عبدالقائم شوشتری: صوفیه از اولیاء الله هستند و احادیث نقد تصوف جعلی است!!

11

عبدالقائم شوشتری از مدافعین تصوف و مدعیان عرفان در حوزه علمیه درباره احادیث ذم صوفیه می گوید:

«این احادیث همگی جعلی است و در قرن یازدهم توسط برخی از اخباریان در مشهد در جریان نزاع با صوفیه جعل شده و در کتابی افزوده گشته و به نام مقدس اردبیلی با عنوان حدیقه الشیعه معرفی گشته است و هیچ حدیث قابل توجهی در نقد فلسفه یا تصوف در هیچ کتاب معتبر یا غیر معتبر شیعی وجود ندارد مگر همین یک جلد کتاب جعلی که یقیناً ساخته قرن یازدهم است. با این حال بزرگان تفکیک چون از جعلی بودن این احادیث مطلع نبوده اند به واسطه خواندن این احادیث طلاب را به اشتباه به اولیاء الهی بدبین می نموده اند…»

 

این دفاع صریح از صوفیه و بیان چنین مطالبی از یک حوزوی مدعی عرفان بسیار عجیب است. چگونه وی صوفیان را از اولیاء الهی می داند در صورتی که بسیاری از آنها از عامه و مخالفان اهل بیت علیهم السلام بوده اند و توسط اهل بیت علیهم السلام مورد طرد و لعن واقع شده اند! (که در ادامه به نمونه هایی از آن اشاره خواهد شد) . چه کسانی جز امثال حسن بصری، حلاج و مولوی در کتاب حدیقه الشیعه (که مورد تایید محدثین بزرگ شیعه می باشد) مذمت شده اند؟ آیا حلاج ، حسن بصری و … از اولیاء الهی می باشند؟ آیا شایسته است که کسی در کسوت روحانیت شیعه، دشمنان اهل بیت علیهم السلام را اولیاء الله بنامد؟!

بسیاری از روایات نقد تصوف از کتب متقدم شیعه (قرن ۴ و ۵) نقل شده است و کثرت روایات اهل بیت علیهم السلام در نقد تصوف و مخالفت های شدید علما و محدثین بزرگ شیعه با سران تصوف و عقائد انحرافی آنها بر اهل علم و تحقیق پوشیده نیست که در این مقال تنها به بخشی از آنها اشاره خواهد شد .

سخنرانی آیت الله شوشتری سلوک آیت الله عبدالقائم شوشتری  ذکر استاد عبدالقائم شوشتری غم عشق

می توان مطالب مذکور را به سه گروه کلی دسته بندی نمود :

۱- مذمت اصطلاح صوفی و صوفیه در روایات معصومین علیهم السلام .
۲- مذمت عقاید و اعمال صوفیه در روایات معصومین علیهم السلام و تالیفات عالمان متقدم شیعه.
۳- مذمت سران تصوف در روایات معصومین علیهم السلام و تالیفات عالمان متقدم شیعه.

 

به دلیل کثرت مطالب ، به صورت کوتاه و مختصر به آنها اشاره می شود :

۱- مذمت اصطلاحات «صوفی» و «صوفیه» در روایات معصومین علیهم السلام:

پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله در حدیثی طولانی ضمن ایراد نصایح و سفارشاتی به ابوذر غفاری می فرماید:
ای اباذر در آخرالزمان گروهی پیدا می شوند که در تابستان و زمستان پشمینه می پوشند و این را برای خود فضیلتی نسبت به دیگران می شمارند پس ملائکه آسمانها و زمین آنها را لعنت می کنند! (الأمالی للشیخ الطوسی ص ۵۳۹)

مرحوم صدوق در علل الشرایع با سند خود از محمد بن سنان روایتی را نقل کرده است که ورود مردی از صوفیه به مامون را حکایت می کند. (علل الشرائع ج ۱ ص ۲۴۰)
روایت دیگری نیز در کشف الغمه آمده که حکایت از ورود گروهی از صوفیه بر امام رضا علیه السلام و اعتراض ایشان به لباسهای فاخر حضرتش و پاسخ آن حضرت به ایشان می باشد. (کشف الغمه ج ۳  ص ۱۰۳)
متن بعدی که صریحاً لفظ صوفی در آن آمده توقیعی است از جانب حضرت ولی عصر ارواحنا فداه که خطاب به جناب حسین بن روح آمده است:
… و اما آنچه که درباره صوفی متصنع (ریاکار) نوشته بودی [منظور احمد بن هلال یکی از سران غلات است] پس خداوند عمر او را قطع فرماید…(کمال الدین وتمام النعمه ص ۴۸۹)
می بینیم که در این متن امام علیه السلام  صریحاً لفظ صوفی را به همراه صفت متصنع یعنی ریاکار برای یکی از غلات ذکر فرموده است.
پس معلوم می شود در آن زمان کاملاً این اصطلاح کاربرد داشته و افراد یا گروهی بدین نام شناخته می شدند .
مشابه این توقیع متنی است که خطاب به قاسم بن علاء آمده و امام در آن نوشته اند:
احذروا الصوفی المتصنع: بپرهیزید از صوفی ریاکار! [ منظور ابن هلال است].(اختیارمعرفه الرجال ج۲ص ۸۱۶)
گزارش دیگر حدیثی طولانی است درباره مناظره امام صادق علیه السلام  با سفیان ثوری و اصحابش که مرحوم کلینی در کتاب کافی این حدیث را در بابی جداگانه تحت عنوان” دخول الصوفیه علی أبی عبدالله علیه السلام  واحتجاجهم علیه فیما ینهون الناس عن طلب الرزق” آورده است. (الکافی ج ۵ ص ۶۵)

البته هر چند در متن حدیث و توسط خود امام علیه السلام لفظ صوفی یا مشابه آن نیامده اما همین که مرحوم کلینی به عنوان عالمی بزرگ وهمعصر با دوران غیبت صغری لفظ الصوفیه را در عنوان باب آورده نشان از شهرت چنین فرقه ای با این نشان و عنوان در زمان امام صادق علیه السلام دارد.

 

۲- مذمت عقاید و اعمال صوفیه در روایات معصومین و تالیفات عالمان متقدم شیعه:

زهدگرایی افراطی:

می توان حدیث پیامبر اکرم به ابوذر را اولین نقد عقاید صوفیه به شمار آورد آنجا که حضرتش آنان را به دلیل اعتقاد بدعت گونه به فضیلت مطلق پشمینه پوشی مورد لعن خدا و ملائکه دانستند.

و اما در زمان ائمه علیهم السلام  از آنجا که ظاهراً رشد عقاید صوفیانه از دوران امام صادق شروع شده است، حضرتش در مناظره ای طولانی آنها را با آیات قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و صحابه محکوم کرده و بطلان عقایدشان را برملا ساخته است. این مناظره همان حدیثی است که ثقهالاسلام کلینی در کافی گزارش کرده و در تحف العقول نیز با تفاوتهای اندکی آمده است (ترجمه کامل متن تحف العقول:ره آورد خرد ص۳۵۴) .

متن دیگری که می تواند نمایانگر این عقیده زهد افراطی صوفیه باشد، روایتی است که در کتاب کشف الغمه نقل شده است:
قومی از صوفیه در خراسان بر حضرت رضا علیه السلام  وارد شدند. پس به آن حضرت گفتند: امیرالمؤمنین، مأمون! در آن ولایتی که خدا به او داده بود! نظر کرد پس شما اهل بیت را سزاوارترین مردم برای امامت مردم دانست و در میان اهل بیت تو را شایستهترین دید، پس خواست تا این امر را به تو برگرداند و امامت به کسی نیاز دارد که غذای ناگوار بخورد و لباس خشن بپوشد و بر حمار سوار شود.
در این حال حضرت رضا که تکیه داده بودند نشستند و فرمودند : یوسف، پیامبری بود که قباهای مزین به طلا می پوشید و بر بالشها تکیه می زد و حکم می راند. همانا تنها از امام قسط و عدل خواسته می شود به اینکه وقتی سخن می گوید راست بگوید و هنگامی که حکم می راند عدالت ورزد و آن هنگام که وعده می دهد وفا کند. به درستی که خدای تعالی لباسی و غذایی را حرام نکرده است. پس این آیه را تلاوت فرمود: قل من حرم زینه الله التی أخرج لعباده والطیبات من الرزق. (کشف الغمهج۳ص ۱۰۳)

حلول و اتحاد:

اولین صوفی که در منابع روایی امامیه سخن از اعتقاد او به حلول و اتحاد آمده، حسین بن منصور حلاج است. افرادی از غلات شیعه چون علی بن هلال کوفی و ابن أبی العزافر شلمغانی را نیز که معتقد به این عقیده شنیع بوده اند، باید متأثر از حلاج دانست. چنانچه در بعضی متون به آن اشاره شده است .
و اما در کلمات عالمان امامیه قرون بعدی از همه بیشتر در آثار علامه حلی می توان نسبت دادن این عقیده به صوفیه را دید. ایشان در رساله سعدیه می نویسد:
مسأله دوم در اینکه خدای تعالی نه در چیزی حلول می کند و نه با چیزی متحد می گردد و این عقیده تمام فرق مسلمین است مگر آنچه که خواجه نصیرالدین قدس الله روحه از صوفیه نقل کرده که ایشان بر این عقیده اند که خداوند تعالی در بدنهای عارفان حلول کرده و با ایشان متحد می گردد! و این عقیده سخیف و باطلی است چرا که ضرورت عقلی به بطلان اتحاد حکم می کند زیرا معقول نیست که دو چیز یک چیز گردند بدون مخلوط شدن و انفعال و زیادی در مقدار و کمیت. و حلول نیز در مورد خدای تعالی غیرمعقول است چرا که ذاتی که بنفسه مجرد است ممکن نیست در مادیات و غیرمادیات حلول کند. چرا که حلول کننده نیازمند به محل است و هر نیازمندی ممکنالوجود است و خداوند واجبالوجود است و ممکنالوجود نیست پس خداوند حلول کننده نیست. (الرساله السعدیه ص ۳۵)
همچنین در نهج الحق می نویسد:
و صوفیه حلول در بدنهای عارفان را بر خداوند روا دانستهاند تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا. پس به این مشایخی که مخالفان ما به قبورشان تبرک می جویند بنگرید که چه اعتقادی درباره پروردگارشان دارند یکبار حلول را روا می دانند و بار دیگر اتحاد را…(نهج الحق وکشف الصدق ص ۵۸)
در کتاب«النافع یوم العشر فی شرح الباب الحادی عشر» عقیده اتحاد را علاوه بر صوفیه به بعضی مسیحیان و همچنین فرقه نصیریه [از فرق غلات شیعه] نیز نسبت می دهد. (النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادى عشر ص ۵۳)

وحدت وجود:

علامه حلی در نهج الحق بعد از مطرح کردن عقیده باطل صوفیان درباره اتحاد عبارتی دارند درباره عقیده ایشان به وحدت وجود و موجود: بعضی از صوفیه حکم کرده اند به اتحاد خدای تعالی با بدنهای عارفان تا جایی که بعضیشان گفتهاند: خدا، نفس وجود است و هر موجودی خدای تعالی است! و این عین کفر و الحاد است. و سپاس خدایی را که ما را به پیروی اهل بیت فضیلت داد و از این عقاید باطل دور ساخت. (نهج الحق وکشف الصدق ص ۵۷)

ترک عبادت:
علامه حلی در کتاب نهج الحق مشاهده عینی خود را از گروهی از صوفیه زمانش چنین گزارش نموده است:
گروهی از صوفیه را نزد قبر مولایمان حسین علیه السلام  مشاهده کردم که نماز مغرب را خواندند إلا یکی از ایشان که نشسته بود و نماز نمیخواند سپس بعد از ساعتی نماز عشاء خواندند ولی آن شخص نخواند. پس من از بعضی ایشان راجع به ترک نماز آن شخص پرسیدم که او پاسخ داد: او چه نیازی به نماز دارد در حالی که واصل شده است! آیا بعد از وصل جایز است بین خود و خدا حجابی قرار دهد؟ من گفتم: نه!. پس او گفت نماز حجابی است بین بنده و پروردگار! (نهج الحق وکشف الصدق ص ۵۸)
همچنین علامه در کتاب الفین تعریفی از ایمان را به طائفهای از صوفیه نسبت می دهد که بیارتباط به مسأله ترک عبادت نیست. (کتاب الألفین ص ۳۳۰)

تصفیه خاطر، راه کسب معرفت:
ابن میثم بحرانی ـ شارح نهجالبلاغه ـ بعد از اثبات وجوب کسب معرفت می نویسد:
بعضی راهای دیگری برای کسب معرفت قائل شده اند :…منها تصفیه الخاطر کما یقوله بعض المتصوفه…(قواعد المرام فی علم الکلام ص ۲۹)

رقص و غنا:
علامه حلی بعد از طرح مسأله حلول و عقیده صوفیه در این خصوص می نویسد:
فانظروا إلى هؤلاء المشایخ الذین یتبرکون بمشاهدهم: کیف اعتقادهم فی ربهم ؟ وتجویزهم تاره الحلول، وأخرى الاتحاد، وعبادتهم الرقص، والتصفیق، والغناء. وقد عاب الله تعالى على الجاهلیه الکفار فی ذلک ، فقال عز من قائل: ” وما کان صلاتهم عند البیت إلا مکاء و تصدیه” وأی غافل أبلغ من تغفل من یتبرک بمن یتعبد الله بما عاب به الکفار ؟ ” فإنها لا تعمى الأبصار و لکن تعمى القلوب التی فی الصدور. (نهج الحق وکشف الصدق ص ۵۸)
به این پیرانی که به قبرهای آنها تبرک می جویند، بنگرید که عقیده شان در باره خدایشان چیست؟ گاهی سخن از حلول (ذات خداوند در پیکر خود) می گویند و گاه از اتحاد (خداوند با خود). عبادتشان رقص و کف زدن و موسیقی است که خداوند این امور را بر کفار جاهلیت عیب گرفته و فرموده است: “نماز آنان در پیشگاه کعبه جز سوت کشیدن و کف زدن نبود”. پس چه کسی غافلتر از کسی است که به کسانی تبرک می جوید که عبادتشان چون عبادت کفار جاهلی است. بله چشمها کور نمی شود اما دلها که در سینه ها جای دارند کور می شوند.
قبل از او ابوالفتح کراجکی شاگرد شیخ مفید خاطرهای از حضورش در یکی از مجالس صوفیه بیان می کند که نشان می دهد حداقل در قرن پنجم این کارها در بین ایشان مرسوم بوده است:
روزی مجبور به حضور در میان جمعی از متصوفان شدم. هنگامی مجلسشان آماده شد شروع کردند به غناء و رقص که از عادتهای ایشان است. پس من از ایشان کناره گرفتم و به گوشهای رفتم که مردی از اهل فضل و دیانت نیز به آنجا نزد من آمد و ما شروع کردیم به مذمت صوفیه در بدی اعمالشان و در فساد نیاتشان در آنچه که تأویل می کنند و آن دردهایی که به واسطه رقص بر خود وارد می نمایند…تا پایان قصه (کنز الفوائد ص ۲۲۲)

 

۳- مذمت سران تصوف در روایات معصومین علیهم السلام و تالیفات عالمان و بزرگان متقدم شیعه:

۱- روایات نقد حسن بن أبی الحسن بصری شامل : 

الف- عدم اعتقاد به امامت اهل بیت علیهم السلام

برای مشاهده روایات مربوطه به مصادر ذیل رجوع کنید:

الکافی ج ۲ ص ۲۲۲
دعائم الإسلام ج ۱  ص ۱۴
شرح الأخبارج ۱ ص ۱۰۱
المحاسن ج ۱ ص ۱۴۴
دعائم الإسلام ج ۱  ص ۷۰
کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ص ۵۱۷

ب- عدم اعتقاد حسن بصری به تقیه

ر ک به : بصائر الدرجات ص ۲۹

ج- اعتقاد حسن بصری به تفویض

برای مشاهده روایات مربوطه به مصادر ذیل رجوع کنید:

الاحتجاج ج ۲ ص ۶۲
تحف العقول ص ۲۳۱
الکافی ج۴ ص۱۹۷
تهذیب المقال فی تنقیح کتاب رجال النجاشی ج ۲  ص ۳۶۷

د- عقاید انحرافی دیگر حسن بصری

ر ک به : الکافی ج ۵ص ۱۱۳

ه- تعامل و برخوردهای نامناسب حسن بصری با ائمه علیهم السلام

برای مشاهده روایات مربوطه به مصادر ذیل رجوع کنید:

الاحتجاج ج ۱ ص ۲۵۰
الاحتجاج ج ۱ ص ۲۵۱
الامالی للشِخ المفید ص ۲۹ و الخصال ص ۴۵۷
بحار الأنوار ج ۴۱ ص ۳۰۲
الأمالی للشیخ المفید  ص ۱۱۸
الخصال ص ۲۹
الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳
المحاسن ج ۱ ص ۹
قرب الاسناد ص ۲

 

۲- روایات نقد سفیان ثوری شامل : 

الف – عدم اعتقاد سفیان به امامت اهل بیت علیهم السلام

برای مشاهده روایات مربوطه به مصادر ذیل رجوع کنید:

الکافی ج ۱  ص ۴۰۳
الکافی ج ۱ ص ۳۹۲
خلاصه الاقوال ص ۳۵۶

ب- دروغ بستن سفیان ثوری به اهل بیت علیهم السلام

ر ک به : اختیار معرفه الرجال ج ۲ ص ۶۹۲

ج- تبلیغ زهد افراطی و ریاکاری سفیان ثوری

ر ک به : الکافی ج ۶ ص ۴۴۲

د- اعتراضات سفیان ثوری به امام معصوم

برای مشاهده روایات مربوطه به مصادر ذیل رجوع کنید:

الأصول السته عشر ص ۱۶۷
التوحید ص ۱۷۹
التعجب ص ۱۵۰

 

۳- نقد حسین بن منصور حلاج شامل:

الف- لعن حلاج توسط حضرت صاحب الامر علیه السلام و نائب ایشان

شیخ طبرسی در احتجاج ضمن معرفی احمد بن هلال کرخی به عنوان یکی از غلات و منکران بابیت محمد بن عثمان می نویسد:
از جانب حضرت صاحب الامر توقیعی در لعن و برائت از او صادر شد. و همچنین بودند کسانی چون محمدبن علی بن بلال، حسین بن منصور حلاج و محمدبن علی شلمغانی که توقیع از جانب حضرت در لعن و برائت از ایشان صادر شد.(الاحتجاج ج ۲ ص ۲۸۹)

شیخ بزرگوار ابوالقاسم بن روح، وکیل امام زمان علیه السلام نیز درباره ادعاهای شلمغانی که سخنان غلوآمیز خود را اسرار می نامیده و برای آنها باطنی عظیم ادعا می کرده می گوید:
این مرد ملعون با این ادعا، سخنان خود را برای این مردم دلنشین می سازد تا قلبهای ایشان برای پذیرش ادعای بعدی او یعنی حلول خدا در او و اتحادش با خدا آماده گردد و به قول حلاج که لعنت خدا بر او باد منجر شود. (الغیبه للشیخ الطوسی ص ۴۰۵)

ب- دیدگاه علمای متقدم شیعه درباره حلاج

شیخ مفید در تصحیح اعتقادات الامامیه می نویسد:
حلاجیه گروهی از اصحاب تصوف هستد که قائل به اباجیگری و نیز معتقد به حلول می باشند. حلاج، ادعای تشیع می کرد هر چند ظاهر امرش همان تصوف بود. اینها گروهی ملحد و زندیق هستند که برای برخورداری از حمایت هر فرقه ای، به دروغ ادعای اعتقاد به دین آن فرقه را می نمایند. حلاجیه برای حلاج مدعی مطالب باطلی هستند و در این ادعاها همچون مجوس هستند که برای زردشت ادعای معجزات می کنند یا همچون نصاری که برای راهبانشان ادعای آیات و بینات می نمایند. و البته مجوس و نصاری در عمل به عبادات از اینان بهترند و اینان در عمل به شرائع از مجوس و نصاری بدترند! (تصحیح اعتقادات الإمامیه  ص ۱۳۴)
مرحوم شیخ صدوق نیز حلاجیه را چنین معرفی می نماید:
علامت غالیان حلاجی ادعای آنها به تجلی (خداوند بر آنها) می باشد که این تجلی از عبادت حاصل می شود با اینکه مذهب ایشان ترک نماز و جمیع واجبات است!. همچنین آنها مدعی داشتن معرفت به اسماء عظمای خداوندند و اینکه خداوند در ایشان منطبع می شود (حلول می کند). و نیز می گویند اگر «ولی» خالص شود و معتقد به مذهب ایشان باشد از تمام انبیاء برتر است. و از دیگر نشانه های آنها ادعای علم کیمیاست با اینکه جز دغل بازی چیزی از آن نمی دانند!. (الاعتقادات فی دین الإمامیه ص ۱۰۱)

نیز جمعى از دانشمندان از حسین بن على بن بابویه قمى (برادر شیخ صدوق) نقل کرده‏اند که وى گفت: پسر حلاج به قم آمد و نامه‏اى به خویشان ابو الحسن(علی بن بابویه)  نوشت و آنها و ابو الحسن را به سوى خود دعوت نمود و می گفت: من فرستاده امام زمان و وکیل او هستم. چون نامه او به دست پدرم (على بن بابویه) رسید، آن را پاره کرد و به آورنده نامه فرمود: چه چیز تو را به نادانى واداشته است؟ آورنده نامه- که گمان می کنم، گفت: پسر عمه یا پسر عموى حلاج هستم- به پدرم گفت: حلاج نامه‏اى به ما نوشته و ما را دعوت کرده است، چرا نامه او را پاره کردى؟ حضار به وى خندیدند و او را مسخره کردند.
سپس پدرم برخاست و در حالى که جماعتى از اصحاب و غلامانش همراه او بودند، به حجره تجارت خود رفت. موقعى که به در خانه‏اى رسید که حجره‏اش در آنجا واقع بود، کسانى که آن جا نشسته بودند، به احترامش برخاستند، فقط یکنفر که پدرم او را نمی شناخت از جا برنخاست. موقعى که پدرم در حجره نشست و دفتر حساب و قلم و دوات خود را چنان که معمول تجار است درآورد، رو کرد به جانب شخصى که‏ حاضر بود و پرسید: این مرد ناشناس کیست؟ آن شخص هم جواب پدرم را گفت. مرد ناشناس که شنید از هویت وى سؤال می کند، برخاست و نزد پدرم آمد و گفت با اینکه من حاضر هستم احوال مرا از دیگرى می پرسى؟.
پدرم فرمود: اى مرد! احترام تو را نگاه داشتم و تو را بزرگ شمردم و از خودت نپرسیدم. گفت: وقتى تو نامه مرا پاره می کردى من می دیدم.
پدرم فرمود: تو پسر حلاج هستى؟ خدا ترا لعنت کند، ادعاى اظهار معجزه می کنى؟ سپس پدرم به غلام خود گفت: دست و پایش را بگیر و از خانه بیرون کن! و از آن روز دیگر او را در قم ندیدیم. (الغیبه للطوسی ص ۴۰۱)

 

در انتها یادآور می شویم که با بررسی بیشتر منابع متقدم شیعی، می توان نمونه های بیشتری را در نقد تصوف استخراج نمود که مجال بیشتری را می طلبد.


برگرفته از مقاله فصلنامه معرفتى اعتقادى سمات تحت عنوان “نقد تصوف و صوفیه در کلام اهل بیت علیهم السلام و عالمان متقدم شیعه” به قلم محمد علی صابری

پیشنهاد ما به شما

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها.

نظرات مراجع تقلید شیعه بر وجود حضرت رقیه سلام الله علیها. دانلود متن با کلیک …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


Question   Razz  Sad   Evil  Exclaim  Smile  Redface  Biggrin  Surprised  Eek   Confused   Cool  LOL   Mad   Twisted  Rolleyes   Wink  Idea  Arrow  Neutral  Cry   Mr. Green