مهمترین موارد اختلاف شیخیه با دیگر مسلمانان عبارت است از:
۱٫ معاد؛ شیخ احمد احسایی در بحث معاد همانند دیگر مسلمانان، قائل به معاد جسمى و روحى نیست و آن را روحانى مىداند و از آن به «هور قلیایى» که نوعى جسم لطیف است تعبیر مىکند. [۱]
توضیح آنکه، شیخ احمد دو جسم براى آدمى قائل است:
الف) کالبد ظاهرى که از عناصر زمانى و عوارض حیات دنیوى است و در قبر، تجزیه و زوال مىپذیرد و عناصر آن به طبیعت برمىگردد.
ب) جسد هور قلیایى که فناپذیرى جسد اول را ندارد و در قیامت برانگیخته خواهد شد که همان سرشت اولیهاى است که بر آن خلق شده و در قبر باقى مىماند. [۲]
به تعبیر دیگر؛ بعد از انحلال و متلاشى شدن جسم، عنصرى که باقى مىماند جسم لطیفى است که هورقلیا نام دارد. هورقلیا ظاهراً کلمهاى سریانى است و همان قالب مثالى مىباشد و از اصطلاحات فلسفى شیخ احمد احسایى است. آنچه که در روز رستاخیز محشور شود همین جسم مثالى و هورقلیایى است که ثواب و عقاب اخروى به همین جسم بر مىگردد. [۳]
۲٫ معراج؛ شیخ احسایى، اصل معراج پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم را پذیرفته است و قائل به جسمانى بودن آن نیز مىباشد منتها تفسیرى در جسمانى بودن معراج دارد که با دیدگاه مسلمانان تطبیق ندارد. او مىگوید: پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم در هر فلکى از افلاک، جسمى متناسب با جرم و جسم آن فلک بر خود مىگرفت تا خرق و التیامى لازم نیاید و ورود در افلاک مختلف براى بدن ظاهرى و جسمانى او مشکل ایجاد نکند. [۴] بدن پیامبر لطیفتر از آسمانها بود و جسم لطیف و بدن هورقلیایى او به آسمان رفت، از پاره شدن آسمانها و خرق التیام لازم نمىآید. [۵]
۳٫ رکن رابع؛ یکى دیگر از عقاید شیخیه، اعتقاد به رکن رابع است. آنان معتقدند که اصول دین، منحصر بر چهار اصل: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع است. به نظر شیخیه، چون تمام صفات خداوند در قرآن که مورد اعتقاد مسلمانان است بیان شده است دیگر نیازى نیست که اصل عدالت، جداگانه به عنوان یکى از اصول دین باشد علاوه بر آنکه عدالت هم مانند صفتهاى دیگر خداوند است و همانطور که صفات دیگر الهى، جزو اصول دین نیست عدالت هم نباید جزو اصول دین باشد.
همچنین معاد هم جزو اصل دین نیست زیرا اعتقاد به خدا و ثبوت اصل نبوت و اعتقاد به قرآن و آنچه در قرآن بیان شده است مستلزم اعتقاد به معاد است؛ زیرا معاد هم در قرآن بیان شده و مورد اعتقاد مسلمانان است لذا ذکر آن به عنوان اصل مستقل، نیاز نیست. کسى که به آیات قرآن معتقد است به معاد هم مستلزم خواهد بود. [۶]
با حذف اصل معاد و اصل عدالت از اصول عقاید، آنان قائل به اصل رکن رابع شدند و مىگویند: چهارمین اصل از اصول دین، قائل شدن به رکن است که همان شناخت شیعه کامل مىباشد. او، مبلغ و ناطق اول است و واسطه بین شیعیان و امام غایب خواهد بود و احکام را بلاواسطه از امام مىگیرد و به دیگران مىرساند. اصل رکن رابع را حاج محمد کریم خان که از بزرگان شیخیه است بنا نهاد و پیروان حاج محمد کریم خان را که در کرمان بودند رکنیه لقب دادند و این اصل، مورد قبول شیخیه آذربایجان نبود. [۷]
کریم خان قاجار در مورد این اصل مىگوید:
«ان الشیعه یحتاج الى عالم یرونه و یأخذون عنه أحکام الشرع فی حال غیبه الامام و هو الرکن الرابع و کان هذا مخفیاً بسبب جور الحکّام حتى اقتضى المصلحه الالهیه بظهور الرکن الرابع بوجود الشیخ أحمد الاحسایى و بعده السید کاظم الرشتى و بعدهما أیضاً لا یخلو الارض من حجه و هو الرکن الرابع الى حین ظهور الامام الحجه»؛ [۸] شیعه نیازمند به عالمى است که احکام شریعت را در عصر غیبت از او اخذ نموده و او همان رکن رابع است که به سبب ظلم حاکمان، مخفى بود تا اینکه مصلحت الهى بر ظهور رکن رابع، اقتضاء نمود؛ لذا شیخ احمد احسایى و بعد از او، سید کاظم رشتى رکن رابع بودند که بعد از آنان تا ظهور امام حجت، زمین خالى از رکن رابع نخواهد ماند.
همین گونه تفکرات فرقه شیخیه، سبب شد که بعدها اشخاصى مانند محمد على باب، ادعاى باب المهدى کنند و خود را همان انسان کامل که رابط بین حضرت مهدى علیه السلام و مردم است معرفى نماید.
۴٫ عقیده شیخیه در مورد امام عصر علیه السلام؛
شیخ احمد احسایى، وجود امام عصر علیه السلام و ظهور او را از اصول مسلم و حتمى مىدانست ولى مىگفت: امام در یک عالمى غیر از این عالم مادى، سکونت دارد و از آنجا، بر همه عالم حکمفرمایى و حکمرانى دارد و روزى که خدا به او اجازه دهد در این عالم ظاهر خواهد شد و عالم را پر از عدل و داد خواهد کرد.
«کنت دوگوبینو» وزیر مختار اسبق دولت فرانسه در دربار ایران، در کتاب «سه سال در ایران» درباره این تفکر شیخیه مىنویسد: شیخىها بر سر یک موضوع با شیعه اختلاف دارند و آن، چگونگى امام دوازدهم یعنى مهدى علیه السلام است. شیعیان مىگویند: امام دوازدهم زنده است و با قالب جسمانى، روزگار مىگذراند ولى شیخىها مىگویند: امام دوازدهم با قالب روحانى زنده است. [۹]
پیروان شیخ، همان عالم هورقلیا و تجرد روح و جسم را در این مسأله هم مطرح کردند و چون طول عمر امام زمان علیه السلام را با موازین فلسفه و ذوق فلسفى خود سازگار نمىدیدند قائل شدند که روح حضرت، در بدن هورقلیایى زندگى مىکند. [۱۰]
۵٫ غلو شیخیه در مورد ائمه اطهار علیهم السلام؛
شیخیه در مقام ائمه معصومین علیهم السلام، راه غلو را پیموده و براى آنها ربوبیت قائل شدند؛ لذا آنها را از فرقههاى غلات به شمار آوردهاند. [۱۱]
با بررسى افکار و اندیشههاى این فرقه، غلو آنان در مورد ائمه علیهم السلام روشن است. حتى آنان تمام صفات خداوند را به ائمه نسبت مىدهند و مصداق آن را امامان مىدانند. سید کاظم رشتى که از شاگردان بارز شیخ احمد احسایى و جزو رئیسان این فرقه است به صراحت این عقیده را بیان کرده است. «اختص اسم اللَّه بالنبی و اسم الرحمن بالوصی»؛ [۱۲] اسم اللَّه، مختص پیامبر و اسم رحمان هم اختصاص به وصى پیامبر دارد. آنها مىگویند: تمام ضمیرهایى که در قرآن کریم ذکر شده است به پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام بر مىگردد نه به خدا؛ زیرا خداوند متعال مورد اشاره قرار نمىگیرد. همچنین تمام صفات الهى به معصومین بر مىگردد. [۱۳]
«گلد زیهر» در عقیده و شریعت در اسلام، درباره شیخیه مىنویسد:
در آغاز قرن نوزدهم میلادى، فرقه جدیدى ظهور کرد که از مذهب شیعه اخذ شده است و آن مذهب شیخیه است که پیروانش به روش «عنوصیه» هستند که معتقد شدند صفات الهى در اشخاص و اجساد حلول مىکند و آنان، قواى خلاقه دارند. و به تعبیر صاحب کتاب روضات الجنات، طایفه شیخیه، به منزله نصارى هستند که درباره حضرت عیسى غلو کرده و به تثلیت قائل شدهاند. [۱۴]
آنچه که بیان شد خلاصهاى از افکار و عقاید این فرقه بود که به خاطر انحراف و افراط و غلوّ، مورد اعتراض علماى اسلام قرار گرفت. این فرقه در طول تاریخ، انشعابات و گروههاى گوناگونى یافت و بعد از شیخ احمد، شاگرد او سید کاظم رشتى رهبرى فرقه را به دست گرفت و اکثر انحرافات هم از او شروع شد و بالغ بر صد و پنجاه جلد کتاب و رساله نوشت که غالباً با زبان رمزى و نامفهوم است. برخى معتقدند منشأ اکثر آراى نادرست شیخیه، سید کاظم رشتى است. [۱۷]
سید کاظم، دو شاگرد معروف داشت یکى از آنان، میرزا محمد على ملقب به باب است که مدعى بابیت و بعد امامت و نبوت شد و فرقه بابیه را تأسیس کرد. دیگر شاگرد سید کاظم، حاج محمد کریم خان قاجار، فرزند حاج ابراهیم خان ظهیرالدوله پسر عمو و داماد فتحعلى شاه است که فرقه شیخیه را در کرمان تأسیس کرد و به کریمخانیه معروف شدند.[۱۸] انشعاب دیگرى در این فرقه ایجاد شد که فرقه شیخیه در آذربایجان از آن متولد شد و خاندان احقاقى که در حال حاضر در کویت هستند ریاست فرقه شیخیه آذربایجان را عهدهدار شدند.
این فرقه به خاطر بیدارى و هوشیارى علماى اسلام و بیان مواضع متضاد و مخالف آنها با دین اسلام، مورد قبول عموم مردم قرار نگرفت و بعضى از شاخههاى آن بعد از مدتى منقرض شد و در حال حاضر عدهاى از پیروان آن در بعضى از شهرها و کشورها وجود دارند و افکار خود را ترویج مىدهند.
پاورقی
[۱] شیخ احمد حسایى، شرح الزیاره الجامعه الکبیره، ج ۴، ص ۲۷۷، چاپ دار المفید، بیروت. [۲] همان، ص ۲۶٫ [۳] دکتر محمد جواد شکور، فرهنگ فرق اسلامى، ص ۲۷۰، با مقدمه و توضیحات استاد مدیر کاظم شانهچى، چاپ آستان قدس رضوى. [۴] شیخ احمد حسایى، شرح الزیاره الجامعه الکبیره، ج ۴، ص ۲۶٫ [۵] حاج محمد خان، هدایه المسترشدین، ص ۱۸۲، و شیخىگرى، بابىگرى، بهایىگرى، دکتر یوسف فضایى، ص ۶۰٫ [۶] دکتر یوسف فضایى، شیخىگرى، بابىگرى، بهایىگرى، ص ۵۲-۵۳٫ [۷] دکتر محمد جواد شکور، فرهنگ فرق اسلامى، ص ۲۶۹-۲۷۰٫ [۸] آقا بزرگ تهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج ۲۵، ص ۱۶۹، ناشر دار الاضواء، بیروت، ۲۶ جلدى، به نقل از کتاب هدایه الاطفال، کریم خان قاجار. [۹] على ربانى گلپایگانى، فرهنگ فرق و مذاهب کلامى، ص ۳۳۷-۳۳۸، چاپ مرکز جهانى علوم اسلامى. [۱۰] دکتر یوسف فضایى، شیخىگرى، بابىگرى، بهایىگرى، ص ۵۶٫ [۱۱] على ربانى گلپایگانى، فرهنگ فرق و مذاهب کلامى، ص ۲۳۸٫ [۱۲] سید کاظم الرشتى، شرح الخطبه التطنجیه، ص ۳۵۲٫ [۱۳] دکتر علاء الدین السید امیر محمد الکاظمى القزوینى، عقاید الشیخیه، ص ۵۷، الطبعه الاولى، ۱۴۳۲ (ه ق)، ۲۰۰۳ میلادى. [۱۴] على ربانى گلپایگانى، فرهنگ فرق و مذاهب کلامى، ص ۳۴۰-۳۴۱، و روضات الجنات، ص ۲۸۵-۲۸۷٫ [۱۵] السید محسن الامین، أعیان الشیعه، ج ۲، ص ۵۹۰٫ [۱۶] رضا برنجکار، آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى، ص ۱۷۵-۱۷۶٫