استاد محمدتقی مصباح / تحقیق و تنظیم: علیاوسط باقری*
چکیده
آیات قرآن در باب شفاعت متفاوت است. برخی منکر شفاعت و برخی مثبت آناند. در این مقاله دیدگاه قرآن درباره شفاعت استخراج، حقیقت شفاعت بررسی و دیدگاه منکران دلالت قرآن بر شفاعت نقد شده است.
قرآن شفاعتی را که به اذن الهی و غیر استقلالی است اثبات میکند و آیات نافی شفاعت، ناظر به شفاعت غیر استقلالی است. شفاعت تجسمِ ایمان و هدایتیافتگی مؤمنان در قیامت است و جریان رحمت الهی است که شفاعتشوندگان از مسیر کسانی که مورد رضایت خداوند هستند از آن برخوردار میشوند.
برخی از فرشتگان الهی، پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) از جمله شفیعان در روز قیامتاند. کسانی که قرآن را به نحو مطلق نافی شفاعت میدانند، یا برداشتشان از آیات نادرست است یا تصورشان از شفاعت. شفاعت در طلب مغفرت از زمره مصادیق شفاعت در دنیاست.
کلیدواژگان: حقیقت شفاعت، آیات شفاعت، شفاعت در دنیا، شفیعان، شفاعتشوندگان.
* استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) bagheri@qabas.net
دریافت: ۱۸/ ۶/ ۱۳۹۱ ـ پذیرش: ۱۵/ ۱۱/ ۱۳۹۱
مقدمه
در حکومتهای دنیایی و مادی که قوانینی برای جنایات و کیفرهایی برای آن جعل میکنند، بزهکاران برای فرار از پیامد اعمال خود، راههای مختلفی در پیش میگیرند. گروهی هنگام تخلف از قانون با پرداختن زر و سیم خود را رها میسازند؛ یعنی فدیه میدهند. گروهی به دامن دیگری چنگ زده، از شفاعت استفاده میکنند. گروهی هم، دیگری را به جای خود در چنگال عقوبت میاندازند و عِدل میدهند و دستهای که نیرو و قدرت کافی دارند، با دستگاه عقوبتکننده به نبرد برمیخیزند تا با کمک عشیرۀ خود پیروز شوند و از خشم حکومت نجات یابند.
انسانهای ساده میپنداشتند در عالم دیگر هم این امور جریان دارد و بهویژه موضوع شفاعت که از راههای دیگر رایجتر است، میتواند انسان را از عذابهای خدای متعال در قیامت برهاند.
خدای متعال در رد این تصور، خطاب به بنیاسرائیل میفرماید: «واتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً؛ از روزی در هراس باشید که در آن روز هیچکس جرم دیگری را متکفل نمیشود»،۱ «وَلا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهٌ؛ شفاعتی پذیرفته نیست»، «وَلا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ؛۲ و از کسی فدیهای پذیرفته نمیشود»، «وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ؛ و مجرمان یاری نمیشوند». آن روز چنین است. این حسابها در دنیا و نسبت به قوانین دنیایی است که عقلا بر اساس مصالحی اعتبار کردهاند. آن عالم عالم حقیقت است. در آنجا اگر کسی کمال دارد از او سلب نمیشود و اگر دارای کمال نیست به کسی کمال نمیدهند. اگر کسی کار بدی کرد، آن کار به گردنش افتاده است. اسبابی که در این دنیا کارگر است، با آنچه در آخرت جریان دارد، متفاوت است.
با این همه، اعتقاد به شفاعت، باوری عمومی در میان مسلمانان است۳ و آموزه شفاعت یکی از معارف اسلامی بهویژه معارف شیعه است و روایات در اثبات اصل شفاعت از طریق خاصه و عامه متواتر است.۴ اجمالاً شفاعت مسئلهای قطعی در اسلام است. ازاینرو، لازم است آیات ناظر به این موضوع را بررسی کنیم و ببینیم از مجموع آیات قرآن چه دیدگاهی درباره شفاعت و برخی از ویژگیهای آن به دست میآید.
دستهبندی آیات مربوط به شفاعت
آیات مرتبط با شفاعت را میتوان از جهات مختلف بررسی و دستهبندی کرد. ما فعلاً آیات را از حیث دلالت بر اصل وجود شفاعت در مد نظر قرار میدهیم و از این حیث دستهبندی میکنیم. آیات شفاعت را از این جهت میتوان در دو دسته قرار داد.
دسته اول: آیات نافی شفاعت به نحو مطلق
از برخی آیات مانند «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَاب »(بقره: ۱۶۶) و «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتىِ یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّهٌ وَلَا شَفَاعَه»(بقره: ۲۵۴) برمیآید که هیچکس در روز قیامت کارهای نیست و شفاعت بهطور مطلق مردود است.۵
دسته دوم: آیات همراه با استثنا
در مقابل آیاتی که شفاعت را بهطور مطلق نفی میکند، در برخی از آیات مانند «وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَهَ إِلَّا مَن شهَِدَ بِالْحَقّ وَهُمْ یَعْلَمُون »(زخرف: ۸۶) و «یَوْمَئذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا»(طه: ۱۰۹) استثناهایی وارد شده است.
ظاهر آیات همراه با استثنا این است که مثبت شفاعتاند و شفاعت غیراستقلالی را که به اذن و رضایت خدای متعال است، اثبات میکنند. حال باید دید جمع بین این دو دسته آیات چگونه است و نتیجه آن چیست؟
جمع بین آیات شفاعت
برای حل اختلاف آیات مشتمل بر استثنا که ظاهرشان اثبات شفاعت است با آیاتی که ظاهرشان نفی شفاعت است، یک راه سادۀ صناعی وجود دارد و آن اینکه بگوییم آیات نافی عام و آیات مثبت مشتمل بر استثنا خاص هستند و طبق قاعده اصولی عام بر خاص حمل میشود. نتیجه حمل عام بر خاص این خواهد شد که از نظر قرآن شفاعت استقلالی مردود و شفاعتی که به اذن و رضایت الهی باشد پذیرفته است.۶ از ظاهر آیاتی که دربارۀ شفاعت وارد شده است، با درنظر گرفتن آیات نفی شفاعت و استثناهای آن این مطلب را میفهمیم که شفاعت هست و کسانی هستند که بدون شفاعت مستوجب آتشاند، ولی به واسطۀ شفاعت نجات مییابند. به بیان دیگر، دوگونه عقیده درباره شفاعت مطرح است: یکی اینکه در برابر دستگاه الهی موجودات مستقلی هستند که شفاعت میکنند و دیگر اینکه افرادی هستند که به اذن و خواست خداوند گناهکاران را شفاعت میکنند.
در امتهای وثنی چنین اعتقادی بوده که خدا، فقط خلق کرده است و دیگر تصرفی در عالم نمیکند. آنها معتقد بودند به غیر از ذات پروردگار موجوداتی هستند که تدبیر عالم به دست آنان و درواقع ربوبیت از آن آنهاست. آنها معتقد بودند بتها در کارهای خود استقلال دارند و ارتباطی با خداوند ندارند. آنان برای این ارباب صورتهایی قائل بودند و برای مجسم کردن آن صورتها بتها را ساختند و عقاید بتپرستی را پدید آوردند. درواقع بت به ربالنوع تعلق دارد. اینها بت را به دلیل آنکه نمونهای از صورتی است که به ربالنوع تعلق دارد، میپرستیدند و برای تقرب به اللّه به ربالنوع تقرب میجستند و گاه میگفتند: مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلىَ اللَّهِ زُلْفَى (زمر: ۳).۷
برخی از کفار وثنی بر این عقیده بودند که بتها در نزد خدا شفیع و واسطهاند، ولی شفیعی که مطاع است و هرچه بگوید خدا حق مخالفت ندارد. میگفتند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه (یونس: ۱۸).۸ این عقیده وثنی در میان اقوام مختلف نفوذ کرد و بهگونههای مختلف خود را نشان داد، همانند عقیده به تثلیث در مسیحیت که اصلش در عقاید وثنی پیریزی شده بود.۹ وثنیها معتقد بودهاند شفعا در مقابل خدا کارهای هستند و خدا بخواهد یا نخواهد، حرفشان تمام و نامردود است. شفاعت در مسیحیت به این صورت بوده است که عیسی(ع) از آسمان آمد تا امتش را نجات دهد و مصلوب شد تا فدیه گناهان باشد. بنابراین، هرکس به عیسی(ع) تقرب یابد باعث میشود که مشمول فدیه واقع شود و از عذاب نجات پیدا کند.۱۰
اصل شفاعت رایج در میان مردم، بهویژه بین بنیاسرائیل که روی سخن آیه مورد بحث با آنهاست، شفاعتی بوده که کسی به استقلال در مقابل خدا کاری کند، هرچند خدا راضی نباشد، به شفاعت استقلالی اعتقاد داشتند و بر آن بودند که شفیع بدون اجازۀ خدا و توجه به خواست او بهسبب جهتی مانند محبوبیت شفاعتشونده در نزدش یا غیر آن، کاری در حق شفاعتشونده انجام میدهد.
قرآن در برابر اعتقاد به چنین شفاعتی و لحاظ چنین نسبتهایی میفرماید: لَا یُقْبَلُ مِنهَْا شَفَاعَه(بقره: ۴۸) یعنی شفاعت استقلالی در کار نیست و این امر با آیات مشتمل بر استثنا مثل «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا»(طه ۱۰۹) منافات ندارد؛ زیرا اگر خدا به کسی اجازه شفاعت دهد، این شفاعت کاری در برابر خدا نیست بلکه با رضایت الهی است و قرآن این نوع شفاعت را اثبات میکند. پس مقصود از «لَا یُقْبَلُ مِنهْا شَفَاعَه» نفی شفاعت استقلالی است.
حقیقت شفاعت
شفاعت از ماده «شفع» به معناى جفت در مقابل طاق است۱۱ درحقیقت شفاعتکننده (شفیع) به شفاعتشونده منضم میشود تا در صورت جرم از تبعات جرم خود نجات یابد یا آنکه به درجه بالاتری نایل آید.
در این بخش برای آنکه به تصوری درست از شفاعت نایل شویم و به حقیقت شفاعت مورد پذیرش قرآن دست یابیم مطالبی بیان میکنیم که علاوه بر بیان حقیقت شفاعت قرآنی، تببینهای عقلی پذیرفته و سازگار با دیدگاههای قرآنی را دربر دارد.
۱٫ استقلالی نبودن شفاعت
افرادی که فکرشان غرق در مادیات است میپندارند نظام مدیریتی خدای متعال همانند دستگاه حکومتی حکومتهای دنیایی است که قانونی جعل کردهاند و هرکس جرمی مرتکب شد شفیعانی نزد حاکم میروند و میگویند این شخص همسایه یا دوست ماست و از جرم او صرف نظر کن و حاکم هم میپذیرد. پیشتر بیان شد که این طرز تفکر در میان بتپرستان بوده و کموبیش در میان اقوام و ملل مختلف ریشه دوانیده است.
خدای متعال با اندیشهای که در برابر خداوند دستگاهی به اسم شفاعت برای کسانی تصور میکند، مبارزه میکند. از نظر اسلام، خدا کسی نیست که فقط امر و نهی و مجازات کند. خدایی که اسلام معرفی میکند، خدایی است که تمام موجودات در تمام شئون و لحظه به لحظه به او نیازمندند و ارادۀ او بر همهچیز حاکم است، و اراده هر مریدی تحت اراده خداست و درحقیقت خدا خواسته است که بتواند به اراده خویش کاری انجام دهد: «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ الله »(انسان: ۳۰). پروردگار قهار و مسلط و واقف همیشگی بر همهچیز است.
بنابراین، شفاعتی که ما معتقدیم، غیر از اعتقاد اقوام سابق است. خدای متعال در نفی شفاعت ظالمان میفرماید: «مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلَا شَفِیعٍ یُطَاع »(غافر ۱۸). فرق هست بین شفیعی که مطاع باشد یا مطیع، به استقلال باشد یا به اذن پروردگار. شفاعت قرآن شفاعت به اذن الهی و غیراستقلالی است. قرآن شفاعتهایی را که لازمهاش اطاعت شفیع از خداست اثبات میکند و شفاعت استقلالی و مطاع را نفی میکند.
آنچه باعث تصور غلط و توهم استقلال شفیعان برای افراد میشود این است که در این دنیا بینیازی خدا و نیازمندی همه به او برای همه روشن نیست، ولی در نشئۀ دیگر همه حقایق روشن میشود، بهویژه این حقیقت که همه کارها به دست خداست آشکارا به ظهور میرسد: «وَالْأَمْرُ یَوْمَئذٍ لِّلَّه »(انفطار: ۱۹). آنجا اگر کاری به دست کسی صورت گرفت معلوم میشود که آنها ابزاری بیش نیستند و دیگر کسی توهم نمیکند که اسباب، استقلال دارند.
مؤمن واقعی هرچه را در آن نشئه آشکار خواهد شد در اینجا بهوضوح میبیند و میداند فقط خداست که امور به دست قدرت اوست. حضرت ابراهیم(ع) در معرفی خدای متعال به قومش میفرماید: «وَالَّذِى هُوَ یُطْعِمُنىِ وَیَسْقِینِ* وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِین »(شعراء: ۷۹ ـ۸۰).
انسان موحد طبیب و غذا را واسطهای بیش نمیبیند، همۀ کارها را از خدا میداند و تمام اشیا را مخلوق او میشمارد و برای هیچکس جز خدا الوهیت قائل نیست. البته اطعام خداوند به این معنی نیست که خدا لقمه را در دهان انسان بگذارد، بلکه مقصود این است که اصل غذا از اوست. مرحلۀ دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه مؤمن آنچه را نقص و زشتی است از خود میداند: «مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَّفْسِک »(نساء: ۷۹). مؤمن جهتهای عدمی را از خود میداند؛ نمیگوید خداوند کار بد کرده است، بلکه میگوید خودم نعمت را به نقمت تبدیل کردم.
۲٫ شفاعت تجسم محبت به خدا و اولیای الهی
شفاعت امری گزافی و بیحساب نیست. اگر شفاعت گزاف بود و هرکس که منسوب به یکی ازشافعین بود به بهشت میرفت، کار درستی نبود. شفاعت تجسم اعمال خود انسان است و کسب ایمان و محبت اولیای خدا در دنیا باعث میشود که از اعمال بد انسان صرفنظر شود و به بهشت برود یا آنکه مقام بالاتری در بهشت به او اعطا شود.
بیشک کارهایی که انسان انجام میدهد موجب سعادت یا شقاوت اوست و فعل، اعم از قلبی و جوارحی حتی خاطرهای که از قلب انسان میگذرد، در سعادت و شقاوت انسان اثرگذار است. همین اعمال است که در جهان دیگری رنگ جاودانی میگیرد و موجب سعادت و شقاوت ابدی میشود. ما گمان میکنیم عملی که انجام میدهیم بعد از وقت عمل همۀ آثارش از بین میرود و حال آنکه اثرش در نفس باقی میماند و در حالات نفس اثر میگذارد.
البته حالاتی که تا ابد باقی خواهد ماند حالات هنگام مرگ است. اگر انسان با حالت سعادت از دنیا برود سعادتمند است و اگر با حالت شقاوت از دنیا برود شقاوتمند.
ایمان به خدا و ایمان به پیشوایان معصوم(ع) و محبت قلبی نسبت به آنان کمالاتی است که انسان در دنیا کسب میکند. این کمالات در اعماق نفس بزرگترین برنامه سعادت انسان را تشکیل میدهند و در روز قیامت با کنار رفتن پرده، این اعمال مجسم میشوند.
خداوند محبت به اولیای الهی را محبت به خود قرار داده است، چراکه آنها رشحههایی از فیض بینهایت خدایند؛ لذا ظهور صفات خدا را در امامان معصوم بهطور کامل مییابیم، مثل مهربانی امام با مردم و امثال آن. بر این اساس، شفاعت پارتیبازی و اینگونه اعتبارات نیست، بلکه صفاتی که در اینجا کسب شده است در آنجا ظهور میکند و شخص را از عذابهای دردناک نجات میبخشد. مثلاً مؤمنی که به امام بسیار محبت دارد، اما از طرفی گناهانی هم دارد، ممکن است هنگام مرگ با سختیهایی روبهرو شود و در حال جان کندن بخشی از عقوبتهای گناهانش را ببیند، پس از آن در عالم برزخ مراتبی را بگذراند تا اینکه مراتب محبتش طلوع میکند. آنجا که این مرحله ظاهر شود، تمام آثار گذشته را محو میکند. اگر این محبت نبود، تا ابد معذب میبود، ولی این علاقه و ایمان به ائمه که درنتیجه ایمان به خداست، آنها را محو میکند.
البته اینطور نیست کسی که تمام عمر را در محبت خدا گذرانیده است و آنکه عمری را در معصیت او گذرانیده و تنها محبتی در دل دارد، هر دو باهم به بهشت بروند. در روایت آمده است که اهل جهنم اسم ائمه(ع) را فراموش میکنند تا اینکه حضرت اباعبدالله(ع) از آنجا گذر میکنند و آنها نام حضرت را به یاد میآورند و ایشان آنها را شفاعت میکنند.۱۲ پردههای ظلمت روی ایمان و علاقه آنها را گرفته و باید مدتی بمانند تا آن پردهها بسوزد و لحظهای فرا رسد که محبت و ایمانشان ظهور و تجلی کند و باعث سعادت ابدی گردد. پس ایمان قویترین عامل سعادت انسانی است، بهطوریکه همه آثار سوء قبلی را از بین میبرد.
البته هیچ بعدی ندارد که ایمان و محبت خدا و اولیای الهی در روز قیامت این اثر را داشته باشد که آثار گناهان انسان را زایل کند؛ زیرا اصل تأثیر اعمال بر یکدیگر مطلبی است که آیات قرآن بر آن دلالت دارند که در ادامه به برخی از این موارد اشاره میکنیم.
الف. خدای متعال درباره تأثیر شرک بر اعمال دیگر میفرماید: «لَئنِ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الخَْاسِرِین »(زمر: ۶۵). پس شرک خاصیتی دارد که تمام اعمال خوب ما را از بین میبرد. خداوند در جایی دیگر نابودی اعمال کافران را چنین بیان: «وَقَدِمْنَا إِلىَ مَا عَمِلُواْ مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَهُ هَبَاءً مَّنثُورًا»(فرقان: ۲۳).۱۳
ب. نمونه واضح دیگری از این تأثیر، توبه است. شخصی که کارهای زشتی را در دنیا انجام داده است اگر بعد واقعاً توبه کند، توبه او پذیرفته میشود. در این باره سخن به جایی رسیده که در بعضی از آیات وارد شده است که اعمال بد تائبین را به اعمال خوب تبدیل میکنیم: «إِلَّا مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات »(فرقان: ۷۰).
ج. نمونه دیگر نقشی است که حسنات در زدودن سیئات دارد. خدای متعال در این باره میفرماید: «إِنَّ الحَْسَنَاتِ یُذْهِبنْ السَّیَِّات »(هود: ۱۱۴).
۳٫ شفاعت تجسم هدایتگری شفیعان و هدایتیافتگی شفاعتشوندگان
مجاری و اسباب رحمت الهی متنوع و بسیار است. رحمت الهی بهسان آبی جاری است که هرکس با جامش از این جریان و مجاری برمیدارد و مینوشد. همان طور که نمازخواندن مستوجب رحمت و نیکی به والدین مایه ثواب میگردد یا اسباب دیگری به این موجود اهلیت میدهد که از رحمت الهی بهرهمند شود، اسباب و وسائلی هست که مانند مجاری است و هرکس از آن مجاری استفاده نماید مشمول رحمت خدای متعال قرار میگیرد. از جملۀ این اسباب و مجاری انبیا و اولیای خدا هستند که در میان مردم مجاری فیض و رحمتاند.
هدایتگری انبیا و اولیا در حقیقت جریان رحمت خداست که تجسم آن در روز قیامت اجازه شفاعت کردن است و هدایتیافتگی بهرهمندی از این رحمت است که در روز قیامت با شفاعت شدن مجسم میشود. بنابراین، شفاعت همان موضوع جریان رحمت الهی است. در روایتی آمده است که به بندگان گفته میشود به بهشت بروید، اما به عالم گفته میشود: «قف تشفّع للناس بحسن تأدیبک لهم.»۱۴ این یک مقام جعلی نیست. کسانی که از مجرای این شخصِ عالم رحمت الهی به آنها رسیده است مورد شفاعت این عالم قرار میگیرند؛ عالمی که این مردم را به طرف خدا هدایت کرد. تجسم این عمل هدایت اجازه شفاعت کردن است.
۴٫ تکریم اولیا
مطلب دیگر درباره شفاعت این است که جعل شفاعت برای اولیای الهی بر اساس قاعدۀ تکریم است. خدای متعال برای آنکه قدر و جایگاه افرادی که کامل خدا را اطاعت کردهاند در بین مردم معلوم شود، به آنها اجازه شفاعت میدهد.
بررسی بیانهای مختلف در انکار دلالت قرآن بر شفاعت
از جمع بین آیات شفاعت به این نتیجه دست یافتیم که از نظر قرآن کریم شفاعت به صورت مطلق نفی نشده، بلکه شفاعتی که با اذن و رضایت خدای متعال باشد پذیرفته است، ولی برخی به بیانهای مختلف دلالت قرآن بر شفاعت را انکار کردهاند که در ادامه بیان و بررسی خواهد شد.
بیان اول: متشابه بودن آیات شفاعت
بر پایه این مدعا، آیات شفاعت از آیات متشابه است؛ زیرا برخی از آیات مانند «یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّهٌ وَلَا شَفَاعَه»(بقره: ۲۵۴) بهطور عام شفاعت را انکار میکند چراکه «لَا شَفَاعَه» نکره در سیاق نفی است و افاده عموم میکند و برخی دیگر مانند آیات مشتمل بر استثنا صریحاً بر اثبات شفاعت دلالت ندارد، بلکه درصدد نفی نتیجهبخشی شفاعت است. پس این آیات متشابه است و باید به آن ایمان داشت و علمش را به خدا واگذاشت.
نقد و بررسی: درباره آیات شفاعت در بحثی صغروی میتوان پرسید مقصود از شفاعت مورد نظر قرآن چیست؟ که پاسخش از آنچه گذشت روشن میشود.
بحث دوم کبروی است: آیا شفاعت در دنیا و بهویژه در آخرت وجود دارد؟ ادعای متشابه بودن آیات در این زمینه نادرست است؛ زیرا اولاً آیه متشابه آیهای است دارای احتمالات معنایی گوناگون و مقصود گوینده روشن نیست. وصف تشابه برای آیه در حقیقت وصف به حال متعلق است؛ به این معنی که در حقیقت معانی و محتملات آیه شبیه یکدیگرند و معلوم نیست کدامیک مراد خداوند است. ولی از آنچه در توضیح این آیات و راه جمع عقلایی میان آنها (حمل عام بر خاص) گذشت، آیات شفاعت معنایشان روشن است.۱۵
بیان دوم: حمل آیات مشتمل بر استثنا بر استثنای مشیت
بعضی از وهابیان که منکر شفاعتاند و آن را بر مفهومی حمل کردهاند که از حقیقت شفاعت خارج میشود،۱۶ برآناند که آیات، صریح در نفی شفاعت است. اینان آیات همراه با استثنا را ـ که به نظر ما مثبت شفاعت غیراستقلالی هستند ـ بهگونهای دیگر معنی میکنند و میگویند این استثنائات از قبیل استثناهایی است که در آیاتی مثل «فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ… خَلِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّک … وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِى الجْنَّهِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّک »(هود: ۱۰۶ ـ ۱۰۸) آمده است. مفهوم این آیه با اینکه یقین داریم افراد شقی از جهنم و افراد سعادتمند از بهشت خارج نمیشوند این است که در آن حال کار از خواست خدا بیرون نیست. استثناهایی نظیر «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَان »(طه: ۱۰۹) که در آیات مربوط به شفاعت وجود دارد، هم به استثنای مشیت بازمیگردد و استثنای مشیئت صرفاً بر عمومیت مشیت و اراده خدا و خارج نبودن کار از دست خدا دلالت دارد نه بر تحقق آن.۱۷
نقد و بررسی: اولاً ظهور استثنا این است که حکم مابعدش برخلاف حکم ماقبل است، یعنی مثلاً آنچه در ماقبل نفی شده برای مابعد اثبات میشود. بنابراین برای دستکشیدن از این ظهور به دلیل نیاز داریم. در مورد استثنای به مشیت در آیاتی مثل «فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ… خَلِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّک … وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِى الجْنَّهِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّک »(هود: ۱۰۶ ـ ۱۰۸) بهسبب وجود دلیل قطعی بر خلود اشقیا در آتش و سعادتمندان در بهشت از ظهور آیه دست برمیداریم و میگوییم اینگونه نیست که چنین خواستی برای خدا باشد و استثنا صرفاً برای بیان شمول قدرت و مشیت خداست، ولی در مثل «لاتنفع الشفاعه إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا»(طه ۱۰۹) و «ولایشفعون إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىَ »(انبیاء ۲۸) دلیلی برای دستبرداشتن از ظهور نداریم.
ثانیاً برخی استثناهایی که در آیات شفاعت وارد شده مشتمل بر مصدر مضاف به فاعل است که بر تحقق فعل دلالت میکند. مثلاً در آیه «مَا مِن شَفِیعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِه »(یونس: ۳) «اذن» مصدر است و به ضمیری که به خداوند (اذندهنده= فاعل) برمیگردد اضافه شده است؛ پس اذنی محقق میشود و وقتی اذن محقق شد شفاعت نیز محقق میشود.۱۸
ثالثاً استثناهای موجود در آیات شفاعت با استثنای مشیت متفاوت است؛ چراکه در برخی از آنها مانند آیه «وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَهَ إِلَّا مَن شهَدَ بِالْحَقّ وَهُمْ یَعْلَمُون»(زخرف: ۸۶) «الا من شهد بالحق» شرط شفاعت است که تفسیر آن به استثنای به مشیت اساساً بیمعناست. در مواردی دیگر لحن استثنای موجود در آیات شفاعت با لحن استثنای به مشیت کاملاً متفاوت است. برای نمونه، لحن «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا» در آیه «یَوْمَئذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا»(طه: ۱۰۹) با لحن «الاّ ما شاء ربک» قابل مقایسه نیست؛ زیرا در آیه فقط اذن مطرح نشده ورضایت خدا از شفیع هم آمده است. ازاینرو، به نظر ما آیات همراه با استثنا ظهوری روشن و قریب به یقین در ثبوت شفاعت دارند.
بیان سوم: انحصار شفاعت در تبعیتکنندگان کامل
ممکن است گفته شود: هرچند آیات شفاعت جزو آیات محکماند و دلالتشان بر شفاعت روشن است، معنای شفاعت آنطور که شما تصور میکنید نیست. اصل شفاعت به معنی وساطت است و افرادی را در دنیا سراغ داریم که واسطه بین خلق و خالقاند و وحی را میگیرند و به مردم میرسانند. پس مفهوم شفیع بر آنها در دنیا صادق است و قرآن این را ثابت میکند و هرکس در دنیا از کسانی که واسطه دریافت وحی و احکام و تبلیغ آنها به مردماند تبعیت کند، در آخرت سعادتمند میشود و این معنای شفاعت آن واسطهها در آخرت است. بنابراین، شفاعت به این معنی نیست که کسی مستحق عقاب است و با شفاعت عقابش منتفی میشود یا مستحق درجهای نیست و با شفاعت به آن مرتبه نائل میشود.
نقد و بررسی: ما پیشتر در بیان حقیقت شفاعت گفتیم شفاعت تجسم ایمان و محبت به خدا و اولیای الهی است؛ ازاینرو، شفاعت در قیامت با افعال انسان کاملاً مرتبط است و قطعاً کسانی که بهطور کامل از پیامبران پیروی کنند مشمول شفاعت ایشان واقع میشوند. البته از آیات درمییابیم که از شفاعت معنای دیگری نیز مدنظر است و شامل افراد گناهکار مستوجب آتش نیز میشود. خدای سبحان در آیه ۴۸ سوره مبارکه نساء میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لایَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» که قطعاً به ایمان و توبه در دنیا مربوط نیست، زیرا اگر مشرک توبه کند و ایمان بیاورد قطعاً توبهاش پذیرفته میشود، بلکه این آیه به بخشش گناهکاران در روز قیامت مربوط است؛ به این معنی که خدای متعال در روز قیامت هر گناهی جز شرک را میآمرزد.
بیان چهارم: وجود دلایل قطعی برای دستکشیدن از ظاهر آیات شفاعت
برخی میگویند ما ظهور آیات را در شفاعت انکار نمیکنیم، ولی در مقابل ظهور این آیات دلایل عقلی و آیاتی داریم که نص در نفی شفاعتاند و باید با نص آنها از ظاهر آیات گروه نخست دست کشید. تقدم نص بر ظاهر قاعدهای کلی و اصولی است. ادلهای که به گمان ایشان موجب دستکشیدن از ظاهر آیات اثباتگر شفاعت میشوند، عبارتاند از:
الف. آیات بیانگر عدم تخلف در سنتهای الهی
در قرآن شریف آیاتی وجود دارد که سنتهای الهی را تخلفناپذیر و غیرقابل تبدیل و تغییر معرفی میکند، ازجمله میفرماید: «سُنَّهَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدیلاً»(فتح: ۲۳).۱۹ از سوی دیگر شکی نیست که سنت الهی اقتضا میکند شخص عاصی را عقاب کند و شخص مطیع را ثواب بدهد، حال اگر عدهای از گناهکاران را جزا ندهند برخلاف سنت الهی رفتار شده است.
نقد و بررسی: معنای تخلفناپذیری سنت الهی این است که خداوند برای هرچیز شرایط و اسبابی قرار داده است، ولی این اسباب اولاً منحصر در اسباب و علل مادی نیستند؛ ثانیاً به این معنی نیست که هیچگاه عوامل دیگر بر آنها اثر نگذاشته، مانع تأثیرشان نمیشوند. نبود مانع از اجزای علت تامه است و علل و عوامل مرتبط با یک فعل یک چیز نیست بلکه ممکن است عوامل مختلفی با یک فعل مرتبط باشند که تحقق فعل نتیجه برایند آنهاست. ازاینرو، تخلفناپذیری سنت الهی تعدد علل و تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر را نفی نمیکند، لذا منافات ندارد با اینکه در یکجا چیزی بدون علل و اسباب عادی پدیدار شود یا مانعی در تأثیر علت عادی پدید آید. مثلاً کبریت زدن ایجاد آتش میکند، ولی منافات ندارد که مانعی مثل رطوبت از روشن شدن جلوگیری کند. یا آتش بدن شخصی چون ابراهیم را نسوزاند.۲۰ در این بحث هم میدانیم که گناه مقتضی عقوبت است، ولی علت تامه نیست و اطاعت موجب ثواب و سعادت است ولی آن هم علت تامه نیست، به همین دلیل گاهی بر اثر یک عمل تمام حسنات و اعمال خوب از بین میرود: «لئن اشرکت لیحبطن عملک»۲۱ در مقابل، گاه سیئات با حسنات زایل و بلکه به حسنات تبدیل میشوند: «یبدل الله سیئاتهم حسنات».۲۲ از همه روشنتر جریان توبه است؛ آیا در توبه سنت الهی تغییر میکند؟!
ب. قرائن عقلی ناسازگار با ظهور آیات شفاعت
از جمله شرایط تفسیر لحاظ قرائن عقلی در تفسیر است. اگر ظهور آیهای با امر قطعی عقلی ناسازگار بود، باید از ظاهر آن دست برداشت. عدهای ظهور لفظی آیات در شفاعت را پذیرفتهاند، ولی معتقدند قرائن عقلی برخلاف آن داریم، لذا باید از ظهور آیات شفاعت دست بکشیم. قرائن نافی شفاعت به گمان ایشان عبارتاند از:
۱٫ جری شدن مردم: نتیجۀ شفاعت جری کردن مردم در گناه است و جری کردن مردم به گناه قبیح میباشد و تحقق امر قبیح از خداوند محال است، پس نمیتواند چیزی به اسم شفاعت وجود داشته باشد.
نقد و بررسی: جواب نقضی این سخن قانون توبه است؛ زیرا به بیانی که در این استدلال ذکر شد، باید خداوند توبه را قرار نداده باشد، درحالیکه توبه و پذیرش آن از قطعیات است و آیات و روایات متعددی بر آن دلالت میکند.
اما جواب حلّی: انسان موقعی جری میشود که یقین کند مورد شفاعت واقع میشود. ولی برای هیچکس چنین اطمینانی نیست. چهبسا ارتکاب گناهان اعتقادات را سلب میکند و مسلم نیست که همه با ایمان از دنیا بروند. اگر عصیان دل را فرا گرفت و جایی برای محبت خدا نگذاشت، قهراً در هنگام مرگ ایمان از او سلب میشود و کسی اطمینان ندارد که چطور از دنیا میرود و آیا از لیاقت لازم برای برخورداری از شفاعت بهرهمند خواهد بود.
۲٫ تخلف در اراده خدا: گفتهاند بیشک اراده خداوند بر کیفر گناهکاران تعلق گرفته است و لازمه شفاعت تخلف در اراده خداست.
نقد و بررسی: شفاعت به اذن خدا نسبت به کسان خاصی با شرایط ویژه انجام میگیرد. شفاعت قانونی است که خود خدای متعال قرار داده و ارادهاش بر این تعلق گرفته که انبیا و اولیای الهی واسطه نجات برخی گناهکارانی شوند که شرایط لازم برای برخورداری از لطف الهی از طریق شفاعت را دارند یا بهواسطه شفاعت ایشان به مقام بالاتری دست یابند. به تعبیر دیگر، در شفاعت تخلف اراده نیست بلکه تعدد اراده است؛ یعنی همانطور که اراده خدا بر این تعلق گرفته که عصیانکنندگان عذاب شوند، بر این هم تعلق گرفته که آنان با شرایط خاصی از طریق شفاعت شفیعان الهی از عذاب رهایی یابند.
۳٫ ناسازگاری با عدالت الهی: اشکال دیگر این است که شفاعت کاری ظالمانه است و در دنیا بین حکام جور واقع میشود. اعمال بد باید جزا داده شود و خداوند چون عادل است، مجرمان را عقاب میکند. حال اگر پیامبر یا شفیع دیگری بخواهد دربارۀ بزهکاری شفاعت کند که عقاب نشود، و خداوند هم این شفاعت را بپذیرد، این با عدل خدا منافات دارد. بنابراین، شفاعت مقبول خداوند نمیتواند وجود داشته باشد.
نقد و بررسی: ما وقوع شفاعت را به صورت مطلق قبول نداریم، بلکه بیگمان بر پایه برخی آیات بعضی از اعمال نسبت به بعضی دیگر نتیجه معکوس دارند؛ مثلاً توبه و استغفار اثر گناهان را از بین میبرد. اثبات عدل و ظلم تابع شرایط فعل است، همانطور که اگر شرایط برای توبه فراهم باشد و توبه تحقق یابد، پذیرش آن منافاتی با عدالت ندارد، اگر موانعی برای تأثیر یک کار موجود باشد و آن کار نسبت به فردی اثیر نگذارد ظالمانه نیست. پس اگر شرایط تحقق شفاعت فراهم باشد و شفاعت محقق گردد و مانع عذاب مشمولان شفاعت شود، عادلانه است.
شافعان
بحث دیگر این است که شفاعتکنندگان کیانند؟ از آیات مشتمل بر استثنا فهمیدیم کسانی که خداوند به آنها اذن دهد و سخنشان مرضی خداوند باشد، شفاعت میکنند: «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَرَضىِ لَهُ قَوْلا»(طه: ۱۰۹). ولی در اینجا در پی شناسایی مصادیق کسانی هستیم که مأذون در شفاعتاند. از برخی آیات مربوط به شفاعت میتوان این مصادیق را شناسایی کرد؛ برخی از این آیات بهطور مستقل و برخی با ضمیمه کردن آیات دیگر ما را به شناسایی مصادیق شافعان رهنمون میشوند.
۱٫ فرشتگان
مشرکان فرشتگان را فرزندان خدا میشمردند و آنان را شفیعان بین خود و خدا میدانستند. البته چنانکه پیشتر بیان شد، شفیعان مطاع نه شفیعانی که مأذون از سوی خدا باشند. خداوند در بیان سخن مشرکان و نفی آن میفرماید: «وَقَالُواْ اتخَّذَ الرَّحْمَانُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ* لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ* یَعْلَمُ مَا بَینْ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىَ وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُون»(انبیاء: ۲۶ ـ ۲۸) . این آیات، شفاعت مزعوم مشرکان را نفی و با استثنایی که در کلام آمده است شفاعت فرشتگان الهی را برای کسانی که مورد رضایت خداوند باشند اثبات میکند.
۲٫ پیغمبر اکرم و امامان معصوم(ع)
در یکی دیگر از آیات باب شفاعت که مشتمل بر استثناست میفرماید: «وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَهإِلَّا مَن شهَِدَ بِالْحَقّ وَهُمْ یَعْلَمُون »(زخرف: ۸۶). از سوی دیگر در آیه ۱۴۳ سوره مبارکه بقره میفرماید: «وَکَذَالِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شهَُدَاءَ عَلىَ النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا» در این آیه تصریح شده است که پیغمبر اکرم(ص) دارای مقام شفاعت است. نیز طبق این آیه امت اسلام بر مردم گواهند و مسلماً مراد همه امت نیست و قدر متیقن این است که ائمه(ع) بر مردم شاهدند. بنابراین، با لحاظ این آیه و ضمیمه کردن آن به آیه ۸۶ زخرف معلوم میشود که پیامبر اکرم و ائمه(ع) از مقام شفاعت برخوردارند.
از آیه شریفه «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُون» (مؤمنون: ۱۰۵) نیز برمیآید که علاوه بر پیغمبر اکرم(ص) کسانی از مؤمنان اعمال افراد را میبینند که قدر متیقن ایشان ائمه اطهارند. پس، از این آیه هم به پیوست آیه ۸۶ سوره زخرف برمیآید که پیامبر و امامان(ع) از مقام شفاعت برخوردارند.
از آیات قرآن برمیآید که شفاعت فرشتگان، پیامبر اکرم و امامان(ع) پذیرفته است. از روایات نیز معلوم میشود شفاعتکنندگان دیگری نیز وجود دارند و این سلسله ادامه دارد، بهگونهای که قلمرو شفاعت ضعیف میشود و حتی به یک مؤمن هم میرسد. در روایتی میفرماید: «إن أدنی المؤمنین شفاعهً لیشفع لثلاثین انسانا».۲۳ باید هم همینطور باشد، چون مؤمن واسطۀ فیض است و باید فیوضات معنوی از شعاع وجود اوتراوش کند. چهبسا این شفعا خودشان هم از شفاعت دیگری برخوردار باشند. این واقعیتی است که قرآن از آن پرده برمیدارد که در سایه محبت خدا و اولیای او افراد مشمول شفاعت میشوند. مواقف قیامت مراتب تدرجی است که از کوچکتر به بزرگ تر شروع میشود. در امور مادون اگر شفاعت امثال پدر و مادر کارگر نیفتد و آن فرد ایمان داشته باشد، به شفاعت پیامبر اکرم(ص) میرسد.
شفاعتشوندگان
شفاعت شامل چه کسانی میشود؟ پاسخ کلی این است که اگر خداوند از کسی راضی باشد، مشمول شفاعت میشود: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىَ وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُون»(انبیاء: ۲۸) و معلوم است که رضای خداوند درگرو پذیرفتن اوامر و نواهی الهی است که در دنیا تحقق مییابد. اینطور نیست که خداوند ملت و نژاد خاصی را بپسندد، بلکه ملاک تقواست. در این میان کسی که کوچکترین کاری برخلاف رضای خدا انجام نداده، شفاعت در حق او معنی ندارد. شفاعت برای کسانی است که مورد رضای او واقع شدهاند، ولی مقداری جرم هم از آنها سر زده است.۲۴
۱٫ گناهکاران
روشن شد که گناهکاران مشمول شفاعت قرار میگیرند، ولی هر عصیانی با شفاعت آمرزیده نمیشود، بلکه شروطی دارد. شرط نخستِ گناهی که با شفاعت آمرزیده میشود این است کفر نباشد. خدای متعال میفرماید: «إِن تَکْفُرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىِ عَنکُمْ وَلَا یَرْضىَ لِعِبَادِهِ الْکُفْر»(زمر: ۷) عقیدۀ کافر به انکار حق برمیگردد و چنین کسی مرضی حقتعالی نیست و نمیتواند مورد شفاعت واقع شود. شرط دوم، اسلام است: «ورَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»(مائده: ۳) پس غیرمسلمانان مشمول شفاعت واقع نمیشوند.
۲٫ اصحاب یمین
از دیگر مشمولان شفاعت، اصحاب یمیناند. خدای متعال درباره ایشان چنین میفرماید: «کلُ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ* إِلَّا أَصحَْابَ الْیَمِینِ* فىِ جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ* عَنِ الْمُجْرِمِینَ* مَا سَلَکَکمُ فىِ سَقَر»(مدثر: ۳۸ـ۴۲)؛ همه در گرو اعمال خودشان هستند مگر اصحاب یمین که از مجرمین میپرسند: چه چیزهایی شما را در آتش قرار داد؟ آنان در پاسخ میگویند: «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ* وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِین* وَکُنَّا نخَُوضُ مَعَ الخَْائضِینَ* وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّین؛ ما از نمازگزاران نبودیم و مساکین را اطعام نمیکردیم. با اهل باطل در کارها و سخنهای باطلشان غور میکردیم و روز جزا را انکار میکردیم»(مدثر: ۴۳ ـ ۴۶). خدای متعال درباره اینها میفرماید: «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَهُ الشَّافِعِین؛ شفاعت شفاعتکنندگان برای آنان نفعی ندارد»(مدثر: ۴۸).
از این آیات میفهمیم که شفاعت شافعین شامل اصحاب یمین میشود؛ چون آنها در گرو اعمال خودشان نیستند.
اگر به تقسیم سهگانۀ سورۀ واقعه نیز توجه کنیم، یعنی سابقین و اصحاب میمنه و اصحاب مشئمه، این مطلب بر ما روشن میشود که اصحاب مشئمه در جهنماند و مورد شفاعت واقع نمیشوند و سابقین که بیشک در بهشتاند و به شفاعت مصطلح احتیاج ندارند. تنها میماند اصحاب میمنه، یعنی اصحاب یمین که مؤمن بودهاند ولی گاه جرمی از آنها سرزده است، که این گروه مشمول شفاعت واقع میشوند.
ایمان، اسلام، نماز، زکات و فرو نرفتن در باطل، اسباب رضایت خدا را فراهم میآورند و اگر از مؤمنی که بنایش بر انجام وظایفش میباشد گناهانی سر بزند و موفق به توبه نشود با شفاعت آمرزیده میشود.
شفاعت در دنیا
مفسران به موضوعاتی مانند امکان شفاعت در دنیا، اصل احتیاج به شفاعت وجریان آن در همه مسائل دنیوی یا بعضی از آن و صحت استشفاع در دنیا و حکمت آن، کمتر پرداختهاند.
آنچه از قرآن برمیآید این است که شفاعت در دنیا نیز وجود دارد. البته همانطور که درباره شفاعت اخروی گفتیم، شفاعت باید به اذن خداوند باشد و شفاعت استقلالی با توحید منافات دارد. در ادامه برخی از مصادیق شفاعت در دنیا را ذکر میکنیم:
۱٫ شفاعت در آمرزشخواهی
یکی از مصادیق شفاعت در دنیا آمرزشخواهی کسی برای دیگری از خدای متعال است. در آیات متعددی از قرآن از طلب مغفرت کسانی برای دیگران سخن گفته شده است، ازجمله:
الف. حضرت ابراهیم(ع) از خداوند آمرزش خود، پدر و مادر و مؤمنان را درخواست میکند: «رَبَّنَا اغْفِرْ لىِ وَلِوَالِدَىَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَاب »(ابراهیم: ۴۱).
ب. حضرت نوح(ع) عرضه میدارد: «رَّبّ اغْفِرْ لىِ وَلِوَالِدَىَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتىِ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَات »(نوح: ۲۸).
ج. بعد از نجات حضرت یوسف از چاه و عظمت یافتن در مصر، زمانی که برادران یوسف ایشان را شناختند، از کار خود پشیمان شدند و به پدرشان عرض کردند: «یَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِِین »(یوسف: ۹۷). حضرت یعقوب هم درخواست آنها را برای طلب بخشش از خدای متعال رد نکرد، بلکه در پاسخ درخواست آنها فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبىّ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم »(یوسف: ۹۸).۲۵
د. در مواردی رسول اکرم(ص) برای بعضی از مؤمنان استغفار میکردند یا مأمور استغفار برای آنها میشدند که در برخی از آیات به آن اشاره شده است، ازجمله:
ـ فَإِذَا اسْتَْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لهَُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم(نور: ۶۲)؛
ـ یَأَیهَُّا النَّبىِ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلىَ أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً… فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لهَنَّ الله (ممتحنه: ۱۲)؛
ـ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا(نساء: ۶۴).
ه . در برخی آیات کسانی که برای استغفار نزد پیامبر اکرم(ص) نمیروند نکوهش شدهاند. خدای متعال درباره منافقان میفرماید: «وَإِذَا قِیلَ لهَُمْ تَعَالَوْاْ یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْاْ رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبرُِون »(منافقون: ۵).
۲٫ شفاعت در دعا برای نیازهای دنیایی
از بحث قبل روشن شد شفیع قراردادن پیامبران در طلب مغفرت از خدای متعال جایز بلکه ممدوح و لازم است. حال آیا برای نیازهای دنیایی هم میتوان دعا کرد و از پیغمبران درخواست دعا کرد؟
از اطلاق آیه «وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونىِ أَسْتَجِبْ لَکم »(غافر: ۶۰) برمیآید که میتوان برای امور دنیایی نیز دعا کرد. علاوه بر آن، دعاهایی در آیات قرآن وارد شده که مربوط به امور دنیایی است. برخی از این آیات عبارتاند از:
ـ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبّ اجْعَلْهاذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنهُْم بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الاَخِر (بقره: ۱۲۶)؛
ـ رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنهُْمْ یَتْلُواْ عَلَیهْمْ ءَایَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالحِْکْمَهَ وَیُزَکِّیهِمْ(بقره: ۱۲۹)؛۲۶
ـ رَّبَّنَا إِنىّ أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتىِ بِوَادٍ غَیرْ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلَوهَ فَاجْعَلْ أَفْدَهً مِّنَ النَّاسِ تهَوِى إِلَیهْمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُون (ابراهیم: ۳۷).
طبق این آیات حضرت ابراهیم برای خانواده خود و ساکنان مکه طلب رزق کرده است.
ممکن است گفته شود این دعاها برای پیامبران جایز بوده است نه برای مؤمنان. در پاسخ میگوییم: علاوه براطلاق ادلۀ دعا، آیه «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِاخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْایمَانِ وَلَا تجَْعَلْ فىِ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیم »(حشر: ۱۰) نیز این مطلب را ثابت میکند.۲۷
تواضع و فروتنی؛ حکمت تشریع استشفاع
تربیت اسلامی بر بندگی خدای متعال استوار است. دستورهای اسلام مظهری از بندگی است و بنیان تعالیم اسلام این است که بنده بسازد. در آموزههای اسلام بر کنارگذاشتن خودکامگی و خودبزرگبینی تأکید شده است. خدای متعال حتی به پیامبر اکرم(ص) دستور میدهد درمقابل مؤمنین متواضع باشد.۲۸
در روایتی آمده است که حضرت عیسی(ع) به حواریین فرمود: من ازشما حاجتی دارم، عرض کردند شما مقامتان بالاتر از این است که از ما نیازی بخواهید. حضرت به آنها فرمود: بگذارید پایتان را بشویم (یا ببوسم). حضرت وقتی این کار را کرد حواریون گفتند ما سزاوارتر به این کار بودیم ایشان در پاسخ آنها فرمود: همان شایستهترین مردم به خدمتکردن عالماناند من این کار را کردم تا شما نیز بعد از من اینچنین در برابر مردم متواضع باشید.۲۹ پایۀ تعالیم اسلام شکستن شخصیت موهوم است. از این امر باید حتی در مسیر بندگی خدا هم هراسان بود. چهبسا کسانی در راه عبودیت به جاهایی میرسند ولی شیطان آنها را وسوسه میکند و عدهای از همینها وقتی بهواسطه ریاضت و مداومت به جاهایی رسیدهاند حرفهایی زدهاند که از منش یک مخلوق خارج است. شیطان حتی در طریق بندگی نیز دست از انسان برنمیدارد. بنابراین، راهکار شفاعت، آدمی را فروتن بار میآورد تا نگوید من خودم مستقیماً هرچه بخواهم از خدا خواهم خواست. باید با تواضع تمام از اولیای الهی مدد جست و آنها را شفیع قرار داد. چه خوش گفته است لسانالغیب، حافظ شیرازی:
شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل محتاج این جنابم و مسکین این درم
نتیجهگیری
۱٫ برخی از آیات شفاعت را به نحو مطلق نفی میکند، ولی برخی دیگر شفاعتی را که به اذن الهی باشد اثبات میکند. راه جمع این دو دسته آیات حمل عام بر خاص است و نتیجه آن، اثبات شفاعت غیراستقلالی و نفی شفاعت استقلالی در دادگاه الهی است.
۲٫ اصل شفاعت رایج در میان مردم، بهویژه بین بنیاسرائیل که روی سخن آیه مورد بحث با آنهاست، شفاعتی بوده که کسی به استقلال در مقابل خدا کاری کند، هرچند خدا راضی نباشد و آیات نافی شفاعت ناظر به چنین شفاعتی است.
۳٫ شفاعت تجسم اعمال خود انسان است و کسب ایمان و محبت اولیای خدا در دنیا باعث میشود که از اعمال بد انسان صرفنظر شود و به بهشت برود یا آنکه مقام بالاتری در بهشت به او اعطا شود.
۴٫ هدایتگری انبیا و اولیا درحقیقت جریان رحمت خداست که تجسم آن در روز قیامت اجازه شفاعت کردن است و هدایتیافتگی بهرهمندی از این رحمت است که در روز قیامت با شفاعت شدن مجسم میشود.
۵٫ عدهای، آیات مربوط به شفاعت را از متشابهات شمردهاند، درحالیکه با وجود راه جمع عقلایی میان آیات شفاعت، معنای آنها روشن است.
۶٫ برخی، آیات همراه با استثنا را از قبیل استثنای مشیت میدانند که صرفاً بر عمومیت مشیت و اراده خدا و خارج نبودن کار از دست خدا دلالت دارد نه بر تحقق آن. درحالیکه ظهور استثنا این است که حکم مابعدش برخلاف حکم ماقبل است. از سویی برخی استثناهایی که در آیات شفاعت وارد شده مشتمل بر مصدر مضاف به فاعل است که بر تحقق فعل دلالت میکند. نیز استثناهای موجود در آیات شفاعت با استثنای مشیت متفاوت است و تفسیر آن به استثنای به مشیت اساساً بیمعنی است.
۷٫ شماری، برخورداری از شفاعت را منحصر در کسانی میدانند که از پیامبران الهی پیروی کامل نموده باشند، درحالیکه از آیات برمیآید شفاعت شامل افراد گناهکار و مستوجب عذاب نیز میشود.
۸٫ برخی بهزعم خود برای دستبرداشتن از ظهور آیات در وجود شفاعت به دلایل عقلی همچون لزوم تخلف در اراده خدا و مخالفت با نصوص قرآنی همانند آیات بیانگر عمومیت سنتهای الهی استناد میکنند، ولی با توجه به معنای درست آیات مورد استشهاد آنها و توجه به ویژگیهای شفاعت قرآنی مستنداتشان مردود است.
۹٫ از آیات قرآن استفاده میشود برخی از فرشتگان الهی، پیغمبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) از شفیعان روز قیامتاند.
۱۰٫ از آیات قرآن برمیآید شفاعت به قیامت اختصاص ندارد، بلکه در دنیا نیز جریان دارد که از مصادیق روشن آن شفاعت در طلب مغفرت و شفاعت در دعا برای حوایج دنیایی است.
پینوشتها:
۱. جوهری، الصحاح، ج ۶، ص ۲۳۰۲، ماده جزی: جَزَى عنِّى هذا الأمرَ أى قَضَى. و منه قوله تعالى: لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۴۵۵، ماده جزی: تقول: جَزَى عنِّى هذا الأمر یَجزِى، کما تقول قَضَى یقضى. … قال الله جل ثناؤُه: یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً. أى لا تقضِى.
۲. ر.ک: کتاب العین، ج ۲، ص ۳۸: العَدل: الفداء. قال الله [تعالى] لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ؛ معجم مقاییس اللغه، ج ۴، ص ۲۴۴: العَدْل: قِیمه الشىء و فِدَاؤُه. قال اللّه تعالى: وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ، أى فِدْیه؛ المحیط فی اللغه، ج ۱، ص ۴۲۳٫
۳. جرجانی، از متکلمان بزرگ اهل سنت، مینویسد: امت بر ثبوت اصل شفاعت مقبول پیامبر اکرم علیه الصلاه والسلام متفقند (شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۱۲). ایجی دیگر متکلم بزرگ اهل سنت نیز مینویسد: «اجمع الامه علی اصل الشفاعه» (المواقف فی علم الکلام، ص ۳۸۰). ابوحیان اندلسى، مفسّر بزرگ اهل تسنن، از کتاب المنتخب نقل مى کند که: «اجمعت الامه على ان للمحمّد(ص) شفاعه فی الآخره» (بحر المحیط، ج ۱، ص ۳۴۹). درباره اجماعی بودن شفاعت از نظر اهل سنت، ر.ک: مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص ۱۵۸٫ وی یکی از ادله ثبوت شفاعت را اجماع دانسته است.
سیدمرتضی علم الهدى، متکلّم برجسته شیعه، مى نویسد: «امت اسلام اتفاق دارند که شفاعت پیامبر اکرم(ص) در حق امتش مورد پذیرش واقع مى شود» (رسائل الشریف المرتضى، المجموعه الاولی، ص ۱۵۰). طبرسى، مفسر نامور شیعه، مى گوید: «امت اسلام بر اینکه شفاعت پیغمبر اکرم(ص) در نزد خداوند مقبول مى افتد، اتفاق نظر دارند، گواینکه در کیفیت آن (و اینکه براى رفع عقاب است یا ترفیع درجه) اختلاف دارند» (مجمع البیان لعلوم القرآن، ج ۱، ص ۱۵۱). درباره تصریح دانشمندان شیعه بر اتفاقی بودن شفاعت در نزد همه مسلمانان، ر.ک: ابن میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص ۱۶۶؛ محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، ص ۱۲۶).
۴. برای نمونه، ر.ک: کلینی، کافی، ج ۱، ص ۲۰۸، ۲۰۹، ۲۸۰؛ ج ۲، ص ۲۴۸، ۶۵۴؛ ج ۳، ص ۱۸۸، ۲۴۲؛ ج ۴، ص ۵۸، ۶۰، ۵۴۸، ۵۶۹، ۵۷۱؛ صحیح بخاری، ج ۱، ص ۸۶، ۱۵۲؛ ج ۵، ص ۱۴۷، ۲۲۶، ۲۲۸؛ ج ۷، ص ۱۴۵، ۲۰۲، ۲۰۳؛ ج ۸، ص ۱۷۳، ۱۸۲، ۱۸۳، ۲۰۱٫
۵. برخی آیات نافی شفاعت، همانند آیه ۱۳ سوره روم، ظهور در اطلاق ندارد؛ بلکه ناظر به نفی شفاعت شرکایی است که بتپرستان برای خداوند قائل بودند و آنها را شفیعان خود نزد خداوند تلقی میکردند.
۶. اکثر نزدیک به اتفاق مفسران، آیات همراه با استثنا را مثبت شفاعت شمرده و در جمع بین آنها و آیات نفى کننده شفاعت، آیات نفى کننده را بر شفاعت از کافران حمل کرده اند. برای اطلاع از سخنان برخی مفسران در این رابطه ر.ک: علیاوسط باقری، «نقد دیدگاه المنار در تفسیر آیات شفاعت»، مجله معرفت، ش ۱۳۶، ص ۵۹ـ۶۲٫
۷. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۷، ص ۲۳۳، ۲۳۴؛ محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن ۱ (خداشناسی)، ص ۱۷۸، ۱۷۹، ۲۲۱٫
۸. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج ۱۰، ص ۳۰٫
۹. درباره پیشینه اعتقاد به تثلیث و نیز تثلیث در آیین مسحیت، ر.ک: عباس رسولزاده و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، ص ۴۹۱ـ۵۱۶٫
۱۰. درباره آموزه فدیه در مسیحیت، ر.ک: عباس رسولزاده و جواد باغبانی، همان، ص ۶۴۷ـ۶۵۱؛ عبدالرسول سلیمانی اردستانی، درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص ۱۷۶ـ۱۸۰٫ درباره مفهوم شفاعت در مسیحیت، ر.ک: مصباح یزدی، پند جاوید، ج ۱، ص ۲۶۷٫
۱۱. خلیل بن احمد فراهیدى، کتاب العین، ج ۲، ص ۹۲۷؛ ابن درید، ترتیب جمهره اللغه، ج ۲، ص ۲۹۸؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج ۳، ص ۶۵٫ ابن فارس مینویسد: شفع: أصل صحیح یدلّ على مقارنه الشیئین (معجم مقاییس اللغه، ماده شفع).
۱۲. در دنیا نیز وقتی حوادث ناگوار و ناراحتیها انسان را احاطه کند، ممکن است اسم رفیقش را با آنکه بارها آن را گفته و شنیده فراموش کند و یا حتی اسم خودش یادش برود.
۱۳. از سوی دیگر اگر کافری ایمان بیاورد کارهای پیشینش نادیده گرفته میشود «الاسلام یجب ما کان قبله» (تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج ۲، ص۲۷).
۱۴. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص ۲۷؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۲، ص ۳۹۴؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۲، ص ۱۶ و ج ۸، ص ۵۶٫
۱۵. بنابر آیه ۷ سوره آلعمران، پیگیری آیات متشابه برای فتنهانگیزی مذموم است. متشابه بودن آیه به معنای قابل فهم بودن آن نیست، بلکه طبق مفاد آیه مذکور که محکمات را «ام الکتاب» شمرده، آیات محکم مرجع آیات متشابه هستند و با ارجاع متشابهات به محکمات، آیات متشابه قابل فهم هستند (درباره مراد از آیه محکم و متشابه و جوانب مختلف مربوط به بحث محکم و متشابه، ر.ک: محمدتقی مصباح، قرآنشناسی، ج ۲، ص ۱۷۲ـ۱۸۴).
۱۶. محمد بن عبدالوهاب، بنیانگذار وهابیت، شفاعت شفیعانی از جمله پیامبر اکرم(ص) در قیامت را میپذیرد؛ ولی بر آن است که درخواست شفاعت از ایشان شرک است، بلکه باید از خدای متعال پذیرش شفاعت ایشان و مشمول شفاعت ایشان شدن را درخواست کرد (ر.ک: سیدمحسن امین، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن الوهاب، ص ۱۹۳، ۱۹۴؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج ۸، ص ۱۹، ۲۰؛ همو، آئین وهابیت، ص ۲۶۰)؛ ولی رشیدرضا که زندهکننده وهابیت محسوب میشود و با تلاش وی کتابهای ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب منتشر شد، پا را فراتر نهاده و شفاعت را امری محال تلقی کرده و برای نفی آن دلیل عقلی اقامه میکند. تصویری که وی از شفاعت ارائه میدهد مستلزم تغییر اراده خدای متعال و تغییر علم الهی است. قطعاً شفاعت به این معنا امری محال و این تصویر درحقیقت دور شدن از مفهوم صحیح شفاعت است که استاد در متن درس تفسیری خود به آن اشاره کردهاند (درباره مفهوم شفاعت در نظر عبده و رشیدرضا، ر.ک: رشیدرضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، ج ۱، ص ۳۰۷ و ج ۳، ص ۳۱).
۱۷. عبده و رشیدرضا آیات مربوط به شفاعت را به سه دسته تقسیم کردهاند:
الف) آیاتى که شفاعت را به صورت مطلق نفى مى کنند، مانند بقره: ۲۲۴؛ ب) آیاتى که سودمندى شفاعت را نفى مى کنند، مانند مدثر: ۴۷؛ ج) آیات همراه با استثناهایی نظیر «إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (بقره: ۲۵۵) و «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى» (انبیاء: ۲۸).
عبده بعد از دستهبندی فوق مى گوید: برخى دسته سوم را بر دسته اول و دوم حاکم مى دانند و نتیجه مى گیرند که از نظر قرآن شفاعت به اذن خداوند امرى ممکن قلمداد گشته است. ولى برخى برآناند که بین این دو دسته آیات تنافى نیست تا یک گروه را حاکم بر دیگرى بدانیم؛ زیرا استثنا به اذن و مشیت الهى شیوه اى است که قرآن در مقام نفى قطعى به کار برده است. استثنای مذکور مشعر به این نکته است که آنچه قبل از استثنا بیان شده به مشیت الهى است و نه خارج از حیطه قدرت او. برای نمونه، خداوند مى فرماید: «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ»(هود: ۱۰۷). تعبیر «إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ» مى رساند که خلود کفار در آتش به مشیت و اراده خدا است و این گونه نیست که با این حکم، دیگر براى خداوند قدرت بر عدم خلودشان نباشد. عبده پس از بیان فوق نتیجه مى گیرد که در قرآن نص قطعى در وقوع شفاعت نداریم (ر.ک: محمد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج ۱، ص ۳۰۷؛ ج ۳، ص ۳۲ـ۳۳؛ ج ۷، ص ۱۲۲).
۱۸. بر همین اساس، عبدالقاهر جرجانی در نقد متنبی در بیت «عجبا له حَفِظَ العنانَ بِأنمل/ ما حفظها الأشیاء من عاداتها» مینویسد: شایسته بود به جای «ما حفظها الأشیاء» میگفت: «ما حفظ الأشیاء»؛ زیرا مراد شاعر آن است که حفظ را به صورت مطلق از انگشتان نفی کند؛ حال آنکه اضافه کردن «حفظ» به ضمیر «ها» که فاعلی است مقتضی آن است که برای انمل حفظی ثابت باشد (دلائل الأعجاز، ص ۵۵۱، ۵۵۲).
۱۹. نیز ر.ک: احزاب: ۶۲؛ اسراء: ۷۷٫
۲۰. درباره معنای تخلفناپذیری سنت الهی، ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید (۳ـ۱)، ص ۲۷٫
۲۱. زمر: ۶۵٫
۲۲. فرقان: ۷۰٫
۲۳. کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۱۰۱٫ درباره شفاعت مؤمنین، ر.ک: همان، ج ۲، ص ۲۴۸؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۸، ص ۳۴، ۳۸، ۴۲، ۵۶٫
۲۴. البته مطیعان نیز شفاعت میشوند، اما نه شفاعت مصطلح؛ چون بنابر برخی روایات، هیچکس حتی انبیا نیز بینیاز از شفاعت پیامبر اسلام نیستند (ر.ک: بحار الانوار، ج ۸، ص ۳۸).
۲۵. یوسف: ۹۷ـ۹۸٫
۲۶. در روایات آمده است که رسولالله(ص) از نسل ابراهیم و نتیجۀ اجابت دعای اوست (ر.ک: تفسیر قمی، ج ۱، ص ۶۲؛ شیخ صدوق، خصال، ص ۱۷۷).
۲۷. درباره حکمت استشفاع و اینکه انسان از دیگران بخواهد برایش دعا و طلب آمرزش کنند در برخی روایات نکته لطیفی ذکر شده است. در روایت است که خداوند به حضرت موسی فرمود، مرا به زبانی بخوان که با آن گناه نکرده باشی. حضرت موسی گفت: خداوندگارا چگونه با زبانی بخوانمت که با آن گناه نکردهام؟ گویا ایشان میخواهد عرض کند من یک زبان بیشتر ندارم و با آن نیز گناهانی کردهام (البته منظور از گناه ترک اولی است که سیئات مقربین میباشد). خدا فرمود: با زبان مردم مرا بخوان (ر.ک: ابنفهد حلی، عده الداعی، ص ۱۲۰، ۱۷۰). یعنی چون با زبان مردم مرا گناه نکردی اگر آنها را واسطه قرار دهی تا برایت دعا کنند خدا را خواندهای به زبانی که زبان تو نیست تا تو با آن معصیت خدا را کرده باشی.
۲۸. ر.ک: حجر: ۸۸؛ شعراء: ۲۱۵٫
۲۹. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۲۷٫
منابع
ابن درید، محمد بن الحسن، ترتیب جمهره اللغه، ترتیب و تصحیح: عادل عبدالرحمن البدری، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه ۱۴۲۸ق.
ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۴۰۴ق.
ابوحیان اندلسى، محمدبن یوسف، بحر المحیط، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق.
امین، سیدمحسن، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن الوهاب، قم، دار الکتاب الاسلامی، ۱۴۱۰ق.
ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، بیروت، عالم الکتب، بیتا.
باقری، علیاوسط، «نقد دیدگاه المنار در تفسیر آیات شفاعت»، مجله معرفت، شماره ۱۳۶(فروردین ۱۳۸۸)، ص ۵۹ـ۶۲٫
بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، قم، مطبعه مهر، ۱۳۹۸ق.
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دار الفکر (افست، استانبول، دار الطباعه العامره)، ۱۴۰۱ق.
تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، قم، منشورات الرضی، ۱۴۰۹ق.
جرجانی، عبدالقاهر، دلائل الإعجاز، قاهره، مطبعه المدنی، ۱۴۱۳ق.
جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۳۲۵ق.
جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح ـ تاج اللغه و صحاح العربیه، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۱۰ق.
حلی، احمد بن فهد، عده الداعی و نجاح الساعی، تحقیق: احمد موحدی قمی، قم، مکتبه الوجدانی، بیتا.
رسولزاده، عباس و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۹٫
رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۴ق.
سبحانی، جعفر، آئین وهابیت، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، ۱۳۶۴٫
ـــــ ، منشور جاوید، قم، دار القرآن الکریم، بیتا.
سلیمانی اردستانی، عبدالرسول، درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، چ دوم، قم، کتاب طه، ۱۳۸۵٫
شریف المرتضى، رسائل الشریف المرتضى، المجموعه الاولی، قم، دار القرآن الکریم، ۱۴۰۵ق.
شیخ صدوق، الخصال، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، بیتا.
ـــــ ، علل الشرایع، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۶ق.
صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات الکبری، تهران، مؤسسه الاعلمی، ۱۳۶۲٫
طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ق.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، چ ۲، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۸ق.
فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، چ دوم، قم، نشر هجرت، ۱۴۱۰ق.
فیروزآبادی، القاموس المحیط، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق.
قمى، على بن ابراهیم ، تفسیر القمی، چ چهارم، قم، دار الکتاب، ۱۳۶۷٫
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علیاکبر غفاری، چ ۳، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ق.
مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق.
محقق حلی، المسلک فی اصول الدین، تحقیق: رضا استادی، مشهد، مؤسسه الطبع و النشر فی الآستانه الرضویه، ۱۴۱۴ق.
مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید (۳ـ۱)، چ چهارم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۹٫
ـــــ ، پند جاوید (مجموعه آثار)، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۴٫
ـــــ ، قرآنشناسی، ج ۲، تحقیق و نگارش: غلامعلی عزیزیکیا، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۶٫
ـــــ ، معارف قرآن ۱ (خداشناسی)، تحقیق و بازنگاری: امیررضا اشرفی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۹٫