اقلیدس-هندسه ی اقلیدسی-هندسه ی نا اقلیدسی

200px-Euklid2

 

اقلیدس ریاضیدان یونانی،پسر نوقطرس بن برنیقس،ریاضیدان و منجم بزرگ تاریخ علم،به سال ۳۲۳ ق.م متولد شد،وی از تبار فنیقی و نخستین رئیس بخش ریاضیات بود، در زبان یونانی اقلی به معنی کلید و دس به معنای هندسه و اقلیدس به معنای کلید هندسه است،در آن زمان مرگ اسکندر فرا رسید و سردارانش برای کسب قدرت با یکدیگر جنگیدند. بطلمیوس یکی از سرداران اسکندر بود که مصر را گرفت و در آن جا تشکیل حکومت داد. وی از علم و دانش حمایت می کرد و دانشمندان و دوستداران علم و دانش را دعوت می کرد تا در اسکندریه اقامت کنند.
اقلیدس بیش از ۳۰ سال نداشت که به خواهش و درخواست بطلمیوس برای تدریس به اسکندریه رفت و در این شهر مکتب فلسفی خود را پایه گذاری کرد. اقلیدس مردی محبوب، آرام، فروتن و نیکوکار بود و در حضور مستبدان و سرداران زورگو در نهایت صراحت صحبت می کرد. بطلمیوس فرمانروای مصر هنگامی که خواست هندسه را بیاموزد آن را دشوار دید و ترجیح داد که از راه ساده تری به فهم آن موفق شود، بنابر این از اقلیدس پرسید: آیا امکان دارد قضایا را به نحو ساده تری بیان کرد؟ اقلیدس به وی جواب داد: غیر ممکن است، در هندسه راه مخصوص شاهانه وجود ندارد!
وی به مادیات اهمیت چندانی نمی داد.زمانی که شاگردی از وی پرسید که از هندسه چه نفعی می بریم؟در پاسخ به وی رو به غلامی کرد و گفت که به شاگردش یک اوبولوس بدهد زیرا که وی می خواهد از آنچه که می خواند بهره ببرد.وی بسیار متواضع و مهربان بود.
در حدود ۳۰۰ ق.م ،اقلیدس مدرسه ای را در اسکندریه بنا می کند که به مرکز مطالعات علمی یونان مبدل می گردد.
کتاب مقدمات اقلیدس یا کتاب هندسه که سه قرن قبل از میلاد به نگارش در آمده، به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده است و از آن زمان که فن چاپ مرسوم شد تا به حال بیش از۲۰۰۰ بار چاپ گردیده است.زمانیکه این کتاب منتشر شد، چنان نویسنده اش را مشهور کرد که تا۲۰ قرن بعد هرگونه تغییر در آن به معنی توهین به مقدسات عالم محسوب می شد. تامدتها مردم بر این تصور بودند که اصل موضوع های اقلیدس هیچ گاه قابل تغییر نیست و تغییر در آن صورت نمی گیرد، اما دانشمندان برجسته ای چون ریمان لباچفسکی، علم ریاضیات را توسعه دادند و هندسه هایی غیراقلیدسی ارائه کردند.اقلیدس نابغه برجسته ای بود که ذوق سرشاری در زمینه تدوین داشت و این مطلب را می توان با مطالعه کتاب (نور) به خوبی متوجه شد.
قرن‌ پنجم‌ شاهد اوج‌ قدرت‌ ادبی‌ یونان‌، قرن‌ چهارم شاهد شکوفایی‌ فلسفه‌ و قرن‌ سوم‌ شاهد تکامل‌ علوم‌ بود. سلاطین‌ بیش‌ از دموکراسیها نسبت‌ به‌ تحقیقات‌ علمی‌ گذشت‌ و مساعدت‌ روا می‌داشتند. اسکندر کاروانهایی‌ مرکب‌ از جدولهای‌ نجومی‌ بابلی‌ به‌ شهرهای‌ یونانی‌ سواحل‌ آسیا فرستاد که‌ به‌ زودی‌ به‌ زبان‌ یونانی‌ ترجمه‌ شدند. بطالسه‌ موزه‌ی‌ مطالعات عالی‌ را بر پا داشتند و علوم‌ و ادبیات‌ فرهنگهای‌ مدیترانه‌ای‌ را در کتابخانه‌ی‌ کتابخانه‌ی بزرگ‌ خود متمرکز کردند. بطالسه‌ موزه‌ی‌ مطالعات عالی‌ را بر پا داشتند. آپولونیوس‌ مقاطع‌ مخروطی‌ خود را به‌ آتالوس‌ اول‌ هدیه کرد،‌و ارشمیدس‌ تحت‌ حمایت‌ هیرون‌ دوم‌ به‌ تعیین‌ نسبت‌ محیط‌ دایره‌ به‌ قطر آن‌ و محاسبه‌ی‌ تعداد ماسه‌هایی‌ که‌ برای‌ پر کردن‌ جهان‌ لازم‌ است‌ پرداخت.
با وجود تمامی اینها،موفقترین علم نزد آن زمان هندسه بود.اقلیدس متعلق به این دوره می باشد.حدود ۲۰۰۰ سال است که  اقلیدس با علم هندسه یاد می کنیم.ارشمیدس از دانشمندان باستان نیز دورانی را در نزد شاگردان اقلیدس به تحصیل علم پرداخت و به ریاضیات اشتیاق فراوانی یافت.

آثار اقلیدس:
اقلیدس مجموعه ای از ۱۳ کتاب را به نام اصول تالیف می کند(کتابهای‌ اول‌ و دوم‌ خلاصه‌ای‌ از کارهای‌ فیثاغورس‌ در هندسه‌ به‌ دست‌ می‌دهند، کتاب‌ سوم‌ کارهای‌ بقراط‌ خیوسی،کتاب‌ پنجم‌ کارهای‌ ائودوکسوس، کتابهای‌ چهارم، ششم‌ و یازدهم‌ و دوازدهم‌ کارهای‌ فبثاغورسیان‌ متأخر و دانشمندان‌ هندسه‌ی یونانی،‌ کتابهای‌ هفتم‌ تا دهم‌ از ریاضیات‌ عالی‌ بحث‌ می‌کنند.)،این کتابها همچنین زیر بنای ریاضیات جدید را پی می نهند.
که مهمترین کتاب او می باشد و به عربی ترجمه شده و در سراسر اروپا و خاور میانه گسترش یافت . کتاب اصول وی در زمینه هندسی یونانی ، جبر و نظریه اعداد نوشته شده است . که شامل ۱۳ مقاله و ۴۶۵ قضیه می باشد و در زمینه دایره ، خط راست ، هندسه فضایی  صفحه و کره ، اشکال منتظم ، اعداد گنگ ، استفاده از خط کش و پرگار در ترسیمات و ….. می باشد که البته اقلیدس مطالب و نظریه های جدید عنوان نکرده بلکه همان نظریه های دانشمندان پیشین خود را به صورت قضایا و برهانهای منطقی عنوان نموده است. در این کتابها بدون هیچ مقدمه ی خاصی به تعریف ساده ی قضیه،سپس به فرضیه های لازم،و بالاخره به‌ بدیهیات‌ یا علوم‌ متعارف‌ می‌پرازد.
به‌ پیروی‌ از دستورات‌ افلاطون‌، خود را مقید به‌ ارقام‌ و شواهدی‌ می‌نمود که‌ جز خط‌کش‌ و پرگار ابزاری‌ نخواهد. اصول مجموعه کتابی است که تنها کتابی‌ که‌ از لحاظ‌ دوام‌ تاریخی‌ با آن‌ برابر است‌ «انجیل‌» است‌.
بسیاری از ریاضیدانان برجسته نخستین گرایش خود را به ریاضیات مدیون کتاب اصول اقلیدس هستند یکی از روشهایی که اقلیدس در این کتاب به کار برده است برهان خلف می باشد برای مثال اگر الف دروغ باشد پس ب راست است . ب دروغ است پس الف راست است .

اثر مفقود اقلیدس‌، ((مقاطع‌ مخروطی‌))، خلاصه‌ی‌ مطالعات‌ منایخموس‌، آریستایوس‌ و دیگران‌ در رشته‌ی‌ مخروطات‌ است‌.

 هندسه ی اقلیدسی:

اقلیدس واضع علم هندسه به شمار می رود. قبل از وی یونانیان و مصریان و بابلیان و اقوام دیگر- از راه تجربه – اطلاعاتی در باب اشکال هندسی و حقایق مربوط به آنها داشتند. ولی این اطلاعات هندسی به صورت مجموعه ای از احکام متفرق بود که هر یک مستقلاً و جدا از سایرین، مورد نظر قرار می گرفت. بدیهی است که این گونه اطلاعات پراکنده و متفرق را نمی توان علم نامید. اقلیدس، با کشف روابط منطقی این احکام و استنتاج بعضی از آنها را از بعضی دیگر اطلاعات پراکنده و جداگانه ی مذکور را تنطیم و تکمیل کرد. از همین جا است که او را پدر و واضع علم هندسه می دانند. «اقلیدس علم هندسه را بر روش قیاسی بنا نهاد. هندسه ی اقلیدسی با چند تعریف و اصل موضوع شروع می شود و سپس استخراج قضایا می آید. تعاریفی که اقلیدس می آورد از این قبیل است:
نقطه آن است که جزء ندارد.
«خط طول بلاعرض است.»
«ولی اقلیدس تمام حدود وارد در علم هندسه را تعریف می کند. مثلاً کلماتی را که در دو تعریف مذکور به کار رفته، از قبیل جزء و طول و عرض تعریف نکرده است. اینها از حدود اولیه ی دستگاه اقلیدس است. در تعریفات بعدی از حدودی که قبلاً تعریف شده کمک گرفته می شود. مثلاً وی خط مستقیم را چنین تعریف می کند:
«خط مستقیم خطی است که بین دو انتهای خود هموار باشد.». «اقلیدس در تأسیس علم هندسه احکامی چند را بدون دلیل می پذیرد. وی این احکام را به دو دسته تقسیم می کند که عبارتند از اصل موضوع ها و علوم متعارفی، ولی دلیلی برای این تقسیم اقامه نمی نماید. شاید وی بعضی از احکام مذکور را کلی تر یا واضح تر از بعضی دیگر می پنداشته است. در هر حال هندسه ی اقلیدسی نه فقط مدعی بوده که تمام قضایای آن نتیجه ی منطقی اصل موضوع ها و علوم متعارفی است و مانند آنها راست است، بلکه مدعی بداهت اصل موضوع ها و علوم متعارفی نیز بوده است. این تقسیم بندی در علوم قیاسی امروز منسوخ است. تئوری های قیاسی مدعی آن نیستند که اصل موضوع های آنها فی لبداهه راست است، بلکه هر حکمی از یک تئوری قیاسی که بدون اثبات در آن تئوری پذیرفته شود، اصلی موضوعی از آن تئوری محسوب می شود.
بر اساس هندسه اقلیدس که آن را هندسه مسطحه ودو بعدى مى‏خوانند جهان، نامحدود و بى‏مرز است، این دیدگاه از اصل پنجم برخاسته است که بر اساس آن: دو خط موازى ومستقیم اگر تا بى‏نهایت هم امتداد یابند هیچ‏گاه همدیگر را قطع نمى‏کنند و فاصله‏شان همواره ثابت است. اصل پنجم اقلیدس این است: «اگر خطى بر دو خط راست فرو افتد با آنها دو زاویه بسازد، چنان که مجموعشان از دو قائمه کمتر باشد، وقتى که آن دو خط به طور نامتناهى امتداد داده شوند، در طرفى که زاویه‏هاى کوچکتر از دو قائمه قرار دارند به یکدیگر مى‏رسند».
بسیارى از دانشمندان کوشیدند اصل پنجم اقلیدس را چون چهار اصل دیگر اثبات کنند و موفق نشدند، از جمله مردانى که در اثبات این اصل تلاش کردند:
ابوالحسن ثابت‏بن قره حرانى (۲۲۱ تا ۲۸۸ه.ق) پزشک، ریاضى‏دان، اختر شناس و مترجم نامدار بود، وى با روشى که پس از او ابوعلى حسن، مکنى به ابن هیثم،معروف به بصرى (۳۵۴تا ۴۲۰ه.ق) پزشک، فیزیکدان، ریاضى‏دان و بزرگترین محقق در شاخه‏ى نورشناسى فیزیک به کار گرفت و همچنین:حکیم ابوالفتح عمر خیام نیشابورى (۴۳۹ تا ۵۲۶ه.ق) حکیم، فیلسوف، شاعر، اخترشناس و ریاضى‏دان(همه در اصل پنجم اقلیدس تردید داشتند)، هر کدام خواستند به نحوى آن را اثبات کنند ولى توفیق به دست نیاوردند.
خواجه نصیرالدین حکیم والا مقام خطه‏ى طوس(۵۹۷ تا ۶۷۲ه.ق) منجم، ریاضى‏دان، سیاستمدار و نویسنده زبردست نیز در اثبات اصل پنجم به نتیجه‏اى نرسید، وى شرحى به عربى بر اقلیدس و رساله‏اى درباره‏ى اصل‏هاى اقلیدسى نوشت و در بررسى اصل پنجم و براى اثبات آن به اهمیت قضیه‏ى «مجموع زاویه‏هاى مثلث‏برابر دو قائمه است‏» توجه کرده و خواست از این روى کرد نتیجه بگیرد.
جان والیس(۱۶۱۶ تا ۱۷۰۳م) به کار خواجه نصیرالدین و شیوه‏ى استدلال او دلبستگى پیدا کرده و در سال ۱۶۵۱م استدلال او را در کلاس درس دانشگاه اکسفورد به کار برد.
ولی آنگونه که گویند: خود اقلیدس از این اصل و دست آوردهاى آن ناخشنود بود وچشم به پیدایش هندسه نا اقلیدسى دوخت.
کار دیگر و جالبی که توسط خیام انجام شد، نقد و بحثی بود که وی درباره مسائل هندسی که اقلیدس مطرح و اصول هندسی که اقلیدس آنها را تدوین کرده بود، انجام داد. وی به بحث در خصوص تاریخچه بحثهای هندسی در یونان پرداخت و نظرات جدیدی در خوصوص برخی اصول، نظیر اصل مهم هندسه اقلیدسی یعنی اصل توازی مطرح کرد. خیام در این دوره بحثی را آغاز کرد که بعدها باعث گسترش مفهوم عدد شد. در این دوره اعدادی که شناخته شده بودند تنها بخشی از عددهای حقیقی را در بر می گرفتند و هنوز اعداد اصم شناخته شده نبودند. خیام با بحثی که بر سر تعریف نسبت – که در کتاب اصول اقلیدس آمده است بیان می کند تعریف اسلامی نسبت عروف شده جایگزین میکند و سپس با توجه به تعریف جدید مفهومی از نسبت قطر یک مربع به ضلع آن را ارائه می کند. امروزه این عدد را می شناسیم و به عنوان عددی اصم از آن یاد می کنیم؛ اما در زمان خیام این موجودات وجود نداشتند و خیام بر این عقیده بود که باید برای آنها رده جدیدی از اعداد در نظر گرفته شود. تا تعریف نسبت بتواند به طور فراگیر و کامل ادراک شود. این بحثی بود که سرانجام شکافهای موجود در محور اعداد حقیقی را کاهش داد و باعث شد بحث اعداد حقیقی مطرح شود.

هندسه ی نا اقلیدسی:
نیکلای ایوانویچ لباچفسکی،از جمله اولین کسانی بود که قواعد هندسه اقلیدسی را که بیش از ۲۰۰۰ سال بر علوم مختلف ریاضی و فیزیک حاکم بود درهم شکست. کسی باورش نمی شد هنگامی که اروپا مرکز علم بود شخصی در گوشه ای از روسیه بتواند پایه های هندسه اقلیدسی را به لرزه در بیاورد و پایه های علم در قرن نوزدهم را پی ریزی کند.

در میان اصول هندسه اصلی وجود دارد که به این صورت بیان می شود: از هر نقطه خارج یک خط نمی توان بیش از یک خط موازی- در همان صفحه ای که خط و نقطه در آن قرار دارند- به موازات آن خط رسم کرد.

در طول سالها این اصل اقلیدس مشکل بزرگی برای ریاضی دانان بود.چرا که ظاهری شبیه به قضیه داشت تا اصل. آنرا با این اصل اقلیدس که می گوید بین هر دو نقطه می توان یک خط راست کشید و یا اینکه همه زوایای قائمه با هم برابر هستند مقایسه کنید.
حقیقت آن است که بسیاری از ریاضی دانان سعی کردند که این اصل اقلیدس را اثبات کنند اما متاسفانه هرگز این امر ممکن نشد. حتی خیام در برخی مقالات خود سعی در اثبات این اصل کرد اما او نیز همانند سایرین به نتیجه نرسید.
لباچفسکی (۱۷۹۲ – ۱۸۵۶) نیز همانند بسیاری از دانشمندان علوم ریاضی سعی در اثبات این اصل کرد و هنگامی که به نتیجه مطلوب نرسید نزد خود به این فکر فرو رفت که این چه هندسه ای است که بر پایه چنین اصل بی اعتباری استوار شده است. اما لباچفسکی در کوشش بعدی خود سعی کرد تا رابطه میان هندسه و دنیای واقعی را پیدا کند.
او معتقد بود اگر نتوانیم از سایر اصول هندسه اقلیدسی این اصل را ثابت کنیم باید به فکر مجموعه اصول دیگری برای هندسه باشیم. اصولی که در دنیای واقعی حضور دارند. او پس از بررسی های بسیار چنین بیان کرد:
“از هر نقطه خارج یک خط می توان لااقل دو خط در همان صفحه به موازات خط رسم کرد ”
هر چند پس از این فرض بنظر می رسید که وی در ادامه به تناقض های بسیاری خواهد رسید اما او توانست بر اساس همین فرض و مفروضات قبلی اقلیدس به مجموعه جدید از اصول هندسی برسد که حاوی هیچگونه تناقضی نباشد. او پایه های هندسه ای را بنا نهاد که بعدها کمک بسیار زیادی به فیزیک و مکانیک غیر نیوتنی نمود.
هندسه هذلولوى نا اقلیدسى :

بولیایى (۱۷۷۵تا ۱۸۵۶م) و لباچفسکى(۱۷۹۳ تا ۱۸۵۶م) در اوایل سده نوزدهم هندسه‏ى نااقلیدسى را کشف کردند، اما کشف آن به وسیله‏ى یک کشیش ««زوئیت‏» ایتالیایى تقریبا صد سال پیش تر صورت پذیرفته بود، همچنین اندکى بعد در آلمان:یوهان هاینریخ لامبرت(۱۷۱۸ تا ۱۷۷۷م) نیز به کشف هندسه‏ى نا اقلیدسى بسیار نزدیک شد، به بیان دیگر ،هندسه نا اقلیدسى را نه یک تن بلکه تنى چند در نقاط مختلف جهان بى‏ارتباط به یکدیگر کشف کردند، مثلا گاوس(۱۷۷۷تا ۱۸۵۵م) در آلمان، بولیایى درمجارستان(هنگرى) لباچفسکى در روسیه به این کشف دست‏ یافتند، گاوس همان راه ساکرى و لامبرت که با آثارشان آشنایى داشت را مى‏پیمود، و لباچفسکى نبوغ گاوس را صحه گذاشت و گفت: هیچ برهان قطعى درباره‏ى اصل پنجم وجود ندارد. وى در نظریه‏ى جدید خاطرنشان ساخت که از هر نقطه بیش از یک خطا به موازات خط مفروضى مى‏توان رسم کرد، و مجموع زاویه‏هاى مثلث کمتر از دو قائمه است. کاربرد این هندسه در سطوح منحنى چون سطح یک زین اسب است، و مى‏توان در آن عده‏ى فراوانى خطوط ژئودزى( خطوط مستقیم در سطح مستوى هندسه اقلیدسى) رسم کرد که هیچ یک از آنها هر چه به هر سو هم کشیده شوند یک خط ژئودزى معین را قطع نمى‏کنند.
بر این اساس، در سطح یک زین مجموع سه زاویه مثلثى که تشکیل مى‏شود همواره کوچکتر از دو زاویه قائمه است، و اختلاف بستگى به اندازه مثلث دارد. سطوحى که داراى خواص یک سطح زینى (هندسه هذلولوى) هستند انحناء و سطوح منفى نام دارند.
هندسه نا اقلیدسى بیضوى :
برنهاردیمان (۱۸۲۶ تا ۱۸۶۶م) شاگرد گاوس در یک سخنرانى گفت: فضا لازم نیست نامتناهى باشد هر چند بى مرز تصور شود، یعنى مى‏توان گفت: دو خط با هم موازى نیستند و مجموع زاویه‏هاى یک مثلث‏بزرگتر از دو قائمه است و فضا از سه جهت (طول، عرض، ژرفا) بسط یافته است، و این حالت مخالف با سطح زین را با هندسه بر سطح یک کره نشان مى‏دهند، در این حالت کروى خطوط ژئودزى همان قوسهاى دایره عظیمه هستند و هر دو دایره عظیمه غیر مشخص همواره یکدیگر را در دو نقطه قطع مى‏کنند و خطوط موازى به هیچ وجه وجود ندارند.
در این هندسه مجموعه‏ى سه زاویه‏ى مثلث همواره بزرگتر از دو قائمه است .سطوح این هندسه با انحناى مثبت‏شناخته شده‏اند.
روش و طرز کار ریاضى براى توصیف فضاهاى سه بعدى منحنى و نیز فضاهاى منحنى با ابعاد بیشتر توسط ریمان تکمیل شد و براى استفاده اینشتاین وقتى که فکر ملا اتصالى ( زمان و بعد چهارم) را تصور کرد آماده بود.

کیهان شناسى اینشتین :
آلبرات اینشتین (۱۸۷۹تا ۱۹۵۵م) کیهان شناسى خود را بر پایه هندسه غیر اقلیدسى بنا نهاد که در آن حجم جهان، محدود تلقى مى‏شود، در هندسه او (بیضوى) سه زاویه مثلث‏بیش از ۱۸۰ درجه است، و چنان چه خط مستقیمى تا بى‏نهایت ادامه یابد نهایتا به نقطه آغاز برمى‏گردد، یعنى خط مستقیم با انحناء مشخص انحناء مى‏یابد، و این شعاع نشانگر اندازه‏ى جهان است، این نوع جهان فاقد کرانه و فضاى خالى خواهد بود، و کهکشانها و ستارگان با توزیع همگن، کل آن را خواهند پوشاند و تعداد محدودى ستاره و کهکشان در حجم محدود آن وجود خواهند داشت.
طرفداران این نظریه معتقدند با این روش (هندسه بیضوى) امکان دارد به تبیین جهان پرداخت، در این مدل، جهان ایستا و بدون انبساط است، اینشتین به این نکته پى برد که جهان نه همانند مدل «نیوتون‏» نامحدود است و نه مى‏توان محدود و احاطه شده به یک جهان تهى باشد، بلکه فضا با انحناى مثبت‏بیانگر محدودیت جهان است.
در معادلات اینشتین شعاع جهان حدود ۲۰ میلیارد ( ۱۰۱۰×۲) پارسک به دست مى‏آید، یعنى تقریبا برابر ۲۰/۶۵ میلیارد سال نورى.
لیکن این نظریه با کشف نسبیت ، با اشکال‏هاى پیچیده و بغرنجى از جانب خود اینشتین روبه رو گشت .
مدل هندسه اقلیدسى از سوى اصل پنجم، دو بعدى بودن و… مخدوش شمرده شده وکوشش‏هاى دانشمندان از خود اقلیدس گرفته تا سایران در استدلالى کردن آن به نتیجه‏اى نرسیده است.

هندسه نااقلیدسى و نسبیت عام اینشتین:
در قرن نوزدهم دو ریاضیدان بزرگ به نام «لباچفسکى» و «ریمان» دو نظام هندسى را صورت بندى کردند. که هندسه را از سیطره اقلیدس خارج مى کرد. صورت بندى «اقلیدس» از هندسه تا قرن نوزدهم بسیار پررونق بود و پنداشته مى شد که نظام اقلیدس یگانه نظامى است که امکان پذیر است. این نظام بى چون و چرا توصیفى درست از جهان انگاشته مى شد. هندسه اقلیدسى مدلى براى ساختار نظریه هاى علمى بود و نیوتن و دیگر دانشمندان از آن پیروى مى کردند.
هندسه اقلیدسى فضایى را مفروض مى گیرد که هیچ گونه خمیدگى و انحنا ندارد. اما نظام هندسى لباچفسکى و ریمانى این خمیدگى را مفروض مى گیرند. (مانند سطح یک کره) همچنین در هندسه هاى نااقلیدسى جمع زوایاى مثلث برابر با ۱۸۰ درجه نیست. (در هندسه اقلیدسى جمع زوایاى مثلث برابر با ۱۸۰ درجه است.) ظهور این هندسه هاى عجیب و غریب براى ریاضیدانان جالب توجه بود اما اهمیت آنها وقتى روشن شد که نسبیت عام اینشتین توسط بیشتر فیزیکدانان به عنوان جایگزینى براى نظریه نیوتن از مکان، زمان و گرانش پذیرفته شد. چون صورت بندى نسبیت عام اینشتین مبتنى بر هندسه((ریمانی)) است. در این نظریه هندسه زمان و مکان به جاى آن که صاف باشد منحنى است. نظریه نسبیت خاص اینشتین تمایز آشکارى میان ریاضیات محض و ریاضیات کاربردى است. هندسه محض مطالعه سیستم هاى ریاضى مختلف است که به وسیله نظام هاى اصول موضوعه متفاوتى توصیف شده اند. اما هندسه محض انتزاعى است و هیچ ربطى با جهان مادى ندارد یعنى فقط به روابط مفاهیم ریاضى با همدیگر، بدون ارجاع به تجربه مى پردازد. هندسه کاربردى، کاربرد ریاضیات در واقعیت است. هندسه کاربردى به وسیله تجربه فراگرفته مى شود و مفاهیم انتزاعى برحسب عناصرى تفسیر مى شوند که بازتاب جهان تجربه اند. نظریه نسبیت، تفسیرى منسجم از مفهوم حرکت، زمان و مکان به ما مى دهد. اینشتین براى تبیین حرکت نور از هندسه نااقلیدسى استفاده کرد. بدین منظور هندسه((ریمانی)) را برگزید.
هندسه اقلیدسى براى دستگاهى مشتمل بر خط هاى راست در یک صفحه طرح ریزى شده است اما در عالم واقع یک چنین خط هاى راستى وجود ندارد. اینشتین معتقد بود امور واقع هندسه ریمانى را اقتضا کرده اند. نور بر اثر میدان هاى گرانشى خمیده شده و به صورت منحنى در مى آید یعنى سیر نورمستقیم نیست بلکه به صورت منحنى ها و دایره هاى عظیمى است که سطح کرات آنها را پدید آورده اند. نور به سبب میدان هاى گرانشى که بر اثر اجرام آسمانى پدید مى آیدخط سیرى منحنى دارد. براساس نسبیت عام نور در راستاى کوتاه ترین خطوط بین نقاط حرکت مى کند اما گاهى این خطوط منحنى هستند چون حضور ماده موجب انحنادر مکان – زمان مى شود.
در نظریه نسبیت عام گرانش یک نیرو نیست بلکه نامى است که ما به اثر انحناى زمان ـ مکان بر حرکت اشیا می دهیم. آزمون هاى عملى ثابت کردند که شالوده عالم نااقلیدسى است و شاید نظریه نسبیت عام بهترین راهنمایى باشد که ما با آن مى توانیم اشیا را مشاهده کنیم. اما مدافعین هندسه اقلیدسى معتقد بودند که به وسیله آزمایش نمى توان تصمیم گرفت که ساختار هندسى جهان اقلیدسى است یا نااقلیدسى. چون مى توان نیروهایى به سیستم مبتنى بر هندسه اقلیدسى اضافه کرد به طورى که شبیه اثرات ساختار نااقلیدسى باشد. نیروهایى که اندازه گیرى هاى ما از طول و زمان را چنان تغییر دهندکه پدیده هایى سازگار با زمان ـ مکان خمیده به وجود آید. این نظریه به((قراردادگرایى)) مشهور است که نخستین بار از طرف ریاضیدان و فیزیکدان فرانسوى((هنرى پوانکاره)) ابراز شد. اما نظریه هایى که بدین طریق به دست مى آوریم ممکن است کاملاً جعلى و موقتى باشند. اما آیا دلایل کافى براى رد آنها وجود دارد؟
=================================
منابع:
http://daneshnameh.roshd.ir
http://www.hupaa.com
http://www.yazdedu.ir
http://www.iptra.ir
http://www.hosc.blogfa.com
http://www.jamejamshid.com
http://www.al-shia.com
http://www.kayhannews.ir
http://www.riazi.blogfa.com
http://www.kashef.ropage.com
http://www.waitaminute.blogfa.com

پیشنهاد ما به شما

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها.

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها. دانلود متن با کلیک …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green