؤمنان علیه السلام کشید تا اثری از بیماری در چشم آن حضرت دیده نشود.

در روایتی که محمد بن اسماعیل بخاری نقل کرده است، رسول خدا صلی الله علیه وآله در شبی که قرار بود پرچم را به دست مبارک امیرمؤمنان علیه السلام بسپارد، فرمود:

فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند فتح و پیروزی را به دست او نصیب ما می کند، کسی که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش نیز او را دوست دارند.

حدثنا قُتَیْبَهُ بن سَعِیدٍ حدثنا یَعْقُوبُ بن عبد الرحمن عن أبی حَازِمٍ قال أخبرنی سَهْلُ بن سَعْدٍ رضی الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قال یوم خَیْبَرَ لَأُعْطِیَنَّ هذه الرَّایَهَ غَدًا رَجُلًا یَفْتَحُ الله علی یَدَیْهِ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ قال فَبَاتَ الناس یَدُوکُونَ لَیْلَتَهُمْ أَیُّهُمْ یُعْطَاهَا فلما أَصْبَحَ الناس غَدَوْا علی رسول اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کلهم یَرْجُو أَنْ یُعْطَاهَا فقال أَیْنَ عَلِیُّ بن أبی طَالِبٍ فَقِیلَ هو یا رَسُولَ اللَّهِ یَشْتَکِی عَیْنَیْهِ قال فَأَرْسَلُوا إلیه فَأُتِیَ بِهِ فَبَصَقَ رسول اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فی عَیْنَیْهِ وَدَعَا له فَبَرَأَ حتی کَأَنْ لم یَکُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ الرَّایَهَ فقال عَلِیٌّ یا رَسُولَ اللَّهِ أُقَاتِلُهُمْ حتی یَکُونُوا مِثْلَنَا.

مردم شب را تا صبح بیدار و منتظر بودند که این پرچم را به چه کسی خواهد داد. هنگامی که صبح شد، همگی وارد شدند بر پیامبر و همگی امید داشتند که پرچم به او داده شود. آن حضرت فرمود: علی بن أبی طالب کجا است؟ گفته شد: ای رسول خدا ! او چشم درد دارد، شخصی را به دنبالش فرستادند، هنگامی آمد، رسول خدا صلی الله علیه وآله آب دهانش را به چشمان آن حضرت مالید و برایش دعا کرد. چشمان ایشان فورا خوب شد، انگار که اصلا دردی نداشت. پس پرچم را به او داد. علی علیه السلام فرمود: ای پیامبر خدا ! با آن ها خواهم جنگید تا این که مثل ما شوند.

صحیح البخاری ج۴، ص۱۵۴۲، ح۳۹۷۳

امیرمؤمنان علیه السلام به فرمان خدا و پیامبرش برای فتح خیبر حرکت و پیش از رسیدن به قلعه دو پهلوان نامدار یهودی یعنی مرحب و برادرش را که هیچ پهلوانی تا آن روز جرأت مقابله با آن ها را نداشت، از سر راه برداشت و سپس در قلعه خیبر را که چهل نفر برای باز و بسته کردن آن نیاز بود، از جا کند و آن را پلی قرار داد بر روی خندقی که پشت در کنده بودند تا سربازان مسلمان از روی آن رده و وارد قلعه شوند.

ارزش این فتح زمانی روشن می شود که بدانیم جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرب درگاه خداوند در این جنگ در خدمت امیرمؤمنان علیه السلام بوده اند و با ایشان همکاری می کرده اند.

احمد بن حنبل در مسند خود با سند صحیح این چنین نقل کرده است:

۱۷۱۹ حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا وَکِیعٌ عن شَرِیکٍ عن أبی إِسْحَاقَ عن هُبَیْرَهَ خَطَبَنَا الْحَسَنُ بن عَلِیٍّ رضی الله عنه فقال لقد فارقکم رَجُلٌ بِالأَمْسِ لم یَسْبِقْهُ الأَوَّلُونَ بِعَلْمٍ وَلاَ یُدْرِکُهُ الآخِرُونَ کان رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یَبْعَثُهُ بِالرَّایَهِ جِبْرِیلُ عن یَمِینِهِ وَمِیکَائِیلُ عن شِمَالِهِ لاَ یَنْصَرِفُ حتی یُفْتَحَ له.

از هبیره نقل شده است که حسن بن علی علیهم السلام خطبه خواند و فرمود: شما دیشب مردی را از دست دادید که گذشتگان از او پیشی نگرفتند و آیندگان نیز به او نخواهند رسید. رسول خدا صلی الله علیه وآله پرچم را به دست او داد؛ در حالی که جبرئیل از طرف راست و میکائل از طرف چپ آن حضرت را همراهی می کردند، او باز نمی گشت؛ مگر این که فتح و پیروزی نصیبش می شد.

مسند أحمد بن حنبل ج۲، ص۳۴۴

احمد محمد شاکر، محقق کتاب مسند احمد سند این روایت را صحیح دانسته است

محمد ناصر الدین البانی نیز این روایت را در کتاب سلسلهء الأحادیث الصحیحه آورده است:

سلسلهء الأحادیث الصحیحهء، ج۵، ص۶۶۰، ح۲۴۹۶

طبق این روایات امیرمؤمنان علیه السلام خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. جبرئیل و میکائیل خادم امیرمؤمنان علیه السلام است و او را در فتح خبیر یاری کرده اند.

اما ابوبکر و عمر نه خدا و پیامبرش را دوست داشتند و نه خدا و پیامبر برای این دو نفر ارزشی قائل بودند؛ چون اگر چنین بود، آن ها جان خود را فدای راه اسلام می کردند و فرار را بر قرار ترجیح نمی دادند.

جبرئیل و میکائیل نیز تنها خدمت به امیرمؤمنان علیه السلام را برای خود افتخار دانسته اند و آن حضرت را یاری کرده اند؛ اما به ابوبکر و عمر هیچ کمکی نکرده اند.

طرح شبهه

کندن در خیبر توسط حضرت علی علیه السلام از جمله وقایع مشهور تاریخ صدر اسلام است که علمای شیعه و علمای سنی این واقعه را در کتاب های تاریخی و حدیثی آورده اند؛ ولی در مقابل عده ای نیز روایات قلعه در خیبر توسط حضرت علی علیه السلام را منکر شده وآن را غیر واقعی دانسته اند.

از جمله افرادی که طرق این روایات را غیر صحیح دانسته و معتقد هستند تمام روایات قلع خیبر توسط حضرت علی علیه السلام واهی و غیر واقعی است، ابوالخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوی استاد قسطلانی است. سخاوی بعد از اینکه روایاتی را در این باره از ابن اسحاق، و بیهقی نقل می کند، می گوید:

قلت بل کلها واهیه ولذا أنکره بعض العلماء

من می گویم تمام طرق این روایات( قلع در خیبر) واهی و غیر واقعی است و بخاطر همین عده ای از علماء منکر شده اند.

السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (متوفای۹۰۲هـ)، المقاصد الحسنه فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهره علی الألسنه، ج۱، ص۳۱۳، تحقیق: محمد عثمان الخشت، ناشر: دار الکتاب العربی – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۵ هـ – ۱۹۸۵م

همچنین مقرزی در کتاب الامتاع السماع به عده ای نسبت داده است که آنها قلع خیبر توسط حضرت علی عبیه السلام را منکر بودند و این روایت از عوام مردم نقل شده است.

وی گوید:

وزعم بعضهم: أن حمل علی کرم الله وجهه الباب لا أصل له، وإنما یروونه عن رعاع الناس، ولیس کذلک.

برخی گمان می کنند که حمل باب خیبر توسط علی علیه السلام ریشه و اساسی ندارد زیرا از عوام مردم نقل شده است، درحالی که چنین نیست.

المقریزی، تقی الدین أحمد بن علی بن عبد القادر بن محمد (متوفای۸۴۵ هـ)،إمتاع الأسماع بما للنبی صلی الله علیه وسلم من الأحوال والأموال والحفده والمتاع،ج۱، ص۳۱۰، تحقیق وتعلیق محمد عبد الحمید النمیسی، ناشر: منشورات محمد علی بیضون دار الکتب العلمیه ـ بیروت، الطبعه الأولی، ۱۴۲۰ ه ـ ۱۹۹۹م.

حلبی نیز در السیره الحلبیه به مسئله انکار سخاوی و بعض علماء که نامشان مشخص نیست، اشاره کرده است.

الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای۱۰۴۴هـ)، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون، ج۲، ص۷۳۷، ناشر: دار المعرفه – بیروت – ۱۴۰۰٫

خلاصه این که افرادی مثل سخاوی و بعضی از علماء اهل سنت که نامشان مشخص نیست منکر قضیه کندن در خیبر توسط حضرت علی علیه السلام شده اند و روایت در این باب را ضعیف و واهی و دروغ دانسته اند.

نقد و بررسی

منکرین کندن خیبر توسط حضرت علی علیه السلام، تمام روایات در این باره را انکار و و پوچ و یا دروغ دانسته اند؛ ولی با بررسی این روایات روشن خواهد شد که چنین چیزی ادعایی بیش نبوده؛ بلکه تعصب و دشمنی آنها نسبت به حضرت علیه السلام را می رساند.

روایات اهل سنت

روایت اول

ابن ابی شیبه روایتی را از جابر بن عبدالله چنین نقل می کند:

حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، عَنْ لَیْثٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ، فَذَکَرَ ذُنُوبَهُ وَمَا یَخَافُ، قَالَ: فَبَکَی ثُمَّ قَالَ: حَدَّثَنِی جَابِرٌ،

أَنَّ عَلِیًّا حَمَلَ الْبَابَ یَوْمَ خَیْبَرَ حَتَّی صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ فَفَتَحُوهَا، وَإِنَّهُ جُرِّبَ فَلَمْ یَحْمِلْهُ إلَّا أَرْبَعُونَ رَجُلًا.

لیث گوید بر ابی جعفر علیه السلام داخل شدم که گناهانش را و آنچه را که مایه خوف بود را یاد می کرد گفت سپس گریه کرد و فرمود: جابر بر من حدیث کرد که کرد که علی علیه السلام در جنگ خیبر درب قلعه را روی دست بلند کرد، و مسلمانان دسته دسته از روی آن عبور کردند و وارد قلعه شده وآن را فتح کردند و آن درقلعه به این صورت تجربه شده که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند

إبن أبی شیبه الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج۶، ص۳۷۴، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبه الرشد – الریاض، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۹هـ.

بیهقی نیز این روایت را از دو طریق از جابر بن عبدالله چنین نقل می کند:

وَأَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْهَیْثَمُ بْنُ خَلَفٍ الدُّورِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُوسَی السُّدِّیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، عَنْ لَیْثِ بْنِ أَبِی سُلَیْمٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَهُوَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَیْهِ، فَقَالَ حَدَّثَنَا جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: ” أَنَّ عَلِیًّا حَمَلَ الْبَابَ یَوْمَ خَیْبَرَ حَتَّی صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ عَلَیْهِ، فَافْتَتَحُوهَا، وَأَنَّهُ حَرِبَ بَعْدَ ذَلِکَ فَلَمْ یَحْمِلْهُ أَرْبَعُونَ رَجُلا “، تَابَعَهُ فُضَیْلُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ، عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ زِیَادٍ، وَرُوِیَ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ ضَعِیفٍ، عَنْ جَابِرٍ، ثُمَّ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ سَبْعُونَ رَجُلا فَکَانَ جُهْدَهُمْ أَنْ أَعَادُوا الْبَابَ.

لیث بن ابی سلیم از ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام روایت کرده که فرمود: جابر بن عبد اللَّه برایم حدیث کرد که علی (علیه السلام) در جنگ خیبر درب قلعه را روی دست بلند کرد، و مسلمانان دسته دسته از روی آن عبور کردند با اینکه سنگینی آن درب به قدری بود که چهل نفر نتوانستند آن را بلند کنند

و نیز گفته که از طریقی دیگر از جابر روایت شده که گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جای اولش برگردانند

البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفای۴۵۸هـ)، دلائل النبوه، ج۴، ص۲۱۲، طبق برنامه الجامع الکبیر.

این روایت را علماء دیگر اهل سنت امثال بغدادی، ابن عساکر، عسقلانی، سخاوی، سیوطی، ملاعلی قاری، عاصمی ملکی و عجلونی نیز نقل کرده اند.

البغدادی، ابوبکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۲۴، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله (متوفای۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۱۱۱ -، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵٫

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲ هـ)، لسان المیزان، ج۴، ص۱۹۶تحقیق: دائره المعرف النظامیه – الهند، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۶هـ – ۱۹۸۶م.

السخاوی شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (متوفای۹۰۲هـ)، المقاصد الحسنه فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهره علی الألسنه، ج۱، ص۴۷۸، تحقیق: محمد عثمان الخشت، ناشر: دار الکتاب العربی – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۵ هـ – ۱۹۸۵م

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ)، تاریخ الخلفاء، ج۱، ص۱۶۷، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعه السعاده – مصر، الطبعه: الأولی، ۱۳۷۱هـ – ۱۹۵۲م.

ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای۱۰۱۴هـ)، مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، ج۱۱، ص۲۴۵، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیه – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۲هـ – ۲۰۰۱م

العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای۱۱۱۱هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج۳، ص۶۶، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیه

العجلونی الجراحی، إسماعیل بن محمد (متوفای۱۱۶۲هـ)، کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث علی ألسنه الناس، ج۱، ص۴۳۸، تحقیق: أحمد القلاش، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الرابعه، ۱۴۰۵هـ.

روایت دوم

احمدبن حنبل روایتی را از ابی رافع در باره کندن در خیبر توسط حضرت علی علیه السلام این چنین نقل می کند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أَبِی ثنا یَعْقُوبُ ثنا أَبِی عن مُحَمَّدِ بن إِسْحَاقَ قال حدثنی عبد اللَّهِ بن حسن عن بَعْضِ أَهْلِهِ عن أَبِی رَافِعٍ مولی رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال خَرَجْنَا مع عَلِیٍّ حین بَعَثَهُ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم بِرَایَتِهِ فلما دَنَا مِنَ الْحِصْنِ خَرَجَ إلیه أَهْلُهُ فَقَاتَلَهُمْ فَضَرَبَهُ رَجُلٌ من یَهُودَ فَطَرَحَ تُرْسَهُ من یَدِهِ فَتَنَاوَلَ عَلِیٌّ بَاباً کان عِنْدَ الْحِصْنِ فَتَرَّسَ بِهِ نَفْسَهُ فلم یَزَلْ فی یَدِهِ وهو یُقَاتِلُ حتی فَتَحَ الله علیه ثُمَّ أَلْقَاهُ من یَدِهِ حین فَرَغَ فَلَقَدْ رأیتنی فی نَفَرٍ معی سَبْعَهٌ أنا ثَامِنُهُمْ نَجْهَدُ علی أَنْ نَقْلِبَ ذلک الْبَابَ فما نَقْلِبُهُ

ابن اسحاق از برخی از «ابو رافع»، آزاد شده رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت می کند، روزی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله پرچم اسلام را به دست حضرت علی علیه السّلام داد، همراه آن حضرت به قلعه خیبر نزدیک شدیم، خیبری ها از قلعه بیرون آمدند و حضرت علی علیه السّلام با آنها به نبرد پرداخت. یکی از یهودی ها چابکی کرد و با ضربه ای که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. علی علیه السّلام از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند و مانند سپری روی سر خود قرار داد و همواره آن در روی سر حضرتش بود و با خیبری ها می جنگید تا خدای تعالی قلعه خیبر را بدست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمین افکند. پس از آن من و هفت نفر دیگر کنار آن در، آمدیم و هر چه کوشیدیم که آن را از روی زمین بلند کنیم، نتوانستیم

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۶، ص۸، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر.

بیهقی نیز این روایت را چنین نقل کرده است:

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ: مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ، قَالَ: حَدَّثَنَا یُونُسُ بْنُ بُکَیْرٍ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ بَعْضِ أَهْلِهِ، عَنْ أَبِی رَافِعٍ مَوْلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) قَالَ: ” خَرَجْنَا مَعَ عَلِیٍّ حِینَ بَعَثَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِرَایَتِهِ، فَلَمَّا دَنَا مِنَ الْحِصْنِ خَرَجَ إِلَیْهِ أَهْلُهُ، فَقَاتَلَهُمْ فَضَرَبَهُ رَجُلٌ مِنْ یَهُودَ، فَطَرَحَ تُرْسَهُ مِنْ یَدِهِ، فَتَنَاوَلَ عَلِیٌّ بَابَ الْحِصْنِ فَتَرَّسَ بِهِ عَنْ نَفْسِهِ، فَلَمْ یَزَلْ فِی یَدِهِ وَهُوَ یُقَاتِلُ، حَتَّی فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَلْقَاهُ مِنْ یَدِهِ، فَلَقَدْ رَأَیْتُنِی فِی نَفَرٍ مِنْ سَبْعَهٍ أَنَا ثَامِنُهُمْ نَجْهَدُ عَلَی أَنْ نَقْلِبَ ذَلِکَ الْبَابَ فَمَا اسْتَطَعْنَا أَنْ نَقْلِبَهُ ”

ابن اسحاق از برخی از «ابو رافع»، آزاد شده رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت می کند، روزی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله پرچم اسلام را به دست حضرت علی علیه السّلام داد، همراه آن حضرت به قلعه خیبر نزدیک شدیم، خیبری ها از قلعه بیرون آمدند و حضرت علی علیه السّلام با آنها به نبرد پرداخت. یکی از یهودی ها چابکی کرد و با ضربه ای که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. علی علیه السّلام از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند و مانند سپری روی سر خود قرار داد و همواره آن در روی سر حضرتش بود و با خیبری ها می جنگید تا خدای تعالی قلعه خیبر را به دست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمین افکند. پس از آن من و هفت نفر دیگر کنار آن در، آمدیم و هر چه کوشیدیم که آن را از روی زمین بلند کنیم، نتوانستیم

البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفای۴۵۸هـ)، دلائل النبوه، ج۴، ص۲۱۲، طبق برنامه الجامع الکبیر.

همین روایت را واقدی، طبری، ثعلبی، ابن کثیر، ابن عساکر، نویری، ذهبی، ابن الوردی، ابن الرجب، هیثمی، ابن حجر عسقلانی، ثعالبی و صالحی شامی نیز نقل کرده اند

الواقدی، ابوعبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفای۲۰۷ هـ)، کتاب المغازی، ج۲، ص۱۲۸، تحقیق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۴ هـ – ۲۰۰۴ م.

الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفای۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۳۷، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.

الثعلبی النیسابوری، ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم (متوفای۴۲۷هـ)، الکشف والبیان، ج۹، ص۵۱، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعه وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۲هـ-۲۰۰۲م.

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، السیره النبویه، ج۳، ص۳۵۹، طبق برنامه الجامع الکبیر

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه، ج۴، ص۱۸۹، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت.

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله (متوفای۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۱۱۰، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵

النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای۷۳۳هـ)، نهایه الأرب فی فنون الأدب، تحقیق مفید قمحیه وجماعه، ج۱۷، ص۱۸۰، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۴هـ – ۲۰۰۴م.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج۲، ص۴۱۱، و ج۳، ص۶۲۶، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.

ابن الوردی، زین الدین عمر بن مظفر (متوفای۷۴۹هـ)، تاریخ ابن الوردی، ج۱، ص۱۲۰، ناشر: دار الکتب العلمیه – لبنان / بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ – ۱۹۹۶م

ابن رجب البغدادی، زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدین (متوفای۷۹۵هـ)، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۴۷۸ تحقیق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد، ناشر: دار ابن الجوزی – السعودیه / الدمام، الطبعه: الثانیه، ۱۴۲۲هـ.

الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۶، ص۱۵۲، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – ۱۴۰۷هـ.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲ هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۴۷۸، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه – بیروت.

الثعالبی، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفای۸۷۵هـ)، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۱، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت.

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای۹۴۲هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج۵، ص۱۲۸، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۴هـ

روایت سوم

حلبی روایتی را چنین نقل می کند:

وفی روایه أنه صلی الله علیه وسلم ألبسه درعه الحدید وشد ذا الفقار أی الذی هو سیفه فی وسطه وأعطاه الرایه ووجهه إلی الحصن فخرج علی کرم الله وجهه بها یهرول حتی رکزها تحت الحصن فاطلع علیه یهودی من رأس الحصن فقال من أنت قال علی بن أبی طالب فقال الیهودی علوتم وحق ما أنزل علی موسی ثم خرج إلیه أهل الحصن وکان أول من خرج منهم إلیه الحارث أخو مرحب وکان معروفا بالشجاعه فانکشف المسلمون وثبت علی کرم الله وجهه فتضاربا فقتله علی وانهزم الیهود إلی الحصن ثم خرج إلیه مرحب فحمل مرحب علیه وضربه فطرح ترسه من یده فتناول علی کرم اله وجهه بابا کان عند الحصن فتترس به عن نفسه فلم یزل فی یده وهو یقاتل حتی فتح الله علیه الحصن ثم ألقاه من یده أی وراء ظهره ثمانین شبرا قال الراوی فجهدت أنا وسبعه نفر علی أن نقلب ذلک الباب فلم نقدر قال بعضهم فی هذا الخبر جهاله وانقطاع ظاهر قال وقیل ولم یقدر علی حمله أربعون رجلا وقیل سبعون

در روایتی نقل شده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله زره آهنین خود را در بر علی کرد و ذو الفقار را به کمر وی بست و پرچم را بدو داد و به سوی دژ فرستاد. ساکنان دژ به طرف علی شتافتند یک یهود از آمدن حضرت مطلع شد و گفت الان به حق آن چیزی که بر موسی نازل شده پیروزید سپس اهل قلعه خارج شدند و نخستین کسی که به مقابله او آمد، حارث برادر مرحب بود که در شجاعت آوازه داشت. مسلمانان عقب نشستند ولی علی (علیه السلام) پابرجا ماند. آنها با شمشیر با هم جنگیدند و علی او را کشت و یهودیان به دژ گریختند. سپس مرحب خارج شده و بر حضرت علی علیه السلام حمله کرد و با ضربه ای که به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمین افتاد. علی علیه السّلام از فرصت استفاده کرد و در قلعه را از جا برکند همچنان در دستش بود و جنگ می کرد تا اینکه خداوند قلعه را برای ایشان فتح کرد سپس با دستش آن را به اندازه هشتاد وجب به پشت سرش انداخت.راوی گوید: من و هفت نفر دیگر تلاش کردیم تا در را برگردانیم، نتوانستیم

الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای۱۰۴۴هـ)، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون، الحلبیه ج۲، ص ۷۳۷، ناشر: دار المعرفه – بیروت – ۱۴۰۰

روایت چهارم

زرکشی روایتی را از جابر که توسط پسرش نقل شده چنین روایت می آورد:

ومنها ما رواه عن اسماعیل بن محمد بن الفضل ثنا جدی ثنا إبراهیم بن حمزه ثنا عبد العزیز بن محمد عن حرام بن عثمان عن أبی عتیق وابن جابر عن جابر ان علیا لما انتهی إلی الحصن اجتذب أحد ابوابه فألقاه بالارض فاجتمع علیه بعده سبعون رجلا فکان جهدهم ان اعادوا الباب

الزرکشی المصری الحنبلی، شمس الدین أبی عبد الله محمد بن عبد الله (متوفای۷۹۴هـ)، اللآلئ المنثوره فی الأحادیث المشهوره المعروف بـ ( التذکره فی الأحادیث المشتهره )، ج۱، ص۱۶۶ تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۶ هـ ـ ۱۹۸۶م.

السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون، اسم المؤلف: علی بن برهان الدین الحلبی الوفاه: ۱۰۴۴، دار النشر: دار المعرفه – بیروت – ۱۴۰۰

روایت پنجم

ابن العبری روایتی را از حضرت علی علیه السلام چنین نقل می کند:

وینقل عن علی بن أبی طالب أنه عالج باب خیبر واقتلعه وجعله مجناً وقاتلهم

از علی علیه السام نقل شده است که حضرت در خیبر را از جا کند و به عنوان سپر قرار داد و با انها جنگید

ابن العبری، غریغوریوس بن اهرون الملطی (متوفای: ۶۸۵هـ)، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۴۸، دار النشر

روایت ششم

حضرمی شافعی روایتی را در کتاب سیره خود چنین نقل می کند:

قال الراوی: فإذا نحن بعلی قد أقبل وما کنا نرجوه، فقالوا: هاهو یشتکی عینیه، فدعاه وبصق فی عینیه، فبرأ لوقته، حتی کأن لم یکن به وجع، ثم أعطاه الرایه، فتقدم إلی الحصن، فأشرف علیه رجل من الیهود، فقال: من أنت ؟، قال: أنا علی، قال: علوتم الآن ورب موسی وهارون، فبرز له رئیسهم مرحب، فضرب ترس علی فطرحه، فتناول علی بابا کان عند الحصن فتترس به، ثم ضرب رأس مرحب فقتله، ثم کان الفتح علی یدیه، ولم یزل الباب بید علی رضی الله عنه إلی أن انقضی القتال، ثم طرحه. قال أبو رافع [ مولی رسول الله صلی الله علیه وسلم: فلقد رأیتنی ثامن ثمانیه نجهد أن نقلب ذلک الباب فلم نقلبه.

راوی گوید: طولی نکشید که علی علیه السلام را مشاهده کردیم همگان گفتند: چشمانش درد می کند او را بیاورید پیامبر صلی الله علیه و اله او را صدا زد و از آب دهان خود، به چشمان دردناک علی علیه السلام مالید و دعایش نمود، چشمان علی علیه السلام در همان وقت خوب شد و درد ساکت گشت، پیغمبر خدا پرچم را به علی داد. حضرت به طرف قلعه رفت که با مردی از یهودی روبرو شد. یهودی گفت: کیستی. حضرت فرمود: من علی هستم یهودی تا این حرف را شنید گفت شما الان به پروردگار موسی و عیسی قسم پیروزید.تا اینکه مرحب رئیسشان خود را بر علی علیه السلام نشان داد که ضربتی زد و سپر حضرت از دستش افتاد علی علیه السلام به طرف در قلعه رفته و آن را از جا کنده و به عنوان سپر قرار داد سپس با زدن ضربتی بر فرق مرحب او را کشد و فتح با دست حضرت بود که و در این مدت در قلعه در دستش بود تا اینکه جنگ تمام شد سپس در را بر زمین انداخت ابو رافع گوید: هشت نفر بودیم هرچقدر تلاش کردیم تا آن را برگردانیم نتوانستیم

الحضرمی الشافعی، محمد بن عمر بحرق منوفای: ۹۳۰هـ، حدائق الأنوار ومطالع الأسرار فی سیره النبی المختار، ج۱، ص۳۳۸، اسم المؤلف:، دار النشر: دار الحاوی – بیروت – ۱۹۹۸م، الطبعه: الأولی، تحقیق: محمد غسان نصوح عزقول

بررسی سند روایت اول

تا این جا شش روایت با این مضمون که امیرمؤمنان علیه السلام در قلعه خیبر را کنده است، نقل شد. از این میان ما تنها روایت اول را که بررسی و صحتش را ثابت خواهیم کرد.

تنها اشکالی که علمای اهل سنت به این روایت گرفته اند، این است که لیث بن أبی سلیم ضعیف است؛ بنابراین روایت قابل پذیرش نیست.

صالحی شامی بعد از نقل این روایت از بیهقی گوید:

رجاله ثقات إلا لیث بن أبی سلیم – وهو ضعیف. قال البیهقی: وروی من وجه آخر ضعیف عن جابر قال: اجتمع علیه سبعون رجلا، وکان أجهدهم أن أعادوا الباب، قلت: رواه الحاکم.

تمام رجال این روایت همه ثقه هستند غیر از لیث بن ابی سلیم که او ضعیف است و نیز بیهقی گفته که از طریقی دیگرکه ضعیف است از جابر روایت شده که گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا به زحمت توانستند آن را به جای اولش برگردانند و می گویم این را حاکم روایت کرده است

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای۹۴۲هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج۵، ص۱۲۸، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۴هـ.

همچنین ابن کثیر دمشقی نیز بعد از نقل این روایت گوید:

وفیه ضعف أیضا

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه، ج۴، ص۱۹۰، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، السیره النبویه، ج۳، ص۱۱۱، طبق برنامه الجامع الکبیر.

عجلونی نیز بعد از نقل این روایت گوید:

لکن فی سنده لیث ضعیف والراوی عنه شیعی

العجلونی الجراحی، إسماعیل بن محمد (متوفای۱۱۶۲هـ)، کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث علی ألسنه الناس، ج۱، ص۴۳۸، تحقیق: أحمد القلاش، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الرابعه، ۱۴۰۵هـ

ذهبی نیز بعد از نقل این روایت گوید:

هذا منکر رواه جماعه عن إسماعیل

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۵، ص۱۳۹، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی،

ما در ادامه ثابت خواهیم کرد که این اشکال کاملا واهی و بی ارزش است و نمی تواند دلیلی بر ضعف این روایت شود. و برای اثبات این مطلب دلایل متعددی وجود دارد؛ از جمله:

۱٫ جلال الدین سیوطی آن را «حسن» دانسته است:

سیوطی بعد از نقل این روایت از ابن ابی شیبه می گوید:

حسنٌ

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج۱۶، ص۲۵۳، طبق برنامه الجامع الکبیر.

در ادامه ثابت خواهیم کرد که روایت «حسن» از نظر حجیت هیچ تفاوتی با روایت «صحیح» ندارد و هر دو برای اهل سنت حجت هستند.

۲٫ بسیاری از علمای اهل سنت لیث بن ابی سلیم را توثیق کرده اند:

درست است که برخی از علمای اهل سنت، لیث بن أبی سلیم را تضعیف کرده اند؛ اما تعداد بیشتری بر خلاف آن ها حکم به وثاقت روایت او کرده اند که در ادامه به گفتار برخی از آن ها اشاره خواهیم کرد.

البانی در جواب شخصی که روایتی را به خاطر لیث بن أبی سلیم تضعیف کرده است می گوید که روایات او «حسن» است و کسانی که او را تضعیف و روایاتش را رد کرده اند، به خاطر دفاع از حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله نبوده؛ بلکه به خاطر پیروی از هوای نفس بوده و به بهانه های واهی او را تضعیف کرده اند:

لکننی نبهت بهذا أن ضعفه لیس بشدید، ولذلک حسنت حدیثه کشاهد، فلم یجب عن ذلک بشیء، ولیست هذه طریقه العلماء الذین یدافعون بحق عن حدیث رسول الله – صلی الله علیه وسلم -، بل هی طریقه أهل الأهواء الذین یحکمون بالضعف علی الأحادیث الصحیحه، ثم یلتمسون لها عللاً غیر قادحه، وها هو المثال بین یدیک أیها القاریء الکریم؛ فإن لیثاً هذا لیس ضعفه شدیداً بحیث إنه لا یستشهد به کما أوهم هذا (المتزبب)؛ فقد أخرج له مسلم فی “صحیحه” مقروناً بغیره، وهذا صریح منه بأنه یستشهد به، وقد بین السبب الحافظ الناقد الإِمام الذهبی فقال فی “الکاشف”: “فیه ضعف یسیر من سوء حفظه”.وهذا معنی ما ختم به ابن عدی ترجمه لیث فی کتابه “الکامل” (۶/۸۷) بعد أن روی عن جمع تضعیفه: “له أحادیث صالحه، وقد روی عنه شعبه والثوری وغیرهما من الثقات، ومع الضعف الذی فیه یکتب حدیثه”.

فهذا کله یدل علی أن مجرد کون الراوی ضعیفاً لا یعنی عند العلماء أنه لا یستشهد به، کما کنت شرحت ذلک فیما مضی، وهذا مما یجهله هذا الرجل، ولذلک ابتلی بالتوسع جدّاً فی تضعیف الأحادیث الصحیحه. والله المستعان.

لکن من هشدار دادم که ضعف لیث شدید نیست و لذا حدیث او را من حسن قرار دادم مانند شاهد. این نوع تضعیف کردن، شیوه علمای که از روایت پیامبر صلی الله علیه و اله دفاع می کنند نیست؛ بلکه این روش کسانی است که با هواهای نفسانی خود حکم به تضعیف روایات صحیح و سپس به علت های بی فایده تمسک می کنند.

آگاه باشید این مثال که در پیش روی شماست ای خواننده بزرگوار که لیث شدت ضعف ندارد تا اینکه به روایات او اشتشهاد نشود هم چنانکه این شخص متزبب چنین توهم کرده است در حالی که مسلم لیث را مقرون با دیگران آورده است که این صریح در این است که به روایات لیث می شود استشهاد کرد.

ذهبی که حافظ است و در نقد روایات تبحر دارد نیز می گوید که لیث ضعف کمی داشته است که آن هم به خاطر کم حافظ بودنش بوده است.

ابن عدی نیز بعد از اینکه تضعیفات لیث را نقل می کند درباره او چنین گوید: برای او روایات صالحی است و شعبه و ثوری و دیگرن که ثقه هستند از او روایت نقل کرده اند و با ضعف این چنینی که دارد روایتش نوشته می شود

پس همه اینها دلالت دارد که مجرد ضعف راوی دلالت بر این ندارد که علماء به روایت او استشهاد نکنند؛ همچنانکه قبلا توضیح دادم و این از چیزهایی است که این شخص نسبت به آن جاهل بوده است لذا در تضعیف روایات صحیح توسعه داده است

ألبانی، أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدین، بن الحاج نوح بن نجاتی بن آدم، الأشقودری الألبانی (المتوفی: ۱۴۲۰هـ سلسله الأحادیث الصحیحه وشیء من فقهها وفوائدها، ج۱، ص۱۹- ۲۰٫ الناشر: مکتبه المعارف للنشر والتوزیع، الریاض، طبعه: الأولی، (لمکتبه المعارف

شمس الدین در سیر أعلام النبلاء به تفصیل در باره او سخن گفته و کلمات علمای علم رجال اهل سنت را نقل کرده است:

لیث بن أبی سلیم..ابن زنیم محدث الکوفه وأحد علمائها الأعیان…. قال أحمد بن حنبل لیث بن أبی سلیم مضطرب الحدیث ولکن حدث عنه الناس

وروی معاویه بن صالح بن یحیی قال لیث ضعیف إلا أنه یکتب حدیثه… أحمد بن یونس عن فضیل بن عیاض قال کان لیث بن أبی سلیم أعلم أهل الکوفه بالمناسک وقال أبو داود سألت یحیی عن لیث فقال لیس به بأس

ابن عدی…له أحادیث صالحه غیر ما ذکرت وقد روی عنه شعبه والثوری وغیرهما من الثقات ومع الضعف الذی فیه یکتب حدیثه

وقد قال عبد الوارث کان لیث من أوعیه العلم وقال أبو بکر بن عیاش کان من أکثر الناس صلاه وصیاما فإذا وقع علی شیء لم یرده

قال ابن حیان لیث بن أبی سلیم واسمه أنس ولد بالکوفه وکان معلما بها وکان من العباد ولکن اختلط فی اخر عمره حتی کان لا یدری ما یحدث به….

لیث محدث و یکی از علمای سرشناس کوفه بود و احمد بن حنبل می گفت لیث مضطرب الحدیث بود و لکن مردم از او نقل روایت می کردند.

معاویه از یحیی نقل می کند که او می گفت: لیث ضعیف است؛ اما روایتش نوشته می شود… احمد بن یونس از فضیل نقل می کند که لیث اعلم اهل کوفه به مسائل مناسک بود و ابوداود گوید از یحیی درباره لیث پرسیدم که یحیی گفت اشکالی در او نیست.

ابن عدی گوید: لیث روایات صالحی دارد. به تحقیق شعبه و ثوری و غیر این دو از ثقات از او روایت نقل کرده اند و با اینکه ضعیف است ولی حدیثش نوشته می شود

عبد الوارث درباره لیث گوید: او ظرف علم بود و ابوبکر بن عیاش نیز گوید نماز و روزه لیث نسبت به مردم بیشتر بود.

ابن حیان گوید: لیث در کوفه معلم و از عباد بود ولکن در اواخر عمرش دچار اختلاط شد طوری که نمی دانست چی نقل می کند.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۱۷۹ ـ۱۸۲، تحقیق: شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ

ابن حجر عسقلانی در باره او گوید:

لیث بن أبی سلیم بن زنیم… صدوق اختلط جدا ولم یتمیز حدیثه فترک

لیث صدوق اما دچار اختلاطی شد که روایتش تمیز داده نمی شود پس ترک می شود

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۶۴، تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶٫

وی همچنین در تهذیب التهذیب درباره لیث گوید:

قال(ابی حاتم) وسمعت أبی یقول لیث عن طاوس أحب إلی من سلمه بن وهرام عن طاوس قلت ألیس تکلموا فی لیث قال لیث أشهر من سلمه ولا نعلم روی عن سلمه إلا بن عیینه وربیعه

وقال الآجری عن أبی داود عن أحمد بن یونس عن فضیل بن عیاض کان لیث أعلم أهل الکوفه بالمناسک

قال أبو داود وسألت یحیی عن لیث فقال لا بأس به قال وعامه شیوخه لا یعرفون

وقال بن عدی له أحادیث صالحه وقد روی عنه شعبه والثوری ومع الضعف الذی فیه یکتب حدیثه

وقال البرقانی سألت الدارقطنی عنه فقال صاحب سنه یخرج حدیثه….

وقال بن سعد کان رجلا صالحا عابدا وکان ضعیفا فی الحدیث….. قال محمد ولیث صدوق یهم…

وقال البزار کان أحد العباد إلا أنه أصابه اختلاط فاضطرب حدیثه وإنما تکلم فیه أهل العلم بهذا وإلا فلا نعلم أحدا ترک حدیثه

وقال یعقوب بن شیبه هو صدوق ضعیف الحدیث وقال بن شاهین فی الثقات قال عثمان بن أبی شیبه لیث صدوق ولکن لیس بحجه وقال وقال الساجی صدوق فیه ضعف کان سیء الحفظ کثیر الغلط کان….

وقال بن معین منکر الحدیث وکان صاحب سنه روی عن الناس إلی أن قال الساجی وکان أبو داود لا یدخل حدیثه فی کتاب السنن الذی ضعفه کذا قال وحدیثه ثابت فی السنن لکنه قلیل

ابی حاتم گوید: از پدرم شنیدم که می گفت: روایت لیث از طاووس نزد من محبوبتر است نسبت به روایت سلمه از طاووس.

به پدرم گفتم آیا مردم درباره لیث حرف و حدیث ندارند؟ او گفت لیث نزد من از سلمه مشهورتر است و کسی را سراغ ندارم که از سلمه غیر از عیینه و ربیعه نقل کرده باشد.

فضیل گوید: لیث عالمترین مردم اهل کوفه به مناسک بود

ابوداود نیز گوید: از یحیی درباره لیث پرسیدم که گفت: اشکالی در او نیست…

ابن عدی نیز گوید: او روایات صالحه نقل کرده و شعبه و ثوری نیز از او روایت نقل می کردند و هرچند دارای ضعف بود؛ ولی روایتش نوشته می شود

و برقانی گوید: از دارقطنی در باره لیث پرسیدم گفت: او صاحب سنت بود که حدیثش استخراج می شود و ابن سعد گوید: لیث مرد صالح و عابدی بود؛ ولی در نقل روایت ضعیف بود…

و محمد گوید لیث صدوق است و اهمال دارد… بزار گوید: لیث یکی از عباد بود الا اینکه دچار اختلاط شد و روایش مضطرب شد و اهل علم هم به خاطر همین درباره او چیزهایی می گویند و الا کسی را سراغ نداریم که حدیث لیث را ترک کند

و یعقوب بن شیبه نیز گوید: لیث صدوق است ولی روایش ضعیف است و ابن شاهین نیز او را در ثقات ذکر کرده است.

عثمان بن ابی شیبه نیز گوید لیث صدوق ولکن حجت نیست. ساجی نیز گوید: لیث بسیار راستگو بود؛ ولی ضعف داشت و حافظه بد(کند) و دارای غلط فراوان بود.

ابن معین نیز درباره او گوید: او منکر الحدیث و صاحب سنت بود و ساجی هم گوید ابوداود حدیثش را در سنن نقل نمی کرد تا اینکه گفته است روایتش در سنن ثابت است و لکن قلیل است

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، تهذیب التهذیب، ج۸، ص۴۱۸، ناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م.

عجلی نیز درباره لیث گوید:

لیث بن أبی سلیم کوفی جائز الحدیث

لیث کوفی و جائز الحدیث است

العجلی، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفای ۲۶۱هـ)، معرفه الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج۲، ص۲۳۱، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر: مکتبه الدار – المدینه المنوره – السعودیه، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۵ – ۱۹۸۵م.

زرکشی نیز لیث را از روات مسلم دانسته و سپس روایت کندن در خیبر توسط حضرت علیه السلام را از زبان او نقل کرده است:

لیث بن سلیم وحدیثه فی مسلم واثنی علیه غیر واحد ثنا أبو جعفر محمد بن علی بن حسین عن جابر ان علیا حمل الباب یوم خیبر وانه جرب بعد ذلک فلم یحلمه اربعون رجلا

لیث در صحیح مسلم حدیث دارد و افراد زیادی او را ستایش کرده اند

الزرکشی المصری الحنبلی، شمس الدین أبی عبد الله محمد بن عبد الله (متوفای۷۹۴هـ)، اللآلئ المنثوره فی الأحادیث المشهوره المعروف بـ ( التذکره فی الأحادیث المشتهره )، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۶ هـ ـ ۱۹۸۶م

ملا علی قاری نیز گوید:

ولیث بن أبی سلیم وإن کان فیه ضعف من قبل حفظه، فقد روی له مسلم مقروناً وکان عالماً ذا صلاه وصیام.

لیث هرچند به خاطر حافظه اش( اختلاط) ضعیف است ولی مسلم از او روایت نقل کرده و او عالمی بود که نماز زیاد می خواند و زیاد روزه می گرفت.

ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای۱۰۱۴هـ)، مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، ج۹، ص۱۰۵ تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیه – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۲هـ – ۲۰۰۱م.

۳٫ لیث بن أبی سلیم از روات صحیح بخاری و مسلم است:

ذهبی می گوید که بخاری و مسلم از او روایت نقل کرده اند:

وقد استشهد به البخاری فی صحیحه وروی له مسلم مقرونا بأبی إسحاق الشیبانی.

بخاری به لیث در صحیحش استشهاد کرده است و مسلم نیز او را به همراه ابی اسحاق آورده است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۱۸۱، تحقیق: شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ

وی در تاریخ الاسلام نیز به این نکته اشاره کرده است:

قلت: أخرج له مسلم مقروناً بغیره

می گویم: مسلم لیث را به همراه دیگران استخراج کرده است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج۹، ص۲۶۱، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.

ابن حجر نیز در این باره گوید:

وروی له مسلم مقرونا م ع امحمد بن إسحاق

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، هدی الساری مقدمه فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۱، ص۴۵۸، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، محب الدین الخطیب، ناشر:دار المعرفه – بیروت – ۱۳۷۹هـ.

همین یک دلیل کافی است که حجیت روایت لیث بن أبی سلیم ثابت شود؛ زیرا بزرگان اهل سنت تصریح کرده اند که هر کس روایتی در بخاری و یا مسلم داشته باشد، از پل گذشته و نیازی به توثیق ندارد.

ابن دقیق العید، یکی از بزرگان تاریخ اهل سنت در علم رجال و حدیث می گوید:

وکان شیخ شیوخنا الحافظ أبو الحسن المقدسی یقول فی الرجل یخرج عنه فی الصحیح هذا جاز القنطره

یعنی بذلک أنه لا یلتفت إلی ما قیل فیه وهکذا یعتقد وبه نقول….

استاد استادان ابو الحسن مقدسی در باره شخصی که روایتی از او در صحیح بخاری نقل شده می گفت: او از پول گذشته است. یعنی وقتی در صحیح بخاری روایتی دارد، به سخنانی که علیه آن شخص گفته شده، توجه نمی شود. استاد ما چنین اعتقاد داشت و نظر ما نیز این چنین است.

ابن دقیق العید، تقی الدین أبی الفتح محمدبن علی بن وَهْب بن مُطیع قُشَیْری منفلوطی (متوفای۷۰۲هـ)، الاقتراح فی بیان الاصطلاح، ج۱، ص۵۵، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۰۶هـ ـ ۱۹۸۶م

شمس الدین ذهبی در پاسخ به کسانی که اشکالاتی به أبان بن یزید العطار گرفته اند می گوید:

قلت هو جاز القنطره واحتج به الشیخان وهو من طبقه همام.

از او پل گذشته است، زیرا بخاری و مسلم به روایت او احتجاج کرده اند و با همام در یک طبقه است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، الرواه الثقات المتکلم فیهم بما لا یوجب ردهم، ج۱، ص۳۹، تحقیق: محمد إبراهیم الموصلی، ناشر: دار البشائر الإسلامیه – بیروت – لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۲هـ – ۱۹۹۲م.

بسیاری از علمای اهل سنت به خاطر این که یک راوی در بخاری و مسلم روایتی داشته اند، چشم بسته او را توثیق کرده اند و حتی افرادی مثل ابن کثیر، ابوبکر هیثمی و… بعد از نقل یک روایت به گفتن این جمله که «رجاله رجال الشیخین» و یا «رجاله رجال الصحیحین» کفایت کرده و روایت را حجت دانسته اند.

از آن جایی که بنای ما در این مقاله اختصار در نقل مطالب است، به همین اندازه بسنده می کنیم.

۴٫ حدیث راوی «مختلف فیه» «حسن» می شود:

حتی اگر فرض کنیم که عده ای از علمای علم رجل لیث بن أبی سلیم را تضعیف کرده باشد، بازهم سبب نمی شود که از روایت او دست برداریم؛ زیرا اولاً: کسانی همچون یحیی بن معین، البانی و… توثیق کرده اند که از ائمه جرح و تعدیل محسوب می شوند؛

ثانیاً: با چشم پوشی از همه این موارد، فرض را بر این می گیریم که عده ای وی را تضعیف و عده ای او را توثیق کرده باشند، بازهم روایت وی مورد قبول است؛ زیرا طبق قواعد رجال اهل سنت، روایت چنین شخصی در مرتبه «حسن» قرار می گیرد و روایت حسن نزد عالمان اهل سنت حجت است که در این مورد می توان به نمونه هایی بعنوان مثال اشاره نمائیم.

ابن حجر عسقلانی در باره قزعه بن سوید می نویسد:

أما قزعه بن سوید… واختلف فیه کلام یحیی بن معین فقال عباس الدوری عنه ضعیف وقال عثمان الدارمی عنه ثقه وقال أبو حاتم محله الصدق ولیس بالمتین یکتب حدیثه ولا یحتج به وقال ابن عدی له أحادیث مستقیمه وأرجو أنه لا بأس به وقال البزار لم یکن بالقوی وقد حدث عنه أهل العلم وقال العجلی لا بأس به وفیه ضعیف.

فالحاصل من کلام هؤلاء الأئمه فیه أن حدیثه فی مرتبه الحسن والله أعلم.

سخنان اهل دانش در باره او متفاوت است، برخی او را تضعیف کرده و گروهی او را راستگو و یا ثقه دانسته ولی گفته اند حدیثش نوشته می شود؛ ولی احتجاج و استدلال به آن نمی شود، وعده ای حدیث او را پذیرفته اگر چه قوی نیست.

ولی ابن حجر خودش سرانجام چنین نتیجه گیری می کند:

از سخنان پیشوایان رجال وحدیث چنین استفاده می شود که روایت وحدیث قزعه بن سوید در مرتبه حسن است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ)، القول المسدد فی الذب عن المسند للإمام أحمد، ج۱، ص۳۰، تحقیق: مکتبه ابن تیمیه، ناشر: مکتبه ابن تیمیه – القاهره، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۱هـ.

و در تهذیب التهذیب در ترجمه عبد الله بن صالح می نویسد:

وقال ابن القطان هو صدوق ولم یثبت علیه ما یسقط له حدیثه إلا أنه مختلف فیه فحدیثه حسن.

ابن قطان عبد الله بن صالح را راستگو دانسته و می گوید: چیزی که باعث کنارنهادن حدیثش شود، ثابت نشده و اختلاف در باره او وجود دارد؛ ولی حدیثش حسن است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ) تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۲۸، ناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۴م

زرکشی در اللآلئ المنثوره می نویسد:

وقد أخرجه ابن ماجه فی سننه عن کثیر بن شنظیر عن محمد سیرین… وکثیر بن شنظیر مختلف فیه فالحدیث حسن.

ابن ماجه در سننش حدیث عبد الله بن صالح را از طریق کثیر بن شنطیر از محمد بن سیرین آورده است؛ اگر چه در باره کثیر بن شنطیر اختلاف است؛ ولی در عین حال حدیثش صحیح است.

الزرکشی، بدر الدین (متوفای۷۹۴ هـ) اللآلئ المنثوره فی الأحادیث المشهوره المعروف بـ ( التذکره فی الأحادیث المشتهره )، ج۱، ص۴۲، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه ـ بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۶ هـ، ۱۹۸۶م.

حافظ هیثمی در مجمع الزوائد می نویسد:

رواه أحمد وفیه عبدالله بن محمد بن عقیل وهو سیء الحفظ قال الترمذی صدوق وقد تکلم فیه بعض أهل العلم من قبل حفظه وسمعت محمد بن إسماعیل یعنی البخاری یقول کان أحمد بن حنبل وإسحق بن إبراهیم والحمیدی یحتجون بحدیث ابن عقیل قلت فالحدیث حسن والله أعلم.

عبد الله بن محمد بن عقیل حافظه خوبی نداشت، ترمزی او را راستگو دانسته و بعضی از دانشمندان در باب قدرت حافظه اش سخنانی گفته اند، بخاری می گفت: احمد حنبل و اسحاق بن ابراهیم و حمیدی به حدیثش استدلال می کردند، سپس نتیجه می گیرد که حدیث ابن عقیل حسن است.

الهیثمی، علی بن أبی بکر (متوفای۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۱، ص۲۶۰، ناشر: دار الریان للتراث / دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – ۱۴۰۷هـ.

حافظ ابن قطان در بیان الوهم والإیهام، در موارد متعددی به همین قاعده استناد می کند که ما به دو مورد اشاره می کنیم:

وهو إنما یرویه ابن وهب، عن أسامه بن زید اللیثی، عن نافع عنه. وأسامه مختلف فیه، فالحدیث حسن. وقد تقدم ذکر أسامه فی هذا الباب.

در نقل روایت از اسامه بن زید اختلاف شده است؛ ولی حدیث از او حسن است، و در باره اسامه بن زید لیثی نیز به همین شیوه سخن گفته و سرانجام حدیثش را در رتبه حسن قرار داده است.

ابن القطان الفاسی، أبو الحسن علی بن محمد بن عبد الملک (متوفای۶۲۸هـ)، بیان الوهم والإیهام فی کتاب الأحکام، ج۴، ص۴۲۰، تحقیق: د. الحسین آیت سعید، ناشر: دار طیبه ـ الریاض، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۸هـ،۱۹۹۷م.

وهو حدیث یرویه سلام أبو المنذر، عن ثابت، عن أنس. وهو سلام بن سلیمان القارئ، صاحب عاصم، وهو مختلف فیه، فالحدیث حسن.

در باره سلام بن سلمان قاری اختلاف وجود دارد؛ ولی حدیثش «حسن» است.

ابن القطان الفاسی، أبو الحسن علی بن محمد بن عبد الملک (متوفای۶۲۸هـ)، بیان الوهم والإیهام فی کتاب الأحکام، ج۴، ص۴۶۲ ـ ۴۶۳، تحقیق: د. الحسین آیت سعید، ناشر: دار طیبه ـ الریاض، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۸هـ،۱۹۹۷م.

و ملا علی قاری پس از نقل یک حدیث که در اسناد آن ابوالمنیب قرار دارد می نویسد:

ورواه الحاکم وصححه وقال أبو المنیب ثقه ووثقه ابن معین أیضاً وقال ابن أبی حاتم سمعت أبی یقول صالح الحدیث وأنکر علی البخاری ادخاله فی الضعفاء وتکلم فیه النسائی وابن حبان وقال ابن عدی لا بأس به فالحدیث حسن.

حاکم این روایت را نقل و آن را تصحیح کرده و گفته: ابوالمنیب ثقه است و ابن معین هم او را توثیق کرده است و ابن أبی حاتم می گوید: از پدرم شنیدم می گفت: ابوالمنیب حدیثش صحیح است و به بخاری که نام او را در ردیف افراد ضعیف آورده است اعتراض می کرد، نسائی در باره او تردید کرده و ابن حبان و ابن عدی گفته اند که اشکالی در او نیست؛ پس حدیث حسن است.

القاری، علی بن سلطان محمد (متوفای۱۰۱۴هـ)، مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، ج۳، ص۳۰۵، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیه – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۲هـ – ۲۰۰۱م.

و مناوی در فیض القدیر می نویسد:

طب عن عبد الله بن زید الأنصاری الأوسی ثم الخطمی کوفی شهد الحدیبیه قال الهیثمی: وفیه أحمد بن بدیل وثقه النسائی وضعفه أبو حاتم أی فالحدیث حسن

احمد بن بدیل را نسائی توثیق و ابوحاتم تضعیف کرده است ولی حدیثش در مرتبه حسن قرار دارد.

المناوی، عبد الرؤوف (متوفای۱۰۳۱ هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۶۹، ناشر: المکتبه التجاریه الکبری – مصر، الطبعه: الأولی، ۱۳۵۶هـ.

و محیی الدین نووی، شوکانی و مبارکفوری پس از نقل روایتی می نویسند:

وفی إسْنَادِهِ عبد الرحمن بن حَبِیبِ بن أزدک (أردک) وهو مُخْتَلَفٌ فیه قال النَّسَائِیّ مُنْکَرُ الحدیث وَوَثَّقَهُ غَیْرُهُ قال الْحَافِظُ فَهُوَ علی هذا حَسَنٌ

در سندش عبد الرحمن بن حبیب بن ازدک قرار دارد که وضعیتش مورد اختلاف است؛ ولی در هر صورت حدیثش حسن است.

النووی، أبی زکریا محیی الدین (متوفای۶۷۶ هـ) المجموع، ج۱۷، ص۶۸، ناشر: دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، التکمله الثانیه.

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای ۱۲۵۵هـ)، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الأخبار، ج۷، ص۲۰، ناشر: دار الجیل، بیروت – ۱۹۷۳٫

المبارکفوری، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم أبو العلا (متوفای۱۳۵۳هـ)، تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی، ج۴، ص۳۰۴، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.

و زیلعی در نصب الرایه پس از آوردن حدیثی می نویسد:

حدیث آخر أخرجه الترمذی… وقال غریب ورواه أحمد فی مسنده قال بن القطان فی کتابه وأبو معشر هذا مختلف فیه فمنهم من یضعفه ومنهم من یوثقه فالحدیث من أجله حسن انتهی.

ابو معشری در سند این حدیث وجود دارد، بعضی او را تضعیف کرده و برخی توثیق کرده اند؛ بنابراین به جهت وجود او در سند، رتبه حدیث می شود حسن.

الزیلعی الحنفی، عبدالله بن یوسف أبو محمد الحنفی (متوفای۷۶۲هـ)، نصب الرایه لأحادیث الهدایه، ج۴، ص۱۲۱، تحقیق: محمد یوسف البنوری، ناشر: دار الحدیث – مصر – ۱۳۵۷هـ.

اکنون و با توجه به آنچه گذشت، اختلاف علما در توثیق و تضعیف راوی سبب اسقاط حدیث از درجه اعتبار نمی شود؛ بلکه روایت در رتبه «حسن» قرار می گیرد و روایت حسن نیز همانند روایت صحیح حجت و مورد قبول عالمان اهل سنت است.

عمل به این قاعده ، اختصاص به دانشمندان قدیم ندارد؛ بلکه عالمان معاصر اهل سنت نیز صحت آن را پذیرفته و به آن پایبند هستند.

محمد ناصر البانی که جایگاه ویژه ای در میان وهابی ها دارد، فقط در کتاب سلسله احادیث الصحیحه، بیش از پنجاه مورد با استفاده از همین قاعده روایات را تصحیح کرده است که به ۱۵ مورد از کتاب های گوناگون وی اشاره می کنیم.

  1. قلت: وهذا إسناد حسن، رجاله کلهم ثقات رجال البخاری غیر ابن ثوبان واسمه عبد الرحمن بن ثابت وهو مختلف فیه.

سند این حدیث حسن است؛ چون رجال این حدیث، همگی از رجال بخاری و همگی ثقه هستند، غیر از ابن ثوبان که در باره او اختلاف شده است.

البانی، محمد ناصر (متوفای ۱۴۲۰هـ)، سلسله احادیث الصحیحه، ح۱۱۵، طبق برنامه مکتبه الشامله.

  1. وصالح بن رستم وهو أبو عامر الخزاز البصری لم یخرج له البخاری فی صحیحه إلا تعلیقا، وأخرج له فی الأدب المفرد أیضا ثم هو مختلف فیه، فقال الذهبی نفسه فی الضعفاء: وثقه أبو داود، وقال ابن معین: ضعیف الحدیث. وقال أحمد: صالح الحدیث.

وهذا هو الذی اعتمده فی المیزان فقال: وأبو عامر الخزاز حدیثه لعله یبلغ خمسین حدیثا، وهو کما قال أحمد: صالح الحدیث.

قلت: فهو حسن الحدیث إن شاء الله تعالی، فقد قال ابن عدی: وهو عندی لا بأس به، ولم أر له حدیثا منکرا جدا. وأما الحافظ فقال فی التقریب: صدوق، کثیر الخطأ. وهذا میل منه إلی تضعیفه. والله أعلم.

ابوعامر خزّار بصری بخاری از وی حدیثی نقل نکرده؛ مگر به نحو تعلیق، در باره او اختلاف شده است. ذهبی در قسمت راویان ضعیف می نویسد: ابوداوود خزّار بصری را توثیق کرده و ابن معین گفته است ضعیف است و احمد بن حنبل وی را صالح الحدیث نامیده است و در کتاب المیزان به همین سخن اعتماد شده و گفته شده است.

البانی سپس می گوید:

حدیث ابوعامر در رتبه حسن قرار می گیرد؛ چون ابن عدی گفته است: از نظر من ابوعامر اشکالی ندارد و حدیث منکری از وی نقل نشده است. ابن حجر در کتاب التقریب گفته است: ابوعامر راستگو است؛ ولی خطایش بسیار است که گویا میل به تضعیف وی داشته است.

البانی، محمد ناصر (متوفای ۱۴۲۰هـ) سلسله احادیث الصحیحه، ص۲۱۶٫

  1. قلت: وهذا إسناد حسن رجاله ثقات معرفون غیر سلیمان بن عتبه وهو الدمشقی الدارانی مختلف فیه، فقال أحمد: لا أعرفه وقال ابن معین: لا شیء، وقال دحیم: ثقه، ووثقه أیضا أبو مسهر والهیثم ابن خارجه وهشام بن عمار وابن حبان ومع أن الموثقین أکثر، فإنهم دمشقیون مثل المترجم فهم أعرف به من غیرهم من الغرباء، والله أعلم.

البانی، محمد ناصر (متوفای ۱۴۲۰هـ) سلسله احادیث الصحیحه، ح۵۱۴٫

سند حدیث «حسن» است؛ چون رجال آن شناخته شده و مورد اعتماد هستند؛ غیر از سلیمان بن عتبه دمشقی دارانی که در باره او اختلاف شده است. احمد گفته است: او را نمی شناسم. ابن معین می گوید: جایگاهی ندارد. دحیم او را مورد اعتماد دانسته و ابومسهر و هیثم بن خارجه و هشام بن عمار و ابن حبان نیز او را مورد اعتماد دانسته اند، و چون توثیق کنندگانش بیشتر هستند و از طرفی همه آنان دمشقی می باشند؛ پس باید نتیجه بگیریم که آنان آگاه تر از دیگران نسبت به راویان ناشناس هستند.

  1. وإسناد أحمد حسن رجاله ثقات رجال مسلم غیر محمد بن عبد الله بن عمرو وهو سبط الحسن الملقب بـ ( الدیباج ) وهو مختلف فیه.

سند احمد «حسن» است؛ چون رجال او ثقه و از رجال صحیح مسلم می باشند؛ غیر از محمد بن عبد الله بن عمر که در باره او اختلاف شده است.

البانی، محمد ناصر (متوفای ۱۴۲۰هـ) سلسله احادیث الصحیحه، ح۵۴۶٫

  1. قلت: وإسناده خیر من إسناد حدیث عیاض رجاله ثقات رجال الشیخین غیر سنان بن سعد وقیل: سعد بن سنان وهو مختلف فیه، فمنهم من وثقه ومنهم من ضعفه. قلت: فهو حسن الحدیث.

سند حدیث رجالش مورد اعتماد و از رجال بخاری و مسلم هستند؛ غیر از سنان بن سعد که گفته در باره او اختلاف وجود دارد، بعضی او را توثیق و بعضی تضعیف کرده اند؛ اما حدیثش «حسن» است.

البانی، محمد ناصر (متوفای ۱۴۲۰هـ) سلسله احادیث الصحیحه، ح۵۷۰٫

از آنچه گذشت این نکته به وضوح به اثبات می رسد که عالمان جرح و تعدیل، روایتی که در باره یکی از راویان آن به اختلاف سخن گفته شده و برخی او را تأیید و بعضی تصدیق کرده باشند، آن روایت را «حسن» می نامند.

در نتیجه حتی اگر فرض کنیم که عده ای از علما لیث بن أبی سلیم را تضعیف کرده باشند، بازهم ضرری به اعتبار روایت نمی زند؛ زیرا حد اکثر لیث بن أبی سلیم می شود «مختلف فیه» و روایت راوی مختلف فیه طبق قاعده ای که گذشت، می شود «حسن» و روایت حسن نیز همانند روایت صحیح نزد اهل سنت معتبر و قابل قبول است.

۵٫ روایت «حسن» همانند روایت «صحیح» حجت است:

حتی اگر فرض را بر این بگیریم که این روایت از نظر سندی به درجه «صحیح» نرسد و «حسن» باشد، بازهم در حجیت آن خللی وارد نمی شود؛ چرا که روایت «حسن» نیز همانند روایت «صحیح» از دیدگاه اهل سنت حجت است و از نظر حجیت هیچ تفاوتی بین این دو دسته از روایات نیست؛ چنانچه نووی می نویسد:

ثم الحسن کالصحیح فی الاحتجاج به وإن کان دونه فی القوه؛ ولهذا أدرجته طائفه فی نوع الصحیح.

روایت «حسن» در احتجاج همانند روایت صحیح است؛ اگرچه از نظر قوت از او پایین تر است، به همین خاطر طایفه ای این روایت را در زمره روایات حسن آورده اند.

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیی بن شرف بن مر بن جمعه بن حزام (متوفای۶۷۶ هـ)، التقریب، ج۱، ص۲، طبق برنامه الجامع الکبیر

و ابن تیمیه می نویسد:

النوع الثانی. الحسن وهو فی الاحتجاج به کالصحیح عند الجمهور.

نوع دوم از روایات، روایت «حسن» است. از دیدگاه جمهور علما، این روایت در احتجاج همانند روایت صحیح است.

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای ۷۲۸ هـ)، الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث، ج۱، ص۱۲۹، طبق برنامه الجامع الکبیر.

محمد بن جماعه می گوید:

فروع: الأول الحسن حجه کالصحیح وإن کان دونه ولذلک أدرجه بعض أهل الحدیث فیه ولم یفردوه عنه.

فرع: اول: روایت «حسن» همانند روایت «صحیح» حجت است؛ اگر از او پایین تر است؛ به همین خاطر برخی از اهل حدیث آن را در زمره حدیث صحیح آورده اند و جدا نکرده اند.

محمد بن إبراهیم بن جماعه (متوفای۷۳۳هـ)، المنهل الروی فی مختصر علوم الحدیث النبوی، ج۱، ص۳۶، تحقیق: د. محیی الدین عبد الرحمن رمضان، ناشر: دار الفکر – دمشق، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۶هـ.

جلال الدین سیوطی می گوید:

ثم الحسن کالصحیح فی الاحتجاج به وإن کان دونه فی القوه ولهذا أدرجته طائفه فی نوع الصحیح العدل.

روایت حسن همانند روایت صحیح است در احتجاج؛ اگر چه از نظر قوت از او پایین تر است؛ به همین خاطر طایفه ای آن را نوعی از انواع روایت صحیح شمرده اند.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ)، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج۱، ص۸۸، تحقیق: عبد الوهاب عبد اللطیف، ناشر: مکتبه الریاض الحدیثه – الریاض.

و عبد الرؤوف مناوی می گوید که اگر کسی به دو روایتی که هر کدام به تنهائی حجت نیستند، احتجاج کند، اشکالی ندارد:

الحسن کالصحیح فی الاحتجاج به إن کان دونه فی القوه. ولا بدع فی الاحتجاج بحدیث له طریقان، ولو انفرد کل منهما لم یکن حجه کما فی مرسل ورد من وجه آخر مسنداً، أو وافقه مرسل آخر بشرطه کما ذکره ابن الصلاح.

روایت «حسن» همانند روایت «صحیح» است در احتجاج؛ اگر چه از نظر قوت پایین تر از آن است. اگر کسی به حدیثی که تنها دو طریق دارد، احتجاج کند، بدعت نکرده است؛ اگر هر کدام آن ها به تنهائی حجت نیست؛ همان طوری که اگر روایت مرسی از طریق دیگری به صورت مرسل نقل شده باشد و یا مرسل دیگری از نظر معنا و شرایطی که او دارد موافق باشد؛ چنانچه ابن صلاح همین مطلب را گفته است.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای ۱۰۳۱هـ)، الیواقیت والدرر فی شرح نخبه ابن حجر، ج۱، ص۳۹۲، تحقیق: المرتضی الزین أحمد، ناشر: مکتبه الرشد – الریاض، الطبعه: الأولی، ۱۹۹۹م.

۶٫ توثیق یحیی بن معین، برای اثبات وثاقت یک راوی کفایت می کند:

همان طور که گذشت، یحیی بن معین لیث بن أبی سلیم را توثیق کرده است. از دیدگاه علمای علم رجال اهل سنت، توثیق یحیی بن معین برای وثاقت یک راوی کفایت می کند و حتی تضعیف دیگران نیز نمی تواند در برابر توثیقات دیگران مقاومت کند.

بدر الدین عینی در باره روایتی که از ابوالمنیب عبید الله بن عبد الله نقل شده است می گوید:

فإن قلت: فی إسناده أبو المنیب عبید الله بن عبد الله، وقد تکلم فیه البخاری وغیره. قلت: قال الحاکم: وثقه ابن معین، وقال ابن أبی حاتم: سمعت أبی یقول: هو صالح الحدیث، وأنکر علی البخاری إدخاله فی الضعفاء، فهذا ابن معین إمام هذا الشأن وکفی به حجه فی توثیقه إیاه.

اگر بگویی که در سند آن ابو المنیب عبید الله بن عبد الله است که بخاری و دیگران به او اشکال گرفته اند، می گویم: حاکم گفته که ابن معین او را توثیق کرده، ابوحاتم گفته که از پدرم شنیدم که می گفت: او صالح الحدیث است؛ اما بخاری منکر شده و او را در زمره ضعفاء آورده است؛ اما یحیی بن معین، پیشوای این کار (علم رجال) است، برای حجیت روایت، توثیق او، توسط یحیی بن معین کفایت می کند.

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفای ۸۵۵هـ)، عمده القاری شرح صحیح البخاری،ج۷، ص۱۱، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

وضعیت لیث بن أبی سلیم نیز تقریبا به همین صورت است، عده ای از علمای او را به بهانه های واهی (به گفته البانی) تضعیف کرده اند؛ اما یحیی بن معین و دیگر ائمه رجال اهل سنت او را توثیق نموده اند؛ پس بر طبق گفته آقای بدر الدین عینی، توثیق یحیی بن معین، برای اثبات حجیت روایت کفایت می کند.

۷٫ شعبه بن حجاج، تنها از افراد ثقه روایت نقل می کند:

یکی از کسانی که از لیث بن أبی سلیم روایت نقل کرده است، شعبه بن الحجاج است. بزرگان اهل سنت تصریح کرده اند که او تنها از افراد موثق روایت نقل می کند. به عبارت دیگر، نقل روایت از شخصی توسط شعبه، وثاقت او را نیز ثابت می کند؛ چنانچه دکتر احمد شاکر محقق مسند احمد بن حبنل در شرح حال أبوبلج یحیی بن سلیم به این مسأله تصریح کرده بود:

وقد روی عنه شعبه، وهو لا یروی إلا عن ثقه.

شعبه از او روایت کرده است؛ در حالی که شعبه جز از افراد موثق روایت نقل نمی کند.

مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص۳۳۱، ح۳۰۶۲، تحقیق: احمد شاکر، ناشر: دار الحدیث ـ قاهره، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۶هـ ـ ۱۹۹۵م.

ابن عبد البر قرطبی در التهمید در باره انواع روایت مرسل و قبول برخی از آن ها می نویسد:

وقد یکون المرسِل للحدیث نسی مَن حَدَّثه به وعرف المعزی الیه الحدیث فذکره عنه فهذا أیضا لا یضر اذا کان أصل مذهبه أن لا یأخذ الا عن ثقه کمالک وشعبه.

گاهی راوی روایت مرسل، کسی را که از او روایت شنیده، فراموش می کند؛ اما راوی بعدی را که این شخص از او نقل کرده، می شناسند و نام او را می برد، این قضیه نیز ضرری به روایت نمی زند؛ اگر مبنای آن شخص این باشد که جز از افراد ثقه روایت نقل نکند؛ همانند مالک بن أنس و شعبه بن الحجاج.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای ۴۶۳هـ)، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج۱، ص۱۷، تحقیق: مصطفی بن أحمد العلوی، محمد عبد الکبیر البکری، ناشر: وزاره عموم الأوقاف والشؤون الإسلامیه – المغرب – ۱۳۸۷هـ.

ابن کثیر دمشقی سلفی در کتاب تخلیص الإستغاثه می نویسد:

و إنما العالمون بالجرح والتعدیل هم علماء الحدیث وهم نوعان: منهم من لم یرو إلا عن ثقه عنده کمالک وشعبه ویحیی ین سعید وعبدالرحمن بن مهدی وأحمد بن حنبل وکذلک البخاری وأمثاله…

دانشمندان جرح و تعدیل همان علمای حدیث هستند که به دو دسته تقسیم می شود؛ یک دسته کسانی هستند که جز از افراد ثقه روایت نقل نمی کنند؛ مثل مالک بن أنس، شعبه بن الحجاج، یحیی بن سعید، عبد الرحمن بن مهدی، احمد بن حنبل و همچنین بخاری و امثال او.

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، تلخیص کتاب الاستغاثه، ج۱، ص۷۷٫

صالحی شامی نیز در توثیق شخصی که شعبه از او روایت نقل کرده است می گوید:

روی عنه شعبه ولم یکن یروی إلا عن ثقه عنده.

شعبه از او روایت نقل کرده است؛ در حالی که او جز از افرادی از دیدگاه خودش ثقه باشد، روایت نقل نمی کند.

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای۹۴۲هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج۱۲، ص۳۷۸، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۴هـ.

و ابو سعید کیکلدی می گوید:

ومنها أن یکون المرسل للحدیث نسی من حدثه به وعرف المتن جیدا فذکره مرسلا لأن اصل طریقته أنه لا یأخذ إلا عن ثقه کمالک وشعبه فلا یضره الإرسال.

از اقسام روایت این است که راوی روایت مرسل فراموش کند که از چه کسی شنیده است؛ ولی متن به خوبی می شناسد؛ پس آن را به صورت مرسل نقل می کند؛ زیرا اصل مبنای او این است که جز از افراد ثقه روایت نشود؛ مثل مالک و شعبه؛ پس ارسال روایت به آن ضرری نخواهد زد.

العلائی، أبو سعید بن خلیل بن کیکلدی (متوفای: ۷۶۱هـ)، جامع التحصیل فی أحکام المراسیل، ج۱، ص۸۸، تحقیق: حمدی عبدالمجید السلفی، ناشر: عالم الکتب – بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۷هـ ـ ۱۹۸۶م

و در کتاب النکت علی مقدمه إبن الصلاح آمده است:

[ فائده ] الذی عادته لا یروی إلا عن ثقه ثلاثه یحیی بن سعید وشعبه ومالک قاله ابن عبد البر وغیره وقال النسائی لیس أحد بعد التابعین آمن علی الحدیث من هؤلاء الثلاثه.

فائده: کسی که عادتش این است که جز از افراد ثقه روایت نقل نکنند، سه نفر هستند: یحیی بن سعید، شعبه و مالک. این سخن را ابن عبد البر و دیگران گفته اند. نسائی گفته: در میان تابعین امانت دارتر از این سه نفر نسبت به حدیث وجود ندارد.

عبد الله بن بهادر، بدر الدین أبی عبد الله محمد بن جمال الدین (متوفای۷۹۴ هـ)، النکت علی مقدمه ابن الصلاح، ج۳، ص۳۷۰، تحقیق: د. زین العابدین بن محمد بلا فریج، ناشر: أضواء السلف – الریاض، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۹هـ ـ ۱۹۹۸م.

۸٫ اختلاط در آخر عمر دلیل بر ضعف روایت نیست:

به این نکته نیز باید توجه داشت که اختلاط راوی در اخر عمر باعث نمی شود که روایات او را که قبل از اختلاط نقل کرده است نادیده بگیریم و شاهد این حرف اینکه راویانی هستند که در اواخر عمر دچار اختلاط شدند، ولی در صحیح بخاری از آنها روایت نقل شده است. به عنوان نمونه عطاء بن السائب بن زید الثقفی است که علماء به اختلاط او اشاره کرده اند:

ابن حبان درباره او گوید:

عطاء بن السائب بن زید الثقفی…وکان قد اختلط بآخره.

عطاء در اخر عمرش دچار اختلاط شد

التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفای۳۵۴ هـ)، الثقات، ج۷، ص۲۵۱ تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعه: الأولی، ۱۳۹۵هـ – ۱۹۷۵م.

ابن حجرنیز درباره او گوید:

عطاء بن السائب أبو محمد ویقال أبو السائب الثقفی الکوفی صدوق اختلط

عطاء کوفی و صدوق است ولی دچار اختلاط شد

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۹۱تحقیق: محمد عوامه، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶٫

همین شخص به عنوان راوی در صحیح بخاری این چنین آمده است:

حدثنی عَمْرُو بن مُحَمَّدٍ حدثنا هُشَیْمٌ أخبرنا أبو بِشْرٍ وَعَطَاءُ بن السَّائِبِ عن سَعِیدِ بن جُبَیْرٍ عن بن عَبَّاسٍ

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۴۰۵، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷٫

پس اختلاط لیث بن سلیم در آخر عمرش باعث نمی شود که او را تضعیف کنیم؛ زیرا معمولا علما از رواتی که دچار اختلاط شوند، روایت نقل نمی کنند.

۹٫ استفاضه و تقویت روایت با سندهای متعدد:

همان طور که گذشت، روایت کندن در قلعه خیبر توسط امیرمؤمنان علیه السلام حد اقل با شش سند مختلف نقل شده است. حتّی اگر فرض کنیم که همه این اسناد مشکل داشته باشند، بازهم نمی توانیم از حجیّت آن دست برداریم؛ زیرا بر مبنای قواعد علم رجال اهل سنّت، اگر سند روایت از سه عدد گذشت، حتّی اگر همه آن ها ضعیف باشد، یک دیگر را تقویت کرده و حجّت می شود؛ چنانچه بدر الدین عینی (متوفای۸۵۵هـ) در عمده القاری به نقل از محیی الدین نووی می نویسد:

وقالَ النَوَوِی فی (شرح المهذب): إنَّ الحَدِیْثَ إذا رُوِیَ مِنْ طُرُقٍ وَمُفْرَدَاتُهَا ضِعَافٌ یَحْتَجُّ بِهِ، عَلی أنا نَقُولُ: قَد شَهِدَ لِمَذْهَبِنَا عِدَّهُ أحَادِیْثٍ مِنَ الصَّحَابَهِ بِطُرُقٍ مُخْتَلِفَهٍ کَثِیْرَهٍ یَقَوِّی بَعْضُها بَعْضاً، وَإنْ کانَ کُلُّ وَاحِدٍ ضَعِیْفاً.

نووی در شرح مهذب گفته است: اگر روایتی با سند های گوناگون نقل شود؛ ولی برخی از راویان آن ضعیف باشند، بازهم به آن احتجاج می شود، افزون بر این که ما می گوییم: تعدادی حدیث از صحابه و از راه های گوناگونی نقل شده است که برخی از آن برخی دیگر را تقویت می کنند؛ اگرچه هریک از آن احادیث ضعیف باشند.

العینی، محمود بن أحمد، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج۳، ص۳۰۷٫

ابن تیمیه حرّانی (متوفای۷۲۸ هـ) در مجموع فتاوی می نویسد:

تَعَدُّدُ الطُّرُقِ وَکَثْرَتُهَا یُقَوِّی بَعْضُهَا بَعْضاً حتی قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجّارا فسّاقا فکیف إذا کانوا علماء عدولا ولکن کثر فی حدیثهم الغلط.

زیادی و تعدد راه های نقل حدیث یکدیگر را تقویت می کند که خود زمینه علم به آن را فراهم می نماید؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثی که تمام راویان آن افراد عادلی باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.

ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم، کتب ورسائل وفتاوی ابن تیمیه، ج۱۸، ص۲۶٫

محمد ناصر البانی (متوفای۱۴۲۰هـ) در ارواء الغلیل پس از نقل طُرُق یک روایت می گوید:

وجمله القول: أن الحدیث طرقه کلها لا تخلو من ضعف ولکنه ضعف یسیر إذ لیس فی شئ منها من اتهم بکذب وإنما العله الارسال أو سوء الحفظ ومن المقرر فی «علم المصطلح» أن الطرق یقوی بعضها بعضا إذا لم یکن فیها متهم.

خلاصه آن که، تمام سند های این حدیث بدون ضعف نیست؛ اگر چه ضعف مهمی نیست؛ زیرا کسی که متهم به دروغ باشد، در طُرُق حدیث وجود ندارد و علّت ضعف یا ارسال آن است و یا کم حافظه بودن راوی. از مسائل ثابت شده در علم رجال این است که سند های متعدد درصورتی که در سلسله سند فرد متّهمی نباشد، یک دیگر را تقویت می کنند.

البانی، محمد ناصر، إرواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، ج۱، ص۱۶۰٫

در نتیجه، این روایات حتّی اگر از نظر سند هم ضعیف باشند ، بازهم حجّت و قابل استدلال هستند.

۱۰٫عمل به روایت در باب فضائل نیاز به سند صحیح ندارد:

مقدسی عالم مشهور و بزرگ اهل سنت در کتاب الآداب الشریعه درخصوص عمل به روایات ضعیف در غیر احکام و حلال و حرام، فصلی را گشوده و گوید:

فصل فی العمل بالحدیث الضعیف وروایته والتساهل فی أحادیث الفضائل دون ما تثبت به الأحکام والحلال والحرام والحاجه إلی السنه وکونها بیانا للقرآن یحب اتباعه ولأجل الآثار المذکوره فی الفصل قبل هذا ینبغی الإشاره إلی ذکر العمل بالحدیث الضعیف والذی قطع به غیر واحد ممن صنف فی علوم الحدیث حکایه عن العلماء أنه یعمل بالحدیث الضعیف فیما لیس فیه تحلیل ولا تحریم کالفضائل وعن الإمام أحمد ما یوافق هذا

فصلی در خصوص عمل به حدیث ضعیف، نقل آن و تساهل در روایت فضائل نه آن روایاتی که احکام، حلال و حرام را ثابت می کند و یا نیاز به سنت و یا مبین بودن قرآن را می رساند که واجب است تبعیت شود.

به خاطر این آثاری که در فصل قبلی ذکر شد، شایسته است در مورد عمل به حدیث ضعیف نیز اشاره شود و بیشتر کسانی که در خصوص علوم حدیث کتاب نوشته اند، به طور قطع از علماء حکایاتی را نقل کرده اند که به روایت ضعیف در خصوص چیزهای که به حلال و حرام ربطی ندارد مانند فضائل، عمل شود و از احمد نیز موافق همین مطلب ذکر شده است

مقدسی، الإمام أبی عبد الله محمد بن مفلح المقدسی (متوفای ۷۶۳هـ)، الآداب الشرعیه والمنح المرعیه، ج۲، ص۲۸۵ تحقیق: شعیب الأرنؤوط / عمر القیام، دار النشر: مؤسسه الرساله – بیروت – ۱۴۱۷هـ – ۱۹۹۶م، الطبعه: الثانیه

نووی نیز در خصوص عمل به روایات ضعیف در غیر احکام و عقاید گوید:

وقد قدمنا فی مواضع أن أهل العلم متفقون علی العمل بالضعیف فی غیر الأحکام وأصول العقائد

در چند جا قبلا گفتیم که اهل علم اتفاق دارند که در غیر احکام و اصول عقاید، به روایات ضعیف می شود عمل کرد.

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیی بن شرف بن مر بن جمعه بن حزام (متوفای۶۷۶ هـ)، المجموع، ج۵، ص۶۲ ناشر: دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، التکمله الثانیه.

با این بیان اگر سند روایت فضائل، ضعیف هم باشد، می شود به آن عمل کرد.

۱۱٫ فضائل عمر نیاز به سند ندارد:

شافعی مقدسی در طبقات بعد از اینکه داستانی را از عمر در خصوص حرف زدن عمر با آب و زمین و تأدیب او زمین را، نقل می کند، می نویسد:

فانظر إلی عمر کیف یخاطب الماء ویکاتبه ویکلم الأرض ویؤدبها وإذا قال لک المغرور أین أصل ذلک فی السنه قل أیها المتعثر فی أذیال الجهالات أیطالب الفاروق بأصل وإن شئت أصلا فهاک أصولا لا أصلا واحدا

نگاه کن به عمر که چگونه آب را مخاطب قرار داده و با او مکاتبه می کند و با زمین حرف زده و او را تادیب می کرد و اگر شخص مغروری به تو گفت اصل این در کجای سنت است؟ بگو ای ذلیلی که در دامن جهالت افتاده ای آیا در خصوص عمر فاروق اصل طلب می کنی؟! و اگر در هر چیز دنبال اصل باشی خیلی از اصولهایی هست که یک اصل ندارد.

السبکی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفای ۷۷۱هـ)، طبقات الشافعیه الکبری، ج۲، ص۳۲۶ تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعه والنشر والتوزیع، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۳هـ.

اگر فضائل عمر نیاز به سند و اصل ندارد، پس چگونه بعضی درباره فضائل حضرت علی علیه السلام به دنبال اصل و سند هستند؟!

خلاصه بحث های رجالی:

الف: بخاری و مسلم از لیث بن أبی سلیم روایت کرده اند؛

ب: شعبهء الحجاج از او روایت نقل کرده و او تنها از ثقات روایت نقل می کند و همین برای اثبات وثاقت او کافی است؛

ج: یحیی بن معین او را توثیق کرده و همین برای توثیقش کافی است و تضعیفات دیگران در برابر توثیق او برابری نمی کند؛

د: بسیاری از علمای اهل سنت صراحتا او را توثیق کرده اند؛

هـ: به گفته البانی تضعیفات دیگران به خاطر دفاع از حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله نبوده؛ بلکه به خاطر هوای نفس او را تضعیف کرده اند؛ بنابراین تضعیفات آن ها هیچ ارزشی ندارد.

و: اختلاط در آخر عمر، نمی تواند دلیل بر ضعف روایت باشد؛ چون تعدادی از روات بخاری نیز این چنین بوده اند و علمای اهل سنت روایات آن ها را تصحیح کرده اند.

ز: این روایت از چندین طریق نقل شده است؛ حتی اگر همگی ضعیف باشند. طبق «قاعده یقوی بعضها بعضا» همدیگر را تقویت کرده و برای اهل سنت حجت هستند

ح: این روایت دست کم سندش «حسن» است و روایت «حسن» نیز همانند روایت «صحیح» برای اهل سنت حجت است.

بنابراین با وجود روایت حسن و روایات فراوان درباره قلع باب خیبر به دست حضرت علی علیه السلام در کتب اهل سنت، مشخص شد که چنین چیزی از مسلمات تاریخ بوده است و چیز واهی و پوچ که برخی از علمای اهل سنت ادعا می کنند، نبوده است. و تنها چیزی که می شود درباره انکار این واقعیت توسط برخی از علماء گفت، این است که آنها به خاطر تعصب کورکورانه در پی انکار فضائل حضرت علی علیه السلام به هرقیمتی هستند تا آنجا که راویان این روایت یعنی عبدالله بن حسن، امام باقر علیه السلام، ابی رافع و غیره که نزد اهل سنت مورد احترام هستند را با عبارات «یروونه عن رعاع الناس» افرادی عوام ومعمولی به حساب می آورند.

اعتراف علماء سنی و وهابی بر قلع در خیبر توسط حضرت علی علیه السلام

تا این جا روایاتی از طریق اهل سنت نقل شد که ثابت می کرد امیرمؤمنان علیه السلام در قلعه خیبر را که ده ها برای باز و بسته کردنش نیاز بود، از جا کند و آن را پلی قرار داد بر روی خندقی که پشت آن کنده بودند و سربازان مسلمان از روی آن رد شده و قلعه را فتح کردند.

در این بخش به کلمات علمای اهل سنت اشاره خواهیم کرد که این قضیه را مسلم گرفته و آن را به عنوان یکی از فضائل امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرده اند.

عمرو بن ابی عاصم (متوفای ۲۸۷هـ):

عمرو بن ابی عاصم در کتاب السنه، قلع در خیبر را از فضائل حضرت علی علیه السلام دانسته و گوید:

ومن فضائله التی أبانه الله بها تزویجه بفاطمه وولده الحسن والحسین رحمه الله علیهما وحمله باب خیبر وقتله مرحبا وأشیاء یکثر ذکرها

و از فضائل آن حضرت که خدا برای او آشکار کرده است؛ ازدواج با حضرت زهرا علیه السلام، حسن و حسین علیها السلام فرزندانش، و حمل باب خیبر و کشتن مرحب و فضائل دیگر که ذکرش طولانی می شود.

الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفای۲۸۷هـ)، السنه، ج۲، ص۶۴۶، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۰هـ.

یعقوبی (متوفای ۲۹۲هـ):

یعقوبی بعد از نقل جریان فتح خیبر می نویسد:

واقتلع باب الحصن وکان حجاره طوله أربع أذرع فی عرض ذراعین فی سمک ذراع فرمی به علی بن أبی طالب خلفه ودخل الحصن ودخله المسلمون

حضرت علیه علیه السلام در قلعه را که سنگی به درازای چهار ذراع و پهنای دو ذراع و ضخامت یک ذراع بود از جای کند و به پشت سر خود افکند و به همراه مسلمانان وارد قلعه شد. همچنین ابو الفداء در تاریخش تصریح می کند که علی همان کسی است که مرحب را کشت، و داستان سپر قرار دادن در قلعه توسط آن حضرت را حکایت نموده است.

الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفای۲۹۲هـ)، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶، ناشر: دار صادر – بیروت

خوارزمی (متوفای ۳۸۳هـ):

وی در باره کندن در خیبر گوید:

فصلی الله علیه…وعلی الذی بیده باب خیبر قالع

درود خدا بر پیامبر صلی الله علیه و اله و بر کسی است که در خیبر با دستش از جا کند.

الخوارزمی، أبی بکر محمد بن العباس (المتوفی: ۳۸۳هـ)، مفید العلوم ومبید الهموم،ص۹، الناشر: المکتبه العنصریه، بیروت، عام النشر: ۱۴۱۸ هـ

فخر رازی (متوفای ۶۰۴هـ):

فخر رازی در این باره گوید:

قال علی بن أبی طالب کرم الله وجهه: والله ما قلعت باب خیبر بقوه جسدانیه ولکن بقوه ربانیه.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۷۷ ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م.

تلمسانی بری (متوفای ۶۴۴هـ):

وی در این خصوص چنین اعتراف می کند:

والله ما اقتلعت باب خیبر بقوه جسدانیَّه ولا بحرکه غذائیه.

الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بکر المعروف بالبری (متوفای۶۴۴هـ) الجوهره فی نسب النبی وأصحابه العشره، ج۱، ص۲۹۸طبق برنامه الجامع الکبیر.

ابن ابی الحدید (متوفای ۶۵۵هـ):

وی نیز در این باره گوید:

وهو الذی قلع باب خیبر، واجتمع علیه عصبه من الناس لیقلبوه فلم یقلبوه، وهو الذی اقتلع هبل من أعلی الکعبه وکان عظیما جدا، وألقاه إلی الأرض، وهو الذی اقتلع الصخره العظیمه فی أیام خلافته علیه السلام بیده بعد عجز الجیش کله عنها، وأنبط الماء من تحتها.

او کسی است که در خیبر را از جا کند، دری که گروه زیادی از مردم جمع شدند آن را برگردانند؛ ولی نتوانستند. او کسی بود که بت هبل را که جدا بزرگ بود از بالای کعبه کند و بر زمین انداخت او کسی است که سنگ بزرگی را که درایام خلافتش یک لشگر از برداشتن آن عاجز بودند، از زمین کند که از زیرش آب جوشید

إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد (متوفای۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م..

ابن ابی الحدید در جای دیگر می گوید:

ونحو قول علی: والله ما قلعت باب خیبر بقوه جسدانیه، بل بقوه إلهیه.

حضرت علی علیه السلام فرمود: بخدا قسم در خیبر را نه با قوت بدن بلکه با قدرت الهی از جا کندم.

إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد (متوفای۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ج۵، ص۵ ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م.

در جای دیگر نیز می نویسد:

والله ما قلعت باب خیبر، ودکدکت حصن یهود بقوه جسمانیه بل بقوه إلهیه.

به خدا قسم در خیبر را با قدرت جسمانی نکنده و قلعه خیبر را فرو نریختم بلکه با قوت الهی انجام دادم

إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد (متوفای۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۱۶۹، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ج۵، ص۵ ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م.

نظام الدین نیشابوری (متوفای ۷۲۸هـ):

این عالم سنی نیز در دو جای از تفسیرش به کندن در خیبر اعتراف کرده و گوید:

والله ما قلعت باب خیبر بقوه جسدانیه

النیسابوری، نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین المعروف بالنظام الأعرج (متوفای ۷۲۸ هـ)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج۴، ص۴۱۸ و ج۵، ص۲۹، تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۶هـ – ۱۹۹۶م

ابن تیمیه (متوفای ۷۲۸هـ):

ابن تیمیه نیز در این باره گوید:

ولکن المعروف عند اهل العلم ان علیا قلع باب خیبر

آن چه نزد اهل علم مشهور است این است که علی علیه السلام در خیبر را کند

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای ۷۲۸ هـ)، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، ج۱۸، ص۳۶۲، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبه ابن تیمیه، الطبعه: الثانیه.

وی همچنین در کتاب منهاج السنه در جواب سؤالی درباره صحت فتح خیبر توسط علی علیه السلام گوید:

وقد روی أن علیا اقتلع باب الحصن وأما جعله جسرا فلا

روایت شده است که علی باب قلعه را کند اما اینکه آن را پل قرار داده باشد نه

ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای ۷۲۸ هـ)، منهاج السنه النبویه، ج۸، ص۱۲۲، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۶هـ

ذهبی (متوفای ۷۴۸هـ):

ذهبی نیز اعتراف به اصل قلع درخیبر بوسیله حضرت علی علیه السلام کرده وگوید:

وقد روی أن علیا اقتلع الباب أما کونه یغلقه عشرون رجلا وأنه جعل جسرا فلا أصل له

به تحقیق نقل شده است که علی علیه السلام در خیبر را کند اما اینکه بیست نفر آن را می بستند و اینکه حضرت درقلعه را پل عبور لشگر قرار داد چنین چیزی اصل و اساسی ندارد

الذهبی،: أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی الوفاه: ۷۴۸هـ، المنتقی من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال، ج۱، ص۵۱۸ تحقیق: محب الدین الخطیب دارالنشر:

قاضی عضد الدین ایجی (متوفای ۷۵۶هـ):

ایجی نیز بعد از اینکه قلع خیبر را به عنوان یکی از ادله شیعه برای خلافت حضرت علی علیه السلام مطرح کرده و به آن اشکالی نمی گیرد:

مزید قوته حتی قلع باب خیبر بیده وقال « ما قلعت باب خیبر بقوه جسمانیه لکن بقوه إلهیه »

قدرت چنان زیاد بود تا اینکه درخیبر را بادست خود از جا کند و گفت: من در خیبر راب ا قوت جسمانی نکندم بلکه با قوت الهی کندم

الإیجی، عضد الدین (متوفای۷۵۶هـ)، کتاب المواقف، ج۳، ص۶۲۸ تحقیق: عبد الرحمن عمیره، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ، ۱۹۹۷م

زرکشی (متوفای ۷۹۴هـ):

زرکشی بعد از نقل گفتار کسانی که روایات قلع باب خیبر را واهی دانسته اند، گفتار آنها را رد کرده و گوید:

زعم العلماء ان هذا الحدیث لا اصل له وانما یروی عن رعاع الناس ولیس کما قال فقد أخرجه ابن اسحاق فی سیرته عن أبی رافع وان سبعه لم یقلبوه

برخی از علماء معتقدند این حدیث( قلع باب خیبر) اساسی ندارد و گویند آن را افراد پست روایت کرده اند در حالی که چنین نیست این روایت را ابن اسحاق در سیره استخراج کرده است

الزرکشی المصری الحنبلی، شمس الدین أبی عبد الله محمد بن عبد الله (متوفای۷۹۴هـ)، اللآلئ المنثوره فی الأحادیث المشهوره المعروف بـ ( التذکره فی الأحادیث المشتهره )، ج۱، ص۱۶۶ تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۶ هـ ـ ۱۹۸۶م.

ابن حجر هیثمی (متوفای ۹۷۳هـ):

ابن حجر نیز در این باره گوید:

وحمل یومئذ باب حصنها علی ظهره حتی صعد المسلمون علیه ففتحوها وأنهم جروه بعد ذلک فلم یحمله إلا أربعون رجلا وفی روایه أنه تناول بابا من الحصن حصن خیبر فتترس به عن نفسه فلم یزل یقاتل وهو فی یده حتی فتح الله علیهم ثم ألقاه فأراد ثمانیه أن یلقوه فما استطاعوا

علی علیه السلام در قلعه را بر پشتش گذاشت تا آنجا که مردم از روی آن بر قلعه وارد شدند و قلعه را فتح کردند آنها بعد از فتح تلاش کردن تا آن در را حرکت بدهند که نتوانستند مگر این که چهل مرد در روایتی نقل شده است چون حضرت علی علیه السلام به در نزدیک در قلعه خیبر شد کسی بر دست حضرت زد که سپرش بر زمین افتاد سپس علی علیه السلام دری که در دروازه قلعه بود برداشت و سپر خود نمود. آن در دست او ماند و با همان حال جنگید تا قلعه را گشود آنگاه که آسوده شد آن در را از دست انداخت سپس هشت نفر نیروی خود را بکار بردند که آن در را برگردانند نتوانستند.

الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای۹۷۳هـ)، الصواعق المحرقه علی أهل الرفض والضلال والزندقه، ج۲، ص۳۵۲، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی – کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسه الرساله – لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ – ۱۹۹۷م.

عبدالقادر عیدروسی (متوفای ۱۰۳۷هـ):

عبدالقادر نیز می گوید:

والله ما قلعت باب خیبر بقوه جسدانیه

العیدروسی، عبد القادر بن شیخ بن عبد الله الوفاه: ۱۰۳۷، تاریخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر، ج۱، ص۸۱ دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۰۵، الطبعه: الأولی

برهان الدین حلبی (متوفای ۱۰۴۴هـ):

حلبی نیز با رد حرف منکرین قلع در خیبر توسط حضرت علیه السلام، به اصل کندن در خیبر اعتراف کرده و گوید:

قال بعضهم وطرق حدیث الباب کلها واهیه وفی بعضها قال الذهبی إنه منکر وفی الإمتاع وزعم بعضهم أن حمل علی کرم الله وجهه الباب لا أصل له وإنما یروی عن رعاع الناس ولیس کذلک ثم ذکر جمله ممن خرجه من الحفاظ

برخی گفته اند طرق تمام روایت باب واهی است و ذهبی نیزدرمورد برخی روایات گوید که منکر است برخی نیز گمان می کنند که حمل باب خیبر توسط علی علیه السلام ریشه و اساسی ندارد و این روایت از پس افراد عوام نقل شده است، درحالی که چنین نیست سپس گروهی از حفاظ را ذکر کرده که آن را تخریج کرده اند.

الحلبی، علی بن برهان الدین (متوفای۱۰۴۴هـ)، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المأمون، ج۲، ص۷۳۷ ناشر: دار المعرفه – بیروت – ۱۴۰۰٫

ابو سعید خادمی حنفی (متوفای ۱۱۵۶هـ):

ابو سعید نیز در کتاب بریقه محمودیه گوید:

وَتَوَاتَرَتْ وَقْعَتُهُ فِی خَیْبَرَ وَغَیْرِهِ وَأَنَّهُ اُشْتُهِرَ حُسْنُ خُلُقِهِ وَمَزِیدُ قُوَّتِهِ فِی بَدَنِهِ حَتَّی قَلَعَ بَابَ خَیْبَرَ بِیَدِهِ

جنگ حضرت علی علیه السلام در خیبر و جنگ های دیگر در حد تواتر است همچنین حسن خلق و قدرت بدنی ایشان نیز تا آنجا مشهور بوده که درخیبر را با دست خود کند.

الخادمی، أبو سعید محمد بن محمد (متوفای ۱۱۵۶هـ) بریقه محمودیه،ج۲، ص۹، طبق برنامه الجامع الکبیر.

ابن عثیمین (متوفای ۱۴۲۱هـ):

ابن عثیمین که از علمای مشهور وهابیت است، بعد از حمد و ثناء خداوند و بعد از درود فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله و خلفاء گوید:

صلی الله علیه….علی علی قالع باب خیبر ومُزَلْزِل حصونه

درود خدا بر پیامبر صلی الله علیه و اله..و بر علی علیه السلام کننده در خیبر و متزلزل کننده قلعه خیبر است.

العثیمین، محمد بن صالح بن محمد (المتوفی: ۱۴۲۱هـ)، مجموع فتاوی ورسائل فضیله الشیخ محمد بن صالح العثیمین، جمع وترتیب: فهد بن ناصر بن إبراهیم السلیمان، الناشر: دار الوطن – دار الثریا، الطبعه: الأخیره – ۱۴۱۳ هـ

روایات شیعه

درمنابع شیعه روایات فراوانی وجود دارد که به کندن در خیبر به دست حضرت علی علیه السلام اشاره کرده اند از آن جایی که روایت در این باب در کتاب های شیعه بسیار زیاد و بلکه متواتر است، ما فقط چهارده حدیث با این موضوع از باب تیمن و تبرک خدمت شما ارائه خواهیم کرد.

طبیعی است که با توجه به متواتر بودن این روایات، نیازی به بررسی سند هم ندارد.

روایت اول

شیخ صدوق رحمه الله علیه روایتی را از ابو سعید خدری چنین نقل می کند:

حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَزَوَّرِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ: أَتَتْ فَاطِمَهُ علیها السلام النَّبِیَّ فَذَکَرَتْ عِنْدَهُ ضَعْفَ الْحَالِ فَقَالَ لَهَا أَ مَا تَدْرِینَ مَا مَنْزِلَهُ عَلِیٍّ عِنْدِی کَفَانِی أَمْرِی وهُوَ ابْنُ اثْنَتَیْ عَشْرَهَ سَنَهً وضَرَبَ بَیْنَ یَدَیَّ بِالسَّیْفِ وهُوَ ابْنُ سِتَّ عَشْرَهَ سَنَهً وقَتَلَ الْأَبْطَالَ وهُوَ ابْنُ تِسْعَ عَشْرَهَ سَنَهً وفَرَّجَ هُمُومِی وهُوَ ابْنُ عِشْرِینَ سَنَهً ورَفَعَ بَابَ خَیْبَرَ وهُوَ ابْنُ اثْنَتَیْنِ وعِشْرِینَ سَنَهً کَامِلَهً وکَانَ لَا یَرْفَعُهُ خَمْسُونَ رَجُلًا قَالَ فَأَشْرَقَ لَوْنُ فَاطِمَهَ ولَمْ تَقَرَّ قَدَمَاهَا حَتَّی أَتَتْ عَلِیّاً علیه السلام فَأَخْبَرَتْهُ فَقَالَ کَیْفَ لَوْ حَدَّثْتُکِ بِفَضْلِ اللَّهِ عَلَیَّ کُلِّه

حضرت فاطمه علیها السلام خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد و از ضعف حال سخن گفت، پیغمبر به او فرمود تو نمی دانی علی چه مقامی نزد من دارد؟ دوازده سال داشت که کارهای مرا اداره می کرد، در شانزده سالگی برابرم شمشیر زد و نوزده سالگی پهلوان ها را کشت و در بیست سالگی غم های مرا بر طرف می کرد، بیست و دو ساله بود که در خیبر را از جا برداشت که پنجاه مرد نمی توانستند آن را بردارند، چهره فاطمه از شادی برافروخت و سر پایش قرار نداشت تا نزد علی برگشت و به او گزارش داد حضرت علی علیه السلام در جوابش فرمود: چه حالی داشتی اگر همه تفضلاتی که خدا بر من روا داشته است، برایت می گفتم.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الأمالی، ص۴۸۳، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ.

در منابع ذیل نیز این روایت آمده است:

الطبری، محمد بن جریر الطبری ( الشیعی متوفای قرن ۴) دلائل الامامه،-، ص۷۰، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، چاپ: الأولی، سال چاپ: ۱۴۱۳، ناشر: مرکز الطباعه والنشر فی مؤسسه البعثه

الإربلی، أبو الحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح (متوفای۶۹۳هـ)، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، – ج۲، ص۲۸،ناشر: دار الأضواء ـ بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۵هـ ـ ۱۹۸۵م.

البحرانی، السید هاشم البحرانی، وفات: ۱۱۰۷، حلیه الأبرار، ج۲، ص۸۴، تحقیق: الشیخ غلام رضا مولانا البروجردی، ناشر: مؤسسه المعارف الإسلامیه – قم – ایران، سال چاپ: ۱۴۱۴ چاپ: الأولی

المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج۴۰، ص۷، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

النجفی المرعشی، سید شهاب الدین (متوفای۱۴۱۱هـ)، شرح إحقاق الحق، ج۱۸، ص۱۷۱، تحقیق، تعلیق و نشر: السید شهاب الدین المرعشی النجفی / تصحیح: السید إبراهیم المیانجی

شیخ طوسی نیز با اندکی تفاوت در متن حدیث، چنین نقل روایت می کند:

َ بِالْإِسْنَادِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ:حَدَّثَنَا أَبِی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ، عَنْ أَبِی حَمْزَهَ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَزَوَّرِ، عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ، قَالَ: أَتَتْ فَاطِمَهُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا) ذَاتَ یَوْمٍ أبیها [أَبَاهَا] (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وآلِهِ)، فَذَکَرَتْ عِنْدَهُ ضَعْفَ الْحَالِ فَقَالَ لَهَا: أَ مَا تَدْرِینَ مَا مَنْزِلَهُ عَلِیٍّ عِنْدِی کَفَانِی أَمْرِی وهُوَ ابْنُ اثْنَتَیْ عَشْرَهَ سَنَهً، وضَرَبَ بَیْنَ یَدَیَّ بِالسَّیْفِ وهُوَ ابْنُ سِتَّ عَشْرَهَ سَنَهً، وقَتَلَ الْأَبْطَالَ وهُوَ ابْنُ تِسْعَ عَشْرَهَ سَنَهً، وفَرَّجَ هُمُومِی وَهُوَ ابْنُ عِشْرِینَ سَنَهً، وقَلَعَ بَابَ خَیْبَرَ وَهُوَ ابْنُ اثْنَتَیْنِ وَعِشْرِینَ سَنَهً، وکَانَ لَا یَقْلَعُهُ خَمْسُونَ رَجُلًا.قال: فَأَشْرَقَ لَوْنُ فَاطِمَهَ (عَلَیْهَا السَّلَامُ) ولَمْ تَقِرَّ قَدَماً عَلَی الْأَرْضِ حَتَّی أَتَتْ عَلِیّاً (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فَأَخْبَرَتْهُ. فَقَالَ: کَیْفَ ولَوْ حَدَّثَکَ بِفَضْلِ اللَّهِ عَلَیَّ کُلِّه

الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰هـ)، الأمالی، ص۴۳۹، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر: دار الثقافه ـ قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۴هـ الأمالی-

روایت دوم

شیخ مفید روایت طولانی را درباره قلع در خیبر و پل قرار دادن آن توسط حضرت علی علیه السلام چنین نقل می کند:

فَرَوَی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْأَزْدِیُّ عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ الْیَسَعِ وعُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحِیمِ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ هِشَامٍ ومُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ وغَیْرِهِمْ مِنْ أَصْحَابِ الْآثَارِ قَالُوا لَمَّا دَنَا رَسُولُ اللَّهِ، صمِنْ خَیْبَرَ قَالَ لِلنَّاسِ قِفُوا فَوَقَفَ النَّاسُ فَرَفَعَ یَدَیْهِ إِلَی السَّمَاءِ وقَالَ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ ومَا أَظْلَلْنَ ورَبَّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ ومَا أَقْلَلْنَ ورَبَّ الشَّیَاطِینِ ومَا أَضْلَلْنَ أَسْأَلُکَ خَیْرَ هَذِهِ الْقَرْیَهِ وخَیْرَ مَا فِیهَا وأَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّهَا وشَرِّ مَا فِیهَا ثُمَّ نَزَلَ تَحْتَ شَجَرَهٍ فِی الْمَکَانِ فَأَقَامَ وأَقَمْنَا بَقِیَّهَ یَوْمِنَا ومِنْ غَدِهِ. » فَلَمَّا کَانَ نِصْفُ النَّهَارِ نَادَانَا مُنَادِی رَسُولِ اللَّهِ، صفَاجْتَمَعْنَا إِلَیْهِ فَإِذَا عِنْدَهُ رَجُلٌ جَالِسٌ فَقَالَ إِنَّ هَذَا جَاءَنِی وأَنَا نَائِمٌ فَسَلَّ سَیْفِی وقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ یَمْنَعُکَ مِنِّی الْیَوْمَ قُلْتُ اللَّهُ یَمْنَعُنِی مِنْکَ فَشَامَ السَّیْفَ وهُوَ جَالِسٌ کَمَا تَرَوْنَ لَا حَرَاکَ بِهِ فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ لَعَلَّ فِی عَقْلِهِ شَیْئاً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ نَعَمْ دَعُوهُ ثُمَّ صَرَفَهُ ولَمْ یُعَاقِبْهُ.

وَ حَاصَرَ رَسُولُ اللَّهِ، صخَیْبَرَ بِضْعاً وعِشْرِینَ لَیْلَهً وکَانَتِ الرَّایَهُ یَوْمَئِذٍ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَلَحِقَهُ رَمَدٌ أَعْجَزَهُ عَنِ الْحَرْبِ وکَانَ الْمُسْلِمُونَ یُنَاوِشُونَ الْیَهُودَ مِنْ بَیْنِ أَیْدِی حُصُونِهِمْ وجَنَبَاتِهَا.

فَلَمَّا کَانَ ذَاتَ یَوْمٍ فَتَحُوا الْبَابَ وقَدْ کَانُوا خَنْدَقُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ وخَرَجَ مَرْحَبٌ بِرِجْلِهِ یَتَعَرَّضُ لِلْحَرْبِ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ، صأَبَا بَکْرٍ فَقَالَ لَهُ خُذِ الرَّایَهَ فَأَخَذَهَا فِی جَمْعٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ فَاجْتَهَدَ ولَمْ یُغْنِ شَیْئاً فَعَادَ یُؤَنِّبُ الْقَوْمَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ ویُؤَنِّبُونَهُ.فلما کَانَ مِنَ الْغَدِ تَعَرَّضَ لَهَا عُمَرُ فَسَارَ بِهَا غَیْرَ بَعِیدٍ ثُمَّ رَجَعَ یُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ ویُجَبِّنُونَهُ فَقَالَ النَّبِیُّ، صلَیْسَتْ هَذِهِ الرَّایَهُ لِمَنْ حَمَلَهَا جِیئُونِی بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقِیلَ لَهُ إِنَّهُ أَرْمَدُ قَالَ أَرُونِیهِ تُرُونِی رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ ورَسُولَهُ ویُحِبُّهُ اللَّهُ ورَسُولُهُ یَأْخُذُهَا بِحَقِّهَا لَیْسَ بِفَرَّارٍ فَجَاءُوا بِعَلِیٍّ علیه السلام یَقُودُونَهُ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ، صمَا تَشْتَکِی یَا عَلِیُّ قَالَ رَمَدٌ مَا أُبْصِرُ مَعَهُ وصُدَاعٌ بِرَأْسِی فَقَالَ لَهُ اجْلِسْ وضَعْ رَأْسَکَ عَلَی فَخِذِی فَفَعَلَ عَلِیٌّ علیه السلام ذَلِکَ فَدَعَا لَهُ النَّبِیُّ، صوَ تَفَلَ فِی یَدِهِ فَمَسَحَهَا عَلَی عَیْنَیْهِ ورَأْسِهِ فَانْفَتَحَتْ عَیْنَاهُ وسَکَنَ مَا کَانَ یَجِدُهُ مِنَ الصُّدَاعِ وقَالَ فِی دُعَائِهِ لَهُ اللَّهُمَّ قِهِ الْحَرَّ والْبَرْدَ وأَعْطَاهُ الرَّایَهَ وکَانَتْ رَایَهً بَیْضَاءَ وقَالَ لَهُ خُذِ الرَّایَهَ وامْضِ بِهَا فَجَبْرَئِیلُ مَعَکَ والنَّصْرُ أَمَامَکَ والرُّعْبُ مَبْثُوثٌ فِی صُدُورِ الْقَوْمِ واعْلَمْ یَا عَلِیُّ أَنَّهُمْ یَجِدُونَ فِی کِتَابِهِمْ أَنَّ الَّذِی یُدَمِّرُ عَلَیْهِمُ اسْمُهُ إِلْیَا فَإِذَا لَقِیتَهُمْ فَقُلْ أَنَا عَلِیٌّ فَإِنَّهُمْ یُخْذَلُونَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فَمَضَیْتُ بِهَا حَتَّی أَتَیْتُ الْحُصُونَ فَخَرَجَ مَرْحَبٌ وعَلَیْهِ مِغْفَرٌ وحَجَرٌ قَدْ ثَقَبَهُ مِثْلَ الْبَیْضَهِ عَلَی رَأْسِهِ وهُوَ

یَرْتَجِزُ ویَقُولُ

قَدْ عَلِمَتْ خَیْبَرُ أَنِّی مَرْحَبٌ شَاکٍ سِلَاحِی بَطَلٌ مُجَرَّبٌ

فَقُلْتُ

أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَهً لَیْثٌ لِغَابَاتٍ شَدِیدٌ قَسْوَرَهٌ

أَکِیلُکُمْ بِالسَّیْفِ کَیْلَ السَّنْدَرَهِ

فَاخْتَلَفْنَا ضَرْبَتَیْنِ فَبَدَرْتُهُ فَضَرَبْتُهُ فَقَدَدْتُ الْحَجَرَ والْمِغْفَرَ ورَأْسَهُ حَتَّی وَقَعَ السَّیْفُ فِی أَضْرَاسِهِ فَخَرَّ صَرِیعاً.

وَ جَاءَ فِی الْحَدِیثِ: أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَمَّا قَالَ أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ حِبْرٌ مِنْ أَحْبَارِ الْقَوْمِ غُلِبْتُمْ ومَا أُنْزِلَ عَلَی مُوسَی فَدَخَلَ قُلُوبَهُمْ مِنَ الرُّعْبِ مَا لَمْ یُمْکِنْهُمْ مَعَهُ الِاسْتِیطَانُ بِهِ. وَ لَمَّا قَتَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَرْحَباً رَجَعَ مَنْ کَانَ مَعَهُ وأَغْلَقُوا بَابَ الْحِصْنِ عَلَیْهِمْ دُونَهُ فَصَارَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِلَیْهِ فَعَالَجَهُ حَتَّی فَتَحَهُ وأَکْثَرُ النَّاسِ مِنْ جَانِبِ الْخَنْدَقِ لَمْ یَعْبُرُوا مَعَهُ فَأَخَذَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بَابَ الْحِصْنِ فَجَعَلَهُ عَلَی الْخَنْدَقِ جِسْراً لَهُمْ حَتَّی عَبَرُوا فَظَفِرُوا بِالْحِصْنِ ونَالُوا الْغَنَائِمَ. فَلَمَّا انْصَرَفُوا مِنَ الْحُصُونِ أَخَذَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ بِیُمْنَاهُ فَدَحَا بِهِ أَذْرُعاً مِنَ الْأَرْضِ وکَانَ الْبَابُ یُغْلِقُهُ عِشْرُونَ رَجُلًا مِنْهُمْ.

وَ لَمَّا فَتَحَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْحِصْنَ وقَتَلَ مَرْحَباً وأَغْنَمَ اللَّهُ الْمُسْلِمِینَ أَمْوَالَهُمْ اسْتَأْذَنَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ رَسُولَ اللَّهِ أَنْ یَقُولَ شِعْراً فَقَالَ لَهُ قُلْ فَأَنْشَأَ یَقُولُ

وَ کَانَ عَلِیٌّ أَرْمَدَ الْعَیْنِ یَبْتَغِی دَوَاءً فَلَمَّا لَمْ یُحِسَّ مُدَاوِیاً

شَفَاهُ رَسُولُ اللَّهِ مِنْهُ بِتَفْلَهٍ فَبُورِکَ مَرْقِیّاً وبُورِکَ رَاقِیاً

وَ قَالَ سَأُعْطِی الرَّایَهَ الْیَوْمَ صَارِماً کَمِیّاً مُحِبّاً لِلرَّسُولِ مُوَالِیاً «

یُحِبُّ إِلَهِی وعَ الْإِلَهُ یُحِبُّهُ بِهِ یَفْتَحُ اللَّهُ الْحُصُونَ الْأَوَابِیَا

فَأَصْفَی بِهَا دُونَ الْبَرِیَّهِ کُلِّهَا عَلِیّاً وسَمَّاهُ الْوَزِیرَ الْمُؤَاخِیَا

یحیی بن محمد ازدی (به سند خود) از عبد الملک بن هشام، و محمد بن اسحاق و دیگر از نویسندگان حدیث کرده که گفته اند: هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نزدیک به خیبر شد، به مردم فرمود: درنگ کنید، مردمان ایستادند پس دست های خویش بسوی آسمان بلند کرده گفت: بار خدایا ای پروردگار هفت آسمان و آنچه بر آن سایه افکنده، و ای پروردگار هفت زمین و آنچه بر خود گرفته، و ای پروردگار شیاطین و آنچه گمراه کرده اند، از تو خیر و نیکوئی این قریه و آنچه در آن است درخواست کنم، و از شر و بدی آن بتو پناه برم (این دعا را خواند) سپس زیر درختی همان جا فرود آمد و آنجا منزل کرد و ما نیز آن روز و فردا را تا نیمه آن بودیم، چون نیمه روز شد منادی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فریاد زد (و مردمان را پیش او خواند) گرد او جمع شدیم دیدیم مردی نزد حضرت نشسته است، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: من در خواب بودم که این مرد بیامد و شمشیر مرا از نیام درکشید و بمن گفت: ای محمد کیست که امروز تو را از من نگهدارد؟

گفتم: خدا مرا از دست تو نگهداری کند، (این را که گفتم) شمشیر را در نیام کرده و چنانچه می بینید نشست و هیچ جنبشی نکند.

ما عرض کردیم: ای رسول خدا شاید در عقل و خرد او چیزی باشد (و از نظر عقل ناقص باشد)؟ رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: آری او را واگذارید سپس او را رها ساخته دنبالش نکرد.

و آن حضرت زیاده از بیست روز خیبر را محاصره کرد و در این مدت پرچم جنگ به دست علی علیه السّلام بود تا اینکه درد چشمی به او عارض شد که از ادامه جنگ ناتوانش کرد، در این مدت مسلمانان با یهود در گوشه و کنار قلعه جنگ و گریز داشتند، تا اینکه یکی از روزها در قلعه را باز کردند، و پیش از آن دور تا دور قلعه را خندق و گودال کنده بودند، پس مرحب با مردان خود (که با او بودند) از قلعه بیرون تاخت و برای جنگ خود را آماده ساخت، رسول خدا صلی الله علیه و آله ابا بکر را خواند و به او فرمود: پرچم جنگ را به دست گیر (و بجنگ اینان برو) ابو بکر پرچم را بدست گرفته و با گروهی از مهاجرین بمیدان جنگ رفت ولی کاری از پیش نبرده بازگشت و آنان را که همراهش بودند سرزنش می کرد، و آنها نیز او را سرزنش می کردند (و هر کدام گناه را بگردن دیگری می انداخت) چون فردا شد عمر پیش آمد و کار جنگ را بعهده گرفت و پرچم بدست گرفته به میدان آمد، و پس از اینکه اندکی راه رفت بازگشت و همراهان خویش را بترس از دشمن متهم می ساخت، و آنها او را ترسو می خواندند، پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: این پرچم بدست آنکه باید باشد نبود، علی بن ابی طالب را پیش من آورید عرض شد: او گرفتار درد چشم است؟ فرمود:

او را به من نشان دهید تا مردی را ببینید که خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش او را دوست دارند، این پرچم را بسزا بگیرد و نگریزد، پس دست علی علیه السلام را (که درد چشم داشت و نمیتوانست چشم خود را باز کند) بگرفتند و او را نزد آن حضرت (صلی الله علیه وآله) آوردند، و پیغمبر (صلی الله علیه وآله) باو فرمود: یا علی از چه چیز شکوه داری (و ناراحتیت چیست)؟ عرض کرد: بدرد چشمی گرفتار شده ام که جایی را نمی بینم، و دردسری نیز دچار شده ام، فرمود: بنشین و سرت را در دامان من بگذار، علی علیه السلام چنان کرد، پیغمبر (صلی الله علیه وآله) برای او دعا کرد و با دست مبارکش کمی از آب دهان خویش برگرفت و بر چشم و سر او مالید، پس چشمان علی علیه السلام باز شد و درد سرش آرام شد، و در دعائی که برای او کرد این بود که گفت: بار خدایا او را از گرما و سرما نگهداری فرما، سپس پرچم جنگ که پرچم سفیدی بود باو داده فرمود: این پرچم را بگیر و برو که جبرئیل همراه تو است، و یاری در پیش رویت، و ترس از تو در دلهای دشمنان جایگیر شده، و ای علی بدان که اینان در کتاب خویش (تورات یا کتاب دیگری که نزد آنان بوده) دیده اند که نابودکننده آنان کسی است که نامش «ایلیا» است، پس همین که تو آنان را دیدار کردی بگو: من علی هستم، که ان شاء اللَّه تعالی آنها (پس از شنیدن این نام) مخذول گردند (و از بین بروند) امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: من پرچم را بدست گرفته براه افتادم تا اینکه بپای قلعه خیبر رسیدم، پس مرحب بیرون تاخت و کُله خودی بر سر داشت و روی آن سنگی بشکل کله خود که پائین آن را سوراخ کرده بود نیز بر سر داشت، و رجزی هم می خواند و میگفت:مردم خیبر می دانند که منم مرحب که در اسلحه و افزار جنگم بران، و خود پهلوانی با تجربه و آزمایش شده ام.

من در پاسخش گفتم:

منم آن کس که مادرم مرا حیدره نامیده و چون شیران بیشه ای هستم که خشم و قهرش سخت است شما را با شمشیری میسنجم مانند سنجیدن با سندره (و سندره نام پیمانه بسیار بزرگی است که گنجایش زیادی دارد، و این فرمایش کنایه از آنست که من با یک دست همه شما را حریف هستم).

و دو ضربت میان ما رد و بدل شد، و من پیش دستی کرده ضربتی بر او زدم که آن سنگ و کُله خود و سرش را بدو نیم کرد و شمشیر به دندان های او رسید، و برو به زمین افتاد.

و در حدیث آمده که هنگامی که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: منم علی بن ابی طالب، یکی از کاهنان (و پیشوایان روحانی آنان) بدانها گفت: سوگند بآنچه بر موسی فرود آمد که شکست خوردید، پس (از این سخن) چنان ترسی در دل ایشان افتاد که دیگر نتوانستند خودداری کنند، و چون علی علیه السّلام مرحب را بکشت آنان که همراه او بودند به قلعه بازگشتند و در را بروی خود بستند، پس چون علی علیه السّلام بدان سو رفت به تدبیری که می دانست آن در را گشود، و بیشتر مردمان در آن سوی خندق بودند و نتوانسته بودند از آن بگذرند، پس علی علیه السّلام آن در را کند و بروی خندق گذارده و آن را پلی ساخت که از آن بگذرند، مسلمانان گذشته و قلعه را بگرفتند، و از غنیمت های آنجا بهره مند گشتند، و چون از قلعه بازگشتند علی علیه السّلام آن در را که بیست تن با کمک یک دیگر می بستند بدست راست خود بر گرفت و چندین متر پرتاب کرد.

و چون علی علیه السلام آن قلعه را گشود، و مرحب را بکشت و اموال یهود را خداوند بهره مسلمانان کرد حسان بن ثابت انصاری (شاعر) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اجازه خواست که در این باره شعری بگوید، حضرت باو فرمود: بگو، پس حسان این اشعار را انشاء کرد:

علی را چشم درد می کرد و دارو می جست اما داروئی نیافت، رسول خدا او را به آب دهن شفا داد، پس چه فرخنده بیمار و چه مبارک طبیبی و فرمود: فردا علم را به مردی می دهم پهلوانی چون تیغ بران و دوستدار پیامبر خدا است، او خدای مرا دوست می دارد و خدا او را دوست می دارد؛ و این دژهای نگشودنی را با دست او می گشاید، پس علی را بدین فخر برگزید از همه مردم و او را برادر و وزیر خود خوان

الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفای۴۱۳ هـ)، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ج۱، ص۱۲۴ ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ – ۱۹۹۳ م.

روایت سوم

همچنین شیخ مفید در روایتی دیگر نقل می کند:

قَدْ رَوَی أَصْحَابُ الْآثَارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ لَمَّا عَالَجْتُ بَابَ خَیْبَرَ جَعَلْتُهُ مِجَنّاً لِی وَقَاتَلْتُ الْقَوْمَ فَلَمَّا أَخْزَاهُمُ اللَّهُ وَضَعْتُ الْبَابَ عَلَی حِصْنِهِمْ طَرِیقاً ثُمَّ رَمَیْتُ بِهِ فِی خَنْدَقِهِمْ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ لَقَدْ حَمَلْتَ مِنْهُ ثِقْلًا فَقَالَ مَا کَانَ إِلَّا مِثْلَ جُنَّتِیَ الَّتِی فِی یَدِی فِی غَیْرِ ذَلِکَ الْمَقَامِ.

مورّخین از حسن بن صالح (به سندش) از أبی عبد اللَّه جدلی روایت کرده اند که گفت: از امیر المؤمنین علیه السلام شنیدم که می فرمود: چون چاره در خیبر را کرده و آن را کندم، سپر خود ساخته و با آن جنگ کردم تا آنگاه که خدای تعالی آنان را شکست داد آن در را راه (آمد و شد) ساختم، و سپس آن را در میان خندق انداختم، مردی بآن حضرت عرض کرد: از برداشتن آن در سنگینی بسیاری احساس نمودی؟ فرمود: زیادتر از سنگینی سپری که در جاهای دیگر بدست می گرفتم نبود،

وی در ادامه گوید:

وَ ذَکَرَ أَصْحَابُ السِّیَرِ أَنَّ الْمُسْلِمِینَ لَمَّا انْصَرَفُوا مِنْ خَیْبَرَ رَامُوا حَمْلَ الْبَابِ فَلَمْ یُقِلَّهُ مِنْهُمْ إِلَّا سَبْعُونَ رَجُلًا.

تاریخ نویسان یاد آور شده اند که آنگاه که مسلمانان از خیبر بازگشتند خواستند آن در را بردارند و کمتر از هفتاد نفر که به یکدیگر کمک کردند نتوانستند آن در را از جای بردارند.

الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفای۴۱۳ هـ)، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ج۱، ص۱۲۸ ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ – ۱۹۹۳ م.

الإربلی، أبو الحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح (متوفای۶۹۳هـ)، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، – ج۲، ص۲۱۵،ناشر: دار الأضواء ـ بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۵هـ ـ ۱۹۸۵م.

المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج۲۱، ص۱۷، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

روایت چهارم

طبرسی روایتی را از امام باقر علیه السلام این چنین نقل می کند:

قَالَ أَبَانٌ وحَدَّثَنِی زُرَارَهُ قَالَ قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام انْتَهَی إِلَی بَابِ الْحِصْنِ وقَدْ أُغْلِقَ فِی وَجْهِهِ فَاجْتَذَبَهُ اجْتِذَاباً وتَتَرَّسَ بِهِ ثُمَّ حَمَلَهُ عَلَی ظَهْرِهِ وَاقْتَحَمَ الْحِصْنَ اقْتِحَاماً واقْتَحَمَ الْمُسْلِمُونَ والْبَابُ عَلَی ظَهْرِهِ قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا لَقِیَ عَلِیٌّ علیه السلام مِنَ النَّاسِ تَحْتَ الْبَابِ أَشَدَّ مِمَّا لَقِیَ مِنَ الْبَابِ ثُمَّ رَمَی بِالْبَابِ رَمْیاً وخَرَجَ الْبَشِیرُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ، صأَنَّ عَلِیّاً دَخَلَ الْحِصْنَ فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ فَخَرَجَ عَلِیٌّ یَتَلَقَّاهُ فَقَالَ قَدْ بَلَغَنِی نَبَؤُکَ الْمَشْکُورُ وصَنِیعُکَ الْمَذْکُورُ قَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنْکَ ورَضِیتُ أَنَا عَنْکَ فَبَکَی عَلِیٌّ علیه السلام فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا عَلِیُّ قَالَ فَرَحاً بِأَنَّ اللَّهَ ورَسُولَهُ عَنِّی رَاضِیَانِ قَالَ وأَخَذَ عَلِیٌّ فِیمَنْ أَخَذَ صَفِیَّهَ بِنْتَ حُیَیٍّ فَدَعَا بِلَالًا فَدَفَعَهَا إِلَیْهِ وقَالَ لَهُ لَا تَضَعْهَا إِلَّا فِی یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَرَی فِیهَا رَأْیَهُ فَأَخْرَجَهَا بِلَالٌ ومَرَّ بِهَا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ عَلَی الْقَتْلَی وقَدْ کَادَتْ تَذْهَبُ رُوحُهَا جَزَعاً فَقَالَ أَنُزِعَتْ مِنْکَ الرَّحْمَهُ یَا بِلَالُ ثُمَّ اصْطَفَاهَا، صلِنَفْسِهِ ثُمَّ أَعْتَقَهَا وتَزَوَّجَهَا قَالَ فَلَمَّا فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ، صمِنْ خَیْبَرَ عَقَدَ لِوَاءً ثُمَّ قَالَ مَنْ یَقُومُ فَیَأْخُذُهُ بِحَقِّهِ وهُوَ یُرِیدُ أَنْ یَبْعَثَ بِهِ إِلَی حَوَائِطِ فَدَکٍ فَقَامَ الزُّبَیْرُ إِلَیْهِ فَقَالَ أَنَا فَقَالَ لَهُ أَمِطْ عَنْهُ ثُمَّ قَامَ سَعْدٌ فَقَالَ أَمِطْ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ قُمْ إِلَیْهِ فَخُذْهُ فَأَخَذَهُ فَبَعَثَ بِهِ إِلَی فَدَکٍ فَصَالَحَهُمْ عَلَی أَنْ یَحْقِنَ دِمَاءَهُمْ فَکَانَتْ حَوَائِطُ فَدَکٍ لِرَسُولِ اللَّهِ خَاصّاً خَالِصاً فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وجَلَّ یَأْمُرُکَ أَنْ تُؤْتِیَ ذَوِی الْقُرْبَی حَقَّهُ فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ ومَنْ قَرَابَاتِی ومَا حَقُّهَا قَالَ فَاطِمَهُ فَأَعْطِهَا حَوَائِطَ فَدَکٍ ومَا لِلَّهِ ولِرَسُولِهِ فِیهَا فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ، صفَاطِمَهَ علیه السلام وَ کَتَبَ لَهَا کِتَاباً جَاءَتْ بِهِ بَعْدَ مَوْتِ أَبِیهَا إِلَی أَبِی بَکْرٍ وقَالَتْ هَذَا کِتَابُ رَسُولِ اللَّهِ، صلِی ولِابْنَیَّ قَالَ ولَمَّا فَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ، صخَیْبَرَ أَتَاهُ الْبَشِیرُ بِقُدُومِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وأَصْحَابِهِ مِنَ الْحَبَشَهِ إِلَی الْمَدِینَهِ فَقَالَ مَا أَدْرِی بِأَیِّهِمَا أُسَرُّ بِفَتْحِ خَیْبَرَ أَمْ بِقُدُومِ جَعْفَر

زراره گوید: حضرت باقر علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام به طرف حصن یهودان پیش رفتند، و آنان در قلعه را بروی آن جناب بسته بودند، علی علیه السّلام در حصار را از جای کندند، و برای خود سپر قرار دادند، و بعد او را پشت گرفتند تا مسلمان ها از روی آن عبور کنند.

حضرت باقر سلام اللَّه علیه فرمود: به خداوند قسم علی بن ابی طالب از سنگینی در که به پشت آن جناب فشار آورده بود عبور و مرور مردم را احساس نمی کرد پس از اینکه مسلمین از روی در عبور کردند و داخل قلعه شدند امیر المؤمنین علیه السّلام در را دور انداخت، و در این وقت به حضرت رسول صلی الله علیه و اله مژده آوردند که علی بن ابی طالب علیه السلام قلعه های یهودیان را گشود و اینک داخل حصن شده است.

در این هنگام حضرت خاتم النبیین صلی اللَّه علیه و آله به طرف حصار تشریف فرما شدند علی بن ابی طالب علیه السلام از آن جناب استقبال کرد، پیغمبر فرمود: کارهای پسندیده شما را به من رسانیدند، اینک خداوند و من از شما راضی هستیم، هنگامی که امیر المؤمنین این سخن را شنیدند گریه کردند، پیغمبر فرمود: چرا گریه میکنی؟ عرض کرد:

از رضایت خدا و رسول گریه شوق مرا فرا گرفته است و خوشوقت هستم که عمل من در پیشگاه پروردگار مورد قبول واقع گردیده.

علی بن ابی طالب علیه السّلام در جنگ خیبر صفیه دختر حیی بن اخطب را به اسارت گرفتند، و او را به بلال حبشی سپردند و فرمودند: صفیه را خدمت حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله ببرید تا در باره وی تصمیم بگیرد، بلال صفیه را از میدان جنگ و کنار کشته ها عبور داد، هنگامی که چشم او به کشته شدگان افتاد از فرط اندوه نزدیک شد قالب تهی کند، پیغمبر به بلال فرمود: مگر رحم در دل شما نبود که صفیه را از میدان جنگ عبور دادی؟!، پس از این پیغمبر صفیه را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود.

ابان گوید: هنگامی که حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله از امر خیبر فارغ شدند، پرچمی را برافراشتند تا عده ای را برای تصرف باغهای فدک بفرستند، پس از عقد لواء فرمود:

کدام یک از شما حاضرید این پرچم را در دست گیرید و مأموریت را به خوبی انجام دهید، زبیر بن عوام بپا خواست و عرض کرد: یا رسول اللَّه! من امر شما را اطاعت میکنم، حضرت فرمود: شما بنشینید این مأموریت از عهده شما خارج است.

بعد از این سعد به پا خواست و خود را برای در دست گرفتن پرچم آماده ساخت، پیغمبر فرمود: شما نیز توقف کنید زیرا انجام این کار از عهده شما هم بیرون است، در این هنگام حضرت رسول روی خود را به طرف علی بن ابی طالب آورد و فرمود: برخیزید و این پرچم را در دست گیرید، و به طرف فدک حرکت کنید.

امیر المؤمنین علیه السّلام طبق فرمان حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله به طرف فدک حرکت کردند و با مردم آن محل صلح و معاهده بستند که: باغهای فدک برای پیغمبر باشد و در مقابل، جان آنها از طرف مسلمین تأمین گردد و کسی به آنان صدمه و آزار نرساند، در این هنگام جبرئیل نازل شد و به پیغمبر گفت: خداوند به شما امر میکند که حقوق خویشاوندان خود را بدهید، و آنها را از خود راضی کنید.

حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله فرمود: یا جبرئیل خویشاوندان من که هستند، و حقوق آنان چیست؟ گفت: مقصود از خویشاوند فاطمه است، اینک باغهای فدک را به او بدهید زیرا خدا و رسول در آن حقی ندارند، پیغمبر فاطمه را طلبید و کتبا فدک را به وی تسلیم کرد، فاطمه علیها السّلام پس از وفات حضرت رسول نزد ابو بکر رفت و این نامه را به وی ارائه داد و گفت: طبق این نامه فدک مال من و فرزندان من بوده است، و شما عدوانا او را تصرف کرده اید.

ابان گوید: هنگامی که پیغمبر از فتح خیبر فارغ شد، به وی مژده دادند که جعفر بن ابی طالب و یاران او از حبشه آمده اند، حضرت فرمود: امروز دو خوشحالی به من رسیده، یکی فتح خیبر و دیگری آمدن جعفر بن ابی طالب .

الطبرسی، أبی علی الفضل بن الحسن (متوفای۵۴۸هـ)، إعلام الوری بأعلام الهدی، – ج۱، ص ۲۰۸تحقیق و نشر: تحقیق مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ـ قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ.

ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفای۵۸۸هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۱۲۵ تحقیق: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، ناشر: المکتبه والمطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.

المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار،- ج۲۱، ص۲۲ تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

روایت پنجم

ابن شهرآشوب در کتاب المناقب روایتی را چنین نقل می کند:

أَبُو الْقَاسِمِ مَحْفُوظٌ الْبُسْتِیُّ فِی کِتَابِ الدَّرَجَاتِ- أَنَّهُ حَمَلَ بَعْدَ قَتْلِ مَرْحَبٍ عَلَیْهِمْ فَانْهَزَمُوا إِلَی الْحِصْنِ فَتَقَدَّمَ إِلَی بَابِ الْحِصْنِ وَضَبَطَ حَلْقَتَهُ وکَانَ وَزْنُهَا أَرْبَعِینَ مَنّاً وهَزَّ الْبَابَ فَارْتَعَدَ الْحِصْنُ بِأَجْمَعِهِ حَتَّی ظَنُّوا زَلْزَلَهً ثُمَّ هَزَّهُ أُخْرَی فَقَلَعَهُ ودَحَا بِهِ فِی الْهَوَاءِ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً.

ابوقاسم در کتاب الدرجات گوید: حضرت علی علیه السلام بعد از کشته شدن مرحب بر یهودیان حمله کرد که آنها بر قلعه فرار کردند حضرت نزدیک در قلعه شد و حلقه آن را گرفت و وزن این در چهل من بود در را تکان داد که در لرزید تا آنجا که گمان کردند زلزله شده است سپس بار دیگر در قلعه را تکان داد و آن را از جا برکند و به اندازه چهل ذراع به طرف آسمان پرتاب کرد.

ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفای۵۸۸هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۱۲۵تحقیق: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، ناشر: المکتبه والمطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.

المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج۴۱، ص۲۸۰ تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

روایت هفتم

ابن شهر آشوب در ادامه روایت قبلی روایتی دیگری را نیز چنین از ابو سعید خدری نقل می کند:

أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ وَهَزَّ حِصْنَ خَیْبَرَ حَتَّی قَالَتْ صَفِیَّهُ قَدْ کُنْتُ جَلَسْتُ عَلَی طَاقٍ کَمَا تَجْلِسُ الْعَرُوسُ فَوَقَعْتُ عَلَی وَجْهِی فَظَنَنْتُ الزَّلْزَلَهَ فَقِیلَ هَذَا عَلِیٌّ هَزَّ الْحِصْنَ یُرِیدُ أَنْ یَقْلَعَ الْبَاب

سعید خدری گوید: حضرت علی علیه السلام در خیبر را چنان تکان داد که صفیه گوید: من بر طاق همانند عروسان نشسته بودم که به صورت بر زمین افتادم و گمان کردم که زلزله ای رخ داده است که گفته شد این علی علیه السلام بود که در خیبر را تکان داد؛ زیرا قصد داشت که در قلعه را از جا بکند.

ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفای۵۸۸هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۱۲۵تحقیق: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، ناشر: المکتبه والمطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.

المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج۴۱، ص۲۸۰ تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م

روایت هشتم

ابن مغازلی روایتی را از عبدالله بن عمر چنین نقل می کند:

قال عبد الله بن عمر: ان رسول الله ( صلی الله علیه وآله ) دفع الرایه یوم خیبر إلی رجل من أصحابه فرجع منهزما فدفعها إلی آخر فرجع یجبن أصحابه، ویجبنوه قد رد الرایه منهزما فقال رسول الله ( صلی الله علیه وآله ): لأعطین الرایه غدا رجلا یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه، فلما أصبح قال: ادعوا لی علیا فقیل یا رسول الله هو رمد فقال: ادعوه فلما جاء تفل رسول الله ( صلی الله علیه وآله ) فی عینیه، فقال اللهم ادفع عنه الحر والبرد، ثم دفع الرایه إلیه فمضی وما رجع إلی رسول الله إلا بفتح خیبر، ثم قال اما إنه لما دنا من القموص اقبل أعداء الله من الیهود یرمونه بالنبل، والحجاره فحمل علیهم علی ” علیه السلام ” حتی دنا من الباب فثنا رجله، ثم نزل مغضبا إلی أصل عتبه الباب فاقتلعه ثم رمی به خلف ظهره أربعین ذراعا، قال ابن عمر: وما عجبنا من فتح الله خیبر علی یدی علی ” علیه السلام ” ولکنا عجبنا من قلعه الباب ورمیه خلفه أربعین ذراعا، ولقد تکلف حمله أربعون رجلا فما أطاقوه فأخبر النبی ( صلی الله علیه وآله ) بذلک فقال: والذی نفسی بیده لقد أعانه علیه أربعون ملکا.

عبد الله بن عمر می گوید: پیامبر صلی الله علیه وآله روز جنگ خیبر، پرچم را به مردی از یارانش داد و او شکست خورده برگشت. آن را به یکی دیگر از یارانش داد. او هم در حالی برگشت که یارانش را می ترساند و همراهانش هم او را بیم می دادند و پرچم را باز آورد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند: فردا پرچم را به کسی خواهم داد که خدای و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش هم او را دوست می دارند و او بر نمی- گردد تا خداوند به دستش فتح نصیب فرماید، و چون فردا صبح شد پیامبر فرمود:

علی را برای من فراخوانید. گفته شد: او درد چشم است. فرمود او را بیاورید، و چون علی (علیه السلام) آمد، پیامبر (صلی الله علیه وآله) آب دهان خویش را در هر دو چشم او افکند و عرض کرد: پروردگارا! گرما و سرما (تب و لرز) را از او دفع فرمای. علی علیه السلام حرکت کرد و به سوی پیامبر (صلی الله علیه وآله) برنگشت مگر پس از فتح. گوید چون پیامبر او را فرستاد و علی (علیه السلام) به دژ قموص (نام یکی از دژهای استوار خیبر) نزدیک شد، یهودیان- دشمنان خدا- شروع به تیر باران و سنگ زدن به علی علیه السلام کردند و او حمله کرد و خود را نزدیک در رساند و جای پای خود را استوار کرد و خشمگین پیاده شد و چهار چوبه در را گرفت و آن را از ریشه درآورد و به اندازه چهل ذراع پشت سر خویش انداخت. ابن عمر می گوید: ما از فتح خیبر به دست علی چندان تعجب نکردیم که از کندن در و انداختن آن چهل ذراع دورتر. چهل مرد خواستند آن را از جای خود تکان دهند و نتوانستند و چون این خبر را به پیامبر (صلی الله علیه وآله) دادند، فرمود: سوگند به کسی که جان من در دست اوست، چهل فرشته بر آن کار او را مدد کردند.

النیسابوری، ابو علی محمد بن الفتال (الشهید ۵۰۸هـ)، روضه الواعظین، تحقیق: السید محمد مهدی السید حسن الخرسان، ناشر: منشورات الرضی ـ قم. روضه الواعظین – الفتال النیسابوری -، ص۱۲۷

روایت نهم

شیخ مفید در الارشاد چنین نقل می کند:

وَ قَدْ ذَکَرَ ذَلِکَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ فِیمَا رَوَاهُ عَنْ مَشِیخَتِهِ فَقَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِسْحَاقَ الْقَاضِی قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ حَمْزَهَ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حَرَامٍ عَنْ أَبِی عَتِیقٍ عَنِ ابْنَیْ جَابِرٍ عَنْ جَابِرٍ أَنَّ النَّبِیَّ، صدَفَعَ الرَّایَهَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی یَوْمِ خَیْبَرَ بَعْدَ أَنْ دَعَا لَهُ فَجَعَلَ عَلِیٌّ علیه السلام یُسْرِعُ الْمَسِیرَ وأَصْحَابُهُ یَقُولُونَ لَهُ ارْفُقْ حَتَّی انْتَهَی إِلَی الْحِصْنِ فَاجْتَذَبَ بَابَهُ فَأَلْقَاهُ بِالْأَرْضِ ثُمَّ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ مِنَّا سَبْعُونَ رَجُلًا وکَانَ جُهْدُهُمْ أَنْ أَعَادُوا الْبَابَ

و هذا مما خصه الله تعالی به من القوه وخرق به العاده وجعله علما معجزا کما قدمناه

جابر گوید روز جنگ خیبر، پیغمبر رایت فتح را بدست علی علیه السلام داد و همان روز علی علیه السلام را برای کمک به اسلام حضور خود دعوت کرد علی علیه السلام برای انجام فرموده با سرعت بطرف خیبر حرکت کرد و اصحاب او می گفتند با تأنی حرکت کن لیکن او توجهی نکرده کنار در آمد از جا کند و بر روی زمین انداخت پس از این هفتاد نفر از ما کنار آن آمده شاید بتوانیم آن را بمحل خودش برگردانیم بزور توانستیم.

وی در ادامه گوید: این عمل، ویژه علی علیه السلام و معجزه آن جناب بوده است.

الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفای۴۱۳ هـ)، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد،. ج۱، ص۳۳۳، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ – ۱۹۹۳ م

ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفای۵۸۸هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۱۲۵تحقیق: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، ناشر: المکتبه والمطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.

المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، – ج۴۱، ص۲۷۹تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

روایت دهم

شیخ صدوق رحمه الله روایتی را چنین نقل می کند:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ صَقْرٍ الصَّائِغُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ بَسَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا سُوَیْدُ بْنُ عَزِیزٍ الدِّمَشْقِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ لَهِیعَهَ عَنِ ابْنِ قُنْبُلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ، صدَفَعَ الرَّایَهَ یَوْمَ خَیْبَرَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَرَجَعَ مُنْهَزِماً فَدَفَعَهَا إِلَی آخَرَ فَرَجَعَ یُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ ویُجَبِّنُونَهُ قَدْ رَدَّ الرَّایَهَ مُنْهَزِماً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ، صلَأُعْطِیَنَّ الرَّایَهَ غَداً رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ ورَسُولَهُ ویُحِبُّهُ اللَّهُ ورَسُولُهُ لَا یَرْجِعُ حَتَّی یَفْتَحَ اللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ ادْعُوا إِلَیَّ عَلِیّاً فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ رَمِدٌ فَقَالَ ادْعُوهُ فَلَمَّا جَاءَ تَفَلَ رَسُولُ اللَّهِ، صفِی عَیْنَیْهِ وقَالَ اللَّهُمَّ ادْفَعْ عَنْهُ الْحَرَّ والْبَرْدَ ثُمَّ دَفَعَ الرَّایَهَ إِلَیْهِ ومَضَی فَمَا رَجَعَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا بِفَتْحِ خَیْبَرَ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ لَمَّا دَنَا مِنَ الْغَمُوصِ أَقْبَلَ أَعْدَاءُ اللَّهِ مِنَ الْیَهُودِ یَرْمُونَهُ بِالنَّبْلِ والْحِجَارَهِ فَحَمَلَ عَلَیْهِمْ عَلِیٌّ علیه السلام حَتَّی دَنَا مِنَ الْبَابِ فَثَنَی رِجْلَهُ ثُمَّ نَزَلَ مُغْضَباً إِلَی أَصْلِ عَتَبَهِ الْبَابِ فَاقْتَلَعَهُ ثُمَّ رَمَی بِهِ خَلْفَ ظَهْرِهِ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً قَالَ ابْنُ عَمْرٍو مَا عَجِبْنَا مِنْ فَتْحِ اللَّهِ خَیْبَرَ عَلَی یَدَیْ عَلِیٍّ ولَکِنَّا عَجِبْنَا مِنْ قَلْعِهِ الْبَابَ ورَمْیِهِ خَلْفَهُ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً ولَقَدْ تَکَلَّفَ حَمْلَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَمَا أَطَاقُوهُ- فَأُخْبِرَ النَّبِیُّ، صبِذَلِکَ فَقَالَ والَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ أَعَانَهُ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ مَلَکاً

عبد اللَّه بن عمرو بن عاص گفت روز خیبر پیغمبر پرچم را به یکی از اصحابش داد و گریزان برگشت و یاران او را می ترسانید و آنها وی را ترسو می خواندند که با پرچم شکست خورده برگشته، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود فردا پرچم را به مردی دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند و برنگردد تا به دست او فتح شود صبح که شد فرمود علی را نزد من بخوانید، گفتند یا رسول اللَّه چشمش درد می کند گفت او را بخوانید چون آمد پیغمبر آب دهانش را به چشمش زد و فرمود: خدایا گرما و سرما را از او بگردان و پرچم را به دست او داد و رفت و نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله برنگشت مگر با فتح خیبر ز

راوی گفت چون علی به قلعه غموص نزدیک شد دشمنان خدا از یهود او را به تیر و سنگ می زدند و او پیش می رفت تا خود را به در قلعه رسانید و خشمناک پا از رکاب تهی کرد و پیاده شد و عتبه در را گرفت و آن را از جا کند و چهل ذراع پشت سر خود پرتاب کرد ابن عمر گفت ما از اینکه خدا قلعه را به دست علی گشود تعجب نکردیم و از این در عجب شدیم که چگونه در را کند و چهل ذراع پشت سر انداخت با اینکه چهل مرد خواستند او را بردارند و نتوانستند، پیغمبر از سر آن خبر داد و فرمود چهل فرشته با او در کندن در کمک کردند

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الأمالی،ص ۶۰۲، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ.

المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار،ج۲۱، ص۲۶ تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

روایت یازدهم

تمیمی مغربی روایت طولانی را از سعد نقل کرده و گوید:

الأعمش، باسناده، عن سعد بن أبی وقاص …. ودفع الرایه إلیه، فخرج یمشی کأنه أسد، ففتح اللّه علیه خیبر، ثم حمل باب المدینه حتی وضعه ناحیه، فاجتمع علیه بعد ذلک سبعون رجلا، فلم یقدروا أن یحملوه …

سعد گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله پرچم را داد به دست حضرت علی علیه السلام حضرت مانند شیری خارج شد و خیبر را فتح کرد سپس در شهر را برداشت و در گوشه ای گذاشت بعد از آن هفتاد نفر جمع شدند تا بتوانند در را حرکت بدهند که نتوانستند

التمیمی المغربی، أبی حنیفه النعمان بن محمد (متوفای۳۶۳ هـ)، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار، ج۲ ص۱۹۵، تحقیق: السید محمد الحسینی الجلالی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴ هـ.

روایت دوازدهم

ابن شهر آشوب روایتی را از ابو رافع چنین نقل می کند:

تاریخ الطبری قال أبو رافع: سقط من شماله ترسه فقلع بعض أبوابه وتترس بها فلما فرغ عجز خلق کثیر عن تحریکها

ابو رافع گوید: سپر حضرت علی علیه السلام از دست چپش افتاد تا اینکه حضرت برخی از درهای قلعه را کند و به جای سپر استفاده کرد زمانی که از جنگ فارغ شد خلق کثیری از حرکت دادن آن عاجز شدند.

ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفای۵۸۸هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۱۲۶، تحقیق: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، ناشر: المکتبه والمطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.

المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج۴۱، ص۲۸۱، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

حدیث سیزدهم

روایتی را محمد بن سلیمان کوفی در کتاب مناقب الامام امیر المؤمنین علیه السلام چنین نقل کرده است:

محمد بن سلیمان قال: حدثنا عثمان بن محمد بن الألثغ قال: حدثنا جعفر بن مسلم السراج قال: حدثنا یحیی بن الحسن الحریری القزاز قال: حدثنا علی بن عیاش عن لیث:

عن أبی جعفر محمد بن علی قال: لما أقبل علی علی أهل خیبر أمر بالباب یقلع ثم احتمله علی ظهره فکان جسر الناس یعبرون علیه إلی ذلک الجانب قال: فوضعه فأمر عشره أن یحملوه فلم یطیقوه قال: ثم أمر عشرین أن یحملوه فلم یطیقوه قال ثم أمر ثلاثین، فلم یطیقوه قال: ثم أمر أربعین فحملوه.

امام باقر علیه السلام می فرماید: زمانی که علی در مقابل اهل خیبر قرار گرفت امر کرد به در که کنده شود سپس در را برداشت و برپشتش گذاشت و به عنوان پلی قرار داد تا مردم به آن طرف بروند حضرت فرمود: علی علیه السلام در را برزمین گذاشت و به ده نفر دستور داد که در را بلند کنند اما نتوانستند سپس به بیست نفر فرمود بردارید باز نتوانستند به سی نفر امر کرد باز نتوانستد سپس به چهل نفر دستور داد که حمل کردند.

الکوفی القاضی، محمد بن سلیمان (متوفای حدود۳۰۰هـ)، مناقب الامام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام،ج۲، ۵۶۲، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، ناشر: مجمع إحیاء الثقافه الاسلامیه ـ قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۲هـ

حدیث چهاردهم

طبرسی روایتی را نقل می کند که حضرت علی علیه السلام در روز شوری به جریان کندن در خیبر احتجاج کردند:

رَوَی عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَلَیْهِ وعَلَی آبَائِهِ السَّلَامُ……قَالَ قَالَ: نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ احْتَمَلَ بَابَ خَیْبَرَ حِینَ فَتَحَهَا فَمَشَی بِهِ مِائَهَ ذِرَاعٍ ثُمَّ عَالَجَهُ بَعْدَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَلَمْ یُطِیقُوهُ ، غَیْرِی؟!. قَالُوا: لا…

حضرت علی علیه السلام فرمود: شما را به خدا سوگند! آیا جز من کسی در میان شما هست که درب خیبر را یک صد ذرع حمل نموده و پس از فتح قلاع خیبر چهل نفر هم نتوانند آن را بدوش کشند؟ گفتند: نه.

الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (متوفای ۵۴۸هـ)، الاحتجاج، ص۲۰۵، تحقیق: تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعه والنشر – النجف الأشرف، ۱۳۸۶ – ۱۹۶۶ م.

وزن و اندازه در خیبر چقدر بوده است؟

یعقوبی درباره سنگینی و ضخامت در خیبر که توسط حضرت علی علیه السلام کنده شد، می نویسد:

ثم کانت وقعه خیبر فی أول سنه ۷ ففتح حصونهم وهی سته حصون السلالم والقموص والنطاه والقصاره والشق والمربطه وفیها عشرون ألف مقاتل ففتحها حصنا حصنا فقتل المقاتله وسبی الذریه وکان القموص من أشدها وأمنعها وهو الحصن الذی کان فیه مرحب بن الحارث الیهودی فقال رسول الله لأدفعن الرایه غدا إن شاء الله إلی رجل کرار غیر فرار یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله لا ینصرف حتی یفتح الله علی یده فدفعها إلی علی فقتل مرحبا الیهودی واقتلع باب الحصن وکان حجاره طوله أربع أذرع فی عرض ذراعین فی سمک ذراع فرمی به علی بن أبی طالب خلفه ودخل الحصن ودخله المسلمون

دژ قموص از نفوذ ناپذیرترین و استوارترین دژهای خیبر، و همان دژی است که مرحب در آن بود.

پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: «فردا پرچم را به مردی حمله کننده و بی گریز می دهم که خدا و پیامبرش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند. بازنمی گردد تا آنگاه که خداوند قلعه را برایش بگشاید.» و پرچم را به علی (علیه السلام) سپرد و او مرحب را کشت و در قلعه را که سنگی به درازای چهار ذراع و پهنای دو ذراع و ضخامت یک ذراع بود از جای کند و به پشت سر خود افکند و به همراه مسلمانان وارد قلعه شد. همچنین ابو الفداء در تاریخش تصریح می کند که علی همان کسی است که مرحب را کشت، و داستان سپر قرار دادن در قلعه توسط آن حضرت را حکایت نموده است.

الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفای۲۹۲هـ)، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶، ناشر: دار صادر – بیروت

محمد جریرطبری نیز درباره اندازه در قلعه خیبرگوید:

حمل باب خیبر بشماله وهو أربعه أذرع فی خمسه أشبار فی أربعه أصابع عمقا، حجرا صلدا دور ثمانیه، فأثر فیه بأصابعه، وحمله بغیر مقبض! ثمّ ترس به، وضارب الأقران بسیفه حتّی هجم علیهم، ثمّ زجّه من ورائه أربعین ذراعا، فاجتمع علیه قسامه حتّی أزالوه عن مکانه!.

علی علیه السلام در خیبر را با دست چپش بلند کرد که چهار زراع در پنج وجب که عمقش چهار انگشت بود سنگ سختی بود که اثر انگشت در آن ماند و آن سنگ را که دستگیره نداشت حمل می کرد سپس سپر قرار داده و با شمشیرش پهلوانان را می زد که و بر آنها هجوم می برد سپس در قلعه را به اندازه چهل زراع به پشت سرش پرت کرد عده زیادی جمع شدند تا آن در را از جایش حرکت بدهند.

الطبری،محمد بن جریر الطبری ( الشیعی قرن ۴ )، المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب علیه السلام، ص: ۳۲۸ تحقیق: الشیخ أحمد المحمودی، چاپخانه: سلمان الفارسی – قم سال چاپ: ۱۴۱۵ چاپ: الأولی المحققه

در سنگینی در خیبر همین بس که هفتاد و یا چهل نفر نتوانستند آن را حرکت بدهند همچنانکه در روایات فوق به آن اشاره شده و در برخی روایات تصریح شده بود که جمع کثیری جمع شدند؛ ولی باز نتوانستند در را جابجا کنند.

کندن در خیبر با قدرت بشری چگونه امکان داشت؟

از آنجا که در خیبر سنگین بوده و تا هفتاد نفر نمی توانستند آن را جابجا، پس حضرت علی علیه السلام با چه قوت و قدرتی به تنهایی توانست آن در سنگین قلعه خیبر را از جا بکند و تا چهل ذراع به پشت سرش پرتاب کند؟

الف: قوت الهی

مطلب اول در این خصوص همچنان که خود حضرت علی علیه السلان به آن اذعان می کند، این است که ایشان با قدرت الهی و ربانی توانست آن در سنگی را بلند بکند.

فخر رازی در این باره گوید:

قال علی بن أبی طالب کرم الله وجهه: والله ما قلعت باب خیبر بقوه جسدانیه ولکن بقوه ربانیه. وذلک لأن علیاً کرم الله وجهه فی ذلک الوقت انقطع نظره عن عالم الأجساد وأشرقت الملائکه بأنوار عالم الکبریاء فتقوی روحه وتشبه بجواهر الأرواح الملکیه وتلألأت فیه أضواء عالم القدس والعظمه فلا جرم حصل له من القدره ما قدر بها علی ما لم یقدر علیه غیره وکذلک العبد إذا واظب علی الطاعات بلغ إلی المقام الذی یقول الله کنت له سمعاً وبصراً فإذا صار نور جلال الله سمعاً له سمع القریب والبعید وإذا صار ذلک النور بصراً له رأی القریب والبعید وإذا صار ذلک النور یداً له قدر علی التصرف فی الصعب والسهل والبعید والقریب

علیّ بن ابیطالب علیه السلام فرمود: «سوگند به خدا که من در خیبر را به قوّه جسمانی نکندم بلکه به قوّه ربّانی از جای برآوردم». و علّت این امر آن است که علی علیه السلام در آن وقت نظرش از عالم اجسام و طبع و طبیعت منقطع و جدا بود و فرشتگان عالم کبریا و عظمت خدا از نور جلال و عظمت در دل او افاضه کرده بودند، بنابراین روحش به قوای ملکوتی قوّت گرفت و شباهت به آن حقایق و جواهر ارواح عالم ملکوت پیدا کرد و نورهای شدید عالم قدس و عظمت در وجود او درخشان و متلألأ شد، بنابراین چنان قدرت و قوّتی در او طلوع کرد که در خیبر (را که چهل و چهار نفر نتوانستند از زمین بردارند او به یک ضربه کند و پرتاب کرد و پل برای عبور لشگر به داخل قلعه خیبر قرار داد، و آن) را چنان از جا برکند که دیگران ابدا چنین قدرتی در آنها دیده نشد». تا اینجا کلام رازی را نقل کردیم.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۷۷ ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م.

الشهرستانی، محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد (متوفای۵۴۸هـ)، الملل والنحل، ج۱، ص۱۵۲تحقیق: محمد سید کیلانی، ناشر: دار المعرفه – بیروت – ۱۴۰۴هـ.

النیسابوری، نظام الدین الحسن بن محمد بن حسین المعروف بالنظام الأعرج (متوفای ۷۲۸ هـ)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج۴، ص۴۱۸تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۶هـ – ۱۹۹۶م.

العیدروسی، عبد القادر بن شیخ بن عبد الله الوفاه: ۱۰۳۷، تاریخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر، ج۱، ص۸۱ دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۰۵، الطبعه: الأولی

ایجی نیز این مساله را به عنوان یکی از ادله شیعه برای خلافت حضرت علی علیه السلام مطرح کرده و به آن اشکالی نمی گیرد:

مزید قوته حتی قلع باب خیبر بیده وقال « ما قلعت باب خیبر بقوه جسمانیه لکن بقوه إلهیه »

قدرت آن حضرت چنان زیاد بود که در خیبر را با دست خود از جا کند و گفت: من در خیبر را با قوت جسمانی نکندم: بلکه با قوت الهی کندم

الإیجی، عضد الدین (متوفای۷۵۶هـ)، کتاب المواقف، ج۳، ص۶۲۸ تحقیق: عبد الرحمن عمیره، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ، ۱۹۹۷م.

ابن ابی الحدید نیزمی نویسد:

ونحو قول علی: والله ما قلعت باب خیبر بقوه جسدانیه، بل بقوه إلهیه،

حضرت علی علیه السلام فرمود: بخدا قسم در خیبر را نه با قوت بدن بلکه با قدرت الهی از جا کندم.

إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد (متوفای۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ج۵، ص۵ ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م.

وی در جای دیگر نیز می نویسد:

والله ما قلعت باب خیبر، ودکدکت حصن یهود بقوه جسمانیه بل بقوه إلهیه.

به خدا قسم در خیبر را با قدرت جسمانی نکنده و قلعه خیبر را فرو نریختم بلکه با قوت الهی انجام دادم

إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد (متوفای۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۱۶۹، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ج۵، ص۵ ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م.

ذهبی در کتاب المنتهی الاعتدال این روایت را از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل می کند:

وقال صلی الله علیه وسلم ما اقتلعه بقوه جسمانیه بل بقوه ربانیه

أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی الوفاه: ۷۴۸هـ، المنتقی من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال، ج۱، ص۵۱۸ تحقیق: محب الدین الخطیب دارالنشر:

قطب راوندی روایتی را از حضرت علی علیه السلام در این باره چنین نقل می کند:

قَوْلُهُ علیه السلام وَ اعْلَمْ أَنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطَمْرَیْهِ یَسُدُّ فَوْرَهَ جُوعِهِ بِقُرْصَیْهِ لَا یَطْعَمُ الْفِلْذَهَفِی حَوْلَیْهِ إِلَّا فِی سُنَّهِ أُضْحِیَّهٍ ولَنْ تَقْدِرُوا عَلَی ذَلِکَ فَأَعِینُونِی بِوَرَعٍ واجْتِهَادٍ وکَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ هَذَا قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ مُبَارَزَهِ الْأَقْرَانِ ومُنَازَلَهِ الشُّجْعَانِ واللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ بِقُوَّهٍ جَسَدَانِیَّهٍ ولَا بِحَرَکَهٍ غَذَائِیَّهٍ لَکِنِّی أُیِّدْتُ بِقُوَّهٍ مَلَکِیَّهٍ ونَفْسٍ بِنُورِ رَبِّهَا مُضِیَّه

علی- علیه السّلام- فرمود: بدان که امام شما از دنیا به دو لباس کهنه اکتفا کرده و شدت گرسنگی خود را با دو قرص نان برطرف نموده و در طول سال، گوشت نمی خورد مگر در عید قربان. و شما این کار را نمی توانید بکنید، پس مرا با ورع و اجتهاد کمک کنید. مثل اینکه کسی می گوید: اگر غذای علی بن ابی طالب- علیه السّلام- این گونه باشد پس از ضعف، نمی تواند با پهلوانان مبارزه کند و با شجاعان مقابله نماید! به خدا سوگند! من در خیبر را با قدرت جسمانی و تحرک غذایی، از جا نکندم. بلکه من به قوه ملکی و روحی که به نور پروردگارش، روشن است تأیید شدم

الراوندی، قطب الدین (متوفای۵۷۳هـ)، الخرائج والجرائح، تحقیق ونشر مؤسسه الإمام المهدی علیه السلام ـ قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۹هـ

شیخ صدوق نیز در این باره چنین نقل می کند:

فَرُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ فِی رِسَالَتِهِ إِلَی سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ رَحِمَهُ اللَّهُ واللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ ورَمَیْتُ بِهِ خَلْفَ ظَهْرِی أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً بِقُوَّهٍ جَسَدِیَّهٍ ولَا حَرَکَهٍ غِذَائِیَّهٍ لَکِنِّی أُیِّدْتُ بِقُوَّهٍ مَلَکُوتِیَّهٍ ونَفْسٍ بِنُورِ رَبِّهَا مُضِیئَهٍ وأَنَا مِنْ أَحْمَدَ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ واللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ ولَوْ مَکَّنَتْنِی الْفُرْصَهُ مِنْ رِقَابِهَا لَمَا بَقَّیْتُ ومَنْ لَمْ یُبَالِ مَتَی حَتْفُهُ عَلَیْهِ سَاقِطٌ فَجَنَانُهُ فِی الْمُلِمَّاتِ رَابِطٌ- حَدَّثَنِی بِذَلِکَ وبِجَمِیعِ الرِّسَالَهِ الَّتِی فِیهَا هَذَا الْفَصْلُ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی الدَّقَّاقُ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِیُّ عَنْ أَبِی بَکْرٍ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَی الْحَبَّالِ الطَّبَرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْخَشَّابُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مِحْصَنٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع .

روایت شده که امیر المؤمنین در ضمن نامه خود سهل بن حنیف نوشت من در خیبر را به توانای تنی و نیروی غذائی نکندم و چهل ذراع به عقب نینداختم؛ بلکه از قدرت ملکوتی و جان خدا پرورده ای کمک گرفتم. من پرتوی از نور احمد هستم، به خدا اگر همه عرب برای نبرد با من همدست شوند از آنها نگریزم و اگر فرصت به دست آید همه را گردن زنم هر که از من نهراسد مرگش گریبانگیر است و دلش در پیشامدها برجا است. و حدیث کرد من را با این مطلب و به تمام رساله ای که این فضل نیز در آن است، علی بن احمد بن موسی…..

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الأمالی، ص۶۰۴ تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ.

المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار،- ج۲۱، ص۲۶ تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفای۵۸۸هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۷۸ تحقیق: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، ناشر: المکتبه والمطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.

همچنین دیلمی نیز روایتی را به این مضمون نقل می کند:

وقال علیه السلام والله ما قعلت باب خیبر بقوه جسمانیه ولکن بقوه ربانیه

الدیلمی، الحسن بن محمد وفات: ق ۸، إرشاد القلوب، ج۲، ص۲۴۶ ناشر: انتشارات الشریف الرضی، سال چاپ: ۱۴۱۵ – ۱۳۷۴ش چاپخانه: امیر – قم، چاپ: الثانی

ب: با کمک ملائکه

روایاتی که جریان فتح خیبر را توسط حضرت علی علیه السلام بازگو می کنند به این نکته نیز اشاره کرده اند که فرشتگان در جنگ خیبر در خدمت حضرت علی علیه السلام بوده و حضرت را در کندن در قلعه خیبر یاری می کردند.

شیخ صدوق رحمه الله در این باره چنین نقل می کند:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ صَقْرٍ الصَّائِغُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ بَسَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا سُوَیْدُ بْنُ عَزِیزٍ الدِّمَشْقِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ لَهِیعَهَ عَنِ ابْنِ قُنْبُلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ ابْنُ عَمْرٍو مَا عَجِبْنَا مِنْ فَتْحِ اللَّهِ خَیْبَرَ عَلَی یَدَیْ عَلِیٍّ ولَکِنَّا عَجِبْنَا مِنْ قَلْعِهِ الْبَابَ ورَمْیِهِ خَلْفَهُ أَرْبَعِینَ ذِرَاعاً ولَقَدْ تَکَلَّفَ حَمْلَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَمَا أَطَاقُوهُ- فَأُخْبِرَ النَّبِیُّ، صبِذَلِکَ فَقَالَ والَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ أَعَانَهُ عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ مَلَکاً

ابن عمر گفت ما از اینکه خدا قلعه را به دست علی علیه السلام گشود تعجب نکردیم و از این در عجب شدیم که چگونه در را کند و چهل ذراع پشت سر انداخت با اینکه چهل مرد خواستند او را بردارند و نتوانستند، پیغمبر از سر آن خبر داد و فرمود: چهل فرشته با او در کندن در کمک کردند

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الأمالی،ص ۶۰۲، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ.

المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار،ج۲۱، ص۲۶ تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

النیسابوری، ابو علی محمد بن الفتال (الشهید ۵۰۸هـ)، روضه الواعظین، ص۱۲۷، تحقیق: السید محمد مهدی السید حسن الخرسان، ناشر: منشورات الرضی ـ قم.

ابن شهر آشوب نیز روایتی را از پیامبر صلی الله علیه و اله در این باره کمک جبرئیل به حضرت علی علیه السلام این چنین نقل می کند:

روض الجنان قال بعض الصحابه: ما عجبنا یا رسول الله من قوته فی حمله ورمیه واتراسه وإنما عجبنا من اجساره واحدی طرفیه علی یده فقال النبی صلی الله علیه وآله کلاما معناه یا هذا نظرت إلی یده فانظر إلی رجلیه، قال: فنظرت إلی رجلیه فوجدتهما مملقتین فقلت هذا أعجب رجلاه علی الهواء، فقال صلی الله علیه وآله: لیستا علی الهواء وانهما علی جناحی جبرئیل

در کتاب روض الجنان از برخی از صحابه نقل شده است که گفتند: ما از قدرت حضرت علی علیه السلام در حمل آن در، پرتابش آن و سپر قرار دادنش تعجب نکردیم بلکه از پل قرار دادن آن در قلعه که یک طرفش در دستش بود، تعجب کردیم پس پیامبر صلی الله علیه و آله کلامی را که معنیش این بود فرمودند: ای مرد به دستانش نگاه می کنید به پاهایش نگاه کنید که گفت من نگاه به پاهای حضرت علی علیه السلام که دیدم پاهایش در هواست (در زمین نیست) و از این تعجب کردم پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: پاهای علی علیه السلام در هوا نبود بلکه بر بالهای جبرئیل بود

ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفای۵۸۸هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۱۲۶تحقیق: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، ناشر: المکتبه والمطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.

المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج۴۱، ص ۲۸۱، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.

نکات پایانی

  1. قلع باب خیبر به وسیله حضرت علی علیه السلام از واقعیت هایی است که قابل انکار نیست. روایات فروان نیز بر این مسئله تاکید داشته و علمای بزرگ اهل سنت نیز بر آن اعتراف کرده اند.
  2. در روایات اشاره شده که حضرت علی علیه السلام نه تنها در قلعه را کند؛ بلکه آن را پلی قرار داد تا لشگر از آن عبورکرده و به داخل قلعه وارد شوند.
  3. در قلعه آن چنان سنگین بود که هفتاد نفر، و یا چهل نفر و یا کمتر نتوانستند آن را تکان بدهند و یا بردارند. و این اختلاف در اعداد نفرات افراد دلالت بر تعارض روایات نیز نمی کند؛ بلکه به این صورت قابل جمعند که افراد گروه گروه، چند نفر چند نفر می آمدند و در قلعه را امتحان می کردند، ولی قادر بر حرکت دادن و یا برداشتن آن در نبودند. همچنانکه ابن حجر نیز به این مسئله اشاره کرده وگوید:

والجمع بینهما أن السبعه عالجوا قلبه والأربعین عالجوا حمله والفرق بین الأمرین ظاهر

جمع بین روایات (هفت نفر و چهل نفر) این است که هفت نفر در را خواستند حرکت دهند و چهل نفر نیز خواستند در قلعه را حمل کنند. فرق بین این دو امر آشکار است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲ هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۴۷۸، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه – بیروت.

  1. در برخی روایت اشاره شد که حضرت چندین در قلعه خیبر را از جا کند.
  2. در روایتی اشاره شد که حضرت علی علیه السلام نه تنها از در قلعه به عنوان سپر استفاده کرد، بلکه آن را به عنوان پلی قرار داد تا لشگریان اسلام از روی آن عبور کرده و داخل قلعه شوند.
  3. برداشتن در قلعه به وسیله حضرت علی علیه السلام با قدرت ربانی و یا با کمک جبرئیل و ملائکه بوده است نه با قدرت جسمانی.

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایهء علی بن أبی طالب علیه السلام

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

پیشنهاد ما به شما

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها.

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها. دانلود متن با کلیک …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green