مناظره با عنوان: بحث فلسفی نقد یا اثبات اصالت وجود (قسمت اول)

صوت مناظره:

 

 ꞌꞋ✎منـاظــره:اصـالــت‌وجــود

 ꞌꞋ✎دکتروحیدباقرپور‌کاشانی 

 ꞌꞋ✎استادمحمـدحسـن‌وکیـلی 

 ꞌꞋ✎جلســ ـه‌اول ٫ پائیـــز۱۳۹۷

 ꞌꞋ✎پ‍ـی‌دی‌اف ٫ صــوت

 └──────────────

 متن منـاظــره:اصـالــت‌وجــود

🔹دکتر باقرپور کاشانی:⇣•

عرض سلام و احترام دارم خدمت جناب وکیلی و تمام اساتید و بزرگواران گروه. 

بحثی که بنا بود در خدمت جناب وکیلی و در گروه فلسفه، منطق و کلام مطرح شود، ابتدا پیرامون وحدت شخصی وجود بود و بعد، تغییر بحث داده شد به‌عنوان اصالت وجود، بحثی را مطرح کردند.

در مورد اصالت وجود، بنده قائل هستم که این استدلال‌هایی که بر اصالت وجود شده که البته استدلال‌ها کم نیست! گاهی‌اوقات این استدلال‌ها جمع‌آوری شده؛ مجموعه‌ای که جناب استاد فیاضی داشتند در ارتباط با هستی و چیستی در مکتب صدرایی و بحث اصالت وجود، خاطرم هست قبلاً این کتاب را مطالعه کرده بودم، حدود ۴۰ دلیل ارائه شده در ارتباط با این موضوع.

اما نکته بر سر این هست که ما بین افرادی که صدرایی هستند، فیلسوف صدرایی هستند، علاقه‌مند به مبانی جناب ملاصدرا هستند، یک تقریر واحدی نسبت به اصالت وجود نداریم! 

بنابراین مناسب است که اول من یک‌سری مقدماتی را ذکر کنم، بعد از جناب استاد سؤال کنم که تقریر ایشان نسبت به اصالت وجود چیست. بعد به تناسب این تقریری که بیان می‌فرمایند، بنده نقدهایی که به ذهنم می‌رسد را خدمت ایشان و تمام بزرگواران عرض کنم.

از مقدمات بحث اصالت وجود، پذیرش اصل واقعیت، پذیرش خارج، به تعبیری واقع‌گرایی و رئالیسم هست که ما سوفسطی نیستیم، حقایقی را قبول داریم.

حالا بحث سر اینکه این چیزی که در خارج هست، این وجود هست؟ این چیزی که در خارج هست، ماهیت هست؟ وجود و ماهیت هست؟ یا هیچ‌کدام از این‌ها نیست، این‌ها دو مفهوم عام انتزاعی هستند که از یک حقیقت واحد در نظر گرفته می‌شود؟ 

در ارتباط با بحث اصالت، اینکه عرض کردم دو گونه تقریر وجود دارد، بحث سر اینکه مفهوم و معنی‌ای که نسبت به اصالت در نظر می‌گیرند چیست؟! آیا اصالت را آن چیزی که خارجیت دارد، منشاء آثار هست، اصالت را به این معنا می‌گیریم؟ یا اینکه خیر! بحث این است که ممکن هست که خارجیت هم داشته باشد، اما این دلیل بر اصالت داشتن نیست.

مثلاً ما قائل باشیم که اصالت با وجود است؛ یعنی وجود، خارجیت دارد و ماهیت هم خارجیت دارد، منتها به تبع وجود، هر دو خارجیت دارند، منتها ماهیت می‌تواند به تبع وجود در خارج باشد.

یا اینکه بررسی می‌شود اصالت وجود، تنها ماهیت، موطنش در ذهن است؛ یعنی حتی حدّ وجود هم نیست. 

بنده این‌‌گونه یافتم که قول مشهور بر این است که فیلسوفان صدرایی، قائل نیستند که ماهیت در خارج هست و ماهیت تنها موطنش در ذهن است. 

یعنی ماهیت، بالعرضِ وجود تحقق دارد نه به تبع. اما آن تقریری که جناب فیاضی می‌فرمایند، ماهیت به تبعِ وجود در خارج هست. عکس همین را جناب ملا رجبعلی تبریزی، ایشان می‌فرمایند که اصالت با ماهیت است منتها وجود هم در خارج هست. این وجود، به تبع ماهیت هست؛ یعنی رابطهٔ بین این‌ها، ملزوم و لازم هست، مطبوع و تابع هست، رابطهٔ اصل و فرع دارند.

در فرمایشات استاد فیاضی، آن چیزی که من در ارتباط با اصالت وجود، تقریر صدرایی که ایشان داشتند و البته عبارت‌هایی هم در قسمت‌های مختلف، چه در دروسشان، چه در مکتوباتشان از آثار صدرالمتألهین بیان کردند که این اصالت وجودی که ما مطرح می‌کنیم، اینکه هم وجود هم ماهیت، در خارج تحقق دارد، منتها ماهیت به تبع وجود هست که در خارج هست. 

ما اتفاقاً همین مباحث را چه در دوران ارشد چه در دوران دکتری، بین اساتیدی که جناب استاد هم می‌شناسند، داشتیم. یعنی ما دروسی را خدمت این بزرگواران داشتیم، قسمت‌هایی از اسفار را می‌خواندند و به یک توافقی نرسیدیم!

یعنی عبارت‌هایی را هر کدام از این بزرگواران می‌آوردند و مثلاً یکی از اساتید بزرگوار ما می‌فرمودند ماهیت در خارج است، مگر شما می‌توانید که انسان را انکار کنید؟ مگر شما می‌توانید که شجر و حجر و حیوان را انکار کنید؟

استاد بزرگوار دیگری باز عبارت‌هایی را می‌آوردند در عرض فرمایشات استاد دیگر که نه! این ماهیت، بالعرض و المجاز است و موطنش فقط در ذهن هست. حتی ماهیت به‌عنوان حدّ وجود هم نیست! آن چیزی که انتزاع‌شده از حدّ وجود هست در ذهن، اسم همان را ماهیت می‌‌گذاریم.

عرض بنده این است که بالاخره بحثی را ما مطرح کردیم که در ارتباط با اصالت وجود هست و مشخص هست که قهرمان این میدان هم، جناب ملاصدرا بوده؛ وگرنه که در فلاسفهٔ غرب، این بحث به صورت جدی نبوده. حالا بعضی، عبارت‌هایی را از مشاء می‌آورند می‌گویند این‌ها اصالت وجودی بودند. علامه سمنانی باز عبارت‌هایی را از مشاء می‌آورد می‌گوید اصالت ماهوی بودند.

به قول استاد مطهری، اصلاً وارد این مباحث نشده بودند. یا جناب اشراق؛ مثلاً شیخ اشراق، نسبت به نفس و مافوق نفس، بحث وجود را مطرح می‌کند، نسبت به مادونش، بحث ماهیت را مطرح می‌کند. گروهی خواستند بگویند ایشان اصالت وجودی بودند‌؛ گروهی خواستند بگویند ایشان اصالت ماهوی بودند‌.

ما کاری به فلاسفهٔ قبل از جناب ملاصدرا نداریم و قهرمان این میدان را جناب ملاصدرا می‌دانیم. استاد ایشان – میرداماد – اصالت ماهوی بودند و به‌طور جدی، بحث اصالت وجود و ماهیت از زمان میرداماد دنبال شد و حتی خود جناب ملاصدرا هم در المشاعر می‌فرمایند که من در گذشته به شدت قائل به اصالت ماهیت و اعتباریّت وجود بودم!

عرایضم را جمع کنم و از فرمایشات جناب وکیلی استفاده کنم‌. پس دو قول است. در باب اصالت وجود، آن چیزی که اصالت به معنای خارجیت باشد، یعنی ماهیت فقط موطنش در ذهن است، یا نه! اصالت وجود به این تقریری که ماهیت هم در خارج هست منتها به تبع وجود، که باز آن‌جا در بحث اصلین که ما مطرح می‌کنیم، گروهی آن تقریری که جناب استاد فیاضی داشتند نسبت به اصالت وجود، یا ملا رجبعلی تبریزی که ادعای اصالت ماهوی بودن را دارد، این‌ها را برگرداندند به اصلین. به‌خاطر اینکه این دو بزرگوار هر دو گفتند که وجود و ماهیت در خارج هست، منتها ملا رجبعلی تبریزی فرمودند وجود به تبع ماهیت، جناب فیاضی فرمودند که ماهیت به تبع وجود.

و این‌جا بالاخره خلط شده بین تعریفی که از اصالت بوده، بین قائلین به اصلین یا اصالت وجود. اصالت ماهوی هم که ماهیت را در خارج می‌داند و وجود را یک‌ مفهوم ذهنی می‌داند، وجود را یک امر اعتباری می‌داند. 

در بحث اصالت هویت هم که اساساً نه مصداقی برای مفهوم وجود قائلند و نه مصداقی برای مفهوم ماهیت.

🔹استاد محمدحسن وکیلی:⇣•

﷽. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

با عرض ادب و احترام خدمت همه سروران معظم و جناب آقای کاشانی. 

در بحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، دو مسئله مطرح هست: یک مسئله، مسئله اصالت وجود هست که باید جداگانه بررسی شود و مسئله دوم، مسئله نحوهٔ تحقق یا عدم تحقق ماهیت است که نتیجه‌اش می‌شود اصالت یا اعتباریت ماهیت.

بنده با اجازه در ابتدا، مسئله اول را تقریر می‌کنم که اثرات وجود هست که از قضا در مسئله اصالت وجود در بین حکمای صدرایی، اختلافی هم وجود ندارد و بلکه معتقدند مسئله اصالت وجود، از بدیهیات است. حتی حضرت استاد فیاضی مدظله هم بر این مسئله تأکید دارند که اصالت وجود را اگر کسی درست تصور کرده باشد، احتمال شک و تردید درش نیست و مرحوم شهید مطهری رضوان‌الله‌علیه هم فرمودند که مسئله اصالت وجود از مسائلی است که تصور اطرافش برای تصدیقش کافی است.

اگر مسئله اصالت وجود، فی‌الجمله مورد توافق قرار بگیرد، بعد می‌شود نقل کلام کنیم به نحوهٔ تحقق ماهیت و اعتباری بودن یا نبودن ماهیت و یا تفسیر خاص‌مان از اعتباری بودن ماهیت عرض کنیم.

بنابراین بنده اولاً وارد بحث اصالت وجود می‌شوم و برای اینکه مسئله مقداری ترسیم شود، چند کلمه‌ای از پیشینهٔ این بحث عرض می‌کنم که تصور عمومی، قبل از اظهار نظر مرحوم ملاصدرا رضوان‌الله چه بوده و بعد مرحوم ملاصدرا چه ابتکاری در این مسئله به خرج دادند.

در شرایط عادی، تصور انسان‌ها در زندگی این‌طور هست که در عالم هستی، مجموعه‌ای از حقایق یا ماهیات وجود دارند که این ماهیات، قبل از اینکه تحقق پیدا کنند، انسان‌ها به‌طور ناخودآگاه می‌اندیشند که این‌ها در ظرفی هستند و علت پدیدآمدن این‌ها هرچه باشد – حالا چه خداوند متعال چه غیر خداوند متعال – کارش این هست که به این‌ها وجود می‌دهد. الفاظ و عباراتی که در عرف برای این مسئله به کار می‌رود، این تصور را خیلی خوب به ما منتقل می‌کند. مثلاً می‌گویند: «این شیء، وجود یافت»، گویا هستی و وجود چیزی‌ست که او پیدایش کرده یافته. یا می‌گویند: «علت به او وجود داد»، یعنی برای او در مرتبه قبل از هستی و در رتبهٔ سابق بر هستی، یک نوع واقعیت و تحققی را انسان‌ها در نظر می‌گیرند که بعد آن شیء به‌عنوان دریافت‌کننده هستی و وجود و واقعیت، می‌آید نقشی را بازی می‌کند.

بر اساس همین نگاه عرفی که در بین مردم تحقق داشت، فلاسفه هم بر اساس همین ارتکاز، دستگاه فلسفی خودشان رو چیده بودند و در کتاب‌های فلسفی وقتی می‌خواستند نقش علت را توضیح دهند، می‌گفتند کار علت این است که ماهیت را موجود قرار می‌دهد. گویا ماهیت چیزی است که متصف می‌شود به وجود.

بر اساس همین مسئله، می‌گفتند ماهیت دارای امکان ماهوی است، لا به شرطیت دارد برای امری که لا به شرطیت داده، یک تحقق و واقعیتی در نظر می‌گرفتند که بعد بعداً به‌واسطهٔ اینکه علت با او مرتبط می‌شد، جنبهٔ وجودش ترجیح پیدا می‌کرد و می‌گفتند علت تحقق و وجود یافتن او، یک نوع انتسابی است که با علت برقرار کردند. این نگاه، نگاه عمومی‌ست که در مکاتب فلسفی جاری بود.

اما همان‌طور که جناب استاد کاشانی گفتند چون این نگاه به شکل علمی و دقیق بررسی نشده بود، صرفاً در حد یک ارتکاز بود، گهگاهی در عبارات، مطالبی کاملاً مخالف این هم مطرح شده است. 

به هر حال، پیش‌فرض ابتدایی انسان‌ها این است که برای ماهیت بدون وجود و خالی از وجود، یک نحوهٔ تحققی قائل بودند و وجود را بر دوش ماهیت قرار می‌دادند و می‌گفتند آمدنِ وجود بر دوش ماهیت، به‌واسطهٔ علتی است که به او هستی بخشیدند.

مطلبی که مرحوم ملاصدرا رضوان‌الله‌علیه مطرح فرمودند، یک تذکر بدیهی‌ست که در عین اینکه بدیهی‌ست، چون نکات بسیار عمیق و مفصلی بر آن بار می‌شود، ارزش فلسفی زیادی دارد. 

مرحوم ملاصدرا رضوان‌الله‌علیه فرمودند که هر انسانی با کوتاه‌ترین تأملی می‌فهمد که ما ورای واقعیت و هستی، چیزی نداریم! اصلاً امکان ندارد از تحقق داشتن و واقعیت داشتنِ چیزی صحبت کنیم که آن چیز، خالی از وجود هست. همه‌جای عالم هستی را واقعیت و وجود پر کرده و نمی‌شود در نظر گرفت یک چیزی در رتبهٔ قبل از وجود و واقعیت باشد و بخواهد واقعیت را بیابد، واقعیت را دارا شود. گرچه ما انسان‌ها معمولاً از اشیائی که پیرامون ما هستند با یک همچین تعابیری یاد می‌کنیم که می‌گوییم این شیء، واقعیت‌دار است، دارای واقعیت است، دارای وجود است؛ اما این تعابیر، تعابیر دقیقی نیست! از جهت فلسفی نمی‌شود چیزی دارای وجود شود؛ چون دارا شدن، متوقف بر این است که در مرحلهٔ قبل از وجود، برای او یک نحوه تحققی را در نظر بگیریم و هیچ تحققی بدون وجود ممکن نیست.

لذا مرحوم ملاصدرا رضوان‌الله‌علیه فرمود که شما اگر می‌خواهید به شکل دقیق در مورد عالم هستی صحبت کنید، نگویید چیزهایی که در خارج است یعنی جهان موجودات، جهان ماهیات و امثال این‌ها، دارای واقعیت هستند! بلکه بگویید این‌ها خودِ واقعیت هستند! نگویید این‌ها دارای وجود یا منسوب به وجودند! بگویید این‌ها خودِ وجود هستند. و معنا ندارد که یک چیزی بخواهد در رتبه قبل از وجود، لا به شرط از وجود و عدم باشد و بعداً وجود و عدم به او ملحق شود، از بیرون و از ذات خودش به آن وصل شود. 

از این مسأله، تعبیر می‌کنند به اصالت وجود؛ یعنی واقعیت و وجود، یک چیزی هست که در رتبهٔ اول و پیش از هر چیزی، باید اشیاء به او متصف باشند و نمی‌شود آن را در رتبهٔ دوم فرض کرد. یعنی چیزی را خالی از واقعیت و وجود در نظر گرفت و بعد واقعیت و وجود را به او افزود.

از این مسئله تعبیر می‌کنیم به اصالت‌الوجود یا اصالت‌الواقعیت. واقعیت، هستی، وجود، حقیقت و همهٔ مفاهیمی که حکایت از لا به شرط نبودن می‌کنند، این‌ها با همدیگر مترادفند، گرچه توهم شده که واقعیت و هستی و وجود، چیزهای مختلفی هستند. 

اگر ما به این مسئله دقت کنیم، در مرحله بعدی متوجه می‌شویم که نه فقط واقعیت عین عالم خارج است و این‌طور نیست که عالم خارج دارای واقعیت باشد، بلکه اصلاً در عالم خارج، امکان ندارد که ما نقطه‌ای را خالی از واقعیت در نظر بگیریم یا تصور کنیم که واقعیت با چیزی غیر از خودش ترکیب شود. چون گاهی انسان‌ها می‌گویند قبول می‌کنیم واقعیت در خارج هست یا هستی و وجود در خارج هست، اما هستی و وجود، لباس‌های گوناگونی به اسم ماهیات، پوشیده؛ قالب‌های مختلفی یافته، در درون قالب‌هایی فرو رفته یا تعابیر دیگر. ولی مسلماً همه این تعابیر، یک نوع تعابیر مسامحی است؛ چون آن قالبی که وجود می‌خواهد در درون او برود، آن لباسی که می‌خواهد بر تن واقعیت پوشیده شود، آن لباس از دو حال خارج نیست: یا خودش واقعیت دارد و به تعبیر دقیق‌تر، عین واقعیت است که پس لباسی غیر از واقعیت بر واقعیت پوشیده نشده و یک چیزی‌ست که واقعیت نیست که اگر واقعیت نیست، طبیعتاً باید پذیرفت که در عالم خارج نیست. 

اصالت وجود برای این درست نشده که ما بیاییم ماهیت رنگارنگ را در عالم خارج انکار کنیم و بگوییم انسان و فرس و بقر و امثال این چیزهایی که ما در زندگی می‌شناسیم، این‌ها همه را باید بریزیم از ذهنمان به دور و فقط بگوییم وجود است و وجود است و وجود! 

نه! اصالت وجودی‌ها هم همگی به غیر از یک قرائت خاصی که شهرتی هم ندارد، معتقد هستند ماهیات به نحوی در عالم خارج تحقق دارند. عمده این است که در تحقق، اصالت با واقعیت است، بقیهٔ چیزها در سایهٔ واقعیت تحقق پیدا می‌کنند.

اگر تا این‌جای بحث، مورد قبول برادر مکرم هست که از این تعبیر می‌کنند به واقعیت داشتنِ واقعیت، یا واقعی بودن واقعیت، یا تحقق داشتن وجود، یا بودن و تحقق داشتن هستی، بعد در گام بعدی می‌توانیم کلام را منتقل کنیم که حالا نقش ماهیت و نسبت ماهیت با وجود چگونه است.

🔹دکتر باقرپور کاشانی:⇣•

با تشکر از استاد وکیلی.

مطلبی که فرمودید که حکما از جناب ملاصدرا به بعد، اصالت وجود را یک امر بدیهی می‌دانستند، یعنی تصور طرفین برای تصدیقش کفایت می‌کند، اگر واقعاً چنین حالتی باشد که حرفی نیست! یعنی هر موضوعی، هر مطلبی، چنانچه تصور طرفین برای تصدیقش کفایت کند، برای آن فرد بدیهی هست و اساساً ما بدیهی را رأی‌گیری نمی‌کنیم که حالا ببینیم چند درصد مردم فرض کنید که امری را بدیهی می‌دانند ما بگوییم که این امر بدیهی است یا بدیهی نیست! این برمی‌گردد به خود شخص و تصوری که نسبت به این مسئله دارد.

حداقل می‌خواهم بگویم که برای بنده حل نشده که تصور طرفین را تصدیق کنم و بخواهم قائل به اصالت وجود باشم؛ و خیلی از حکما هم بودند که قائل به اصالت ماهیت بودند، خیلی‌ها قائل به اصلین بودند. به هر حال چنین نگاهی را نداشتند و البته استدلال‌هایی هم ارائه دادند که ما ظاهراً برای اینکه بتوانیم در بحث به نتیجه برسیم، اینکه شما ادعا بفرمایید که اصالت وجود، بدیهی هست و البته بنده این را چون نیافتم، باید به مباحث نظری بپردازیم. یعنی استدلال‌ها و براهینی که ارائه شده بر اصالت وجود، آن‌ها را باید مورد بررسی قرار بدهیم.

در ادامه فرمایشات‌تان فرمودید که حکما و حتی تودهٔ مردم، وقتی نسبت به ماهیات می‌خواستند تعبیری داشته باشند، می‌گفتند که: «انسان وجود یافت». یعنی ابتدا یک تقرّری در ارتباط با انسان و حیوان و شجر و حجر و هر ماهیت دیگری که در نظر می‌گرفتند، بعد بحث می‌کردند که این وجود یافت و ماهیت را به‌عنوان یک امر لا به شرط که متساویه النسبه إلی الوجود و العدم هست، در نظر می‌گرفتند. 

این نکته بله درست هست؛ به همین صورت هست که شما فرمودید.

در ادامه فرمودید حکما به این‌جا رسیدند که گفتند این درست نیست که ما نسبت به انسان بگوییم که انسان موجود است، انسان وجود دارد، یا حیوان وجود دارد، کوه وجود دارد. آن چیزی که اصالت دارد، در ارتباط با وجود است همان بحث عکس‌الحملی که مرحوم علامه طباطبائی هم در نهایه مطرح می‌کنند که ما باید بگوییم که وجود، انسان است؛ وجود، حیوان است؛ وجود، کوه است؛ چنین تعبیری را باید در نظر بگیریم. بله این با فرض اثبات اصالت وجود، قطعاً باید چنین تعبیری را لحاظ کرد!

در ادامه فرمودید که اصالت وجود به این معنا هست که در رتبهٔ اول باید اشیاء به آن متّصف باشند. حالا این قسمت برای بنده ابهامی بود که شما در آخر فرمایشاتتان فرمودید که اگر چنانچه گفته شود که ماهیت هم در خارج هست، اشکالی ندارد، فقط مشکل سر این است که ما در اصالت وجود، این را در نظر بگیریم که در رتبهٔ اول، باید اشیاء به آن متّصف شود و ظاهراً پذیرفتید که ماهیت هم خارجیت دارد؛ یعنی ماهیت خارجیت دارد، ولی منتها مراد ما از اصالت وجود اینکه در رتبهٔ اول، اشیاء به آن متّصف می‌شوند و ماهیت به تبع وجود در خارج هست.

در ادامه فرمایشاتتان فرمودید آن چیزی که متفق‌القول هست و اصالت وجود هم غیر این را نمی‌گوید، اینکه بالاخره واقعیت در خارج هست و غیر این امکان ندارد که به هر حال واقعیت یا خارجیت را ما بخواهیم انکار کنیم و کار به سفسطه کشیده می‌شود. 

اما جناب استاد، ببینید تمام حرف این است که آن واقعیت چیست؟ یعنی آن واقعیت، وجود است و ماهیتی در خارج نیست؟ ماهیت، موطنش در ذهن است؟ آن واقعیت، وجود است و به تبع آن وجود، ماهیت هم در خارج موجود است؟ آن واقعیت، وجود و ماهیت، به نحو ترکیب انضمامی در خارج هستند؟ آن چیزی که در خارج هست، اساساً دو مفهومی که ما از این ممکنات انتزاع می‌کنیم – مفهوم وجود و مفهوم ماهیت – آن حقیقت خارجی، نه مصداق وجود است و نه مصداق ماهیتی هست. به‌خاطر همین قائل به اصالت هویت شدند. 

بحث سر این است که این واقعیت چیست؟ تمام نزاع‌هایی که صورت می‌گیرد این است! 

ما اگر همان اول بگوییم که واقعیت در خارج هست و آن واقعیت هم غیر از وجود چیزی ندانیم و آن را به امر بدیهی برگردانیم، دیگر نیاز به دیالوگی نیست! اگر برگردانیم به امر بدیهی، هیچ حرفی باقی نمی‌ماند!

بنده در بررسی‌هایی که داشتم، اگر صلاح می‌دانید وارد ادلهٔ اصالت وجود شویم، حالا هر دلیلی که شما صلاح می‌دانید، آن را تقریر بفرمایید، من نقدهایم را خدمتتان عرض کنم.

مثلاً مهم‌ترین دلیلی که مطرح شده، همین دلیلی است که شما به‌عنوان تبیینی از اصالت وجود مطرح کردید و این را نسبت دادید به عرف و نگاه حکما، که می‌آمدند یک تقرّری را ارتباط با ماهیت در نظر می‌گرفتند، انسان و حیوان و…، می‌گفتند که نسبت این ماهیت هم به وجود و عدم، علی‌السویه است. 

حالا این مفهومی که در ذهن است، برای اینکه تحقق خارجی پیدا کند، نیازمند به یک مخرج دارد که از حدّ استوا خارج شود. 

اگر آن را به ماهیت برگردانیم، همان سؤال دوباره باز تکرار می‌شود و ما را به بن‌بست می‌رساند! و ما یک ماهیت داریم و یک وجود داریم! عدم هم که چیزی نیست! پس آن مخرج را باید به وجود برگردانیم و از این استدلال استفاده کردند که حالا اصالت با وجود است. 

البته این را شما در چهارچوب استدلال نفرمودید، از باب یک تقریر اصالت وجود ذکر فرمودید.

🔹استاد محمدحسن وکیلی:⇣•

با عرض تشکر. اولاً عرض کنم بنده در مقام این نیستم که بگویم این مسئله چون بدیهی‌ست پس بحث نکنیم و شما باید قبول کنید. این یک انتقادی بود از این فرمایش که گفتید مسئله اصالت وجود در بین حکمای صدرایی اختلافی است، عرض کردم که نه مسئله اصالت وجود در بین حکمای صدرایی، از مسائل اتفاقی است، ولی حکمای صدرایی، این مسئله را از بدیهیات می‌‌دانند و معتقد هستند فقط نیاز به تحریر دقیق محل نزاع دارد و اگر تصور اطراف بشود، تصدیق مسئله، نیاز به هیچ استدلالی ندارد و به همین جهت، بسیاری از استدلال‌های اصالت وجود را نسبت به اصالت وجود، به‌عنوان مُنبه و تذکر می‌دانند.

بله در باب اصالت ماهیت یا اعتباریات ماهیت، بین حکمای صدرایی هم اختلاف نظر هست. 

بنابراین، اول ما بحث را در اصالت وجود که به ادعایی صدراییان، یک مسئله بدیهی‌ست دنبال کنیم، بعد اگر مورد توافق قرار گرفت، برویم سراغ مسئله اعتباریت ماهیت.

یکی از نکات مهم در بحث اصالت وجود، این است که ما تنبه پیدا کنیم که وجود، چیزی غیر از واقعیت نیست. اصلاً واقعیت، مفهومش همان مفهوم هستی‌ است، همان مفهوم حقیقت، تحقق، عینیت، خارجیت‌. اینکه گاهی بحث می‌کنند می‌گویند ما قبول داریم واقعیت هست، نمی‌دانیم واقعیت همان وجود است یا ماهیت، این درواقع خروج از محل بحث است. 

دقیقاً همین نکته است که مرحوم شهید مطهری و امثال ایشان انگشت گذاشتند و می‌‌گویند اگر اصالت وجود را درست تصور کنیم، نیاز به بحث ندارد. 

ببینید تمام کلام در بحث اصالت وجود این است که ما وقتی می‌خواهیم در مورد جهان پیرامون خودمان یا درون خودمان صحبت کنیم، بگوییم این جهان دارای واقعیت است، واقعیت را می‌یابد، دارای هستی و وجود است، هستی و وجود را می‌یابد، یا اینکه خود واقعیت و خود هستی است. اگر کسی کمی تأمل کند، بداهتاً متوجه می‌شود که امکان ندارد چیزی دارای هستی باشد. یعنی در مرحلهٔ قبل از هستی، یک نحوه تحققی برایش فرض کنیم که هسته را دارا شود؛ یا در مرحلهٔ قبل از واقعیت برای او یک چیزی در نظر بگیریم که بخواهد واقعیت را دارا شود. 

پس ما از این به بعد به جای اینکه بگوییم عالم هستی دارای وجود و واقعیت است، باید بگوییم خود وجود و واقعیت است؛ به این می‌گویند اصالت وجود؛ و اصالت وجودی‌ها چیزی بیشتر از این تا به حال ادعا نکردند. آن وقت مرحلهٔ بعد نوبت می‌رسد که تکلیف ماهیت را روشن کنیم که چه نسبتی با وجود دارد. 

اگر تا این‌جا موافق هستید، اجازه بدهید بحث را از همین جا دنبال کنیم و به بحث‌های حاشیه‌ای مثل مسائل تاریخ و امثال این‌ها نپردازیم.

🔹دکتر باقرپور کاشانی:⇣•

با تشکر از شما جناب استاد. همین‌طور که فرمودید بله من عبارت‌هایی را دیدم از برخی از بزرگان که ادعای بداهت نسبت به اصالت وجود کردند. پس شما هم قائل هستید که در باب اصالت وجود، لازم است که استدلال‌ها بررسی شود و همان افرادی هم که ادعای بداهت کردند، ادله‌ای هم ارائه دادند، هرچند که فرمودید قسمتی از آن ادله از باب تذکر و تنبه بوده است.

نکته دیگر که فرمودید در ارتباط با اصالت وجود، اینکه ما باید قائل شویم که واقعیت برابر با هستی است، واقعیت برابر با وجود است، و اینکه واقعیت را بخواهیم دارای واجد هستی یا وجود بدانیم، این تعبیر، تعبیر مناسبی نیست، بنده هم قبول دارم. 

و اگر چنانچه فرد به این‌جا برسد که اصالت با وجود است، باید بگوید واقعیت، خارجیت، عین وجود است. 

بله من موافق هم هستم. لازم نیست وارد مباحث تاریخی بشویم. همین مباحث را به صورت معقول دنبال کنیم که از وجودتان استفاده کنیم و ادامه مباحث و استدلال‌هایی که شما هر کدام صلاح می‌دانید را ارائه بفرمایید. 

🔹استاد محمدحسن وکیلی:⇣•

با عرض راتشکر. اگر بر این مسئله توافق کنیم که جهان، عین واقعیت است، عین هستی است، نه یک چیزی دارای هستی یا چیزی در رتبهٔ قبل از هستی که بخواهد هستی را بیابد؛ و بپذیریم که علتی که علت عالم است، کارش این نیست که به عالم، هستی را بدهد و هستی به عالم داده شود و عالم او را تحویل بگیرد. بلکه توضیح علیت باید به شکل دیگری باشد، این‌جا از بحث اصالت وجود در حقیقت فارغ می‌شویم، یعنی به یک نوعی توافق کردیم که پس وجود، اصیل است، وجود و واقعیت، رتبه‌اش پیش از هر چیزی‌ است و نمی‌شود هیچ چیزی رتبه‌اش را در مرحله قبل از وجود قرار داد. 

حالا وارد مسئله دوم می‌شویم که جایگاه ماهیت در این نظام چه هست.

من یک مقدمه را با اجازه‌ اول عرض کنم. ما وقتی صحبت می‌کنیم از اینکه آیا ماهیت خارجیت دارد یا ندارد، باید بین دو گزاره تفکیک کنیم. یعنی حکمای صدرایی بین این‌ها تفکیک کردند. یک گزاره این است که آیا می‌شود ما ماهیت را موضوع قرار بدهیم و وجود را یا موجود را بر آن حمل کنیم؟

مثلاً بگوییم: «انسان موجود است، انسان هستی دارد، انسان واقعیت دارد». آیا این گزاره از نظر علمی دقیق است یا نه؟ که با بحث قبلی معلوم شد که این گزاره از نظر فلسفی دقیق نیست؛ چون به حسب قواعد منطقی، رتبهٔ موضوع همواره قبل از رتبهٔ محمول است و موضوع مثل یک پایه‌ای‌ است که محمول بر دوشش سوار می‌شود. نمی‌شود انسان را موضوع گذاشت و هستی و وجود و واقعیت را بر دوش او قرار داد.

سؤال دوم این هست که حالا بالعکس! آیا می‌شود وجود را موضوع قرار داد و ماهیت را بر او حمل کرد؟ یعنی بگوییم این واقعیتی که ما با او مواجه هستیم، انسان است و فلان واقعیت، درخت است و فلان واقعیت، کوه است.

مرحوم ملاصدرا و به حسب بسیاری از تعابیر مقربی مثل حضرت آیت‌الله جوادی و امثالهم، معتقد هستند این گزاره‌ها صحیح است. یعنی ماهیت را محمولِ وجود می‌شود قرار داد، موضوعِ وجود نمی‌شود قرارداد و به همین اعتبار می‌گویند ماهیت، خارجیت دارد. خارجیت دارد یعنی حمل بر خارج می‌شود، نه به این معنا که در خارج، موضوع قرار می‌گیرد و وجود بر او حمل می‌شود.

در این‌جا ما با یک تقریر افراطی هم گاهی از اصالت وجود مواجه می‌شویم که می‌گوید ماهیت نه فقط موضوع برای وجود قرار نمی‌گیرد، بلکه حتی حمل بر وجود هم نمی‌شود. این تعبیر یک تعبیر افراطی‌ است و طبق اصول حکمت متعالیه، در مباحث اصالت وجود پذیرفتنی نیست، مگر اینکه کسی سر از وحدت شخصی در بیاورد که بحث دیگری است.

به هر حال، پس اعتقاد ما بر این است که واقعیت، هستی و وجود، پایه است و ماهیات بر دوش او سوار هستند، نه اینکه این‌ها بر دوش ماهیت سوار شوند. به همین معنی، بزرگان می‌گویند در دستگاه اصالت وجود، ماهیت، نوعی خارجیت دارد، اما خارجیت داشتن او و واقعیت‌دار بودن او، به برکت وجود است. یعنی اول واقعیتی هست و آن واقعیت، ماهیت را به دوش می‌گیرد.

مرحله بعدی از بحث این است که حالا وجود که می‌خواهد ماهیت را به دوش بکشد، چگونه ماهیت را به دوش می‌کشد؟ آیا این‌طور هست که در خارج یک واقعیتی است و لباسی از ماهیت بر دوش او کردند؟ یعنی یک واقعیتی است در برابر من که لباس درخت را بر تنش کردند؟ یک واقعیتی است که لباس انسان را بر او کردند؟ 

قبلاً عرض شد که این معنادار نیست که لباسی بخواهد بر تن واقعیت پوشیده شود، چون آن لباس، خودش هم باز یک واقعیتی است. به همین جهت، حکما گفتند ما اگر خواستیم صحبت از ماهیت کنیم، باید بگوییم ماهیت، منشأ انتزاع دارد اما مابه‌ازا ندارد. یعنی نمی‌شود گفت در عالم خارج یک ترکیبی داریم از واقعیت و لباس ماهیت؛ از واقعیت و قالبی که ماهیت باشد. باید بگوییم آنچه در عالم هست، سرتاسر، فقط و فقط واقعیت است و بس. واقعیت‌ها به‌خاطر تنوع و گوناگونی‌ای که دارند، انسان وقتی با آن‌ها مواجه می‌شود و دستگاه ادراکی‌اش با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند، سلسله‌ای از مفاهیم را از آن‌ها برداشت می‌کند که از آن‌ها به ماهیات تعبیر می‌کنیم. 

این سلسله از مفاهیم که از آن به ماهیات تعبیر می‌کنیم، گرچه در عالم ذهن یک چیزی جدای از واقعیت هستند، یعنی ما واقعیت را جدا می‌فهمیم، درخت و انسان و کوه و امثال این‌ها را هم جدا می‌فهمیم، اما در عالم خارج، هر ماهیتی با واقعیت خودش کاملاً درهم آمیخته است و در خارج، یک حقیقت است که ما از آن دو عنوان برداشت می‌کنیم؛ یک عنوان واقعیت و یک عنوان انسان‌. واقعیت دیگری هست که ما از آن برداشت می‌کنیم عنوان واقعیت را و عنوان درخت را؛ واقعیت دیگری هست که از آن عنوان واقعیت و کوه را برداشت می‌کنیم.

یعنی پس در مواجهه با هر وجود و واقعیتی، دو مفهوم به ذهن ما می‌رسد: یکی همان مفهوم هستی و واقعیت و دیگری مفهومی که خصوصیت آن چیز را به ما نشان می‌دهد؛ مثل مفهوم انسان و درخت و کوه.

وقتی این دو مفهوم را با هم مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم آن چیزی که اصل است و پایه است، مفهوم واقعیت و وجود است، دیگری که در خارج با آن واقعیت و وجود به تمام معنا در هم تنیده است، ولی به نوعی بر دوش او سوار است. از این، فلاسفه صدرایی تعبیر می‌کنند به اعتباری بودن ماهیت. اعتباری در اصطلاح فلسفه صدرایی، یعنی چیزی که معقول ثانی است، بر عالم خارج واقعاً حمل می‌شود، حملش هم بر عالم خارج، حمل حقیقی است، اما در عالم خارج، مابه‌ازا ندارد و فقط منشأ انتزاع دارد. 

طبیعتاً اگر ما پذیرفتیم عالم، واقعیت‌دار نیست، بلکه خود واقعیت است، باید بپذیریم آن چیزهایی را که به‌عنوان ماهیات و چیستی‌های اشیاء درک می‌کنیم، این‌ها مفاهیمی هستند که از متن واقعیت و هستی شکار شدند و به دست آمدند و بر واقعیت حمل می‌شوند، اما هیچگاه در رتبهٔ قبل از هستی یا در پهلو و کنار هستی قرار ندارند، بلکه مثل همه معقولات ثانی، بر دوش وجود سوارند و لذا ماهیات هم مثل مفاهیمی چون امکان و علیت و حدوث و قدم و این‌ها، از مفاهیم فلسفی و معقول ثانی خواهند بود.

🔹دکتر باقرپور کاشانی:⇣•

با تشکر. در فرمایشات شما، اول در ارتباط با اصالت وجود فرمودید که جهان عینی، عین وجود است و این‌گونه باید در بحث علیت اطلاق کنیم که اینکه ما بگوییم یک عالمی هست و یک وجودی هست و وجود و علت‌العلل را در ارتباط با عالم قرار داده، این مطلبی نادرست هست و اساساً عالم و واقعیت، غیر از وجود نیست. این مطلب را من به‌عنوان توضیحی که یک اصالت وجودی بیان می‌کند قبول دارم، اما جناب استاد این به این معنا نیست که بنده این حرف را قبول کردم! چون در عرایض قبلی خدمتتان عرض کردم که اساساً اینکه عالم عین، جهان عین، چیست، این خودش محل بحث است! 

این عالم عین، وجود است؟ این عالم عین، ماهیت است؟ این عالم عین، وجود و ماهیت است؟ این عالم عین، هیچ‌کدام از این‌ها نیست. قائلین به اصالت هویت هستند. پس اینکه بنده، جهان خارج را برابر با وجود در نظر بگیرم، بله به‌عنوان اینکه من اصالت وجودی باشم این را قبول می‌کنم! 

اما حضرتعالی اول باید این را برای من اثبات کنید که واقعیت، موجودات، خارجیت، این برابر با وجود است. این را باید شما ابتدا برای من اثبات بفرمایید. یعنی ادله‌ای که در ارتباط با اینکه واقعیت و موجودیت و خارجیت را به اثبات می‌رساند که این برابر با وجود هست، بنده این را در ارتباط با اصالت وجود می‌پذیرم. اما فعلاً در فرمایشات جنابعالی این قسمت اثبات نشده.

مسئله دومی که فرمودید در ارتباط با این بود که حالا جایگاه ماهیت در این نظام چیست؟ یعنی با فرض اصالت وجود که واقعیت و خارجیت و موجودیت را ما برابر با وجود گرفتیم، حالا این‌جا بیاییم بحث کنیم که ماهیت نسبت به این حقایق خارجی، کجای این عالم هست؟ موطنش در ذهن هست؟ یا نه! در ذهن هست، در خارج هم هست، به تبع وجود است؟ به چه نحو هست؟ 

این مطالبی که فرمودید را من یک تقریر اجمالی می‌کنم و بعد ادامه بحث را دنبال می‌کنیم.

فرمودید سؤالی که می‌شود مطرح کرد اینکه آیا اساساً ماهیت می‌تواند به‌عنوان موضوع در نظر گرفته شود؟ 

آن چیزی که در ارتباط با عرف است، آن چیزی که عرف و مردم استفاده می‌کنند، بله می‌گویند که انسان وجود دارد، حیوان وجود دارد؛ به این صورت تعبیر می‌کنند.

اما از لحاظ دقت، از لحاظ تفلسف صحیحی که انجام می‌گیرد، اگر چنانچه اصالت را ما با وجود بدانیم، اینکه می‌گوییم که انسان وجود دارد، این مشخص است که یک امر مجازی هست و آن چیزی که اصالت دارد، به‌عنوان موضوع باید در نظر گرفته شود.

بنابراین همین‌طور که خدمتتان عرض کردم، در این مورد، عکس‌الحمل جاری هست، یعنی ما نمی‌توانیم دیگر بگوییم که انسان وجود دارد! این انسان وجود دارد، یک اطلاق عرفی هست یا یک نگاه، نگاه ماهوی هست!

این‌جا باید ما این‌طوری در نظر بگیریم که وجود، انسان است، وجود، حیوان است، و این مطلب را بنده با فرض اثبات اصالت وجود، قطعاً قبول دارم.

در ادامه فرمایشاتتان فرمودید که جناب ملاصدرا می‌فرمایند که می‌توانیم ما وجود را به‌عنوان موضوع در نظر بگیریم و ماهیت را نسبت به آن وجود و موضوع، حمل کنیم. یعنی وجود، انسان است، وجود، حیوان است. و باز در ادامه توضیحات مفیدتان خیلی تشکر می‌کنم که این را واضح کردید برای بنده، این‌طوری ذکر فرمودید که آن چیزی که در ارتباط با ماهیت هست، ما می‌گوییم که خارجیت ماهیت، یعنی اینکه ما حمل می‌کنیم ماهیت را نسبت به وجود، این به برکت وجود است. 

اما فرمودید به این صورت نیست که ما یک وجودی داشته باشیم و ماهیت را به‌عنوان لباس آن وجود در نظر بگیریم. فرمودید که بالاخره آن لباس هم خودش واقعیتی دارد و آن لباس هم قسمتی از این عالم هست و اگر چنانچه اصالت با وجود باشد، معنی ندارد که آن لباس را ما غیر از وجود بخواهیم در نظر بگیریم.

بنابراین همین‌طور که خدمتتان عرض کردم، در این مورد، عکس‌الحمل جاری هست، یعنی ما نمی‌توانیم دیگر بگوییم که انسان وجود دارد! این انسان وجود دارد، یک اطلاق عرفی هست یا یک نگاه، نگاه ماهوی هست!

این‌جا باید ما این‌طوری در نظر بگیریم که وجود، انسان است، وجود، حیوان است، و این مطلب را بنده با فرض اثبات اصالت وجود، قطعاً قبول دارم.

در ادامه فرمایشاتتان فرمودید که جناب ملاصدرا می‌فرمایند که می‌توانیم ما وجود را به‌عنوان موضوع در نظر بگیریم و ماهیت را نسبت به آن وجود و موضوع، حمل کنیم. یعنی وجود، انسان است، وجود، حیوان است. و باز در ادامه توضیحات مفیدتان خیلی تشکر می‌کنم که این را واضح کردید برای بنده، این‌طوری ذکر فرمودید که آن چیزی که در ارتباط با ماهیت هست، ما می‌گوییم که خارجیت ماهیت، یعنی اینکه ما حمل می‌کنیم ماهیت را نسبت به وجود، این به برکت وجود است. 

اما فرمودید به این صورت نیست که ما یک وجودی داشته باشیم و ماهیت را به‌عنوان لباس آن وجود در نظر بگیریم. فرمودید که بالاخره آن لباس هم خودش واقعیتی دارد و آن لباس هم قسمتی از این عالم هست و اگر چنانچه اصالت با وجود باشد، معنی ندارد که آن لباس را ما غیر از وجود بخواهیم در نظر بگیریم.

بعد در ادامه فرمودید که حالا مرادتان چیست از اینکه می‌فرمایید که ماهیت، تحقق دارد؟ فرمودید که بالاخره مصداق واحدی است در تحریر محل نزاع بین اصالت وجودی و اصالت موهوی و اصالین و اصالت هویت. بالاخره قائلند که ما از یک موجود ممکنی، دو مفهوم انتزاع می‌کنیم، دو مفهوم از این حقیقت خارجی می‌کَنیم. بعد فرمودید که ماهیت یکی از همان مفاهیمی هست که ما از خارج کَندیم اما این ماهیت، مابه‌ازا ندارد.

یعنی توضیح فرمایش شما این هست که این ماهیت، مصداق ندارد. چیزی که در خارج است، غیر از وجود چیزی نیست، منتها بنای به تشکیک در وجود، وجود دارای تنوعاتی هست، دارای مراتبی هست، وقتی که انسان با دستگاه ارتباطی و ادراکی خودش مواجه می‌شود با این وجوداتی که دارای مراتب هست، یک سلسله مفاهیمی را در ذهن قرار می‌گیرد و انتزاع می‌کند، مفهوم وجود، مفهوم ماهیت و قائل به زیادت مفهوم وجود از ماهیت هست، و این دو مفهوم، قائل به تباین بین‌شان هست در ارتباط با ذهن؛ و تنها چیزی که در ارتباط با ماهیت فرمودید، اینکه منشأ انتزاع واحد دارند؛ یعنی یک مصداق هست، از چه جهت می‌گوییم که ماهیت هم وجود دارد؟ از این جهتی که منشأ انتزاع این‌ها واحد هست. یعنی یک حقیقتی در خارج هست، دو مفهوم وجود و ماهیت در نظر گرفته می‌شود. ماهیت، خصوصیات همان وجود هست که در حقیقت، آن چیزی که به‌عنوان ماهیت که موطنش در ذهن است، انتزاع شده از حد و حدودات همان وجود هست و وجود هم به‌عنوان اصل و پایه هست، بالعرضِ آن، در ذهن ما مفهوم ماهیت جا می‌گیرد و همین‌طور که فرمودید که این از گونهٔ معقولات ثانی هست و معقولات ثانی در عالم خارج حمل می‌شوند، ولیکن مابه‌ازا ندارند و منشأ انتزاعشان واحد هست، اما مابه‌ازا یعنی مصداقی ندارد. 

پس خلاصهٔ فرمایشات شما این شد.

ببینید جناب استاد، این تقریری که شما می‌فرمایید با آن تقریری که جناب فیاضی در کتاب هستی و چیستی مطرح می‌کنند، تفاوت دارد! 

در آن‌جا ایشان سه تا تقریر بیان می‌کنند در ارتباط با اصالت وجود که تقریر سوم را می‌فرمایند. این تقریر شما جزء آن سه تقریر هست، ولی تقریر سوم جناب فیاضی با این فرمایش شما قابل جمع نیست!

ما عین فرمایش شما را از اساتید خودمان داشتیم. حالا اشکالی هم ندارد، چون خود این بزرگواران فرمودند اسم ببرم. مثلاً جناب دکتر جوارشکیان، ایشان به صراحتاً می‌فرمودند که ماهیت، موطنش در ذهن هست. حتی ما ماهیت را به‌عنوان حد‍ّ وجود نمی‌توانیم حساب کنیم! ماهیت، انتزاع‌شده از حدّ وجود هست. یعنی وجودات دارای مراتب هست، از مراتب، آن چیزی که در ذهن ما قرار می‌گیرد به‌عنوان ماهیت هست. یعنی ماهیت اساساً نمی‌تواند خارجیت داشته باشد و حتی همانی هم که در ذهن هست، ماهیت نیست! آن هم وجود هست، منتها وجود ذهنی هست!

در مقابل، استاد بزرگوار ما جناب آقای کهنسال، مثلاً می‌فرمودند که خیر! این ماهیت در خارج هست. حالا ایشان این را اطلاق می‌کردند فرض کنیم به‌عنوان حدّ وجود که حالا هر دو هم این نسبت را به جناب ملاصدرا می‌دادند. حالا می‌خواهم بگویم این‌سری اختلافاتی هست. 

اما با فرمایش شما به این‌جا می‌رسیم که بالاخره ماهیت، انتزاع شده از حدّ وجود هست و اینکه می‌گویید ماهیت هست، یعنی ماهیت را یک امر موهومی نمی‌دانید، به این معنا هست که منشأ انتزاع دارد. بالاخره یک حقیقت خارجی هست، ماهیت از آن کنده شده؛ یک چیزی نبوده که ما بخواهیم آن را برای خودمان در ذهن، جعل کنیم! یک چیزی است که از خارج گرفته شده. 

اما جناب استاد یک بحث ماند. حالا ما چه ماهیت را به‌عنوان حدّ وجود بدانیم یا ماهیت را به‌عنوان انتزاع‌شده از حدّ وجود بدانیم و موطنش را منحصر در ذهن بدانیم، این‌جا بحث سر این هست که ابتدا باید جنابعالی اثبات بفرمایید یعنی ادله ارائه بدهید که اساساً واقعیت و جهان عین و جهان خارج، برابر با وجود است. بعد حالا در ارتباط با این ماهیت، مباحث دیگری را بیان کنیم.

با تشکر از شما.

🔹استاد محمدحسن وکیلی:⇣•

با عرض احترام. بنده به‌جای اینکه به بحث اصالت ماهیت بپردازم، دوباره برمی‌گردم به مبحث اصالت وجود؛ چون ظاهراً همان مسئله اصالت وجود هنوز حل نشده.

ببینید سرور مکرم، همان‌طور که عرض کردم، آن تعبیری که اول شما فرمودید که واقعیت آیا همان وجود است یا ماهیت، این تعبیر از ریشه اشتباه هست و اصلاً واقعیت، مترادف با وجود هست. گاهی هم که حکما از این استفاده می‌کنند فقط برای تنبه هست. باز به همان منوال، الان در این بیان جدید، شما می‌فرمایید که نمی‌دانیم عالم چیست؟! عالم وجود است یا ماهیت است؟! این سؤال اصلاً اشتباه هست! چون بحث اصالت وجود و ماهیت، سؤال از چیستی که نیست! هیچ کسی نگفته چیستی عالم، وجود است که حالا ما سؤال کنیم عالم چیست؟ ماهیت است یا وجود؟

تمام بحث در همین دو جمله است: آیا ما وقتی از عالم صحبت می‌کنیم، عالم دارای واقعیت و وجود است یا خود واقعیت و وجود؟! به این می‌گویند نزاع در اصالت وجود. احدی ادعا نکرده که چیستی عالم، وجود هست که شما بفرمایید اول ثابت کن چیستی عالم، وجود است نه ماهیت که بعداً به بحث‌های بعدی بپردازیم.

لطفاً همین جا تعیین موضع بفرمایید که به نظر شما عالم، خود واقعیت و هستی‌ هست یا دارای واقعیت و هستی؟ با همین یک سؤال ساده، موضع هر کسی در باب اصالت وجود یا اصیل نبودن وجود، مشخص می‌شود؛ و این مسئله هم استدلال‌پذیر نیست. فقط می‌شود توضیح داد که افراد، خودشان صورت‌مسئله را درست تصور کنند. یعنی می‌گوییم عالم، عدم که نیست، اگر عدم نیست، پس متن تحقق و واقعیت و هستی است. حالا به زبان فلسفی می‌گویند عالم، لا بشرط نیست، چون لا بشرط نیست، پس متن تحقق، واقعیت و هستی است، نه دارای واقعیت و هستی. 

اگر با این موافق هستید، عملاً اصالت وجود را پذیرفتید، می‌توانیم وارد گام بعدی شویم. 

🔹دکتر باقرپور کاشانی:⇣•

با تشکر از شما جناب استاد.

ببینید شما فرمودید اینکه ما سؤال کنیم که واقعیت، خارجیت، این وجود هست یا ماهیت هست؟ فرمودید که این اشتباه هست؛ واقعیت مترادف با وجود است، خارجیت مترادف با وجود هست. من خدمتتان عرض کردم همین قسمت نیاز به اثبات دارد!

یک نکته‌ای را من این‌جا خدمتتان عرض کنم. بنده در ارتباط با دفاع از اصالت ماهیت نیستم! یعنی گاهی‌اوقات انتقاداتی که به اصالت وجود گرفته می‌شود، این‌گونه به ذهن می‌آید پس طرف اگر چنانچه اصالت وجود را رد کند، حتماً قائل به اصالت ماهیت هست! خیر! ممکن است بنده هنوز اتخاذ موضع نکرده باشم، ولی براهین اصالت وجود را که بررسی داشتم، نتوانسته من را قانع کند! یا اساساً ممکن است بنده ورود به بحث اصالت وجود و ماهیت را امر نادرست بدانم! اساساً مفهوم وجود و ماهیت را دو امر انتزاعی بدانم! همین‌طور که فرمودید از یک مصداق خارجی که در نظر گرفته می‌شود و این خارج را نه مابه‌ازای‌ بالذات وجود بدانم و نه ماهیت! 

اصلاً این‌جا دیگر این بحث مطرح نمی‌شود که بنده حالا انتقاد به اصالت وجود دارم، حتماً اصالت ماهوی هستم!

نکته دیگر اینکه حالا بخواهیم حرف اصالت ماهوی هم بزنیم، ببینید این آقایان که مطرح می‌کنند که می‌گویند: «أن الماهیه من حیث هی متساویه النسبه إلى الوجود والعدم»، هیچ اصالت ماهوی نگفته که این حقیقت خارجی انسان، متساویه النسبه إلى الوجود والعدم هست! این را از حیث مفهوم در نظر می‌گیرند.

یعنی همین‌طور که اصالت وجودی، کسی که قائل به اصالت وجود هست، دو مرحله در تعبیرات و استدلال‌های خودش به کار می‌برد: یک جهتِ مصداق خارجی هست، یک جهتِ مفهوم هست؛ حالا می‌گوید که این مفهوم وجود، مابه‌ازایش این حقیقت خارجی هست که همین وجود هست. 

اصالت ماهوی هم این‌طوری در نظر نگرفته که حالا ماهیتی که در ذهن مثلاً هست که نسبتش به وجود و عدم علی‌السویه هست، بعد فرض کنید که همین را نسبت به خارج بخواهد در نظر بگیرد! نه! 

اصالت ماهوی هم می‌گوید ما دو مرحله قائلیم: یک ماهیت خارجی هست، همین انسان، حیوان، شجر و حجر… هست؛ یک مفهوم ماهیت هست که اگر چنانچه گفته می‌شود بنابر مشهور، متساویه النسبه إلى الوجود والعدم هست، این اشاره به مفهوم دارد.

البته بنده الان اصلاً نمی‌خواهم جهت‌گیری کنم و این مطلب را دفاع کنم! اساساً این مناظره چون موضوعش بحث اصالت وجود هست، ما کاری به ردّ اصالت ماهیت نداریم؛ به‌خاطر اینکه این‌گونه نیست که به حصر عقلی، یا اصالت با وجود باشد یا اصالت با ماهیت باشد! یعنی به این صورت باشد اگر چنانچه بنده با ادله‌ای بتوانم اصالت ماهیت را رد کنم، اثبات اصالت وجود می‌شود! خیر! ممکن هست اصالت هویت باشد! 

این قسمت را خواستم خدمتتان توضیح بدهم که یک‌وقت ذهن شما و رفقا به این سمت نرود که حالا بنده مدافع اصالت ماهیت هستم! 

پس در نتیجه، اینکه شما در نظر گرفتید که اصلاً در ارتباط با اصالت وجود، این استدلال‌پذیر نیست، یعنی باز ما را حواله دادید به یک امر بدیهی و فرمودید که عالم هم که لابشرط نیست و ماهیت هم که برابر با لابشرطیت، پس عالم می‌شود وجود؛ این مطلبی که در نظر گرفتید، لازمهٔ این فرمایش شما این است که بله ماهیت را به‌عنوان ماهیت خارجی که کسی که قائل به اصالت ماهیت هست، هیچ‌وقت نمی‌گوید که این چیزی که در خارج هست لابشرط هست که بعداً بخواهیم این مسأله را ما به اصالت ماهوی ببندیم! چون واقعاً این خیلی حرف سخیفی هست اگر اصالت ماهوی بخواهد این حرف را بزند! یعنی همان ماهیتی که متساویه النسبه إلى الوجود والعدم فی الذهن هست، همان هم در خارج بداند و بعد همان هم بگوید اصالت دارد! اینکه خیلی حرف سخیفی هست! و اصالت ماهوی، چنین حرفی را نمی‌زند!

🔹استاد محمدحسن وکیلی:⇣•

با تشکر مجدد. تمنا می‌کنم چون فرصت خیلی محدود هست، از محور اصلی بحث خارج نشویم.

ببینید این مطالبی که در مورد اصالت ماهیت گفتید، در حوزه بحث اصلی ما فعلاً خارج هست. لطفاً همین یک جمله را جواب بدهید که بتوانیم بحث را دقیق دنبال کنیم.

سؤال این هست که آیا عالم هستی، همان واقعیت و وجود است، یا دارای واقعیت وجود؟! این سؤال خیلی سؤال دشواری فکر کنم نیست و نیاز به مقدمات طولانی هم که شما از بحث‌های دیگر ضمیمه می‌فرمایید ندارد. بنده هم مطلقاً برای اثبات این مسئله از راه باطل‌کردن اصالت ماهیت وارد نشدم که بگویم چون اصالت ماهیت باطل است، پس اصالت وجود درست است!

خواهشم این است که به این نکته عنایت بفرمایید وجود در زبان حکما مترادف با واقعیت است. اصلاً شما بیایید به جای اصالت وجود بگویید اصاله‌الحقیقه، اصالهالواقعیه.

مطلبی که مرحوم ملاصدرا و دیگران به دنبالش بودند، این است که آیا عالم هستی یک چیز توخالی است که نه وجود دارد و نه عدم دارد، بعد وجود به او ضمیمه می‌شود، داده می‌شود، او وجود را می‌یابد، واقعیت را می‌یابد، تحقق را می‌یابد؟ یا اینکه نه! خودِ تحقق و واقعیت و هستی است؟

این مسئله فقط توضیح‌دادنی است. اینکه شما مدام سر لفظ مناقشه می‌کنید می‌گویید وجود غیر از واقعیت است، ما می‌خواهیم ببینیم واقعیت همان وجود است یا همان ماهیت، این سؤال از مبنا سؤال غلطی است. یعنی اصلاً اصالت وجودی‌ها یک همچین چیزی را نخواستند بگویند و چون شاید عنایت نفرمودید که آن‌ها چه می‌خواهند بگویند، در بدیهی‌بودن مسئله‌ هم شک می‌کنید و اتفاقاً بعد از اینکه اصالت وجود تقریر شده، هیچ احدی، اصالت وجود را انکار نکرده. تمام کسانی که اصالت وجود را انکار می‌کنند، حکمای صدرایی می‌گویند وقتی آثارشان را می‌خوانید، منظور ما را از اصالت وجود دریافت نکرده بودند، یک چیز دیگری تصور کردند، و الّا این مسئله، مسئلهٔ خیلی ساده و پیش پا افتاده است که عالم، خودِ هستی و واقعیت است، نه دارای هستی و واقعیت.

تمنا می‌کنم همین یک جمله را شما جواب بفرمایید: به نظر شما عالم، خود هستی و واقعیت هست یا دارای هستی و واقعیت؟! ممنونم.

🔹دکتر باقرپور کاشانی:⇣•

با تشکر از شما جناب استاد. ببینید این را شما حواله دادید به امر بدیهی و این سؤالی که مطرح کردید که خدمتتان من عرض می‌کنم که حالا عالم، برابر با وجود هست یا عالم وجود دارد، دارای وجود هست.

شبیه فرمایشات شما، دقیقاً اصالت ماهوی هم زده؛ یعنی می‌گوید شما که قائل به اصالت وجود هستید و اصالت ماهیت را انکار می‌کنید، هر انسانی وقتی توجه به خارج می‌کند، می‌بیند که چه چیزی در خارج است؟ در خارج انسان هست، در خارج حیوان هست، در خارج شجر هست، در خارج حجر هست؛ پس در خارج، آن چیزی که حقیقتاً هست، اولاً و بالذات هست، انسان هست، حیوان هست، شجر هست، حجر هست. منتها می‌آید از همین ماهیات خارجی که هست، مفهوم هستی را لحاظ می‌کند، این مفهوم را انتزاع می‌کند و بعد می‌آید که این را به‌عنوان واقعیت‌های خارجی، انسان و حیوان را به عنوان موضوع در نظر می‌گیرد و این هستی را به آن‌ها حمل می‌کند؛ یعنی اصالت ماهوی می‌گوید که انسان هست که دارای وجود است، انسان هست که وجود دارد.

بنابراین اگر چنانچه شما این را حواله به بدیهیات بدهید، دقیقاً همین فرمایش شما را اصالت ماهوی هم حواله به بدیهیات داده! حتی همین فرمایش شما را قائلین به اصالت هویت هم به امر بدیهی برگرداندند. 

پس اگر ما بپذیریم که عالم برابر با وجود هست که دیگر دعوایی نداریم! بنده قبول کردم اصالت وجود هست. پس مشخص هست که بنده باید بگویم که اگر اصالت وجود را قبول نکنم و اگر چنانچه اصالت ماهوی باشم، باید بگویم که انسان هست که دارای وجود هست، انسان هست که وجود دارد.

با تشکر از شما. ظاهراً وقت مباحثه تمام شده. استفاده کردیم جناب استاد از فرمایشاتتان. اگر مدیر محترم و جنابعالی صلاح بدانید، در جلسات آینده در خدمتتان باشیم. 

به نظر بنده وارد ادله شویم. یعنی فرض کنیم که شما دلیل مهم اصالت وجودی که مرحوم حاجی بیان کرده «کیفَ و بِالکونِ عَن استواء قَد خَرجتْ قاطبهُ الاشیاء» این را شما تقریر بفرمایید. بنده یک به یک نقدهایی که به هر کدام از این ادله دارم، خدمتتان عرض کنم.

ببینید جناب استاد، بنده ادعای این نمی‌کنم که حالا تمام این مطالب را دیدم! خیر چنین ادعایی نمی‌کنم. اما پایان‌نامهٔ من در ارتباط با بررسی اصالت وجود و اصالت ماهیت و اصلین و اصالت هویت بوده. اتفاقاً پیش دو تا از اساتید بزرگواری بودیم که شما قطعاً آن‌ها را می‌شناسید و این‌ها قائلین به اصالت وجود بودند! یعنی زیر نظر این بزرگواران، این رساله نوشته شده و دفاع شده. می‌خواهم بگویم که بالاخره وقتی گذاشته شده در این ارتباط! اگرنه بنده هیچ‌وقت به خودم جرأت نمی‌دهم که وقت جنابعالی را بخواهم بگیرم یا وقت گروه را بخواهم بگیرم نسبت به مطلبی که روی آن بالاخره تأملی نداشتم و تأمل بسیاری داشتم. 

این پایان‌نامه من، حدود دو سال وقت من را گرفت. بنده، تمام ادله‌ای که در ارتباط با مشاعر هست، ادله‌ای که جناب سبزواری در منظومه آوردند، ادله‌ای که جناب استاد فیاضی در همین هستی و چیستی در حکمت صدرایی‌شان آوردند، این کتاب‌هایی که به‌طور معمول و مقالات مربوطه‌ای که رفرنس‌ها را در پایان‌نامه، بنده ذکر کردم، این‌ها همه را من دیدم و بابت هر کدام از این ادله، با استاد راهنما و استاد مشاور مباحثاتی داشتیم.

به هر حال این برای بنده این اشکالات و این تأملات هست. ولی منتها به نظر بنده اگر جنابعالی بنا باشد وقتی گذاشته شود به نتیجه‌ای بخواهیم برسیم، شما همین ادلهٔ مطرحی که فرض کنیم حاجی سبزواری در منظومه آورده یا مرحوم آخوند ملاصدرا در مشاعر آورده، همان‌ها را یک به یک ما می‌توانیم که بررسی کنیم، شما تقریر و تبیین کنید؛ بنده از نو تقریر کنم، شما ذکر کنید که این مطلب را درست فهمیدم یا خیر، بعد در ادامه به نقدها بپردازیم.

عرض ارادت دارم خدمت شما. ممنونم از تمام اعضای محترم گروه، اساتید و فرهیختگان. ما را از دعای خیر فراموش نفرمایید. شب بر شما خوش.

🔹استاد محمدحسن وکیلی:⇣•

با تشکر مجدد و عرض ادب. تقاضای حقیر این است که اگر بحث ادامه پیدا کرد، باز هم عرض می‌کنم بحث متمرکزِ متمرکز باشد و بیان کردن مسائل دیگری که در حاشیه وجود دارد از اقتضائات شخصی خودمان یا مباحثی که ربطی به محور استدلال ندارد، فقط بحث را به تأخیر می‌اندازد. بنده مطلقاً قصد جسارت نداشتم، انکار زحمت‌های شما را هم نکردم. ولیکن این نکته را عرض می‌کنم که در مسائل فلسفی، همان‌طور که بزرگان فرمودند و شما هم دیدید، آن چیزی که دشوار است، تصور صورت‌مسئله است. ممکن است انسان گاهی صورت‌مسئله را به شکل دیگری تصور کند، سال‌ها هم روی آن زحمت بکشد و نتایج دیگری بگیرد. کما اینکه بزرگان صدرایی در خصوص مسئله اصالت وجود دقیقاً همین ادعا را مطرح کردند. 

در مسئله اصالت وجود اگر محل نزاع درست تصور شود، هیچ بزرگواری نمی‌تواند این تعبیر را مطرح کند که ما دنبال این هستیم که ببینیم واقعیت، وجود هست یا ماهیت.

یا این تعبیر را که شما برادر بزرگوار و استاد گرامی به کار بردید که فرمودید می‌خواهیم ببینیم عالم چیست؟ واقعیت چیست؟ آیا در پاسخ از چیستی عالم، ماهیت قرار می‌گیرد یا وجود؟ چون همه می‌دانیم چیستی، همان ماهیت هست، صحبت از سؤال از چیستی نیست. خواهش می‌کنم دوباره تأملی در عبارات حکما بفرمایید، سؤال حکما یک سؤال بسیار ساده است و این سؤال هم یک سؤالی هست که واقعاً بدیهی هست. امکان ندارد کسی تصور کند که عالم، واقعیت و هستی را دارا شده. یعنی در رتبه قبل از واقعیت و هستی، تحققی داشته و واقعیت و هستی را یافته. 

پس عالم عین واقعیت و هستی است. از قضا اصالت ماهوی‌ها هم بعد از شنیدن این مطالب از آرایشان برگشتند. امثال مرحوم ملا رجبعلی تبریزی و این‌ها در فضای عرفان صحبت می‌کنند و اصطلاحشان در باب اصالت وجود کاملاً متفاوت هست، آن‌ها را در بحث وارد نکنید. ولی کسانی که صورت مسئله را تصور کردند، ما نشنیدیم که کسی انکار کرده باشد. باز هم خواهش می‌کنم اگر بحث ادامه پیدا کرد، همین یک جمله را جواب بدهید: آیا احتمال دارد که یک تقریری ارائه کنید که طبق آن تقریر، عالم دارای واقعیت و وجود باشد نه خود واقعیت و وجود. دیگر مطالب حاشیه را دوباره ان‌شاءالله تکرار نکنیم. 

بنده هم از بزرگواری شما و همه کسانی که وقت‌شان را امشب مصدع شدم متشکر هستم و از همه ملتمس دعا و عذرخواه. مجدداً تشکر می‌کنم.

 

 ───── پــایــان ─────

 

 

 

 

 

 

 

پیشنهاد ما به شما

روایت دیدار نمایندگان شیعیان اهل خراسان از امام صادق علیه‌السلام و مشاهده‌نمودن معجزات از ایشان./سخنران:دکتر وحید باقرپور کاشانی.

❲﷽❳ «روایت دیدار نمایندگان شیعیان اهل خراسان از امام صادق علیه‌السلام و مشاهده‌نمودن معجزات از …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green