صوت ســـخنرانی:
سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی
𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍
•دانلود ڪلیپ، pdf و صوتِ سخنرانی با ڪلیڪ روے عبارات زیر:
┓ 🖌┏؛
┛┗؛ مفهوم خوشبختی – happiness – در نگاه خداباور ↓📋 › ؛
یک نفر که دین دارد، یک کسی که اعتقاد به وجود خدا دارد، میگوید من خوشبختی و آرامش خودم را وقتی حس میکنم درک میکنم که خدای من از من راضی باشد!
در حالت بیخدایی، «من» مطرح هست؛ اما حالت دومی یک حقیقت فرامادی هم مطرح هست که گاهیاوقات چه بسا منِ او چیزی بخواهد، اما میگوید چون خدای من این را دوست ندارد، آن را انجام نمیدهم!
منِ من مثلاً دوست دارد یک لذتی را ببرد، در حالت اولی میگوید بله آن لذت به همان اندازه که نیاز هم داری، امر خارجی هم هست به همان اندازه، لذت هم ببر آرامش پیدا میکنی!
اما در حالتی که خدا را بخواهد لحاظ کند، منِ من واقعاً نیاز دارد به او! و اگر نفس من هم باشد با آن آروم میشود. اما چون خدا را دارم لحاظ میکنم و خدای من نسبت به این امر ناراضی هست، حالا نگاه میکنم میگویم رضایت خدا مهمتر از اینکه من حالا حالت درونی خودم باشد! خدا را لحاظ میکنم! رضایت خدا را مدنظر قرار میدم!
مثلاً فرض کنید یک خانم زیبایی هست، یک نفر دوست دارد با این مثلاً دوست شود و ابراز علاقه کند. میبیند که تنها هم هست، خلأ درونی هم دارد و آبجکتیو هم هست به همان اندازه آبجکتیو میگوید به همین اندازه با همین خانم دوست شوم.
ما میگوییم خدای من این ارتباط را دوست ندارد! شاید در نگاه ابتدایی میگوید به خاطر منم این کار را انجام بدهم، اما عذاب وجدان بیچارهاش میکند!
عذاب وجدان دو ساحت دارد:
یک ساحت برمیگردد به حسن و قبح عقلی که خدمتتون عرض کردم که مثلاً فرض کنید اصلاً خدا را هم قبول نداری، میبینی یک نفری دارد یک عمر به تو خدمت میکند، دوست خوبی هست تو به او خیانت کردی!
میگوید عجب نامردی هست مثلاً. اصلاً کاری ندارد که آن دنیایی هست یا نیست! میگوید بالاخره معرفت نداشت!
اما یک ساحت بالاتر اینکه عذاب وجدان، بحث حسن و قبح عقلی نیست، چون حسن و قبح عقلی میگوید با یک نفر، بالاخره نیاز تو هست با یک خانمی باشی! چیز قبیحی هم نمیتوانیم در نظر بگیریم. پس حسن و قبح ذاتی ندارد، عقلی ندارد. اما اینجا خدا را لحاظ میکند. میگوید این قبح شرعی دارد! خدای من از این عمل ناراضی هست!
لذا این مسئله هم اینجا مطرح میشود.
یعنی در آنجا فقط یک نفری که هرچه پررنگتر باشد در مسائل الهی، هرچه ارتباطش نسبت به خداوند قویتر باشد، هر امری که باعث شود رضایت خداوند بیشتر در آن باشد، خوشبختی را در آن میبیند! زیبایی را در آن میبیند!
مثلاً فرض کنید که شما میبینید در ارتباط با ماجرای کربلا. بدترین مصیبتی که ممکن هست به یک خانم وارد شود، نسبت به حضرت زینب سلاماللهعلیها وارد شد! برادرش را مقابلش ذبح کردند! بچههایش را کشتند! پسر برادرانش به آن وضعیت! اسارت بود! شکنجه میکردند! تازیانه میزدند! حضرت رقیه…!
اینطوری آوردند که عصر عاشورا تمام گیسوان حضرت زینب سلاماللهعلیها همه سفید شد! یعنی اوج استرس و اوج مصیبت!
اما وقتی که ایشان را به شام نزد این جنایتکاران میآورند، آنها به طعن میگویند دیدی خدا تو را بدبخت کرد و ما به اوج قدرت و مکنت هستیم اما تو بدبختی!
میگوید ما رأیت إلا جمیلا! غیر زیبایی ندیدم!
چرا؟! این دیگر حالت اولی نیست! بهخاطر اینکه آبجکتیو که ندارد! سابجکتیو هم به هم ریختند! به خاطر اینکه چهکار کردند؟ حالت درونیاش را به هم ریختند. همه عزیزانش را هم گرفتند. هر کدام از این عزیزان برای حضرت زینب سلاماللهعلیها یک آبجکتیو بوده! همه را گرفتند! اما خدا را لحاظ میکند!
میگوید درست هست مصیبت دیدم، سختی و این همه فشارهای عصبی، اما در تمام اینها زیبایی دیدم!چرا؟! چون در مسیر خدا بود!
پس ببینید اگر اینگونه شود که در مسیر خدا باشد، در نگاه ابتدایی، اوج بدبختی، یک نفر بخواهی مهر بزنی بگویی ضد happiness در ارتباط با این هست، اصلاً تا اینجا که یک عده بخواهند خودشان را بکشند سر این مسئله و میکشند! خودکشی میکنند!
اما وقتی نگاه خدایی باشد ممکن هست آن حالت باشد، ولی به اوج خوشبختی و رضایت پروردگار چون هست، آن را درک میکند!
در این زندگی بالاخره نگاه فرد متفاوت هست نسبت به یک نفر که خدا را قبول دارد، یا مثلاً خدا را قبول دارد فرض کنید اسلام هم قبول دارد، فرمایشات نبی مکرم اسلام هست، فرمایشات ائمه معصومین هم هست، حالا با توجه به این فرمایشات وقتی نگاه میکند در حقیقت، یک ایدوئولوژیها و جهانبینیهایی که از ناحیهٔ خداست، برایش پررنگتر هست تا اینکه فقط یک نفر خدا را قبول دارد، در همان چهارچوب حسن و قبح عقلی باز هم میتواند مشی کند. چرا؟!
چون بیشتر از این درک نمیکند. چون دین فقط حسن و قبح عقلی و مقدمات اخلاقی نیست! یکسری امور غیبی هست!
پس آن کسی که خدا را قبول دارد، بله با توجه به حسن و قبح عقلی، نسبت به آن اولی، وجداندردش به تعبیری بیشتر هست.
آن اولی خدا را هم قبول ندارد، اما با وجدانش درگیر هست. اما این دو چندان هست. یعنی وجدانش که درگیر هست میگوید خدای من از من ناراضی هست!
اما کسی که دین دارد، اینجا نگاه میکنیم گزارههای بیشتری مدنظرش هست. مسائل دیگری را لحاظ میکند. این یک مقداری، کارش سنگینتر هست به تعبیری!
دیندار بودن، اصلاً کلاً قانون، هر قانونی، هر چه قانون بیشتر باشد، سختتر هست! اما خدای من این را لحاظ کرده، خدای من این را خواسته!
و چه زندگی مناسبی هست؟
زندگیای که در مسیر رضایت او مشی شود. لذا در امتحانات قائل هست که خدا من رو امتحان میکند، با همه چیز من را امتحان میکند. با سابجکتیو هم امتحان میکند با آبجکتیو هم امتحان میکند!
گاهیوقتها با همین بچه امتحانت میکند! گاهیوقتها با هوٰی نفست امتحانت میکند!
مختلف هست.
-دکتر وحید باقرپور کاشانی.