مهدویت از دیدگاه صوفیان

farajjjj1

مهدویت از دیدگاه صوفیان

بحث ما پیرامون مهدویت از دیدگاه مذاهب مختلف اهل سنت بود، دیشب رسیدیم به بحث متصوفه و نظر صوفیان و عارفان پیرامون بحث مهدویت. در این زمینه آنچه که از ابن عربی و دیگر عارفان و صوفیان به ما رسیده، مقداری را خدمت عزیزان تقدیم میکنم.

بحث امشب ما ادامهی بحث دیشب است. یعنی یک سلسله مشکلاتی در عقاید عارفان پیرامون آقا بقیه الله است که باید بحث شود.

مهدویت نوعی

یکی از مسائل مهم که عرفا مبتلا شدهاند بحث مهدویت نوعی است. آنها مسئلهی مهدویت شخصی را با مهدویت نوعی اشتباه کردهاند.

مهدویت شخصی

 یعنی یک فرد، وجود مقدس آقا بقیه الله، که فرزند امام حسن عسگری است، که مادرش حضرت نرجس خاتون است که پدربزرگش امام هادی است. همین طور مشخصات تا برسد به شخص رسول الله، امیرالمؤمنین و صدّیقهی طاهره صلوات الله علیهم اجمعین

مهدویت نوعی

 ولی مهدویت نوعی به این معنا که نه یک فردی از افراد، بلکه هر کسی که میخواهد باشد، این بحث از کجا نشأت میگیرد، از همان مسئلهی وحدت وجود. وقتی به وحدت وجود معتقد میشوند این سرآغاز همهی انحرافات است.

 من خیلی ساده عرض میکنم،  همان داستان علی محمد باب، اول ادعا کرده که من نایب امام زمان هستم، بعد ادّعا کرده که خود امام زمانم، بعد ادّعا کرده که به من وحی میشود یعنی پیامبرم، بعد هم گفته که:

(( اِنَّ الله الّذی خلق العالم لنفسه یمنعونه عن النظر إلی أحِبّائه))

 خداوندی که تمام جهان را برای خودش آفریده، نمیگذارند که به دوستانش یک نگاهی بکند. هم از نیابت آغاز شده، به مهدویت و نبوت و ربوبیّت منجر شده. اما همهی کسانی که  ادّعای انحرافی دارند یک جا حدّ یقف ندارند که یک جا بایستند. نه، وقتی که چند نفر پیدا کردند که آنها را بپذیرد، هر روز یک پله بالاتر میروند.

وقتی که مسئله وحدت وجود برای اینها جا افتاد، با این مشکل حل است. فردی که خدا را ـ نعوذُ بالله ـ  با تک تک موجودات اشتباه میگیرد، دیگر سهل است که معتقد شود که یک فرد مراتب متنوعی  داشته باشد در حالی که اگر امام است، پیامبر نیست، اگر پیامبر است، خدا نیست، ولی با وحدت وجود همهی اینها حل میشود. لذا به مهدویت  نوعی معتقد شدند و پیران و سران خود را انسان کامل، ولیّ، مهدی، صاحب زمان و خاتم الاولیاء نام نهادند.

از کسانی که این موضوع را به صراحت گفته آقای مولوی است، او میگوید:

پس امام حی قائم آن ولی است      خواه از نسل عمر خواه از نسل علی است۱

به این صراحت میگوید یک امامی باید باشد این امام حتماً باید قیام به عدل کند و باید ولی خدا باشد، این ولی میخواهد از نسل عمر باشد میخواهد از نسل علی باشد،  برایشان هیچ فرقی نمیکند.

آیا مولوی شیعه بوده؟

 بعضیها خیلی حسن ظن دارند میگویند شیعه بوده، البته ما هم معتقدیم که شیعه بوده، ولی شیعهی شش امامی. چرا؟ چون ایشان صد در صد تابع شمس تبریزی است و امشب بحث میکنیم که شمس تبریزی یقیناً شش امامی است، یعنی جزء اسماعیلیه، یعنی جزء ملاحده. و در نتیجه مولوی هم شیعهی شش امامی حساب میشود.

بعد از این قضیه آنجا به صراحت تمام، شمس تبریزی را همه کارهی دنیا میداند، او را سرور، مولا، هادی و مهدی و دارای تمام ویژگیهای همهی انبیاء و میگوید:

رخت بر بندید ای یاران که سلطان دو کون                         ایستاده بر لوای چرخ چنگک میزند

عیسی و موسی چه باشد چاکران حضرتش                     جبرئیل اندر فسونش سحر مطلق میزند

مقام شق القمر برای شمس

یک مقداری از این سخنان بیپایه راجع به شمس تبریزی گفته تا میرسد آنجا که میخواهد نام ببرد، میگوید:

کیست آن کس که این چنین مردی کند اندر جهان              شمس تبریزی که ماه بدر را شق میزند

اینجا هم مقام شق القمر را برای شمس تبریزی بیان میکند، از اینجاست که برخی از عالمان حتی در مورد حافظ هم احتیاط کردهاند حاضر نشدهاند اشعاری را که حافظ گفته ـ گاهی خیال میشود که مربوط به آقا بقیه الله است ـ آنها را با حسن ظن بپذیرند. مثلاً او میگوید:

کجاست سفلهی دجال چشم ملحد شکل                               بگو بسوز که مهدی دل پناه رسید۲

ظاهرش این است که این بیت مربوط به آقا بقیه الله است ولی مرحوم حاج آقای الهامی، دوست بسیار عزیز و فقید ما، معتقد است که این بیت را هم در مورد استاد خود گفته، یعنی این گونه نیست که ما با حسن ظن خیال کنیم که اینها به آقا بقیه الله مربوط میباشد.۳

امام یعنی انسان کامل

مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین، آن شخصیت بسیار با عظمت ـ که در مقابل حرم مطهر حضرت معصومه (س) قبرستانی هست به نام شیخان. در آنجا گنبد و بارگاهی دارد ـ   بیانی دارد مینویسد:

بعضی از ایشان را عقیده برآن است که امام همان انسان کامل است، وقتی به نهایت مرتبه برسد خدا در او ساکن میشود و خدا به زبان او تکلّم میکند و لذا مولوی رومی در این زمینه میگوید:

مهدی و هادی وی است ای راه جو             هم نهان هم نشسته پیش رو

یک شعری را از ایشان نقل میکند و میگوید که شمس تبریزی همان امام هادی و مهدی هست که هم نهان و غایب، هم نشسته رو به روی شما.۴

بی تردید من خاتم ولایتم

ابن عربی علی رغم سخنان بسیار شفاف که در مورد موعود بیان کرده و بعد از اینکه صریحاً گفته که آقا بقیه الله خاتم الأولیاء از نسل پیامبر، از تبار صدیقهی طاهره، از صلب امام حسین(علیه السلام) است.  مینویسد:  بیتردید من خاتم ولایتم.

 بعد از اینکه دهها مورد در همین فتوحات گفته که حضرت مهدی خاتم اولیاست، اینجا میگوید: بدون تردید من خاتم ولایتم که آن را از پیامبر هاشمی و حضرت مسیح به ارث بردهام.۵

پس، این همه برای آقا بقیه الله عناوین آورده، بعد خودش را به جای آقا بقیه الله قرار داده و میگوید بیتردید که من خاتم ولایتم که آن را از پیامبر هاشمی و حضرت مسیح به ارث بردهام.

بعد خوابی را نقل میکند و میگوید: وقتی از خواب بیدار شدم خدای را سپاس گفتم، امیدوارم که من در میان پیروان خودم همانند پیامبر اکرم در میان دیگر پیامبران باشم.۶

یعنی همان طوری که پیامبر از همهی پیامبران با فضیلت تر است من هم همان گونه باشم. که ولایت به وسیلهی من ختم میشود.

ختم ولایت بوسیلهی مهدی منتظر نمیباشد

بعد ابن عربی در جایی دیگر خاتمیت را به خود اختصاص داده، میگوید: ختم ولایت به وسیلهی مهدی منتظر که از سلالهی پیامبر است نمیباشد، بلکه ختم به وسیلهی کسی است که از نظر رفتار و کردار از سلالهی پیامبر باشد.۷

همین حرفی که اخیراً بعضی از افراد میزدنند و یک شخصی به نام احمد حسن بصراوی که الآن در بصره ادعای مهدویت میکند و ادعاهای فراوان و حتی سید هم نیست و پدرش یک بقال است.  میگوید:

 من هم یمانی هستم، بعد میگوید یمانی معنایش این نیست که اهل یمن باشد. نه، یمانی از مادهی یمین. یمین یعنی دست راست و چون من دست راست امام زمانم من یمانی هستم و تعبیرش این است: میگوید.

ختم به وسیلهی مهدی منتظر که از سلالهی پیامبر است نمیباشد، بلکه ختم به وسیلهی کسی است که از نظر رفتار و کردار از سلالهی پیامبر باشد، یعنی در ختم ولایت، حتی سیادت مطرح نیست، همین که عملش عمل پیامبر باشد ختم ولایت به وسیلهی اوست.

عذاب به معنای شیرین [گوارا]

این نوع توضیحات در فتوحات پر است. مثلاً ایشان [ابن عربی] میگوید که عذاب از مادهی عذب است. عذب یعنی شیرین. چون اولیاء الهی در آتش جهنم در فراق پروردگار میسوزند از این سوزش لذت میبرند، چون لذت میبرند عذاب را عذاب مینامند.

ادعای الوهیت، نبوت و مهدویت

پس صوفیان در پرتو اعتقاد به وحدت وجود که منجر میشود. به وحدت موجود از ادعای الوهیت ادعای نبوت ادعای مهدویت باکی ندارند.

 این تنها حلاج نیست که کوسِ «انا الحق» میزند، بلکه هر یک از صوفیان در شطحیّات خود از این دعویها دارند. شاه نعمت الله میگوید:

نفسم آب حیاتی به جهان میبخشد                               خضر وقت خودم و چشمهی حیوان خودم۸

امثال این تعبیرات بسیار فراوان است.

شاه نعمت الله ولی یک رساله مهدّیه هم دارد که در آنجا در مورد حضرت مهدی نیز از این بلند پروازیها دارد. الا اینکه خودش را هم میخواهد جای آن حضرت قرار بدهد مثلاً یک جمله اش این است: میگوید

آب روی او به مردم آبرویی میدهد                                دیگران را جُرعه و ما را سبویی میدهد۹

عنایت بفرمایید میگوید که اگر دیگران یک قطره از اقیانوس بیکران اهل بیت عصمت و طهارت مینوشند ما سبو سبو، کوزه کوزه از اینها مینوشیم.

در کتاب رسالهی مهدیه شاه نعمت الله ولی از این نوع شطحیّات بسیار فراوان است و متأسفانه در جامعهی ما بدون تحقیق یک عدهای روی شخصیت فرد حساب میکنند.

مدعیان مهدویت در میان صوفیان

در میان صوفیان کسانی که ادعای مهدویت کردند کم نیستند، از آن جمله:  ـ بابا الیاس متوفی ۶۳۸

ـ بابا اسحاق متوفی ۶۳۸

ـ جمری متوفی ۶۷۷

ـ  بدرالدین پسر قاضی سمانه متوفی ۸۲۳

ـ قلندر چلبی متوفی ۹۳۵

  اینها آمدند ادعای مهدویت کردند.

 مرحوم استاد گل پناری میگوید:

عقیده مولانا به مهدویت شمس تبریزی حتی بعد از کشته شدن شمس باز کمرنگ نشد، در میان مولویان این عقیده رسوخ پیدا کرده. هنوز هم معتقد هستند که شمس تبریزی یک روزی بر میگردد و میآید جهان را پر از عدل و داد میکند.۱۰

 ما در سالهای گذشته این بحث را داشتیم که شمس تبریزی پسر خور شاه است یعنی هشت نفر از خلفای فاطمی به یک تعبیر از کسانی که در همان قلعهی الموت، نزدیک قزوین، آنجا بودند، آخرین اینها خور شاه است. شمس تبریزی پسر این خور شاه است. سه ساله بوده که پدرش کشته شده و او را به جای خود برگزید.  این آقای شمس تبریزی به حساب آقای مولوی امام زمان است و روزی هم بر میگردد.

به عقیدهی مولویان در میدان خانهی درگاه مولانا.۱۱ آنجا یک دری هست، مولوی معتقد است این دری که اینجا باز میشود، روزی باز خواهد شد و از همین جا شمس تبریزی به صورت مهدی مولویان بیرون خواهد آمد.۱۲

شیوهی دائمی صوفیان

بعد آنچه مولانا در ستایش شمس مبالغه کرده و حضرت عیسی و موسی را چاکران درش معرفی کرده، و اینها را غلام درگاه شمس خوانده آورده و این شیوهی دائمهی صوفیان است.

مرحوم سید هاشم معروف حسنی مینویسد:

 صوفیانِ به خطا رفته، اولیای خود را بر پیامبران برتری دادند، زیرا اولیای آنها بی واسطه با خدا مرتبطاند. در حالی که پیامبران به وسیلهی حاملان وحی با خدا مربوط میشوند. پیامبر ما توسط جبرئیل با خدا ارتباط پیدا میکند، اما اینها مدعی هستند که پیشوایان ما رو در رو با خدا حرف میزنند. بنابراین شخصیتهای خود را حتی بر پیامبران مثل پیامبر عظیم الشأن ما برتری میدهند.

 بعد آقای هاشم معروف حسنی از ابوالقیس بن جمیل صوفی نقل میکند که او میگوید:

 ما، در دریایی غوطه ور هستیم که پیامبران بر کرانهی آن.

یعنی اگر پیامبران آمدند در کنار دریا نشستند، دستی به آب رساندند، ما در این آبها شناوریم.

 آنگاه از گیلانی نقل میکنند که خطاب به پیامبران میگفت:

 آن چه به شما عطا نشده به ما گروه اولیاء عطا شده است.۱۳

فضل الله استر آبادی

 مشهور به فضل الله حروفی که متأسفانه ایشان هم از دهات تبریز است،۱۴ به سال ۷۸۶ در نزد خواص ادعای مهدویت کرد و رسماً از آنها بیعت گرفت تا در زمان مناسب، وقتی اوضاع مساعد باشد با شمشیر خروج کند.

حروفی کتابی دارد به نام جاودان کبیر البته بیش از ۵۰ جلد از آثار ایشان را من دیدم. جاودان کبیر چاپ نشده مخطوط است، در ورقهی ۴۱۱ ادعای مهدویتش را دارد. میران شاه به دستور تیمور لنگ او را سر برید جسدش را به تبریز فرستاد و در تبریز جسد او را آتش زدند.۱۵

با کمال تأسف در ایران حروفیه را خوب نشناختند و کتابهای فراوان در مورد جنبش حروفیه نوشته شده که همهی اینها بار مثبت دارد. یعنی تصور میشود اینها یک جنبشهای حق به جانبی بوده.

 مرحوم استاد گل پناری یک کاتالوگ حروفیه دارد، که در آنجا ۵۰ عنوان از عناوین اینها را معرفی کرده. این کاتالوگ حروفیه را من دارم به ترکی استانبولی است. ایشان در این زمینه آن قدر مطالب ارزشمند از حروفیه نقل کرده که اگر این به دست محققان بیفتد، دیگر از این نوع اراجیفی که در مورد حروفیه مینویسند و پخش میکنند، حتی گاهی در رسانهها نیز مطرح میشود، این کار را انجام نمیدهند.

سخاوی که معاصر او بوده مینویسد:که فضل الله حروفی به تعطیل فرائض معتقد بود،که این البته در میان صوفیها عمومی است.

ترک واجبات

صوفیان وقتی به مقام والا رسیدند دیگر نماز را رها میکنند، اصلاً برای چه بخوانند، وقتی که با خدا یکی شدند، دیگر نیازی به نماز ندارند، چون بر خود سجده کنند؟

 بعد از وحدت وجود، تا برسد به وحدت موجود، به اباحهی محارم یعنی حتی انسان با محارم خود نعوذُ بالله… و ترک همهی واجبات دستور داده بود و اعتقاد خیلیها را فاسد کرده بود، در گیلان سمرقند فقهاء جمع شدند سخنانش را گوش دادند و فتوا به قتل او صادر کردند.۱۶

گوساله پرستی و بت پرستی

اصولاً برای عرفا همچون مسئلهای هیچ مهم نیست، بسیار طبیعی است، دیشب ما عین تعبیرات ابن عربی را نقل کردیم که ایشان میگوید هر چه را بپرستید خدا را پرستیدید و آن تعبیر بسیار زشتی که ، هم در فصوص میگوید که حضرت موسی(ع) اعتراضش این نبود که چرا گوساله را میپرستند بلکه اعتراضش این بود که چرا فقط گوساله را.

و استاد حسن زاده آملی هم در ترجمه آنها در ممّدالهمم به تفصیل بحث کرده و مطلب را تا آنجا رسانده که میگوید ما وظیفه داریم به عوام بگوییم که شما بت را نپرستید، اما برای آنان که با سرّ الله آشنا هستند. هر چه را بپرستند همان خدا را پرستیدهاند.

اینها را به صراحت محمود شبستری صاحب گلشن راز هم نوشته، میگوید:

مسلمان گر بدانستی که بت چیست                                              بدانستی که دین در بت پرستی است

اگر مسلمان میدانست که بت پرستی یعنی چه، میدانست که بت پرستی یعنی خدا پرستی، چرا میگوید همه چیز خداست، مگر غیر از خدا در دنیا چه داریم؟ اگر بت را میپرستند، خدا را میپرستند.

پس ما باید قرآن را تجدید نظر کنیم. قرآن میگوید:

 ((قُل یا اَیّها الکافِرون لا اعبد ما تَعبُدون)) آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم.

 ((و لا انتم عابدون ما اعبد))، شما که بت را میپرستید شما خدای ما را نمیپرستید. به این صراحت است.

ولی چقدر باید فرهنگ جامعه پایین باشد که آقای گلشن راز بیاید به این صراحت بگوید که اگر مسلمان میدانست که بت پرستی چی هست، میفهمید که بتپرستی همان خدا پرستی است.  بعد یک کمی هم بالاتر میرود و میگوید:

حلول و اتحاد این جا محال است       که در وحدت دویی عین ضلال است

میگوید که من و خدا یکی هستیم نه اینکه خدا در من حلول کرده که دوئیّت بیاید، یا من با خدا متحدم، یکی شدم، نه اصلاً من او، و او من در کار نیست.

آیت الله سیدان و اسماعیل دولابی

خدا سلامت بدارد آقای سیدان را. آیت الله سیدان با اسمعیل دولابی یک مصاحبه دارد راجع به  ملاقاتی که در تهران با آقای اسماعیل دولابی داشتند میگویند: من روزی به ایشان گفتم که من خدا هستم، گفت: بلی، بلی.

گفتم: من یک مشکل دارم من چه جور خدایی هستم که خودم نمیفهمم.

گفت: تو هنوز نرسیدی تو هنوز نرسیدی، اگر میرسیدی میفهمیدی.

عرفا و همه خدائی

پیشوای عارفان یعنی آقای ابن عربی که بالاترین اینهاست. میگوید:

إنها هی ظاهره بصوره الحمار و الحیوان.

 من جداً شرمنده هستم در خانهی خدا بر فراز منبر سید الشهدا در محضر اساتید بزرگوار این را ترجمه کنم. میگوید: أنها ظاهره بصوره الحمار و الحیوان. نعوذ بالله. خداوند به هر صورتی ظاهر میشود. حتی به صورت حیوانات۱۷ که باز ترجمهی صریح نکردم. آقای حسن زاده هم ترجمه کرده خیلی روشن.

 بعد پیروان مکتب او هم در زمان ما میگویند که من تا به حال میگفتم: «لا تَأخُذُه سِنهٌ وَ لا نَومٌ»

ولی الان میبینم: «مرا هم لاتأخذنی سنه و لانوم»۱۸.

 که این در اثر همان وحدت وجود است. میگوید من قبلاً میگفتم که خدا را خواب نمیبرد، خدا چرت نمیزند. الآن میبینم که مرا هم خواب نمیبرد و من هم چرت نمیزنم.

ملاصدرا میگوید آنچه که ما ادراک میکنیم، نفس وجود حق در وجود عینی مخلوقات است. در نتیجه عالم موجودی وهمی و خیالی است. که تعبیر معروف

کل ما فی الکون وهم او خیال           أو عکوس فی مرایا أوضلال

 هر چه شما میبینید وهم است، خیال میکنید، سایه است. شما باید دنبال صاحب سایه باشید. اینها آینه است، توی آینه خودت را میبینی. داستان سیمرغ و امثال این ها.

این است بیان آنچه که عرفا به آن اعتقاد دارند. آنها معتقد هستند که هر چه هست خداست، غیر از آن هر چه خیال کنید که در عالم است، خیال شما هست. اصلاً ثواب، عقاب، بهشت و جهنم معنی ندارد. وقتی خیال باشد امام حسین(ع) شهید شده، یزید هم او را شهید کرده اینها خیال است، به این حد میرسد که در دنیا آنچه هست خیال است. نه وجود حقیقی، فقط ذات اقدس الهی است.۱۹

بعد هم میگوید در عالم وجود جز خدا دیّاری نیست.۲۰  در عالم به جز واجب معبود، آن چه خیال میکنید عین ذات او است.

بعد شاگرد مکتبش مینویسد: چون به دقت بنگری آنچه در دار وجود است وجوب است و بحث از امکان  برای سرگرمی است.۲۱

خیلی ظریف است. میگوید در عالم هر چه هست، خدا است، مثل حل جدول است. گاهی بچه مینشیند جدول حل میکند، بچه وقتی دارد با جدول بازی میکند  وقتی از غیر خدا بحث میکنید سرگرمی است  برایش سرگرمی است. میگوید، اصلاً فقط خدا هست و بس.

باز بر میگردیم به مولوی که ایشان میگوید:

آنان که طلبکار خدایید خدایید            بیرون زشما نیست، شمائید شمائید۲۲

خیلی صریح گفته، هر چه بخواهم توجیه کنم، توجیه ندارد. میگوید ای کسانی که دنبال خدا میگردید. اصلاً خدا شما هستید. بیرون ز شما نیست، شمایید شمایید.

بعد آمده فرعون را با حضرت موسی در کنار هم آورده. میگوید:

چون که بی رنگی اسیر رنگ شد     موسی با موسی در جنگ شد۲۳

یعنی او یک موسی، این هم یک موسی.  اصلاً فرعون و موسی چه فرقی میکند از نظر این ها.

شمس همان مهدی موعود است

بعد هم که مفصلاً میگوید:

مهدی و هادی وی۲۴ است ای راه جو                                               هم نهان و هم نشسته پیش رو

این موضوع در نوشتههای معاصرین ما نیز راه پیدا کرده، یکی از شخصیتهای معروف که در کیهان فرهنگی از او به عنوان مجتهد و صاحب نظر در فقه و حدیث بحث شده، مقالهی مفصلی نوشته، بعد میگوید که او که دین شناس مبرزی هست دیدگاه نو دربارهی شمس دارد.

این دیدگاه نو که ایشان دربارهی شمس دارد، این معناست که شمس  همان مهدی موعود منتظَر و امام غایب شیعیان است، زیرا صفاتی که مولوی شمس را با آنها میستاید و میشناسد جز به آن بزرگوار منطبق نمیباشد.۲۵

در کیهان فرهنگی به تفصیل این را بحث کرده که من نخواستم اسم این شخصیت را بر زبان جاری کنم.

پس در نتیجه بحث مهدویت شخصی و مهدویت نوعی در میان فلاسفه و عرفا یک مسئلهی مشکل ساز اساسی هست.

ابن عربی خاتم الاولیاء

اینها وقتی وارد بحث مهدویت میشوند از یک طرف حضرت مهدی را فرزند بلافصل امام حسن عسکری معرفی میکنند و از یک طرف خود را صاحب تمام اختیارات حتی صاحب آن خاتمیت و خاتم اولیاء مینامند. تا جایی که آقای ابن عربی در باب شناخت جایگاه وزیران حضرت مهدی که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد میگوید: آن مهدی که رسول خدا به او شهادت داده و او از اهل بیت پیامبر است.۲۶

 این جا تعبیرش  صحیح و درست است. بعد آمده راجع به حضرت بقیه الله بحث مفصلی کرده که او معصوم است و استدلال میکند به یک حدیثی که میگوید پیامبر فرموده:

 ((یقفو أثری و لا یخطیء)) یعنی: او قدم در جای قدم من میگذارد و هرگز اشتباه نمیکند.

بعد آمده این بحث را آورده که حضرت فرمود که آقا بقیه الله خَلقاً و خُلقاً و منطقاً از همه به من شبیهتر است. یک چنین مسائلی را خیلی صحیح و سریع و دقیق آورده و در جای دیگر، خود را به جای حضرت  جا میزند و میگوید که من خاتم هستم.

و بعد میگوید که خاتم اولیاء کسی نیست که از نسل پیامبر باشد، بلکه کسی است که اولاد معنوی پیامبر باشد. و آنچه که پیامبر فرموده در واقع همان راه را بپوید.

در این زمینه بحث بسیار مفصل است ولی من دیگر نمیخواهم بیش از این وقت عزیزان را در این زمینه بگیرم. فقط یک نکته را تذکر میدهم که آقای ابن عربی حدیث را نقل میکند خودش میآید یک مقدار تصرف میکند. از پیامبر نقل میکند که پیامبر فرمود:

خَلقُهُ خَلقی و خُلقُهُ خُلقی، بعد میگوید نه، امام زمان  که نمیتواند اخلاقش در سطح پیامبر باشد، بلکه حتماً اخلاق پیامبر بالاتر و اخلاق امام زمان پایینتر است. در حالی که خود رسول الله مفصلاً در احادیث فراوان ((المهدی مِن وُلدی، اسمه اسمی، کنیته کنیتی اشبه الناس بی خَلقاً و خُلقاً))

 و در حدیثی ((أشبه النّاس بی خَلقاً و خُلقاً و منطقاً)). فرموده:

((لو لَم یبقَ مِنَ الدّنیا الایوم واحد لبعث الله فیه رَجُلاً اِسمُهُ اسمی وَ خُلقُه خُلقی)).

اگر از دنیا جز یک روز نماند خداوند در آن یک روز کسی را بر میانگیزد که نام او هم نام من و خُلق او همان اخلاق من است.۲۷

در اینجا فقط بحث شباهت نیست، بلکه فرموده: اخلاقش اخلاق من است. مگر ممکن است؟ چرا ممکن نباشد، مگر قرآن امیرالمؤمنین را نَفس پیامبر معرفی نمیکند؟ وقتی قرآن امیرالمؤمنین را نَفس پیامبر معرفی میکند، اگر پیامبر بفرماید که خُلقُهُ خُلقی، این هم قابل قبول است و جای تردید نیست، پس  این تعبیر که خُلقه خُلقی، از وجود مقدس آقا رسول الله هم برای ما نقل شده.

من به همین مقدار اکتفا کردم و نخواستم وقت عزیزان را بیشتر از این اشغال کنم.

امیدوار هستیم که إن شاء الله همهی ما روزی را درک بکنیم که وجود مقدس آقا بقیه الله ظهور کرده عالم را با عظمت و نور خدا منوّر بفرمایند. إن شاء الله.

البته ما لیاقت آن روز را نداریم ولی مولای ما دستش کیمیا اثر است.

اگر دست آقا بقیه الله بر فراز سرما قرار بگیرد إن شاء الله به ما لیاقت میدهد که ما در زیر سایهی آقا بقیه الله در حکومت حقّهی آن بزرگوار باشیم، إن شاء الله.

—————————————–

پی نوشت ها:

۱- مثنوی دفتر دوم/۸۱۵ چاپ جدید، البته مثنوی چاپهای مختلفی دارد. با همهی چاپها نمیخواند، ولی مثنویهایی که آلان چاپ میکنند، یک سلسلهی فهرستهای فنی دارد، که انسان میتواند آنها را از آن فهرست در بیاورد. هر کس هر چه که در اختیارش باشد با آن مقایسه بکند.

۲-  دیوان حافظ/۵۸ با تفسیر موسوی شیرازی

۳- مهدی خاتم الاولیاء و الاوصیاء، داود الهامی/ ۵۷٫

۴- جامع الشتات/ ۸۰۴٫

۵- فتوحات ۱/۲۴۴ چاپ دارالصادق بیروت ۸ جلدی.

۶-فتوحات ۱/۲۴۴ چاپ دارالصادق بیروت ۸ جلدی.

۷- همان / ۱۷۳ و ۱۷۴٫

۸- دیوان شاه نعمت الله ولی/۳۷۲٫

۹- رساله ی مهدیّه، شاه نعمت الله ولی / ۸۱٫

۱۰- مولانا جلال الدین، مرحوم گل پناری /۴۷٫

۱۱- میدان مولانا عبارت است از کنار تربت مولوی در شهر قونیه، حدوداً یک ساعت فاصله دارد تا آنکارا.

۱۲- همان/ ۱۵۷٫ برای اینکه ارزش سخن مرحوم گل پناری معلوم بشود: من در ایامی که در استانبول بودم از استاد جعفری دعوت کردم که تشریف بیاورید استانبول از آقای گل پناری استفاده کنید. خیلی مشتاق شدند و تشریف آوردند،  وقتی در منزل ما دیدار حاصل شد، یک سؤالی استاد جعفری از ایشان کردند. تا مرحوم گل پناری جواب داد، استاد جعفری برخواست آمد مقابل مرحوم گل پناری زانو زد و نشست. هر کار کرد که  در کنار ایشان بنشیند، قبول نکرد و گفت: نه آقا، شاگرد در مقابل استاد باید زانو بزند.

بنابراین این هایی که از آقای گل پناری نقل کردم، چون در این سفر بود که مرحوم استاد جعفری تا ایشان را دید یک چنین خضوعی در مقابل ایشان انجام داد.

۱۳- الصّله بین التشیع و التصوف، هاشم معروف حسنی / ۳۶۶٫

۱۴- از دهی به نام الینجه متولد ۷۴۰ متوفی ۸۰۴٫ ایشان از صوفیان پر آوازه بود.

۱۵-الضّوء اللّامع، سخاوی ۶/۱۷۳

۱۶- همان

۱۷- فصوص الحکم، ابن عربی/۲۵۲

۱۸- الهی نامه، حسن زاده  / ۶۶، چاپ اول.

۱۹- اسفار ۲/۲۹۴٫

۲۰- همان /۲۹۲ (لیس فی الدار غیره دیّار).

۲۱- ممدالهمم، حسن زاده / ۱۰۷

۲۲- دیوان شمس / ۲۶۹٫

۲۳- مثنوی دفتر یکم / ۲۴۷۴٫

۲۴- یعنی شمس تبریزی.

۲۵- کیهان فرهنگی شماره ی ۱۹۲٫

۲۶-  فتوحات باب ۳۶۶٫

۲۷- البیان،گنجی شافعی / ۷۱، عِقدُ الدُّرَر ، سَلَمی / ۳۱، البرهان، متّقی هندی / ۹۱

پیشنهاد ما به شما

نقد احمدالحسن و انصار در اعتقاد به حجیت خواب غیر معصوم.

صوت ســـخنرانی: سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ …