حاصل کلام اگر این دو لفظ وجود و مادّه مبدل به دو لفظ دیگری شده بودند معانی عجیبی در دو فلسفه شرق و غرب دیده میشود، آری غریزهی وحدت جویی و پیگردی از مطلق از مختصات فکر انسانی است ولی پس از رسیدگی به جزئیات.
در موقعی که شرق یک مطلق پهناوری به اسم وجود گرفته پی فهم حقائق میرود و در همان حال برادرش غربی لفظ کسالت آور مادّه در عین حال مساوی با وجود را (از حیث وسعت مفهومی) به آغوش مکانیکی چسبانده سوراخ سمبههای عالم وجود را پر میکند چه عرض کنم؟ بالاخره نتیجه این گونه جهان بینی به کجا خواهد انجامید؟ هم لفظ وجود و هم لفظ مادّه و هم دو عاشق محضشان نمیداند. و ندانستن این نتیجه، تناقضی را که در آخرین مرحله نصیب وحدتیهای افراطی خواهد شد پی ریزی کرده است، زیرا متفکّرین این مکتب اعتراف بکنند یا نکنند بالاخره تناقضی را که بیان میکنیم مبتلاء خواهند گشت، آن تناقض این است:
وحدت حقیقیه مطلقه = موجود خارجی
وحدت حقیقیه= شئ- جز و کل- جنس و فصل- کون و فساد- اطلاق و تقیید- ادراک با حس و عقل- مبدأ و منتهی- زمان و مکان.
از آن طرف
موجود خارجی= شئ+ جزء و کل+ جنس و فصل+ کون و فساد+ اطلاق و تقیید+ ادراک با حس و عقل+ مبدأ و منتهی+ زمان و مکان
واقع واحد = موجود خارجی
واقع واحد= وجود- جزء و کل- جنس و فصل- کون و فساد- اطلاق و تقیید- ادراک با حس و عقل- مبدأ و منتهی- زمان و مکان
موجود خارجی= وجود+ جزء و کل+ جنس و فصل+ کون و فساد+ اطلاق و تقیید+ ادراک با حس و عقل+ مبدأ و منتهی+ زمان و مکان
شرح این دو حقیقت فلسفی که با فرمول ریاضی بیان کردیم این است که آن وحدت حقیقیه که در واقع موجود منحصر، و غیر از آن ارتباط خالص است ماهیات نیست جنس و فصل ندارد، و از آنجا که وجود خالص است قابل کون و فساد نیست…
از آن طرف وجود خارجی که با طرق حواس مختلفه با آنها تماس داریم و عین وحدت حقیقیه است به اعتبار هر قطعهاش (که موجب استیعاب کل موجود است) دارای جزء و کل و جنس و فصل و کون و فساد … است، این همان تناقضی است که هر دو مکتب وحدت در بن بست آن گرفتارند. و گمان میرود که جلال الدین رومی به همین معنی اشاره کرده است:
گاه خورشید و گهی دریا شوی گاه کوه قاف و گه عنقا شود
تو نه این هستی نه آن در ذات خویش ای برون از وهم ها وز فهم بیش
از تو ای یک نقش با چندین صور هم موحد هم مشبه خیره سر
***(مبداءاعلی/علامه محمد تقی جعفری/ص۸۲_۸۳)