تقریر و نقدی بر اصالت وجود حکمت‌ متعالیه

چکیده:
این نوشتار کوششی در تقریر و ارزیابی اصالت وجود می‌باشد که از بنیان‌های فلسفه حکمت متعالیه است. این حکمت هم اکنون تنها عنصر غالب بر مکاتب فلسفی دانشگاه و حوزه علمیه است. درک آن به اندازه غور و فهم در آن می‌باشد. ارزیابی آن نیز مبتنی بر بخش تقریر اصالت وجود بوده و از اینرو به اندازه درک نقد شده است. بدیهی است درک عمیق تر می‌تواند این ارزیابی را ناکافی و اشتباه بداند اما آگاهی را از نقد داشته‌هایش گریز نبوده و اشکال اساسی آنجا خواهد بود که اندیشه را نقد ناشده حفظ نموده و در همان حد، سالیان سال در جا زند.

کلید واژه‌های این تحقیق عبارتند از: اصالت، وجود، ماهیت.
«ما هنگامی که در خارج نه وجودی جداگانه داریم و نه ماهیتی جدا؛ چرا بر پایۀ آن دو، صف بندی کرده‌ایم؟ آیا این مهم است که تکلیف اصالت و اعتبار این هویت‌ها را تعیین کنیم، یا این که یک هویت را به گونۀ ذهنی و انتزاعی، به دو جزء (وجود و ماهیت) بخش کرده، آنگاه بر سر اصالت یکی از این دو جزء بحث کرده، با استدلال های آنچنانی پیروز شده، بر خود ببالیم؟!» (سید یحیی، یثربی، عیار نقد ۲، بوستان کتاب، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۷ /صفحۀ۱۰۶)

مقدمه:
وجود محوریت فلسفه اسلامی میباشد که اکثرا ً بحثهای متافیزیکی را شامل میشود. موضوع فلسفه اسلامی وجود به ما‌هو‌وجود عنوان شده است. البته قرائتهایی هم در فلسفه اسلامی موضوع فلسفه اسلامی را موجود به ما هو موجود دانستهاند. این محدودیت باعث شده است تا فلسفه اسلامی به بحثهایی انتزاعی‌تر شونده روی بیاورد. به عبارت دیگر فلسفه اسلامی مدام به وجود پرداخته و مباحث عمیق و پیچیده‌‌تری را در فلسفه اسلامی حاصل آورده است و این اشتغال به وجود آن را مدام بیشتر از عرصه انضمامی دورتر کرده است.

بی‌تردید نفس شک و فراتر از آن، تخریب میراث کهن دراندیشه، نه تنها امری نکوهیده نیست بلکه گسترش اندیشه منوط به شک، ارزیابی و نهادن راه‌های نو پیش‌روی آن است. از این رو شک، که اساسا‌ً علم نیست، در جهت علم به خدمت در می آید و فرهنگی که شک را می‌پذیرد و به آن دچار می‌شود رشد می‌یابد.

برای گسترش فلسفه اسلامی بی‌شک باید تصور از مفهوم مرکزی آن یعنی وجود یا موجود را مورد بازخوانی قرار داد.

در سالیان اخیر با حاکم قرار دادن یک دیدگاه از موضوع متافیریک، آن را محدود‌تر نموده‌اند. حاکمیت قرائت صدرائی از حکمت، راه را گویی بر هر نوع اندیشه دیگر بسته است. ما نه تنها صدرا را به صورت کلی نقد نکرده‌ایم بلکه آن را توصیه به عرضه می‌نمائیم. مفاد آن را در کتب دبیرستان می‌نهیم و در همه رشته‌ها شمه‌ای از حکمت صدرا را تدریس می‌کنیم. بودجه‌های هنگفتی برای نهادهای اشاعه دهنده تفکر صدرائی اختصاص می‌دهیم و هر که در عالم صدرا جوید را می‌جوییم. این شیفتگی به صدرا به چه دلیل یا علتی است؟

فارغ از سرچشمه جاذبه ی شدید صدرا برای ما، نفس این وضعیت یعنی شیفتگی انحصارطلبانه به یک اندیشمند و اندیشه، برای جریان تفکر یک جامعه نادرست است. نگارنده که در اقیانوس فلسفه صدرائی به قدر جرعه‌ای (البته بی اجازه) نوشیده است و شاید در دیدگاه صدرائیان اساس برداشتش نادرست باشد، تمایل به نقد صدرا یا آنچه فکر می‌‌کند از صدرا فهمیده است دارد، که از حد یکی مثل خود در تاریخ اندیشه بالاتر رفته و خاتم‌الحکمای آسمان ایرانی گشته است.

در این زمینه علاوه بر ارزیابی کوتاه نگارنده که خواهد آمد به تقریر نقد دکتر سید یحیی یثربی از فلسفه ملاصدرا خواهیم پرداخت، تا شاید نقد این فیلسوف که به تنها فیلسوف رسمی کشور تبدیل شده است را دامن زنیم. امروزه دانشجویان فلسفه غرب در طی دروه کارشناسی ده واحد فلسفه اسلامی می‌خوانند( علاوه بر درسی به نام تاریخ فلسفه اسلامی که خد ۸ واحد است) همه این ده واحد فلسفه اسلامی به صورت رویه‌ای عمومی به ۴ جلد شرح و ترجمه علی شیروانی از فلسفه اسلامی اختصاص داده می‌شود. این امر سبب شده است تا دانشجویان فلسفه از دیدگاه ملاصدرا به فهم و کنار نهادن فلسفه مشاء و اشراق نمایند.

ابتدا به تقریر اصالت وجود و فهم صدرائی از وجود خواهیم پرداخت سپس نقد دکتر یحیی یثربی تقریر شده و آنگاه اعتراض کوتاه نگارنده که بی‌تردید در اثر فهمی از نقد پیش گفته است خواهد آمد. امید است با رونق گرفتن فرهنگ نقد در مبانی و مبادی اندیشه راه برای تقویت اندیشه ایرانی در این زمینه فراهم آید.

۱٫ تقریر اصالت وجود
۱٫۱ اصل واقع:
فلسفه صدرائی اصلی با نام اصل واقعیت دارد. اصل واقع بیان می‌کند که جهان خارجی واقعیت دارد. نمی‌توان در وجود جهان خارج شک کرد. می‌توان یک نتیجه فرعی هم از این اصل گرفت و آن وجود خطاست. وجود خطا هم بدیهی است. اصل واقع در نظر فلاسفه صدرائی علم عینی مورد نظر فلاسفه غرب را تضمین شده می‌داند. وجود جهان خارج بدیهی است و نیازی به بحث در این مورد نیست.

۱٫۲ مفهوم و حقیقت وجود:
صدرا ابتدا میان مفهوم و حقیقت وجود تفاوت می‌نهد. عالم موجودات عالم تکثر است و این تکثر حاصل حدود و عوارض و لواحق خاص مکانی و زمانی هر یک از ایشان می‌باشد. به عبارتی هر موجود خاص خصوصیاتی دارد که آن را از دیگر موجودات جدا می‌سازد. در عین این کثرت همه این موجودات را «هست» و واجد «وجود» می‌دانیم. « وجود بر همه آنها یکسان اطلاق می‌شود و همه آنها در وجود بعضی «هستی» مشترک‌اند و آن هستی که مابه‌الاشترک موجودات است. از نظر صدرا «وجود» مفهوم عام اعتباری انتزاعی است که از موجودات خارج از ذهن انتزاع می‌گردد. این وجود از نظر صدرا مفهوم عام اعتباری انتزاعی و بدیهی می‌باشد» ملاصدرا وجود را مفهوم عامی اعتباری، انتزاعی در نظر آورده است. مفهوم وجود از خود آن تفکیک گشته است.

۱٫۳ اصالت وجود:
اصالت وجودیان می‌گویند آنچه در خارج تحقق دارد وجود است و ماهیت عبارت است از لواحق و عوارض و حدود وجود. وجود حقیقی خود یا خاصه است و یا مطلق و عام. «هر یک از این مراتب وجود که وجودات خاصه‌اند بلحاظ انضیاف مفهوم وجود حصص وجود‌اند. بنابراین وجود گاه اطلاق می‌شود به مفهوم کون‌فی‌العیان و شکی نیست که وجود به این معنی امری اعتباری انتزاعی مصدری است و گاه اطلاق می‌شود و اراده می‌شود آنچه منشاء انتزاع آن مفهوم است و آن وجود عین خارجی است و واحد است و متقرر در عین است و ساری در تمام موجودات است و از این جهت گفته‌اند العالم کله وجود و الوجود کله»

می‌بینیم که در اصالت وجود، این «وجود» است که همه عام را پوشانده است . وجود یا در موجودی خاص قرار دارد که در این صورت دارای حد گشته است. در اصالت وجود «وجود» در مقابل «ماهیت» منشاء هستی می‌باشد. موجود اولا مصداق وجود است و نه ماهیت و ماهیت در موجود اعتباری و توهم می‌باشد.

گفته شد که وجود ذی مراتب است، این تنها مرتبه کامل وجود است که واجب است و دیگر مراتب وجود ممکن هستند.

۱٫۴ ماهیت:
طبق تعریف مشهور فلسفی ماهیت، به عنوان چیستی در جواب ما حقیقه عنوان می‌شود. در فلسفه ملاصدرا ماهیت اعتباری است. این یعنی یک ویژگی یا چیستی خاص در خارج تنها اعتبار ذهن از وجود است و توهمی بیش نیست. برای نمونه می‌توان این نمونه ها را خواند:
«از طرفی ملاحظه می‌شود که در دار تقرر و خارج اشیاء مختلف‌اند و متعدد و متکثرند از این جهت گفته‌اند که این تکثرات و اختلافات عبارت از حدود و عوارض و لواحق آنند پس وجود علاوه بر مفهوم عام اعتباری که یک امر است و ذهنی است و اعتباری است مصداقی دارد در خارج که آنهم یک امر است که بواسطۀ حدود و لواحق و عوارض مختلف متعدد و متکثر می‌نماید پس نمودها متعددند و خود وجود واحد است و در کمال خویش ساری است.» (سجادی، سید جعفر، مصطلحات فلسفی صدرالدین شیرازی، نهضت زنان مسلمان، صفحۀ۲۳۸)

«ماهیات عبارتند از همان اعتبارات حدودی و مرتبه‌ئی و منتزع از مراتب وجودند و امور عدمی می‌باشند» (همان/ صفحۀ هشت)

۱٫ «ماهیات تنها جلوه و نمودهائی هستند که واقعیت‌های خارجی آنها را در ذهن ادراک ما بوجود می‌آورد و گرنه در خارج از ادراک نمی‌توانند از وجود جدا شده و بوجهی مستقل شوند.»( طباطبایی، سید محمد حسین،اصول فلسفه و روش رئالیسم، بکوشش سید هادی خسروشاهی، مرکز بررسیهای اسلامی، چاپ اول، صفحۀ ۱۴۶)

«ماهیات و اعیان ممکنات، وجود حقیقی نداشته، موجودیت آنان تنها به این معنا است که رنگ و پرتو هستی را می‌پذیرند … و آنچه در همۀ نمودها و ماهیات جلوه گر می‌شود، چیزی جز حقیقت وجود نیست …، پس حقایق ممکنات همیشه، در حال نیستی بوده و هستند.(صدرالمتألهین، اسفاراربعه، ج۲، ص ۲۸۶-۳۴۷؛ به نقل از یثربی، یحیی، عیار نقد۲،بوستان کتاب، ۱۳۸۷، چاپ دوم، قم، صفحه ۶۸)

۲٫ انتقادات از فلسفه ملا صدرا
۳٫۱: ارزیابی دکتر یثربی:
۳٫۱٫۱: اصالت وجود ملاصدرا در ادامه تأکید بر باطن جهان است.
بحث اصالت وجود همگامی پیش می‌آید که عالم ظاهر و بالفعل موجود همه چیز نبوده و یک جهان باطنی هم در نظر گرفته شود. «شاید قدیمی‌ترین شکل بحث اصالت، از آن جا آغار شده که انسان برای جهان، ظاهری جدا از باطن پنداشته است» (همان).

هم فلسفه یونانی در نمونه‌هائی چون پارمنیدس و افلاطون و هم حکمت هندی این اعتقاد را داشته‌اند. عرفای ما هم به دنبال بحث اصالت رفته اند.

بدبینی به جهان واقع در این مکاتب نمونه دارد. کونفرد این مکتب کلان را الهام گرفتگان فیثاغورث می‌داند به تظر کونفرد آنها «می‌گویند که این دنیا، افق تیره‌ای است که در آن اشعه‌ی انوار الهی منکر گشته و در ابهام و تاریکی فرو رفته است» (همان،صفحۀ۴۷)

در همین راستا زنون و پارمنیدس به اصالت وجود هندیان به اصالت برهمن، افلاطون به اصالت مثل افلوطین به اصالت واحد و عرفا به اصالت وجود تاکید داشتند فارغ از آنکه آنها اصالت وجود را در چه می‌دانند عالم واقع محسوس برای آنها اعتباری و توهم است.

اصالت وجود در عرفا دو رکن دارد: اول رکن حیث هستی‌شناختی و دوم حیث معرفت‌شناختی(همان/صفحۀ ۵۶-۵۲). حیث هستی شناختی قائل به اصالت امری که وجود است که واجب و یگانه بوده و همه کثرات تنها نمود آن هستند را شامل می‌شود. «این تعینات ، نمودها، تجلیات و شئون اصیل نبوده بلکه نمودهایی اعتباری و پنداری‌اند وبس؛ اما ادراکات ضعیف و چشم های احول بشر، از دیدن آن وحدت، ناتوان هستند و جز کثرات ظواهر و نمودها را درد نمی‌یابند. اگر دیده‌ی بصیرت و حقیقت بین درون در کار باشد.» (همان/صفحۀ۵۳)

درحیث معرفت‌شناسی عرفا عقل و حس را ناتوان از درک حیث هستی‌شناختی اعلام می‌کنند. در این حیث «چگونگی درک و دریافت این اصالت و اعتباریت» مورد بررسی قرار می‌گیرد.

برای مثال در حیث هستی شناختی «ابن عربی نیز مانند افلاطون، رویه جهان را سایه درون می‌داند .. بنابراین جهان خیال است» (همان/صفحۀ۵۷ :ابن عربی، فصوص و الحکم، فص یوسفی (۹))
۳٫۱٫۲ : اصالت وجود ملاصدرا و نقد آن :
اگر چه ملاصدرا اصل هستی‌شناختی عرفا را تا حدودی عوض می‌کند اما در حیث معرفت‌شناختی او می‌خواهد تا به معرفت‌شناسی فلاسفه در‌آید. آقای یثربی در حیث هستی‌شناختی ادعاهای ملاصدرا را نقد و کنار نهاده و در حیث معرفت‌شناخی نیز اشکالاتی اساسی به او وارد می‌سازد.

ملاصدرا اصالت وحدت وجود را می‌پذیرد اما کثرات را هم می‌خواهد داشته باشد. ملاصدرا می‌پذیرد که در پدیده خارجی وجود و ماهیت جدائی‌ناپذیر است و این تنها در ذهن هست که وجود و ماهیت جدا می‌شوند اما در خارج قائل است که یا وجود اصالت دارد یا ماهیت. مراد او این است که پدیده خارجی اولا بالذات هستی است و یا نیستی. به پاره ای از نوشتارهای ملاصدرا که دکتر یثربی نقل کرده است توجه می‌کنیم:

«موجود و وجود ویژه شخصی است که نه موجودیت حقیقی شریک و همتا دارد ونه در عالم نظیر و مانند و در دار هستی، جز او دیاری نیست. و هر چه جز او در دار هستی به نظر آید، از ظهورات ذات و تجلیات صفات اوست؛ صفاتی که در واقع عین ذات او هستند.» (عیارنقد/صفحۀ۶۷: صدرالمتالهین، اسفاراربعه، ج۲، ص ۲۸۶-۳۴۷)

«ماهیات و اعیان ممکنات، وجود حقیقی نداشته موجودیت آنها تنها به این معناست که رنگ و پرتو هستی را می‌پذیرند… و آنچه در همه نمودها و ماهیات جلوه گر شده و در همه شئون و تجلیات دیده می‌شود چیزی جز حقیقت وجود نیست…، پس حقایق ممکنات همیشه، در حال نیستی بوده و هستند.» (همان/ صفحۀ ۶۹)

به نظر می‌رسد که ملاصدرا وجود عام ذهنی را که معقول ثانیه فلسفی است به عین سرایت داده و آن را به عنوان معقول اول گرفته و در نسبت با ماهیت هم همین کار را تکرار نموده و پس از آن، پرسش از اصالت یکی از این دو کرده است:

«از آنجا که بخش کردن یک چیز به هستی و ماهیت، ذهنی است، آنچه در خارج تحقق دارد، این دوگانگی را نخواهد داشت. انسان، اسب، سنگ، آب و درخت ، هر یک پدیده عینی‌اند که به هیچ روی، به هستی و ماهیت بخش شدنی نیستند…صدر المتالهین این دوگانگی ذهنی هستی و ماهیت را جدی گرفته، چنین می‌گوید که هر چیزی یک هستی دارد و یک ماهیت، و چون هر چیزی در خارج یک چیز است و دو چیز نیست، باید تنها یکی از دو مفهوم هستی و ماهیت، اصیل باشد. یا هستی اصیل باشد و ماهیت اعتباری و یا برعکس.» (همان/ صفحۀ ۷۲-۷۱)

مطابق نظر آقای یثربی؛ به نظر می‌رسد که هم قائلین به فلسفه مشاء و هم قائلین به حکمت اشراق بر این نکته که وجود یک مفهوم عام فلسفی است و در عین تنها موجود وجود دارد اتفاق نظر دارند و این اظهار‌نظر ملاصدرا که مشائین را معتقد به اصالت وجود و اشراقیون را معتقد به اصالت ماهیت می‌داند بی‌پایه است.

برای نمونه بهمنیار درباره وجود می‌گوید:
« وجود، آن چیزی نیست که اشیاء در جهان هستی تحقق پیدا کنند، بلکه وجود همان بودن شیء در خارج یا خارجی شدن شیء آن است … و چون «وجود» یک مفعوم عام است، جایش درذهن ما خواهد بود؛ زیرا مفهوم وجود؛ مانند مفاهیم دیگر، با وجود ذهنی دیگر، با وجود ذهنی تحقق می‌یابد، در حالی که تحققش در خارج با یکی از مصادیق آن، از موجودات خارجی است.»(همان/ صفحۀ ۹۵: بهمنیار، التحصیل، کتاب دوم(مابعد الطبیعه) مقاله اول، فصل اول و دوم)
و نیز در شیخ اشراق می‌توان ملاحظه نمود:
«وجودبه یک معنا و مفهوم، بر جوهر، سیاهی، انسان و اسب صدق می‌کند. بنابراین، مفهوم وجود، یک معنای معقول بوده، تک تک این حقایق، عام‌تر است. همچنین است مفهوم ماهیت، شیئیت، و ذات به گونه کلی. و از این رو این گونه محمولات، انتزاعی و عقلی محض‌اند.»(همان/ صفحۀ ۹۹:سهروردی، حکمه‌الاشراق، بخش اول، مقاله سوم، فصل سوم، حکومت اول)

همچنین از نظر استادِ ملاصدرا، میرداماد قضیه از این قرار است:
«بنابراین وجود در خارج چیزی جز تحقق‌ خارجی موجودات نیست و چیزی نیست که اشیا به سبب اتصاف به آن تحقق داشه باشند در ذهن نیز همین گونه است. وجود ذهنی هر چیزی همان تحقق آن چیز در ذهن است. هرچه معلول باشد خود ذات و ماهیتش با جعل بسیط مجعول و معلول فاعل است و وجود حکایتی از جوهر ذات مجعول اوست که فعلیت خارجی یافته است.» (محمد باقر محقق داماد، قبسات، قبس دوم، و مضۀ اول)

نقدی که اشراق به مشائیون داشتند و بر اساس آن ملاصدرا تعبیر نادرست اصالت ماهیت را برای آنان استفاده کرده است مربوط به این است که شیخ اشراق فکر می‌کرده است که مشائیون وجود را اصل گرفته‌اند که به نظر او مانند ماهیت باید معقول ثانی فلسفی و از این رو اعتباری باشد.

«به گمان شیخ او]شیخ اشراق[، آنان ]مشائین[ «وجود» را محور بحث‌های خود قرار داده‌اند، در حالی که وجود از مفاهیم عام است و بر حقیقت اشیا دلالت نمی‌کند، چنان که خود ابن سینا نیز وجود ر افزون بر ماهیت اشیا دانسته است. این نکته اگر محور فلسفه، یک مفهوم انتزاعی و گسترده باشد، طبعاً از عین و خارج، فاصله می‌گیریم و با ذهن درگیر می‌شویم، بسیار دقیق است؛ اما چیزی که هست این که مشائیان، موجود را محور بحث های فلسفی خود قرار داده‌اند و اگر وجود نیز مطرح شده باشد، به معنای همان موجود است. وشیخ اشراق نیز در حکمه‌الاشراق، «شیء» را موضوع مابعد الطبیعه قرار داده، و آنرا به نور و ظلمت بخش کرده است. بسیار روشن است که منظور سهروردی از «شیء»، نه مفهوم عام، بلکه حقایق و موجودات خارجی می‌باشد.» (همان/۱۰۲)

نقد اساسی که بر محور فلسفه ملاصدرا رخ می‌دهد و پیشینه اصالت وجود را در فلسفه قبل از ملاصدرا در فلسفه نادر می داند. به نظر دکتر یثربی اصالت وجود اعتقاد فلاسفه نبوده و نیز اصالت ماهیت به آن صورتی که صدرا تقریر کرده است مورد نظر فلاسفه اشراق نبوده است.

اصالت وجود مدعای عرفا بوده است و صدرا صرفاً آن را به زبان فلسفی بیان نموده است و خود با معرفی مشائین و اشراقیون به عنوان اصالت وجودی و ماهیتی برای آن جعل پیشینه کرده است.
دکتر یثربی معتقد است که اصالت وجود مشکلی را حل نمی‌کند. و بهتر است به همان صورت عرفانی بیان شود. تفکیک وجود و ماهیت در ذهن بهتر است به دو نتیجه زیر که در آثار ابن سینا و ارسطو مشترک است منجر شده و بسط یابد:

«در اینجا یادآوری یک یک نکته بایسته است و آن این که جدا کردن تحلیلی مفهوم ماهیت از مفهوم وجود، از همان آغاز می‌توانست یک هدف مهم فلسفی را دنبال کند که می‌توان آن را در دو گزاره زیر خلاصه کرد.

الف) با پذیرش هستی چیزی، مشکل شناخت آن از میان نمی‌رود.
ب)فهم چیستی چیزی دلیل بر هستی آن نیست.» (همان/۱۰۶)
دکتر یثربی بر خلاف ملاصدرا همه فیلسوفان پیش از ملاصدرا را اصالت ماهیتی می‌داند اما اصالت ماهیت دکتر یثربی با اصالت ماهیت موردنظر ملا صدرا متفاوت است. این تفاوت که حاصل آن نقد دکتر یثربی است این است که او اینطور فکر می‌کند که ماهیت در خارج موجود است. یعنی قابل انفکاک از وجود نیست. نمی‌توان وجود را از آن جدا نموده اصالت داد.

۳٫۲: ارزیابی نگارنده:
در بارۀ اصالت وجود، علامه طباطبایی سوالی می‌پرسد که به نظر می‌رسد پاسخ به آن را در ِ دل سوال داده باشد. علامه طباطبایی می‌پرسد:
«مفهوم انسان از واقعیت- که مبغوض ایده آلیست می‌باشد- حکایت می‌کند یا مفهوم هستی؟»

پاسخ علامه در واقع بسط خود ِ پرسش است، او می‌گوید «روشن است که هر چیزی، یعنی هر واحد واقعیت‌دار خارجی در سایه واقعیت، واقعیت‌دار می‌شود و اگر فرض کنیم هستی از آن مرتفع شده نیست و نابود گردیده، نداری بیش نخواهد بود.»

سوال علامه در واقع این است که مفهوم انسان از واقعیت حکایت می‌کند یا مفهوم هستی از واقعیت حکایت می‌کند. البته او انسان را «واحد حقیقت‌دار» دانسته است.

او در جواب واقعیت را به جای هستی نهاده و صورت پاسخش در واقع این است که مفهوم هستی از هستی حکایت می‌کند. و نه مفهوم یک واحد واقعیت‌دار. در اینجا واحد واقعیت‌دار که همان‌ موجود است، خبر از واقعیت نمی‌دهد بلکه واقعیت خبر از واقعی می‌دهد.
به نظر می‌رسد یک جای کار اشکال دارد. اگر ما موجود را حذف کنیم چگونه واقعیت از واقعیت خبر خواهد داد؟ به نظر می‌رسد علامه با این کار یعنی اعتباری دانستن موجود خود واقعیت یا وجود را اعتباری دانسته است.

از سوی دیگر او می‌پرسد مفهوم انسان از هستی خبر می‌دهد یا مفهوم هستی از هستی خبر می‌دهد. به نظر می‌رسد می‌توان به این سوال این چنین پاسخ داد بی‌آنکه به اشکالی اساسی برخورد. انسان موجود از هستی خبر می‌دهد. اشکال اساسی علامه چون ملاصدرا در اینجا این است که مفهوم انسان و وجود را که در خارج کاملا یک چیز است در خارج جدا فرض کرده است. وجود در ذهن یا مفهوم هستی در خارج وجود ندارد. در خارج موجود یا به تعبیر خودش واحد واقعیت‌دار هست و نه وجود. موجودی که خود اصیل است. آنچه در خارج تحقق دارد تنها منشاء انتزاع وجود است و در واقع تنها موجود است که در آن وجود و ماهیت وحدت دارند.

در ادامه و نتیجه‌گیری از این پرسش و پاسخ علامه نتیجه گرفته است:
«اصل اصیل در هر چیز وجود و هستی آنست و ماهیت آن پنداری است.(۱) یعنی واقعیت هستی بخودی خود (بالذات و بنفسه) واقعیت‌دار یعنی عین واقعیت است و همه ماهیات با آن واقعیت‌دار و بی‌آن –بخودی خود- پنداری و اعتباری می‌باشد(۲). بلکه این ماهیات تنها جلوه‌ها و نمودهائی هستند که واقعیتهای خارجی آنها را در ذهن ادراک ما بوجود می‌آورند و گرنه در خارج از ادراک نمی‌توانند از وجود جدا شده و بوجهی مستقل شوند(۳).» ( طباطبایی، سید محمد حسین،اصول فلسفه و روش رئالیسم، بکوشش سید هادی خسروشاهی، مرکز بررسیهای اسلامی، چاپ اول ، صفحه۱۴۶)

ملاحظات زیر ناظر بر مطالب بالاست:
۱٫ در اینجا به نظر می‌رسد علامه هستی و ماهیت را در موجود جدا کرده است می‌توان کلام علامه را به این جمله برگرداند: اصل اصیل در هر «موجود» وجود و هستی آن است و ماهیت آن پنداری است. علامه هستی را از چیستی موجود جدا نموده و اصالت می‌دهد. من محقم بپرسم که آب بدون چیستی چیست. اگر چیستی آن پنداری است وجودش به چیزی تعلق گرفته است.

۲٫ به نظر می‌رسد علامه در اینجا ماهیت در ذهن را با ماهیت در خارج که با وجود متحد است خلط نموده است. اینکه بگوییم هستی خودش هستی است به چه معناست؟ آیا جهان واقع مجموع اشیاء واقعی و اصیل نیست و وجود مفهومی عام نمی‌باشد؟

۳٫ اساساً اعتقاد مخالفان اصالت وجود هم همین است آن ها هم می‌گویند ماهیت جدا از وجود نیست. ما در عالم خارج موجود داریم. اما آنچه آن‌ها مخالف‌اند این است که ماهیات را اعتباری بدانیم. در خارج از ما واقعیت اسب از واقعیت سیب جداست هر چند ما می‌توانیم هر دو را متصف به وجود در معنای معقول ثانی بدانیم.

جهان در نظر علامه مجموعه‌ای از موجودات نیست بلکه یک کل واحد موجودات است. اما ما وجود را موجود موجود می‌فهمیم. همه علوم رسمی بشری تا‌کنون این طور هستند. آنها به ماهیات می‌پردازند و با مقولات سرو کار دارند. بینش صدرایی به وحدت وجود می‌رسد. وحدت وجودی که باید در منطقی عرفانی و در وضعی عرفانی به دنبال‌اش بود.

اما به نظر می‌رسد در اینجا اشکالی نهفته باشد که نه حاصل تقریر علامه طباطبایی بلکه حاصل خود اصالت وجود است. ما یک چیز را (واقعیت) را به دو چیز تقسیم کرده‌ایم اول خودش با عنوانی دیگر (هستی) و دوم توهمی از آن چیز (ماهیت). بعد سوال کرده‌ایم کدام اصل و واقعیت است. سوال در واقع فرآیندی است که جواب را ضروری می‌کند.

بحث از «اصل اصیل هر چیز وجود و هستی آن است» بحث از هستی است که هستی است. مراد از هر چیز «اسب» نیست بلکه اسب یا گاو و نه از حیث اسبی و یا گاوی یا ماهوی اش که از حیث تقررش در وجود و بهره گیری از هستی موجود لحاظ شده است. این بیشتر نزدیک به این همانی گویی است. مثلا بگوییم هستی هستی است.

پس در ادامه که علامه می‌گوید«ماهیت آن پنداری است»، بحث در این است که اگر اسب یک موجود است پس هستی اسب و گاو و اسب بودنش یک امر بی‌اهمیت و موهوم است. در ادامه هم علامه باز موجود را وجود می‌گیرد. اگر هستی نباشد موجود نیست. فراز پایانی موجود منتزع از امور ماهوی را در خارج مستغرق در هستی می‌داند. این «گاو» برای ما موجود است. اما در خارج تنها هستی است. در این صورت ما موجودی نخواهیم داشت و در خارج تنها وجود خواهد بود. این در حالی است که فلاسفه مسلمان به اصیل بودن موجودات در مقابل اهل عرفان معتقدند.

منابع و مآخذ:
۲٫ سجادی، سید جعفر، مصطلحات فلسفی صدرالدین شیرازی، نهضت زنان مسلمان
۳٫ یتربی، سید یحیی ، عیار نقد ۲، بوستان کتاب، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۷
۴٫ طباطبایی، سید محمد حسین،اصول فلسفه و روش رئالیسم، بکوشش سید هادی خسروشاهی، مرکز بررسیهای اسلامی، چاپ اول

پیشنهاد ما به شما

در نظریه‌ی عینیت، اختیار انسان بی‌معناست.

صوت ســـخنرانی: سخنران: دڪتر وحید باقرپور ڪاشانی 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ 𑁍 ⋆ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green