﷽
⇠ قسمت دهم:
⇠#شرحخطبهیغدیر
⇠#دکترباقرپورکاشانی
═══════┅┄
|↫ فراز هشتم: حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ وَ مَجیداً لایَزولُ.
|↫ ذات ربوبیّت، حمید و ستوده است، و این امر همیشگیست.
|↫ داستانی از حضرت عیسی علیهالسلام دربارهی درخواست ایشان از خدا برای دیدن خاصترین بندهاش.
|↫ زائل نشدنِ بزرگواری پروردگار.
|↫ عدم توانایی انسان در کامل به جا آوردنِ حمد خداوند.
متن تایپی سخنان دکتر باقرپور کاشانی در فراز دهم:
حَمیداً لَم یَزَل، مَحموداً لا یَزال وَ مَجیداً لا یَزولُ. نبی اکرم در معرفی پرودگار عالم در خطبهی غدیر فرازهای مختلفی را در صفاتی لز ذات ربوبیّت مطرح کردند. خدا را تنزیه کردند تا رسید به این فراز: “حَمیداً لَم یَزل”. ذات ربوبیّت حمید است او ستوده است مورد سپاس است؛ هرچه ستایش هست لازم است که در ارتباط با آن حقیقت باشد و ذاتاً برای اوست و او کسی است که ستایش به معنای حقیقتی تنها در ارتباط با او معنا دارد. لذا فرمودند او ستوده و حمید است که ” لَم یَزل” این ستوده بودن و مورد سپاس بودن او همیشگی است. گاهیاوقات افرادی در برههای مورد ستایش واقع میشوند مورد استقبال واقع میشوند، اما بهخاطر سوء رفتار خودشان یا به خاطر افرادی که خواستهاند اینها را حذف بکنند دیگر سالهای بعد و یک زمانی از عمرشان مورد ستایش واقع نمیشوند. افرادی هستند که در زمانی مورد اوج بودند. افرادی بودند که فوتبالیست یا ورزشکار بودند، همه او را دوست داشتند، اما پای او شکسته یا به هر دلیلی دیگر نتوانسته فوتبال بازی کند منزوی شده و دیگر فراموشش کردند! دیگر او را ستایش و مدح نمیکنند از او صحبت نمیکنند، او را فراموش میکنند. اما ذات ربوبیّت اینگونه نیست که حمید بودن او و ستوده بودن او مقطعی باشد؛ او همیشه ستوده و مورد سپاس هست. بعد فرمودند: “مَحموداً لا یَزال” این حقیقتی که هموره مورد ستایش هست. اینگونه نیست که در یک مقطعی آدمی فقط در ارتباط با خوشیهایش خدا را ستایش بکند حتی نسبت به حوادثی که به ظاهر فکر میکند اینها بر علیه او هستند، آن جا هم باید خدا رو ستایش بکند. اولیاء خدا کسانی هستند که خدا را تمجید و مدح میکنند و حمد و مورد سپاس و ستایش قرار میدهند. برای خوشیها که هیچ، حتی برای مصیبتها برای سختیها. در روایتی فرمودند که حضرت عیسی بن مریم علی آل نبیّناوآلهوعلیهالسلام خواست که خداوند بندهی خاص خودش را به او نشان بدهد. گفتند میروی فلانجا در آنجا خرابهای هست کنار دریا، و پیرزنی هست که او بندهی خاص ماست. وقتی عیسی میرود و از دور نگاه میکند، میبیند او نابینا و مفلوج است. یک جوری وارد میشود که این زن همین که سلام میکند او در جوابش میگوید: السلام علیک یا روح الله. حضرت میگوید خانم شما چشم داری؟ میگوید نه، میگوید از کجا فهمیدی؟ میگوید همان خدایی که من را به تو معرفی کرده به من گفته امروز پیغمبر عیسی بن مریم میآید به ملاقاتت. عیسی میگوید عجب ارتباطی! بعد میبینید این خانم همینطور که صحبت میکند فقط خدا را حمد میکند. سؤال میکند که اوّل اینکه شما چه جوری رزقت تأمین میشود؟ میگوید عیسی این چگونه حرفی است رازق خداست. حضرت میگویند میدانم رازق خداست واسطه چگونه است؟ میگوید خداوند یک مرغی را مأمور کرده که هر روز یک قرص نانی را میآورد و آن را تکهتکه میکند بالای شانهی من و آن را دهان من میگذارد. حضرت گفتند چه جوری آب میخورید؟ زن گفت همین مرغ از جایی آب در منقارش میکند و میریزد در دهان من. حضرت میگوید خداوند نه چشمی به تو داده نه ثروتی به تو داده است نه دستی نه پایی به تو داده است چرا این قدر خدا را حمد میکنی؟ اینجا خدا رحمت کند یکی از وعاظ مرحوم کافی این را که نقل میکردند این ماجرا را هم از دیوانی میخوانند که لیلی و مجنون هست و شاعر حالات مختلف را که در ارتباط با دو شخصیت خیالی و افسانهای لیلی زن و مجنون مرد بیان کرده که اینها عاشق هم بودند، آن جا میگوید مجنون بیمار شد و رفت پیش دکتر و دکتر به او گفت که برای تو شیر شتر خوب است. مجنون گفت شیر شتر از کجا بیاورم؟ دکتر گفت مگر نمیگویی لیلی معشوقهات است، او خیلی شتر دارد و صبح مردم میآیند و شیرها را میدوشند و کاسهها میبرند و شیر میگیرند. فردا برو از لیلی شیر بگیر و استفاده کن تا خوب بشوی. مجنون فردا رفت و صفی طولانی برای شیر دید، رفت جلوی صف، مردم گفتند آقا برو در صف، مجنون گفت نه اگر من هم بنا باشد مثل شماها در صف بایستم پس فرق من با شماها چیست! لیلی معشوقهی من است. سپس داد زد لیلی منم مجنون، عاشق تو، مریض هستم دکتر گفته است شیر شتر برایت خوب است. کاسهاش هم به دستش بود که در همین حین دست لیلی از آن خیمه و چادری که بود بیرون آمد و کاسهی مجنون گرفت و زمین زد. همه زیر خنده زدند و گفتند دیدی شیر شتر که نداد کاسهات را هم زد شکست. آنجا مجنون برگشت گفت: “اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی”. به تمام کاسهها نگاه کرد و کاسهی من را زد شکست! پس توجهی به من داشته است. زن نیز گفت عیسی به تمام چشمها نگاه کرد و چشم من را گرفت، به تمام دستها نگاه کرد دست من را فلج کرد، به تمام پاها نگاه کرد پای من را فلج کرد، من به خاطر ندادهها او را سجده و شکر میکنم. لذا خداوند حقیقتی است که: “حَمیداً لَم یَزل، مَحموداً لا یَزال” اگر یک بندهای خالص باشد در اوج گرفتاریها و مصائب و مشکلات اینگونه نباید باشد که از حمد او دست بکشد. او همیشه مورد حمد و ستایش است. بعد فرمودند: “وَ مَجیداً لا یَزول” مجید از مجد گرفته شده یعنی شرف، بزرگی یافتن. مجید یعنی بزرگ و عالیرتبه. یعنی آن صاحب عظمت و بزرگواری است که لایزول یعنی این بزرگواریاش زایل نمیشود. اینطوری نیست که در یک زمانی در اوج باشد و بعداً بخواهد این بزرگواری زائل شود! و اینگونه هم نیست که فرض بکنید که یک نفر بتواند حق حمد و ستایش و بتواند به بزرگی او، به مجید بودن او راه پیدا کند. یعنی حتی افرادی از ائمهی معصومین وقتی که حمد میکردند میگفتند خدایا ما حمد تو را نسبت به این نعمتها نمیتوانیم به جا بیاوریم. آنها به اوج بودند دیگر به حد وجودی خودشان حمد میکردند اما در مقابل آن حقیقتی که قادر و عالم هست وحقیقتی مهربان، حقیقتی که همه چیز از اوست باز هم آن حمد در اقتضای آن حقیقت نیست.