حکیم قرآنی
شیخ مجتبى قزوینى خراسانی
(۱۳۱۸ ـ ۱۳۸۶ ه.ق.)
محمّدعلى رحیمیان
تولّد
قزوین دیار بزرگان و علماى دین، شهرى است که از صدر اسلام در خدمت اسلام و مسلمین بوده و با تربیت بزرگانى نامى خدمات شایستهاى در راه گسترش و بلندى نام اسلام ناب محمّدى برداشته است.
یکى از فرزانگان و مفاخر نامدار برخاسته از این دیار، عالم ربّانى و متألّه قرآنی، نقّاد بزرگ مسائل فلسفى و عرفانی، حضرت آیهالله حاج شیخ مجتبى قزوینى خراسانى فرزند حجهالاسلام شیخ احمد تنکابنى قزوینى است که در سال ۱۳۱۸ ه.ق. در قزوین ـ در خاندانى اهل علم و تقوا ـ از مادرى صالحه متولد شد.
مادر وى دختر مرحوم شیخ محمّد تقى تنکابنى (١)، مؤلف کتاب «فوائدالعسکریه» است.
تحصیل
مرحوم شیخ مجتبى قزوینى تحصیلات مقدماتى را در شهر قزونى به پایان برد (٢) و بعد از آن در سال ۱۳۳۰ ه.ق. به همراه پدرش راهى نجف اشرف گردید و حدود هفت سال در آن شهر مقدّس ماند و از اساتید و عالمان بزرگى چون سید محمّد کاظم یزدى و میرزا محمّد تقى شیرازى کسب فیض کرد. گفتهاند در معیت مرحوم آیهالله العظمى خویى مدّتى از درس مرحوم میرزاى نائینى نیز بهرهمند گردید. در یکى از نامههایى که میرزاى نائینى براى میرزا مهدى اصفهانى نوشته است؛ از حاج شیخ مجتبى قزوینى نامى به میان آورده است.
شیخ در سال ۱۳۳۷ ه.ق. از عتبات مقدّسه به ایران بازگشت و دو سال در زادگاه خویش بماند. در این مرحله از عمر خود بود که به مربّى بزرگ، داناى حقایق و اسرار و عالم به معارف قرآنى حضرت سید موسى زرآبادى قزوینى (که شوهر خواهر وى نیز بود) رسید و با تعالیم او پا به دایره عوالم و انسانیت و شناخت این عوالم گذاشت و در راه کسب علم باطن، افتاد. و بسیارى از علوم محتجبه را نیز از وى بیاموت و به ریاضیات و مجاهدات شرعى پرداخت و به سیر عوالم الهى روى آورد. و همین استاد بود که او را به سستى مبانى معارف غیر قرآنى واقف ساخت.
شیخ سپس به قم آمد و دو سال در این شهر توقف کرد و از محضر درس مؤسس حوزه علمیه قم مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى استفاده کرد و موفق به اخذ تصدیق اجتهاد از معظّم له گردید.
آنگاه به مشهد هجرت کرد و در آستان علم و حقیقت و آستانه پرفیض و ولایت رضوى ماندگار گشت، و از محضر استادان بزرگى چون آقابزرگ حکیم شهیدی، و حاج میرزا محمّد آقازاده خراسانی، و حاج آقا حسین طباطبایى قمّى و شیخ موسى خوانسارى (٣) و شیخ اسدالله عارف یزدی، و سرانجام از عالم بزرگ و مربّى و متعقّل سترگ، حضرت میرزا مهدى غروى اصفهانى خراسانى بهرهمند گردید.
تعلیم و تربیت
شیخ مجتبى قزوینى خراسانى پس از گذراندن مراحل یاد شده و بهرهمندى کامل از شعب مختلف علوم معقول و منقول و کمال پذیرى با ریاضت و عبادت، خود، انسانى بزرگ و مربّیى کامل گشت و در شمار کاملان، بزرگان و عالمان باطن درآمد.
وى از سال ۱۳۴۷ ه.ق. در حوزه علمیه مشهد به تدریس و تربیت طلاب و دانشوران اقدام کرد. او چهل سال (بجز دو سال که در شهرستان فردوس به حل و فصل امور مردم و تأسیس حوزه پرداخت)، در مرکز علمى مشهد بدین مهم اشتغال داشت و دهها تن عالم و فاضل و مدرّس و واعظ و محقّق و مؤلّف را در سایه پرمهر و محبت خویش بپروراند. و مانند پدرى مهربان به احوال طلاب مىرسید و با آنان با تواضع و افتادگى بسیار سلوک مىکرد.
او گاه از نیازهاى خود چشم مىپوشید و آنچه را که مىتوانست به طلاب تنگدست مىرسانید؛ از آن جمله:
«یکى از طلاب در حضورش از نیاز شدید به تأمین مخارج معالجه و درمان خانوادهاش سخن به میان آورد! ایشان به دلیل نداشتن وجه نقد؛ بىدرنگ با اشاره به یکى از دو فرش موجود در اتاق خود، [به آن طلبه] چنین گفت: «این فرش را بردار و بفروش و پول آن را خرج کن!»
حاج شیخ پس از تقدیم فرش گفت: فعلاً جاى آن را با کیسه گونى مفروش کنید تا فکرى براى آن برداریم!!»
وى در برخورد با طلاب، شخصیت آنان را همواره رعایت مىکرد و براى سادات احترامى ویژه قائل بود.
آثار وى را باید بیشتر در زحمات چهل ساله او در تدریس و تعلیم و تربیت شاگردان دانست. او اصول فقه (سطح و خارج) و متون مهم فلسفه و فلسفه انتقادى و اجتهادى و معارف ناب قرآنى تدریس مىکرد. روش تدریس او در حکمت و فلسفه بسیار آموزنده و پرورنده استعداد و نشان دهنده راه تفکر اجتهادى در مقام تعقّل بود و این چگونگى بطور نمایان در آثار چاپ شده وى منعکس شده است.
مرحوم استاد، شاگردان بسیارى را به جامعه تحویل داد که هرکدام از بزرگان و فضلا و خدمتگزاران به اسلام و مسلمین مىباشند؛ آیات عظام و اساتید و مفسّرانى که حاصل چند ساله عمر این عالم ربّانى مىباشند.
شمارى از شاگردان وى عبارتند از:
- آیهالله مرحوم شیخ محمّد باقر ملکى میانجى (که شرح زندگى وى در ستارگان حرم آمده است)
- آیهالله سیدعلى سیستانى (مرجع معاصر)
- آیهالله شیخ ابوالقاسم خزعلی
- آیهالله شهید محمّدرضا سعیدى (که زندگینامه وى در دومین جلد از گلشن ابرار ص ۷۳۶ آمده است)
- حجهالاسلام والمسلمین حاج سید عباس سیدان
- حجهالاسلام والمسلمین حاج سید جعفر سیدان
- حجهالاسلام والمسلمین مرحوم سید محمود مجتهدی
- حجهالاسلام والمسلمین استاد شیخ محمّد کاظم مدیر شانهچی
- حجهالاسلام والمسلمین استاد شیخ محمّد واعظ زاده خراسانی
- آیهالله شیخ عبدالنبى کجورى (علوم غریبه)
- آمیرزا على اکبر معلم دامغانى (علوم غریبه)
- سید محمّد درودى واعظ معروف مشهد
- شهید سید عبدالکریم هاشمى نژاد
- علّامه محمّدرضا حکیمی
- حجهالاسلام شیخ محمّد حکیمی
- حجهالاسلام شیخ على حکیمی
- شهید سید محمّد تقى حسینى طباطبایى زابلی
- حجهالاسلام والمسلمین حاج شیخ اسماعیل فردوسى پور
- حجهالاسلام والمسلمین مرحوم سید جواد مصطفوی
تألیفات
آثار مکتوب وى عبارت است از:
۱ـ بیان الفرقان در پنج جلد:
جلد اول: در بیان توحید قرآن و فرقهاى آن با توحید بشری، یعنى توحید فلسفه و عرفان.
جلد دوم: در بیان وحى و نبوت از نظر قرآن.
جلد سوم: در بیان معاد قرآن (معاد جسمانى عنصری) و فرق آن با معاد فلسفى و عرفانى (معاد مثالی).
جلد چهارم: در بیان عصمت و ردّ کلام غزالى در «القسطاس المستقیم» (که چون ضرورت عصمت را درک نکرده است، به پندار خود خواسته است آن را رد کند).
جلد پنجم: در بیان غیبت، رجعت و شفاعت.
الف: بیان نظریه ارسطویى و نقد بر آن.
ب: بیان نظریه (مادیه الحدوث بودن نفس) و نقد آن.
ج: بیان نظریه ماده گرایان از جمله دکتر تقى ارانى درباره نفس و رد مستدل آن.
۳ـ رسالهاى در نقد بر اصول یازدهگانه ملّاصدراى شیرازى در مبانى فلسفى خویش.
۴ـ نسخههایى در برخى علوم غریبه.
شیخ مجتبى قزوینى در آغاز کتاب «بیان الفرقان» علّت تألیف این اثر را چنین مىنگارند:
«بر ارباب اطلاع و واردین در علوم، واضح و هویداست که: در قدیم الایام طریق فقهاء آل محمّد ـ
صلوات الله علیهم اجمعین ریز: ـ که پیروان قرآن مجید و سنّت سید المرسلین باشند (۴) ممتاز از طریق فلاسفه یونان و عرفاى صوفیه بوده و پیروان فلسفه و عرفان هم از یکدیگر ممتاز بودهاند، و هر یک طریق خود را حق و دیگرى را باطل دانسته و باکى هم از مخالفت یکدیگر نداشتهاند، از این جهت هریک از دیگرى تبرى و بیزارى مىجستند زیرا که از مسلمات بود که طریق قرآن و سنت مخالف طریق فلسفه است.
فلسفه یونان در عصر خلفا ترجمه شده و متکلمین که پیرو قرآن بودند، متابعت از ائمّه (عم) نکردند، خواستند که مطالب فلسفه را مطابق با قرآن کنند و به دو فرقه اشاعره و معتزله متفرّق شدند و فرقهاى هم در زمان خلفا به نام صوفیه و عرفا مانند حسن بصرى و سفیان ثورى و امثال آنها پیدا شدند که مدّعى مقام کشف حقایق و اسرار و علم به حقایق قرآن بودند و خود و پیروان خود را از ائمه (ص) بىنیاز مىدانستند، چنانکه در «میزان القرآن» این موضوع را بیان کردهایم. (۵) از این جهت دسته فقها رضوان الله علیهم که پیرو قرآن و سنتت (علوم و معارف) پیغمبر و ائمّه (عم) بودند از دسته فلاسفه و عرفاى صوفیه ممتاز بودند.
این امر تا قریب یکصد سال قبل مسلّم و محفوظ بود. و بعد از بواسطه این که عرفا و صوفیه و پیروان فلسفه یونان در اقلیت و از جامعه مسلمین مخصوصاً شیعه و فقها مطرود بودند، بناى توجیه و تأویل را گذاشتند و کلمات مقدسه انبیاء و ائمه (عم) را مطابق با معتقدات فلسفه و عرفان تأویل کردند.
و این روش کاملاً مؤثر افتاد تا کار به جایى رسید که پیروان مکتب قرآن و شیعه و فقها چنین معتقد شدنند که علوم قرآن مجید و ائمه (ع) عین علوم فلسفه و عرفان است. و علوم اسفار و اشارات مثلاً عین قرآن و عین اسرار قرآن است که بر فقها مجهول مانده است.
فقهاى بزرگ رضوان الله علیهم را ظاهرى قشرى خواندند و از اسرار قرآنى بىبهره دانستند و به همین گونه کلمات، عوام شیعه را فریفتند و از فقها منزجر نمودند. عوامل دیگر (از جمله مقاصد سیاسى و استعماری) هم این مطلب را که فقها را قشرى بنامند تأیید کرد. تا این که امر بر امه، بلکه بر اکثر مجصلین علوم دینى نیز مشتبه گردید. و بر اهل علم و اطلاع واجب آمد که در ازاله شبهات بکوشند و علوم و معارف الهى را از ساختههاى فکر بشر ممتاز نمایند و از این اختلاط که موجب گمراهى است جلوگیرى کنند. (۶)
داعى پس از سالها تحصیل فلسفه و عرفان بر خود واجب دیدم که در این مقصد بذل سعى کنم و طریقى را که بعضى فقهاء سلف در ترویج علوم و معارف آل محمد (ص) پیمودهاند بپیمایم. لذا براى جمعى از آقایان طلاب و غیر هم که جویاى دانش واقعى بودند به تدریس معارف قرآن پرداختم و برحسب استقبال و تشویق آنان براى تعمیم فایده دروس را به رشته تحریر درآوردم، تا این که به توفیق خداوند متعال و تأیید ائمه هدى (عم)، مخصوصاً ولى عصر (عج) آن را به صورت کتابى به نام «بیان الفرقان» تألیف و کتاب را به چهار بخش نمودم.
۱ـ فى توحید القرآن
۲ـ فى نبوه القرآن
۳ـ فى معاد القرآن
۴ـ فى میزان القرآن
که هر بخش آن جلدى جداگانه است که در موقع فراهم شدن وسائل به طبع رسیده و منتشر گردد.»
شیخ مجتبى بستگى خاطر عمیق به قرآن و مأثورات ائمه (عم) داشت و نسبت به رویدادها و جریانهاى فکرى جدید هم بىاعتنا نبود. خود وى مىگوید:
«منور الفکرها در باب خدا و پیامبر و اام و بازگشت (معاد)، سخنانى مىگویند که اگر کفر صریح نیست، به کفر مىانجامد»
حاج شیخ در حد امکان به حل اشکالهاى منورالفکرها توجه داشت. او از اشکالها و شبهات معاصران خود بىخبر نبود و به آنها بىاعتنایى نمىکرد. مرحوم قزوینی، ضمن تسلّط به آراى فلاسفه و عرفان و تدریس آنها، با درآمیختن دین و فلسفه و عرفان مخالف بود و این روش را روش تازهاى نمىدید. از نظر او، این مشى (فرق گذاری)، همان مشى فقها و محدّثان از صدر اسلام تاکنون بوده است.
اندیشه ایشان از غیرت دینى برمىخاست. او خود مىدید که کسانى به نام عقل منکر دین شده بودند و به نام تصوّف اباحه گرى را ترویج مىکردند.
مرحوم قزوینى فلسفه را خوب مىدانست و خود بیشتر گرایش به فلسفه مشاء داشت و منظومه و اشارات و اسفار را تدریس مىکرد و برخى مبانى ملاصدرا را قبول نداشت و با آن مخالفت مىکرد و آن را آمیزهاى از فلسفه و اعتقاد شخصى و عرفانى مىدانست؛ او مىنویسد:
«بعضى از بزرگان اسلام مانند شیخ (بوعلى سینا) در یک قسمت از کتب خود مطالب فلسفه را به نحو حدس و ظن و تخمین مىگوید و جدّیت در تثبیت مطلب ندارد و قسمتى از مطالب را جدّیت داد با ظواهر و نصوص قرآن، بدون تأویل تطبیق نماید.»
و ادامه مىدهد:
«گمان مىرود که چون این مرد، شریف و عظیم بود، برخورد به یک قسمت از اسرار طبیعت کرد، عظمت و بزرگى قرآن و پیغمبر اسلام براى او جلوه کرد و نخواست که جدّیت بر مخالفت قرآن نماید، چنانچه کلمات ایشان در مسأله معاد، در کتاب شفا و یک قسمت کلمات در اشاراتش دلالت بر آنچه گفتیم دارد. و بعضى از فلاسفه و عرفا در مقام تدوین و تعلیم، تأویل فرمودند، دستهاى هم تابع انبیا و پیرو آنها بودند. یک دسته هم آشکار و پنهان فریاد مخالفت با قرآن مىزنند و باکى هم ندارند.»
شیخ مجتبى بیمناک آن بود که استقلال قرآن بر عقلگرایان پوشیده ماند و فلسفه جانشین تعقل الهى و قرآنى گردد. یا بریده از دین سر از نافرمانى و عناد درآورد و غبار کبر و نخوت مانع دوراندیشى گردد و راه را به رسم مقلّدین از فلسفه غرب، در افکار و اندیشههاى ارسطو و افلاطون خلاصه کند، یا قرآن را همان نظریات محیى الدین عربى بداند. او در یک کلمه، با اصالت یافتن فلسفه و عرفان اختراعى بشر در برابر معارف قرآن سر ستیز داشت، نه با عرفان و فلسفهاى که از خود دین سر بر مىآورد. و به این اعتبار او هم حکیم بود و هم عارف.
او در جایى از کتاب «معاد القرآن» آرزوى حکیمانه خود را در رابطه با دیدگاه بالا چنین منعکس مىکند:
«اى کاش، عرفا و فلاسفه در اسلام مانند شیخ اشراق و ابن سینا که تابع فلسفه ارسطو و افلاطون هستند، فلسفه و عرفان اختراعى خود را با قؤآن و فرمایشات پیغمبر و ائمه (عم) آمیخته نمىکردند و قرآن را به حال خود واگذاشته و تفسیرش را به دانایان به قرآن رجوع داده و خلاف قرآن را به قرآن نسبت نمىدادند. و سپس فتح باب براى شیخ احمد (احسایی) و شاگردان او نمىکردند و از سخنان کسانى که مقصود قرآن و فلاسفه را یکى مىدانند، شگفت زده است.» (٧)
اقدامات سیاسی
علّامه جامعف و عالم ذوفنون، حضرت شیخ مجتبى قزوینی، با این که اهل زهد و مورد توجه اهل معنى بود، از فعالیتهاى سیاسى پرهیز نمىکرد. نخستین کوششهاى سیاسى ایشان، تا جایى که در مطبوعات محلى خراسان بازتاب یافته، به اواخر سال ۱۳۳۰ شمسى مربوط مىشود. ایشان در کنار میرزا جواد آقا تهرانی، حاج شیخ غلامحسین محامی، حاج شیخ مرتضى سبط، حاج شیخ محمود حلبی، حاج میرزا محمّد رضا کلباسی، شیخ محمّد الهی، شیخ على خراسانیف شیخ مرتضى عیدگاهی، میرزا حسن نجات، مدرس پایین خیابانى، با صلاحدید آیهالله سید یونس اردبیلى و آیهالله فقیه سبزوارى از سوى روحانیت براى تعیین نمایندگان این صنف در مجلس شوراى ملى در دوره ۱۷ مجلس شوراى ملّی، انتخاب شدند. (٨)
علّامه حکیمى درباره ایشان اینگونه مىنویسد:
مرحوم شیخ مجتبى قزوینى در تکالیف سیاسى و اجتماعى در موقع لازم اقدام مىکرد و اشتغال او به عبادات، ریاضات، اذکار، اوراد، مجاهدات و استغراق در عوالم روحى وى را از حضور اجتماعى و اقدام تکلیفى باز نمىداشت، و تا جایى که مىدید و تشخیص مىداد کار براى خداست و براى دیدن خدا و امکان انجام وظیفه هست کناره نمىگرفت، لکن از مشوب گشتن کارها و اقدامهاى حتى کوچک به اغراض دنیوى و امیال نفسانى و اهداف غیر خدائى چنان مىگریخت و برافروخته مىگشت و دلسرد مىشد که چه بسا به وصف نتوان آورد.
شیخ به امور مسلمانان و مسائل اجتماعى مسلمین توجه بسیار داشت و از نابسامانیها از صمیم دل رنج مىبرد و شکوه مىکرد. استعمار و استبداد را مىشناخت و به مبارزات سیاسى و اجتماعى و لزوم آنها اهمیت بسیار مىداد و عالمان شجاع و اقدامگر را مىستود.
شیخ همچنین از انحطاط اخلاقى جامعه و فرو افتادن سنتهاى مسلمانى و مردن ارزشهاى تربیتى و اخلاقى در اجتماع متأثر بود و بویژه از کم دیده شدن تقواى لازم و تعهّد ملزم در اقشار مختلف روحانیت دلى خونین داشت.
در سال ۱۳۴۲ بعد از اینکه طاغوت، حضرت امام خمینى را دستگیر کرد، مرحوم شیخ یک اقدام مهم و اساسى براى ابراز تنفر از طاغوت و اعتراض به دستگیرى حضرت امام انجام داد.
طبق دستور ایشان به ائمه جماعات مسجد گوهرشاد و سایر مساجد مشهد مقدّس ـ به عنوان اعتراض ـ تمام نمازهاى جماعت در مشهد مقدس تعطیل مىشود. تعطیلى حدود ۴۰ روز ادامه پیدا مىکند و بالنتیجه اثر این اقدام این مىشود که تمام ایران از جریان مبارزه با طاغوت مطّلع و همه از هم سؤال مىکنند چرا نمازهاى جماعت مسجد گوهرشاه تعطیل است؟
این عمل، ضربه بسیار مهلکى به رژیم مىزند، به طورى که امام جماعتها را با تهدید براى نماز به مسجد گوهرشاد مىآوردند.
حجهالاسلام والمسلمین فردوسى پور در کتاب همگام با خورشید مىنویسد:
در یکى از سفرهاى تبلیغىام با ایشان به مشورت پرداختم، پرسیدم از گویندگان تعهد مىگیرند که نام امام را نبرند و به اسرائیل بد نگویند و به جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر بد نگویند، اگر خواستند از من تعهد بگیرند چه کنم؟
ایشان با قاطعیت و صراحت فرمودند: امروز امام خمینى دین است و ترویج از امام خمینى ترویج از دین. اگر خواستند تعهد بگیرند که در منبر نام امام را نبرید، تعهده نده منبر را ترک کن و برگرد.
در مشهد مقدس حرکت طلاب حوزه را که به وسیله مدرسین ارشاد مىشد، شیخ رهبرى مىکرد و همیشه یار و یاور انقلاب و رهبر انقلاب بود. هنگامى که رهبر کبیر انقلاب از زندان آزاد شدند و به قم مشرّف گردیدند، همراه عدّهاى از طلاب و بازاریان به زیارت امام شتافت و ملاقاتهاى مکرّر و خصوصى با معظم له انجام داد. پس از یک ملاقات خصوصى یک ساعته، پرسیدیم امام را چگونه یافتید؟ فرمود: ایشان غیر از دیگران است. (٩)
عظمت نفس و علوم اسرار
استاد محمّد رضا حکیمى درباره برخى از ابعاد شخصیتى علمى و روحى حضرت شیخ مجتبى قزوینى خراسانى چنین مرقوم داشتهاند:
حضرت شیخ مجتبى قزوینى خراسانى پس از گذراندن دورههاى مهم عبادتى و ریاضتى شرعى و تکمیل ،نزد نادره روزگار و مربّى بزرگ بیمانند حضرت سید موسى زرآبادى قزوینى (م: ۱۳۵۳ ق.) و اعجوبه دوران در صعود نفس و معرفت حقایق الهیه، حضرت میرزا مهدى اصفهانى خراسانى (م: ۱۳۶۵ ق.)، با توجّهات و توسلات مهم خویش، به ساحت حضرت امام ابوالحسن على بن موسى الرّضا (ع)، در جوار رضوی، و حضرت حجه بن الحسن المهدى (عج) به مقاماتى نائل مىآید دست نیافتنی، و واجد علوم و اسرارى مىشود، خارج از حوصله حتى انسانهاى عظیم.
شیخ بزرگ، بحق در علوم باطن سرآمد روزگار خود مىشود، و اسرار علوم باطنه در نزد او مکشوف مىگردد.
تا آنجا که اینجانب تفرّس کردم (یا چیزهایى از خود ایشان شنیدم)، حضرت شیخ ـ
اعلى الله مقامات قربه فى جواره ریز:ـ بر جملهاى از اسرار ـ که بسیار بسیار مهم است و براى کم کسى در روزگار پیش مىآید ـ وقوف داشت، البته به اندازه سعه روحى خود، که آنهم داستانى دارد، زیرا وى از سیر عوالم ملکوت ـ که رسیدن به قسمتى از آنها منتهاى کمال نوع بزرگان است ـ گذشته بود.
و اما آن جمله اسرار که گفتم، تاکنون از اشاره به آنها هم پرهیز مىکردهام، لیکن در این سه، چهارسال عمر، با اصرار متمامدى از علاقمندان و عالمان ذکر عناوینى و رئوسى از آنها ـ شاید براى ماندن در صفحه روزگار ـ بىمورد نباشد. به یقین نه من تفاصیل همه آنچه را یاد مىکنم مىدانم تا تفاصیل مطالب را بیان کنم، و نه هم آن تفاصیل بیان کردنى است.
و نویسنده اگر چیزى هم ـ بسیار بسیار اندک ـ بداند مجاز در توضیح نیست. و اما ذکر عنوانى و اجمالى آنچه مورد اشاره قرار گرفت. شیخ بزرگ ـ و مجهول القدر ـ از جمله از این اسرار که یاد مىشود مطلع بود، و گاه در مورد برخى اطلاعى وسیع داشت، و نه تنها علمى که عملی؛
- اسرار قرآنی
- اسرار تکوینی
- اسرار «قرآنى ـ تکوینی»
- اسرار اسمائی
- اسرار عزائمی
- اسرار قصص فلسفى (از جمله قصّه سلامان و ابسال، و خورشید آفرین و فلک ناز)
- جهت سرّى توسل به حضرت ولى عصر (عج) که قطعى الاجابه و آنى الاجابه بود.
- حتّى اسرار مورد اشاره شیخ الرئیس در دو نمط آخر کتاب «اشارات»، که ندیدم در طول عمر خود، از مدعیان فلسفه و عرفان، از بزرگان و غیر بزرگان، که کسى از آنها دم زند، یا بویى برده باشد.
- اسرار حیات اکسیری
- اسرار خلع صلاتی
- اسرار انوار شمسى و کواکبی
- اسرار خفاى گیاهی
- اسرار «۹ حرف» بسیار بسیرا مهم جفری
- اسرار اختزان نور در چشم براى سیر در تاریکی، در کوهها و غارها و…
- اسرار طیران بدنى (طی السماء) (که این مرحله را مرحوم آقاى حاج سید ابوالحسن حافظیان مشهدى (ره) نیز واجد بودند.)
- اسرار فتح عزیزی
- اسرار «حمد» تربیعی
- اسرار «فلک ناز خورشیدی»
- اسرار «تثلیث» خزائنی
- اسرار «قُم قُم جَبلی» و…
ولا حول ولا قوّه بالله العلى العظیم، در روز بسى فرخنده هفدهم ربیع الاول، در جوار حضرت فاطمه معصومه (س) قلمى گردید.
۱۴۲۲ مطابق ۱۳۸۰/۳/۲۰
خاطرات و کرامات
۱ـ نماز باران
از کرامات باهره شیخ در هنگام اقامت در فردوس، نماز باران است، وقتى اهالى اظهار داشتند مدّت زیادى است باران نیامده و زراعت و دام از تشنگى هلاک مىشوند. ایشان گفتند: فردا بعد از نماز جماعت همراه با جمعیت به خارج شهر براى نماز مىرویم، تعدادى بره و بزغاله هم بیاورید، روز موعود بعد از نماز جماعت، مرحوم حاج شیخ و مردم با پاى برهنه رفتند به خارج شهر، در زمین مسطّحى که معروف به بند میرزا تقى بود جمع شدند.
مرحوم شیخ فرمودند: برّه و بزغالهها را و اطفال شیرخوار را از مادرشان جدا کنید، وقتى آنها را جدا کردیم، صداى ضجّه و ناله گوسفندان و اطفال بلند شد. این عمل چنان حال و هوایى به مجلس داد که بىاختیار همه گریه مىکردند.
در همان حال ایشان به نماز ایستادند، نماز که تمام شد فرمودند: اى مردم! به منازل خود برگردید. هنوز مردم به فلکه و میدان نرسیده بودند، طوفان شدیدى وزید بعد از آن هم باران مفصّلى آمد.
۲ـ بهبودى از بیماری
یکى از شاگردان مىگوید:
در ایامى که در درس اشارات استاد رحمهالله علیه مىرفتم غدّهاى در گردنم پیدا شده بود که فکرم را مشغول کرده بود. به طبیب مراجع کرده و معالجه مىنمودم. یکى از روزها که در درس، در محضرشان بودم مکرّر دست خود را بر آن غدّه مىگذاردم. مرحوم استاد پس از درس فرمودن: چه شده است؟ جریان را به ایشان عرض کردم. ایشان فرمودند: نزدیک بیا، آنگاه انگشت خود را اطراف غدّه کشیدند و آیه شریفه «أم أبرَموا أمراً فإنّا مبرمون» (١٠) را بعد از استعاذه قرائت کردند، و جلمهاى را هم که نفهمیدم خواندند. بخوبى در خاطرم هست که از محضر ایشان برخاستم و چند قدمى که از منزلشان دور شدم احساس کردم که آن غدّه وجود ندارد و کاملاً بهبود یافتهام.
۳ـ برطرف شدن نقص فنّى اتومبیل با دعاى شیخ
یکى از شاهدان عینى به نام آقاى معماریان فردوسى مىگوید:
در زمستانى که برق آمده بود با مرحوم شیخ [مجتبى قزوینی] با ماشین فولکس ـ به رانندگى آقاى على اسدى ـ از فردوس عازم مشهد بودیم. در بین راه کولاک شروع شد و شب فرا رسید، برق ماشین نیز قطع شد. در وسط بیابان و هواى سرد و هزاران خطر، متحیر بودیم چه کنیم! حاج شیخ سؤال کردند که چه شده؟
گفتم: برق [ماشین] قطع شده [است]. ایشان گفتند: ناراحت نباشید! دقایقى بعد گفتند: الان ماشین را روشن کنید مشکل ندارد. ماشین را روشن کرده [مشکل فنى رفع شده بود] و به راه افتادیم براى مشهد.
۳ـ رفع مشکل
یکى از دوستان مرحوم حاج شیخ به نام آقاى حاج میرزا اسدالله اسکندرى با همسرش عازم سفر «حج» مىشود. براى خداحافظى نزد حاج شیخ مىآید و درخواست مىکند که دستورى به من یاد دهید تا در سفر اگر مشکلى پیش آمد استفاده کنم. ایشان دستورى به مرحوم اسکندرى مىآموزند.
مرحوم اسکندرى به سفر مىرود و در هنگام مراجعت گذرنامه ایشان گم مىشود، خیلى ناراحت گردیده که یکباره به یاد دستور حاج شیخ مىافتد، آن را انجام مىدهد و مراجعه به سفارت مىکند. دهها هزار گذرنامه در قفسه چیده بوده است. از مسؤولین گذرنامه درخواست مىکند و التماس زیاد که اجازه دهید گذرنامهها را بررسى کنم، شاید گذرنامه گم شدهام را پیدا کنم. اعضاى سفارت با تمسخر و بىاعتنایى مىگویند: نگاه کن!
مرحوم اسکندرى از بین آن همه گذرنامه، یک گذرنامه را بیرون مىآورد نگاه مىکند، گذرنامه خودش است. تمام افراد آنجا تعجّب مىکنند و با دقّت گذرنامه و عکس آن را مورد بررسى قرار مىدهند مىبینند بلکه عکس خود آقاى اسکندرى است. مشکل حل مىشود و ایشان خوشحال به ایران بر مىگردد.
۴ـ اطمینان اجابت دعا
یکى از شاگردان استاد، نقل کرد که:
مرحوم آیهالله سید عبدالهادى شیرازى
رحمهالله علیه ریز: دچار ناراحتى چشم شده بودند، براى معالجه به ایران آمدند در تهران نوبت چشم گرفته شد و سپس به مشهد آمدند براى زیارت تا بعد به تهران برگردند براى معالجه چشم، من با مرحوم شیخ مجتبى قزوینى خدمت ایشان مشرف شدیم در ضمن صحبتهایى که با ایشان شد مرحوم شیخ تذکّر دادند که چه خوب است شما نذر کنید در مشهد بمانید چون حوزه مشهد احتیاج به عالم بزرگى دارد که بتواند به آن رونق ببخشد، مشهد طلاب بسیار با استعدادى دارد که از وجود شما بهرهمند خواهند شد.
شیخ اصرار زیادى نمودند که بمانید اما ایشان فرمودند: ما به تهران مىرویم و اگر معالجه مؤثر واقع شد در آن صورت مىمانم.
استاد فرمودند: شما در مشهد بمانید من شفاى چشم شما را از امام هشتم (ع) خواهم گرفت، شما هیچگونه احتیاجى به مراجعه به دکتر ندارید! شفاى چشم شما به عهده من به شرط اینکه تصمیم بگیرید در مشهد بمانید. اما این درخواست مقبول واقع نشد.
بعد از آنکه با مرحوم حاج شیخ از منزل مرحوم آقاى سید عبدالهادى شیرازى خارج شدیم ایشان فرمود:
ایشان به تهران خواهند رفت اما نتیجهاى نخواهند گرفت و اگر در مشهد مىماندند من شفاى چشم ایشان را از حضرت رضا (ع) مىگرفتم.
و امر همانطور شد که ایشان فرمودند؛ مرحوم شیرازى به دکتر تهران مراجعه کردند و نتیجهاى نگرفتند و سپس به نجف اشرف برگشتند و تا آخر عمر از نعمت بینائى محروم شدند.
اندرزهاى قدسی
از مرحوم آیهالله حاج شیخ مجتبى قزوینى خراسانی، نصایح و توصیههاى متعددى به یادگار مانده است. یکى از مکتوبات جانبخشى که وى به فرزند ارجمند خود مرقوم داشته نوشتار ذیل است:
«بدان راه نجات و رسیدن به مقاصد عالیه تقوى و توسّل به ائمه هدى خاصّه ولی عصر روحى و ارواح العالمین له الفداء مىباشد. مکرّر این دو کلمه را براى مشا و آقایان طلاب توضیح دادهام.
۱ـ مواظبت و مراقبت کامل در فعل واجبات و ترک محرّمات باید داشته باشید.
۲ـ نماز توسل به ولى عصر عجل الله فرجه الشریف در خود مفاتیح صفحه ۴۵ مطلق است و شرائطى ندارد، هروقت مىشود خواند، مکرّر با توجه تام بخوان، در هر امر مهمى بخوان تا نتیجه بگیری، من دقّ باباً و لج و لج کسى که در خانه شخصى بزرگ را بکوبد و جدّیت کند داخل خواهد شد، و برخى از دعاهایى را که در مفاتیح و صحیفه سجادیه است با حال و توجّه به معانى بخوان.
۳ـ این دو امر مهم را با سوره مبارکه یس ترک نکن، امیدوارم آخرالامر به سرّ این دستور برخورى و بفهمى…»
از جمله توصیههاى ایشان به یکى از طلاب در اوائل طلبگى این است:
۱ـ مباحثههاى دوره را ترک نکنید.
۲ـ در عبادات و مستحبات تا مىتوانید کوشش کنید.
۳ـ روزى ۴ صفحه قرآن بخوانید.
۴ـ به حرم حضرت رضا (ع) هروقت بیکار بودید مشرف شوید.
و در جایى دیگر وقتى سؤال شد: براى اینکه توفیق زیاد شود چه باید کرد؟
جواب دادند:
قرآن زیاد بخوانید، تصمیم بگیرید و روزى نصف جزو بخوانید.
و همچنین سؤال شد: کسى که قبلاً توفیقاتى داشته چه باید انجام دهد تا دوباره توفیقات بازگردد.
جواب دادند:
استغفار زیاد کند، روزى ۷۰ مرتبه استغفار، و دعال اول مناجات خمسه عشر، یعنى مناجاه التائبین را بخواند.
ایشان در توصیههاى دیگر به یکى از شاگردان خود چنین مرقوم مىدارد:
بسم الله الرحمن الرحیم
لا حول ولا قوّه الّا بالله العلى العظیم صلّى الله علیک یا ابا صالح المهدى ادرکنی!
نور چشم عزیزم… ـ ادام الله تأییداته ـ تقاضاى یادداشت و نصیحت از کسى کردى، که خود در گرداب دنیا و شهوات و سرکشى نفس امّاره فرو مانده و بیچاره است، و امیدى غیر از رحمت و رأفت ذات عالم قادر حی قیوم رحیم کریم غفّار ندارد؛ خابَ مَن کانَ رَجاؤه سواک. و این امید و رجاء به خداوند مهربان داناى توانا فطرى بشر، و دستور قرآن مجید و پیغمبر اکرم و ائمه دین ـ
صلى الله علیهم اجمعین ریز: ـ است.
سید ساجدین و زین العابدین على بن الحسین ـ
صوات الله علیهماریز: ـ مىفرماید: «… مَن الذّى نَزل بک مُلتمساً قراک؟ فما قریته؟ و مَن الذى اَناخ ببابک مُرتجیاً نداک فما أولیته؟ اَیحسن اَن اَرجع عن بابک بالخیبه مصروفاً، و لست اعرف سواک مولى بالاحسان موصوفاً؟ کیف ارجو غیرک والخیر کله بیدک؟ و کیف أومل سواک والخلق والامرلک» تا آخر دعاى شریف. و به این مضامین از ائمه (عم) در ادعیه و روایت زیاد وارد شده؛ باید امیدوار باشیم، و یأس از پروردگار از گناهان کبیره به شمار رفته. لکن اساس و ریشه امیدوارى دو امر مهم است:
[اول:] معرفت پروردگار متعال به ربوبیت و اوصاف کمال و جمال، چنانکه ذات مقدس به توسط قرآن مجید و پیغمبر اکرم (ص) و ائمه هدى (عم) بیان فرموده، نه چنانکه علماء بشر به آراء و عقول ناقص خود مشى کردند.
دوم: شناسایى خود، به عبودیت و فقر و عجز و احتیاج و بیچارگى و ناتوانى و قصور و تقصیر، و تمام و کمال رجاء ـ که باعث نجات باشد ـ و توسل و تشبّت به ولایت اهل بیت عصمت (عم) و عمل به دستورات و فرامین آن وجودات مقدّس.
و شکى نیست [که] هر مقام و کمالى را خواسته باشیم باید متوجّه و متوسّل [به] مقام ولایت ائمه (عم) باشیم، «من أراد الله بدأبکم، و من وحده قبل عنکم، و من قصده توجه بکم»
سیماً در زمان غیبت باید متوسّل به ذیل عنایات ولى عصر ـ
عجل الله فرجه، و سلام الله علیه، و روحى فداه ریز: ـ باشیم، و وجود مبارکش را لیلاً و نهاراً متذکّر، و فراموش و غفلت نکنیم. و بدانیم که از جانب ذات اقدس ربوبى ـ جلت الاوه ـ ولی امر، و «واسطه» بین «خالق» و «خلق» است، و «فیوضات» به برکت «وجود مبارکش» به ما مىرسد؛ و آنچه بخواهیم باید به برکت آن حضرت بخواهیم.
و در خاتمه عرض مىکنم: «از تفکّر» و «تأمل» و «محاسبه» در افعال واحوال «جسمی» و «روحی» غفلت نکنید، که باعث تنبّه و تذکّر، و تصحیح اعمال و تحسین اخلاق خواهد بود. چنانکه شفاهاً به نحو تفصیل عرض کردم. و استدعا دارم که این فقیر و محتاج داعى را، در حیات و ممات، فراموش نفرمائید. والسّلام علیکم رحمهالله و برکاته.
الداعی: مجتبى القزوینی. (١١)
دیدگاهها
در این مقال نظرات و دیدگاههاى تنى چند از شاگردان و صاحبنظران را پیرامون شخصیت مرحوم شیخ مجتبى قزوینى از نظر مىگذرانیم.
- مقام معظم رهبرى آیهالله خامنهای
ایشان از مرحوم قزوینى بعنوان استاد بزرگ حوزه و عالم نامآور بىنظیر حوزه مشهد یاد کرده مىفرماید:
«آن مقام علمی، آن قدس، آن معنویت، آن جوهره ارزشمند روحى ـ که بنده مکرر گفتهام نظیر آن را در بین همه بزرگان و علماى شیعه، شاید من یک مورد دیگر دیده باشم! آن فلز گرانبها و جوهر روحى این مرد بىنظیر، مؤثر بود.»
معظم له در جاى دیگر مىگوید:
مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى، ملاى عمیق و عریق در یک جهت فکری، آن وقتى که احساس کرد حوزهها و عالم اسلام، به این مبارزه و به این تحول نیاز دارد، ایشان یک انتخاب بزرگ انجام داد. حالا مجال نیست ـ شاید مناسب هم نباشد ـ که خیلى جزییات این قضیه را بگویم؛ کسانى که آن روز بودند مىدانند. و مىشود شما هم بفهمید و بدانید که این بزرگوار چه کرد.
از لحاظ مکتب فکرى و فلسفی، ایشان مکتب دیگرى بود، و امام بزرگوار ما مکتب دیگرى بود. مرحوم آقا حاج شیخ مجتبى قزوینی، خیلى هم در آن ممشاى خودش متصلّب بود. آن فکر و آن ممشا و روحیه، اصلاً اقتضا نمىکرد که فردى مثل ایشان، به کسى مثل امام بزرگوار ما بگرود؛ اما زمانى که شناخت…
احترام کرد، قم رفت و با امام بیعت کرد، حالا تعبیر بیعت که مىکنم،نه این که بیعت اصطلاحی، یعین حقیقتاً بین خود و امام، قلباً پیوند ایجاد کرد. و ما که آن وقت در این صراط بودیم، اطراف این بزرگوار جمع شدیم و استقبال کرد و مرکزیت ایجاد کرد. همیشه انسانهایى که باز مىاندیشند، یک قدم جلو مىگذارند. بنده فراموش نمىکنم، آن وقتى که مرحوم آیهالله میلانى (رض) که حق عظیمى بر گردن این حوزه دارند، و من امروز با خودم فکر کردم که وظیفه دارم اسم شریف آن بزرگوار را با تجلیل وعظمت در اینجا یاد کنم. این حوزه، بهره زیادى از ایشان برد ـ وارد شهر مشهد شدند و حوزه مشهد را با آثار علمى خودشان مزین و مباهى کردند، انصافاً حوزه احتیاج به ترمیم داشت. فراموش نمىکنم، آن روزهایى که علما به دیدن ایشان مىرفتند، من هم با مرحوم پدرم، دیدن ایشان رفته بودیم ـ من خیلى جوان بودم ـ استاد بزرگ این حوزه و عالم نام آور و بىنظیر حوزه مشهد، مرحوم آیهالله شیخ مجتبى قزوینى (رض) جلوى ایشان نشسته بود و طلبکارانه از ایشان مىخواست و اصرار مىکرد که شما در مشهد بمانید. در واقع مرحوم شیخ مجتبی، ایشان را در مشهد نگه داشت. مرحوم آقاى میلانى در مشهد ماند؛ حوزه مشهد رونقى پیدا کرد. قبل از آن بزرگانى بودند؛ اما حوزه مشهد حوزهاى نبود که بتواند متخرّجین خود را در میان حوزههاى بزرگ شیعه در بیاورد و نشان بدهد. با آمدن آقاى میلانى این کار شد. (١٢)
- علّامه محمّدرضا حکیمى در مراتب اخلاقى شیخ مىنویسد:
«او زندگى بسیار ساده داشت و با این چگونگی، گاه از نیازهاى خود چشم مىپوشید و آنچه را مىتوانست به طلبهاى تنگدست برساند مىرسانید. این بود که شیخ بزرگوار که خود نمونهاى مجسم از تقوى و نفس کشى و اعراض از مال و منال و جاه و مقام و شهرت و نعمت دنیا بود، براى هر طلبه محصلى و هر پویاى اسوه جویی، مایه تسلّایى بود گرانقدر و تأثیر گذار. وى در برخورد با طلّاب شخصیت آنان را هماره رعایت مىکرد و بویژه به سادات احترامى ویژه مىگزارد.
از مشوب گشتن کارها به امیال و اغراض و انحراف از اهداف دلسرد مىگشت و دنبال آن را وا مىنهاد. به امور مسلمانان و نابسامانیها مىاندیشید و از چگونگىها رنج مىبرد، و بویژه از قلّت «تقواى لازم» و «تعهد ملزم» در برخى از روحانیین، دلى خونین داشت و از استاد خود میرزاى اصفهانى نقل مىکرد که آن بزرگ نیز از این بابت دلى خونى داشته است و غمى گران مىخورده است»
۳ـ حجهالاسلام والمسلمین حاج سید عباس سیدان
«مرحوم استاد از نوابغ روزگار و از نوادر دهر بودند و قدر ایاشن شناخته نشد و جدّا مىتوان گفت: آنکه حضرت مىفرمایند: حواریون به حضرت عیسى عرض کردند یا روح الله من نجالس؟ قال: من یذکرکم الله رؤیته، و یزید فى علمکم منطقه و یرغبکم فى الآخره عمله.
مرحوم استاد مصداق کامل این حدیث بودند و در تاریخ شیعه از نظر جامعیت و کمالات ظاهرى و معنوى مانند ایشان یا نبوده و یا بسیار کم بوده است.»
رحلت
سرانجام بعد از یک بیمارى طولانى حضرت استاد در ساعت ۲/۳۰ سحر روز دوشنبه ۱۴ فروردین سال ۱۳۴۶ ه.ش. مطابق با ۲۲ ذى الحجه ۱۳۸۶ ه.ق. دعوت حق را لبّیک و بعد از ایام طولانى که حتّى قادر به تکلم نبودند در آن لحظه آخر با تبسمى بر لب سه مرتبه به به به مىگوید و جان به جان آفرین تسلیم مىکند.
لحظه رحلت، بسیار جالب و تکاندهنده بود. و گویاى زبان حالى بود که استاد در سرلوحه وصیتنامه خود، آن را نگاشته بود؛ که:
اى خوش آن لحظه که من تلخى جان کندن را به ملاقات تو اى دوست نمایم شیرین
دنیاى اسلام عزادار عالمى شد که نظیر نداشت و حوزههاى علمیه پدرى را از دست دادند که مانندش را نخواهند دید. رحمهالله علیه.
بعد از تشییع جنازه بىنظیر، مراسم خطبه خوانى در صحن نو برگزار شد و پیکر این عالم ربّانى مدتى با تأخیر، شب هنگام در صحن عتیق بخاک سپرده شد. و خداوند بعد از گذشت سى و سه سال از رحلتش مقبره این بزرگوار را زیارتگاه زوّار قرار داده که در مسیر راه دارالولایه، قبر نورانى این مرد بزرگ همگان را به خود جلب مىکند. سنگ مزار این عالم ربّانى اینگونه نوشته شده:
آرامگاه
فقیه برجسته، عالم عامل، زاهد کامل، جامع ظاهر و باطن، صاحب مقامات عالیه و مکاشفات عظیمه، متقّل بزرگ، مروج مبانى «مکتب تفکیک»، معلّم ربّانى و متألّه قرآنی، و ناشر معارف اوصیائى و علوم وحیانی، آیهالله شیخ مجتبى قزوینى خراسانى ۱۳۱۸ـ ق ۱۳۸۶ ق.
استاد علّامه حکیمى مىنویسد:
مرثیهاى شیخ استاد را سرودم، و در آن سروده از کمبود چنان مربیانى دردگذارى کردهام:
کعبه ناپیدا شد اى یاران، دلیل راه کو؟ شب فرو گسترد تاریکی، فروغ ماه کو؟
یوسف مصر دل افتاده است اندر قعر چاه آن که یوسف را برون آرد ز قعر چاه کو؟
آن که دیدارش خدا را یاد مىآورد یاد ویژه هنگامى که از دل مىکشید «الله» کو؟
کو دگر در این جهان، آگه دلى صاحب کرم آن شفیق مکرمت آثار دل آگاه کو؟
واجد اسرار علم سرّ و انواع فنون آن در اقلیم معانى والى جمجاه کو؟
قلب او بد صاحب سرّ «دعاى مستجاب» آن که بودش اینچنین قربى در این درگاه کو؟
صاحب فرقان حق اندر بیان معرفت آن که مىآموخت «تفکیک» ره از بىراه کو؟
آن که در طور ولایت ز اقتباس نور دل بر فراز قلّه خورشید زد خرگاه کو؟
آن که در کیش ارادت، از راه اخلاص و صدق چهر دلبر مىشدش پیدا، گه و بیگاه کو؟
——————————————————————————–
(١) پرد عالم ربّانى و واجد حقایق مرحوم شیخ على اکبر الهیات تنکابنى (۱۳۰۵ـ ۱۳۸۰ ه.ق.).
(٢) مقدمات را در قزوین نزد سید هبهالله تلاترى و شیخ فتح الله شهیدى آموخت. (الاجازه الکبیره و مستدرک اعیان الشیعه ج ۱۸۶/۴).
(٣) صاحب حاشیه بر مکاسب
(۴) در اینجا باید یادآورى شود که مقصود از «فقهاء» در اینگونه عبارات کسانى نیستند که فقط علم فقه بدانند و بس، بلکه بازرگانانى هستند که صاحب مقامات عالیه و جامع علوم عقلى و نقلی، به مراتب بالاى قرآنى و معارف اهل بیت بودهاند، مانند شیخ طوسی، شیخ طبرسی، شهید اول، شهید ثانی، شیخ بهایی، شیخ انصارى و میرزاى نایینى و در این اواخر به عنوان نمونه، آیهالله العظمى بروجردی… .
(۵) این نظر را، و علت سیاسى ترجمه فلسفه را علّامه طباطبایى نیز مورد تصریح قرار دادهاند. رجوع شود به کتاب «اجتهاد و تقلید در فلسفه»، ص ۲۱۱٫
(۶) جالب توجه است که علامه طباطبایى نیز بصراحت تمام ذکر کردهاند که راه قرآن، و راه فلسفه، و راه عرفان از هم جداست و محال است که بتوان آنها را با هم جمع کرد. (رجوع کنید به تفسیر «المیزان» ج ۵، ص ۳۰۵ـ ۳۰۶ چاپ آخوندی، ۲۸۲ـ ۲۸۳، چاپ بیروت).
(٧) ر.ک: مجله نگاه حوزه، شماره ۱۲٫
(٨) همان.
(٩) همگام با خورشید، ص ۱۴۳٫
(١٠) زخرف، ۷۹٫
(١١) مجله حوزه، ش ۵، ص ۵۰٫
(١٢) بایستگیهاى حوزه از نگاه رهبری، ص ۳۸ و ۴۸٫